leonow

«واقع‌بین باشیم»

 
تارنگاشت عدالت
 
 
نویسنده: فولکر هرمزدورف
برگرفته از: دنیای جوان
۵ مه ۲۰۲۲
 
درسوگ تاریخ‌شناس، ژنرال KGB و دوستدار انقلاب کوبا ، نیکولای سرگیویچ لئونف

 

گفتگو با ناشر روس نیکولای لئونف یکی از آن ملاقات‌های تاثیر‌گذار است که انسان هیچگاه فراموش نمی‌کند. او در فوریه ۲۰۱۶ در نمایشگاه کتاب هاوانا  در پاسخ به این پیشنهاد  که زندگی‌نامه  رائول کاسترو را در آلمان به چاپ رساند، گفت:”واقع‌بین باشیم. روسیه دیگر یک کشور سوسیالیستی نیست و روابط ما با آلمان  دیگر چنگی به دل نمی‌زند. بنگاه‌های انتشاراتی بزرگ دیگر علاقه‌ای به چاپ کتاب‌های مربوط به شخصیت‌های انقلابی ندارند و ناشرین مترقی کوچک قادر به پرداخت ترجمه یک اثر ۵۰۰ صفحه‌ای نیستند.” و با این نظر موضوع را به پایان رساند تا سپس یک سخنرانی در مورد زوال میهنش و نگرانیش در این مورد که  این ضعف می‌تواند غرب را به مناقشه با روسیه تحریک کند، که می‌تواند به یک فاجعه جهانی منجر گردد، ایراد نماید. من این تحلیل را در آن زمان بسیار جالب توجه دانستم. امروز  درک می‌کنم که این مرد با تجربه و جهان دیده و از نظر سیاسی  دوراندیش قصد داشت واقعاً  چه چیز را به من القأ کند.

روز ۲۷ آوریل نیکولای سرگیویچ لئونف در سن ۹۳ سالگی در مسکو از دنیا رفت. او استاد تاریخ‌شناسی، نویسنده، دیپلمات و یک سیاست‌مدار بود تا سال ۱۹۹۱ معاون رئیس KGB در رتبه یک سرلشگر بود و مربی و دوست قدیمی  ولادیمیر پوتین محسوب می‌شد، که روزی در KGB  زیر دست او کار می‌کرد. خبرگزاری کوبایی پرنسا لاتینا لئونف که مرگش در  رسانه‌های غربی  حتی در یک سطر کوتاه منتشر نشد را “اسطوره تاریخ‌نویسی روسی-آمریکای لاتینی” معرفی کرد. روزنامه حزب کمونیست کوبا-گرانما- تاسف خود را از فقدان یک “دوست عزیز ” را بیان کرد که برای “شایستگی‌های استثنایی در انجام ماموریت‌های بین‌المللی” کوبا به او نشان ارنستوچه‌گوارا و نشان پلایا-ژیرون را اهدأ کرده بود که تاکنون به افرادی اهدأ می‌شد که در “مبارزه علیه امپریالیسم و نیروهای ارتجاعی و برای کوشش برای صلح و پیشرفت  بشریت به ویژه نقش برجسته‌ای ایفأ کرده‌اند” . تا این‌جا، جنبه رسمی موضوع. لئونف که بزرگترین مدال اتحاد شوروی را نیز بر سینه خود حمل می‌کرد زیاد ارزشی برای  رتبه‌بندی‌های رسمی  قایل نبود و اغلب آنها را زیر پا می‌گذارد. هّم و جدیت علیه ساختارهای سرمایه‌داری و امپریالیستی برای او مهم‌تر از موفقیت‌های شخصی شغلی بود، حتی اگر روسای خود را از خود می‌رنجاند و یا مجازات می‌شد.

مثلاً در اولین ماموریت خارجی خود  به عنوان یک دیپلمات جوان  در مکزیک  به جوانان کوبایی هم سن خود فیدل و رائول کاسترو و دوست آنان چه‌گوارا در تاسیس یک ارتش پارتیزانی کمک کرد و از این طریق یک بخشنامه وزارت امور خارجه در مسکو را زیرپا گذارد که دیپلمات‌ها را از  دخالت در مسایل داخلی کشور میزبان منع می‌کرد. لئونف بعدها گفت:” باید این‌کار را می‌کردم، زیرا با چهره زشت امپریالیسم آمریکا در آمریکای لاتین آشنا شده بودم.”

پس از این‌که به خاطر چنین تک‌روی‌هایی از خدمات دیپلماتیک اخراج و به بخش انتشارات برای ادبیات خارجی تبعید گردید، تازه بعد از پیروزی ارتش شورشی  در کوبا مسئولین در مسکو باز به یاد او افتادند.  لئونف در زندگی‌نامه رائول کاسترو  نوشت: “وزارت امور خارجه و KGB به یاد آوردند که در سال ۱۹۵۶ یک دیپلمات جوان  را که شخصاً با فیدل کاسترو و چه‌گوارا و به ویژه با رائول کاسترو آشنایی داشت از مکزیک فراخوانده بودند” او در فوریه سال ۱۹۶۰ در معیت معاون نخست وزیر اتحاد شوروی آناستاس میکویان به عنوان مترجم به هاوانا رفت. در نتیجه این مذاکرات اتحاد شوروی  اعتباری به سقف ۱۰۰ میلیون دلار در اختیار کوبا نهاد. هردو دولت برقراری مجدد روابط دیپلماتیک بین دوکشور را که در دوران فلوگنسیو باتیستا قطع شده بود، احیأ کردند و قراردادی  در مورد معامله پایاپای نفت در مقابل نیشکر به امضأ رساندند. هنگامی که فیدل کاسترو و نیکیتا خروشچف در سال ۱۹۶۳ در مسکو کوشش کردند تا  اختلاف نظر خود در رابطه با بحران موشکی را از میان بردارند، لئونف باز در مقام مترجمی حضور داشت.

پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی  او به عنوان تاریخ‌شناس علل آن‌چه را که او  شکست می‌نامید مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.  بنگاه انتشاراتی که  نسخه آلمانی کتاب او زیر نام ” آخرین اقدام KGB” منتشر کرد نوشت: “او همواره عملکرد و یا بی‌عملی مسئولین سیاسی در مسکو را زیر نظر داشت،… او دردجانکاه فاز زوال  و همین‌طور چگونه کشورهای هم‌پیمان مانند آلمان دمکراتیک فروخته شد را توصیف کرد.”

او در سال ۲۰۱۶ طی مصاحبه‌ای در تلویزیون کوبا  آن‌چه را که باوجود شکست باقی مانده است را به خاطر آورد: “گفته می‌شود که تنها ۴ انقلاب وجود داشته: انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه، انقلاب چین و انقلاب کوبا. زیرا این انقلاب‌ها  رشد و تکامل جهان را به نحو بارزی تغییر داد، لذا نمی‌توان ان را با انقلاب‌های دیگر مقایسه کرد.”

این امر به نحوی نیز در مورد زندگی نیکولای لئونف صدق می‌کند.