پرسش: با این که تقریباً همۀ مسؤولان درجۀ اول جمهوری اسلامی به این حقیقت اعتراف دارند، که امپریالیسم آمریکا و صهیونیستها، که خود با تازاندن دار و دستۀ صدام به سوی تجاوز نظامی به میهن ما، جنگ تخریبی خانمانسوزی را به خلقهای محروم میهن ما و کشور همسایۀ ما عراق تحمیل کرده اند و تاکنون شاید بیش از ٢٠٠ میلیارد دلار، یعنی برابر درآمد نزدیک به ده سال نفت ایران، به دو کشور خسارت وارد آورده اند و دهها و شاید صدها هزار خانوادۀ زحمتکش را به سوگ عزیزان خود نشانده اند، اکنون با تمام قوا میکوشند، که هر قدر ممکن است، این جنگ به درازا کشیده شود و از دو طرف باز هم نیروهای بیشتری نابود شود، پس چرا از طرف حاکمیت جمهوری اسلامی کوششی برای خنثا ساختن این نقشۀ جهنمی امپریالیسم- یعنی تحمیل یک جنگ فرسایشی به جمهوری اسلامی ایران و به مردم عراق- به عمل نمیآید؟ نظر شما در این باره چیست؟
پاسخ: قبل از این که پاسخ به این پرسش را آغاز کنم، باید نقل قولی را از یک مقالۀ سیاسی اطلاعات، با تیتر «جنگ تحمیلی و صلح تحمیلی دو روی یک سکه اند»، بیاورم، که به شیوۀ خود، به این پرسش، پاسخ داده است. (ضمیمه سیاسی اطلاعات- ١۸/۸/۶١):
«… با توجه به نکات فوق و همانطور که از جانب رهبران جمهوری اسلامی، منجمله امام جمعۀ تهران و فرماندۀ سپاه پاسداران نیز، بیان شده است، ادامۀ جنگ به نفع دشمنان اسلام و انقلاب و به ویژه آمریکاست. با ادامۀ جنگ عراق روزبهروز بیشتر در دامن وابستگی و نوکری آمریکا و غرب میافتد، انقلاب اسلامی ایران از مصرف تمامی منابع و امکانات خود در جهت مبارزۀ ضدصهیونیستی و ضدامپریالیستی در منطقه و نیز پرداختن به داخل و ارایۀ یک الگوی اسلامی از نظام اجتماعی و اقتصادی محروم میگردد و آمریکا بهانۀ بیشتری برای حضور در منطقه و استقرار نیروهای نظامی در کشورهای مرتجع منطقه خواهد داشت و … این نکات بر کسی پوشیده نیست و کسی قصد کتمان آنها را ندارد. اما بیان آنها بدون اشاره به یک جنبۀ دیگر از واقعیت، مغرضانه است و عنصر حقجویی و عدالت را در خود ندارد …
آنچه در این جا به ویژه مورد نظر است این است که روی دیگر سکۀ جنگ تحمیلی، صلح تحمیلی است. صلحی که در آن حقوق پایمال شدۀ یک ملت در نظر گرفته نمیشود و متجاوز بدون تسلیم شدن به حق و تنبیه شدن، در واقع مورد تأیید قرار میگیرد…
در چنین شرایطی، راهحل چیست؟ چگونه میتوان نه در دام جنگ فرسایشی و طولانی افتاد و نه به پای میز مذاکره با متجاوز کافر و تحمیل سازش و صلح اسارتآور، رفت؟ راهحل … ادامۀ جنگ برای در فشار قرار دادن متجاوز و وارد آوردن ضربات سنگین بر پیکر پوسیدۀ رژیم بعثی از طریق تکیه به نیروی لایزال تودههای مردم و نصرتالله.»
