غافلان همسازند
تنها توفان
کودکان ناهمگون میزاید
همساز، سایه سانانند
محتاط در مرزهای آفتاب
در هیأت زندگان
مردگانند
وینان دل به دریا افکنانند
به پای دارنده آتشها
که تباهی از درگاه بلند خاطرهشان
شرمسار و سرافکنده میگذرد.
ابیات فوق بخشی از شعر موسوم به «خطابه تدفین» از احمد شاملوست که در ستایش خسرو روزبه سروده بود. او در سالهای دهه ۶۰ و به دنبال حوادثی که مشهور است، احتاف این شعر به خسرو روزبه را بیمورد دانست و آنرا از نام و خاطره او بازپس گرفت، زیرا برایش مسجل شده بود که خسرو روزبه قاتلی بیرحم و فاقد مرام انسانی در سیاست و عاری از صفاتی بود که شعر او به روزبه نسبت میداد. در این میان عنصری که بیشترین تأثیر را در تغییر نگاه شاملو نسبت به روزبه داشته، اعترافات آنچنانی – چنانکه افتد و دانی – رهبران حزب تودۀ ایران در جریان بازجوییها و محاکماتشان در سال ۱۳۶۲ به نقش روزبه در ترور محمد مسعود بوده است. اینکه چرا رهبران حزب، ۳۵ سال بعد از ترور محمد مسعود و بیست سال بعد از انتشار کتاب بیارزش «کمونیسم در ایران» نوشته سرهنگ علی ژیان زیبائی (تهران، ۱۳۴۳) چنین اتهامی را تأیید کردند، محل مطالعه و گفتوگوی این مقاله نیست. با این حال مراجعه به مصاحبه سعید حجاریان از مدیران اطلاعات و امنیت نخستوزیری در آن وقت با نشریه »اندیشه پویا» – مورخ تیر و مرداد ۱۳۹۱ – و بخشی از خاطرات هاشمی رفسنجانی درباره روز ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ برای دریافت روشنتری از پیآمدهای آن تحول معکوس و مظالمی که نصیب ایران و انقلاب ایران کرد، بیفایده نخواهد بود.
تقابل نیروهای ملی و غیر ملی و بخشی از بنیادگرایان مذهبی همه ادیان در ایران و نیز بنیادگرایان قومی با جنبش کارگری و سوسیالیستی ایران و نمایندگان آنها، به ویژه از فردای کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ همواره حاوی روندهای پیشرونده و غلیظ ضد سیاسی و ضد اجتماعی و به دور از مصالح و منافع کوتاهمدت و درازمدت تودههای مردم و مشحون از تهمتها و افتراهای عجیب و غریب بوده است. تا این تاریخ، هرچه از عمر این شیوه تقابل میگذرد، کمیات و کیفیات زشت و زننده آن افزایش یافته و به سطوحی رسیده است که بسیاری از پیروان همان نیروها علاوه بر اینکه داوطلبانه پذیرای تهمتها و افتراهای مذکور هستند، خود نیز همچون عامل فشار میکوشند تا هرچه را که آموزگارانشان، کم گذاشته اند، به نحوی پلیدتر از آنان جبران کنند.
رفتار دولتها و نیروهای ضدملی علیه جنبش کارگری و سوسیالیستی ایران و نمایندگانشان تقریباً هیچگاه مورد اعتراض نیروهای ملی قرار نمیگرفت و از جانب همانان تقبیح و افشاء نشد و پیأمد آن نیز بیاعتنایی بسیاری از طرفداران آن نیروها و حتی گهگاه سکوت رضایتمندانهشان در برابر آن تبهکاریها و سرگذشت و سرنوشت تلخ و غمبار بسیاری از انسانهای شریف و میهندوست انقلابی است که در شهرها و روستاها و در زندانها به اشکال گوناگون شکنجه شدند و به قتل رسیدند. چه بسیار بودند و هستند از این مدافعان و پیروان دولتها و نیروهای ضد ملی – و گهگاه حتی نیروهای ملی – که پس از وقوف به اعمال دستگاههای سرکوب و شکنجه دولت – به ویژه دولت پهلوی- علیه انقلابیون، با خونسردی شانههای خود را بالا میانداختند و اظهار میداشتند: حقشان بود، سزای مزدوری برای بیگانگان همین است.
تهمتها و افتراها علیه جنبش کارگری و سوسیالیستی و نمایندگانش به ویژه علیه حزب تودۀ ایران اندازههای غیرقابل تصوری داشت و در همه سطوح فردی و جمعی، سیاسی و اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، ملی و بینالمللی، خانوادگی و اخلاقی تکرار میشد. از جمله تهمتها و افتراهایی که سخت محل پذیرش و خشنودی مخالفان حزب تودۀ ایران و دشمنان جنبش کارگری بوده و به دست آنان دایماً بر شاخ و برگ آنها افزوده میشد و هنوز میشود، همانا اتهام قتل مخالفان و منتقدان حزب به دست اعضای سازمان نظامی حزب بوده است. یکی از بدترین تهمتها از اینگونه، انتساب ترور محمد مسعود، روزنامهنگار معروف به خسرو روزبه و ابوالحسن عباسی دوست همشهری و هممسلک اوست …