خوب، آیا این راهحل، یگانه راهحل و مناسبترین راهحل است؟
عین این نظریات را ما در گفتارهای برخی از برجستهترین مقامات جمهوری اسلامی، یعنی حجتالاسلام هاشمیرفسنجانی و حجتالاسلام خامنهای، هم دیده ایم. به طور خلاصه، این نظریه را میشود به این شکل بیان کرد:
آمریکا میخواهد یک جنگ فرسایشی را به خلقهای ایران و عراق تحمیل کند، ما این را میدانیم. وسیلۀ تحمیل هم عبارت است از: صدام و دارو دستهاش در حاکمیت عراق. ولی با وجود این ما جنگ را با شدت بیشتری ادامه میدهیم، تا این نقشۀ جهنمی امپریالیسم را خنثا کنیم و شرایط خود را، که حق است، به کرسی بنشانیم.
ما در این نظریه یک تناقض میبینیم: امروز اگر جمهوری اسلامی ایران موفق بشود که در عراق حاکمیتی را، که مطابق نظریات و مورد پسند حاکمیت جمهوری اسلامی ایران باشد، روی کار آورد، در این صورت گرفتن خسارات از کشوری که خود صد میلیارد خسارت دیده، تلفات داده و حاکمیت آن هم در جهت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است، چه مفهومی پیدا میکند؟ تناقض در این جاست. اگر مسأله این است، که فقط باید خسارت را بدهند و از ایران خارج شوند، این چارچوبی برای تأمین صلح تعیین میکند. اگر مسأله این است، که حتماً باید حاکمیت عراق عوض شود، آن وقت گرفتن خسارت از چنین کشوری حتماً غیرممکن خواهد بود، چون همه میدانند که عراق خود اکنون امکان پرداخت خسارت را ندارد، تا ده سال دیگر هم چنین بهایی را نمیتواند بپردازد، مگر اینکه کشورهای عربی بهای این خسارت را تأمین کنند. در این جاست که میبینیم در مجموع این مسأله، کلاف بغرنجی پیدا شده است.
آنچه که ما احساس میکنیم، این است که: تلهای از طرف امپریالیسم آمریکا کار گذاشته شده است. امپریالیسم آمریکا با تمام قوا کوشش میکند که همان نقشۀ خود را، که همۀ مسؤولان و مقامات برجستۀ جمهوری اسلامی ایران هم به آن اعتراف دارند، یعنی تحمیل یک جنگ فرسایشی، عملی کند. دلایل ما برای این مدعا چیست؟
یکی این است که: ما میبینیم که امپریالیسم آمریکا سیاست خود را در هفتههای اخیر ناگهان در جهت تحریک بیشتر برای ادامۀ جنگ، تغییر داده است. بازتاب این سیاست را ما در رادیوی «صدای آمریکا» و «بی. بی. سی.» میبینیم. این تغییر در دو جهت است: از یک طرف امپریالیستهای اروپایی و ژاپنی و همچنین پاکستان و ترکیه، که همه متحدان بی چون و چرای آمریکا هستند، وانمود میکنند که میخواهند مناسبات خود را با جمهوری اسلامی ایران تقویت کنند و احتیاجات جمهوری اسلامی ایران را برآورده سازند. از طرف دیگر همانها با تمام قوا به عراق کمک و از آن حمایت میکنند. همۀ اینها دودوزه بازی میکنند.
ترکیه و پاکستان را نگاه کنید: از یک طرف به تهران مراجعه میکنند و در پشتیبانی از جمهوری اسلامی ایران داد سخن میدهند، از طرف دیگر به عراق میروند و پشتیبانی خود را نسبت به رژیم صدام و دار و دستهاش اعلام میکنند. آمریکا هم اخیراً عین همین سیاست را در پیش گرفته؛ ژاپن هم همینطور یک وزیر میفرستد به تهران و یکی به بغداد! در تهران کوشش میکند قراردادهایی را امضاء کند و در بغداد هم همینطور! همۀ آنها کوشش میکنند دو طرف را بیشتر تحریک کنند، تا این جنگ طولانیتر شود. ما این واقعیت را کاملاً مشاهده میکنیم و فکر میکنیم که در پشت این واقعیت، سیاست بسیار مکارانه و موذیانه و توطئۀ شیطانی امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم در منطقه نهفته است. از طرفی ما دیدیم که نمایندۀ روزنامۀ والاستریت ژورنال، یعنی روزنامۀ وابسته به سرمایهداری بزرگ انحصاری آمریکا، روزنامهای که مستقیماً وابسته به راکفلر است، میآید به تهران و مفسری میشود، که روزنامههای ایران هم تفسیرهایش را در جهت «پشتیبانی از ایران»! منتشر میکنند. ولی از طرف دیگر، سؤالی که این آقا از رییسجمهور میکند، این است که: چرا حزب تودۀ ایران را تعطیل نمیکنید؟! چرا رابطه با شوروی را بالاخره قطع نمیکنید؟! ببینید در چه جهت موذیانهای عمل میکنند: از یک طرف تقاضای از بین بردن حزب تودۀ ایران و از طرف دیگر تظاهر به تقویت جمهوری اسلامی ایران و تمجید از پیشرفتهای جمهوری اسلامی ایران! هر دو هم از جانب یکی از شناختهترین مأموران شیطان بزرگ- بزرگترین دشمن انقلاب ایران! سایر نمایندگان خبرگزاریها و مطبوعات امپریالیستی هم- مانند رویتر- عیناً همین کار را، در همین مصاحبههای اخیر خود، انجام دادند.
ما میبینیم که به تبعیت از همینها، در بسیاری از مطبوعات ایران و به وسیلۀ همان کسانی که ما معتقدیم کشمیریهای مطبوعاتی هستند، نیز شورویستیزی و ستیز علیه کشورهای سوسیالیستی، دامنه و توسعۀ زیادی پیدا میکند، ولی تبلیغات علیه کشورهای امپریالیستی، با وجود تمام جنایاتی که نسبت به انقلاب ایران میکنند- مثل آلمان غربی، که دانشجویان ایرانی را اخراج کرده، و فرانسه، که تمام جنایتکاران ایران را پناه داده، و از آنها حمایت میکند- پایینتر میآید. سیل مسافران از آلمان غربی و فرانسه و انگلستان و غیره، برای تجارتهای بزرگ با ایران، برای معاملات بزرگ با ایران، هر روز بیشتر به ایران سرازیر میشود. ژاپن که دیگر جای خود دارد.
در این جا بد نیست، که در این مورد، به برخورد دو شخصیت، که در دو قطب مقابل هم قرار داشتند، توجه کنیم:
اولی از بنیصدر است (اطلاعات- ١۳/١١/١۳۵۸):
«در مورد ژاپن و اروپا باید بگویم که ابرقدرتها عرصه را بر آنها تنگ کرده اند. ما یک زمینۀ مشترک با ژاپن داریم و آن این است که آنها نیز مانند ما زیر تهدید ابرقدرتها هستند، آنها به منابع انرژی ما احتیاج دارند و ما به تکنولوژی آنها.»
دومی از آقای بهزاد نبوی وزیر صنایع سنگین است (کیهان- ١٠/۸/١۳۶١):
«بهزاد نبوی وزیر صنایع سنگین در بارۀ دیدار هیأت ژاپنی از ایران گفت: یکی از دلایلی که ما علاقمندیم با کشور و ملت شما روابط گستردهای داشته باشیم، این است که احساس میکنیم کشور شما هم مثل ما از سلطۀ ابرقدرتها رنج برده و بمباران شهرهای شما توسط آمریکا یکی از اعمال ددمنشانۀ ابرقدرتها است و ما در این موارد با شما نقاط اشتراک زیادی داریم …»
البته این همان ژاپنی است که ۴ سال است- در موافقت با سیاست دشمنانۀ آمریکا علیه انقلاب و جمهوری اسلامی ایران- پروژۀ عظیم مجتمع پتروشیمی بندر امام خمینی را معوق نگه داشته است. این همان ژاپنی است که بلافاصله پس از محاصرۀ اقتصادی از طرف آمریکا، از خرید نفت ایران برای مدت طولانی خودداری کرد و …
به این ترتیب، از یک طرف شعار «نه شرقی، نه غربی» دایماً شکل «نه شرقی، نه شرقی» به خود میگیرد و آن طرفش میشود «بازهم غربی، بازهم غربی». از طرف دیگر آمریکا با تمام قوا، از راههای مستقیم و غیرمستقیم، کوشش میکند که نفوذ خود را در ایران پا بر جا نگه دارد. ما به یاد میآوریم که کندی در روزنامۀ نیویورک تایمز مقالۀ بسیار مهمی نوشته است، مبنی بر این که: به هیچوجه نباید بگذاریم که پلهای ارتباط ما با ایران خراب شود؛ به ویژه در شرایط کنونی، که ارتباط مستقیم دشوار است. ما باید از راه دوستان خود در اروپای غربی و ژاپن و پاکستان و ترکیه، مناسبات با ایران را، هر قدر ممکن است، مستحکمتر کنیم. و این در حالی است که آمریکا پیوسته و پیگیر مواضع خود را برای حملۀ نظامی علیه ایران تقویت میکند (همان خبری که ما در بارۀ بازسازی فرودگاههای نظامی آمریکا در ترکیه و نوسازی یک فرودگاه برای «واکنش سریع»، که به طور خیلی مشخص خلیج فارس هدف عملیاتش معین شده، گفتیم) و در خلیج فارس به تدارک یک مانور دریایی با عمان دست میزند و اتحاد نظامی کشورهای خلیج فارس را تقویت میکند و تدارک یک پیمان نظامی، مثل پیمان «سنتو»، در جنوب ایران را میبیند، که در مطبوعات ایران هم منعکس شد.
همۀ این عوامل به ما نشان میدهد که توطئهای از دو سو تدارک میشود: از یک سو نشان دادن روی خوش و اعلام آمادگی برای برقراری مناسبات عادی و مناسبات «دوستانه» تا حد تظاهر به پشتیبانی از ایران؛ و از سوی دیگر تدارک یک حملۀ بسیار خطرناک علیه انقلاب و جمهوری اسلامی ایران. همۀ اینها به ما حکم میکند که: دقت فوقالعاده زیاد برای دیدن ابعاد توطئۀ آمریکا صرورت دارد. فراموش نکنیم که ژنرال ارشاد بنگلادشی با تمام صراحت گفته است که آمریکا طرفدار دولتهای نظامی، نظیر بنگلادش، فلیپین، تایلند و کرۀ جنوبی است. (و ما هم به آن اضافه میکنیم: نظیر حکومتهای نظامی در پاکستان، ترکیه و حکومت سابق سرهنگان در یونان، نظیر تمام حکومتهای فاشیستی در کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا، نظیر حکومت سادات معدوم و …) ژنرال ارشاد گفته است که آمریکا خواستار چنین حکومتهایی است، و لذا غیرممکن است با حکومتی از قماش جمهوری اسلامی ایران؛ با حکومتی که یکی از هدفهای اساسیاش، استقلال کامل از تسلط سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی امپریالیسم و در درجۀ اول امپریالیسم آمریکا است، سازش کند.
پس هر گونه تظاهر به سازش، پوششی برای یک نقشۀ خائنانه است… ما این خطر را میبینیم که بعضی از دولتمردان ایران، در برخورد با مسایل روز، این مسایل عمیقاً استراتژیک جهانی را، از دید خود کنار گذارند و در دامی بیفتند که امپریالیسم بسیار ماهرانه میگسترد…