آمریکا دهههاست با تحریکات نظامی، سیاسی و اقتصادی علیه چین و مردم آن، مشغول اجرای سیاست مهار چین است، اما اگر چین به عمل مشابهی دست بزند آمریکا آنرا اقدام جنگی تلقی خواهد کرد.
در حالیکه دیدار نیمه نوامبر رییسجمهور چین، شی جینپینگ، و رییسجمهور آمریکا، جو بایدن، در سان فرانسیسکو از سوی برخی تحلیلگران به معنای بهبود روابط میان آمریکا و چین تلقی میشد، واشینگتن همچنان سیاست تشدید محاصره و مهار چین، این قدرت نوپدید را با ابزارهای اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی دنبال میکند.
محتملترین توضیح اقدام آمریکا در برابر چین که موجب تسریع نشست اخیر شد، بازی شناخته شدهای است گه واشینگتن در ظاهر نشان دهد که در حال جستوجوی رهیافت دیپلماسی است، در حالیکه عملاً آنرا تضعیف میکند.
مهار چین: سیاست چند ده ساله آمریکا
هرچند رسانههای غرب نشان میدهند که سیاستهای آمریکا در قبال چین از دولتی به دولت دیگر متفاوت است، واقعیت اینست که آنان سیاست واحد محاصره و مهار چین را از جنگ دوم جهانی به این سو، دنبال کرده اند.
وبسایت وزارت خارجه آمریکا که از طریق «دفتر مورخ» تعداد زیادی از یادداشتها و اسناد دیگر را منتشر میکند، سیاست خارجی ایالات متحده را طی دههها منعکس میکند.
وزیر دفاع آمریکا رابرت مک نامارا در سال ۱۹۶۵ یادداشتی تحت عنوان «دوران عمل در ویتنام» به رییسجمهور لیندن جانسون مینویسد و تأکید میکند که چگونه اقدامات نظامی آمریکا در ویتنام مستقیماً به «سیاست درازمدت آمریکا برای مهار چین کمونیستی» مرتبط است.
همین یادداشت اقرار میکند که سیاست مهار در همراهی با سه جبهه، «(الف) جبهه ژاپن-کره؛ (ب) جبهه هند-پاکستان؛ و (ج) جبهه آسیای جنوب شرقی» دنبال میشود.
چین، در آن زمان، درست مانند اکنون، به عنوان مانعی در برابر هدف نهایی واشینگتن برای حرکت جهان «به سمتی که ما ترجیح میدهیم»، تلقی میشد.
واشینگتن، چه در گذشته و چه در حال حاضر، تمایل آشکاری به دیکته کردن چگونگی اداره امور جهان در داخل و خارج از مرزها داشته و دارد. یک ملت (یا گروهی از کشورهای چند جانبهگرا) که دارای قدرت اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک و نظامی کافی باشند میتوانند در برابر برتری بیرقیب واشینگتن چنان مانعی ایجاد کنند تا دیگر نتواند هر زمان، در هر جایی و بدون گریز از مجازات، دست به هر اقدامی که مایل است، دست بزند.
شکوِه یادداشت ۱۹۶۵:
چین – مانند آلمان در سال ۱۹۱۷، مانند آلمان در غرب و ژاپن در شرق در اواخر سالهای ۱۹۳۰، و مانند اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال ۱۹۴۷ – به عنوان یک قدرت بزرگ ظاهر میشود، قدرتی که اهمیت و اثربخشی ما را در جهان تضعیف میکند، از راهی دورتر ولی تهدیدآمیزتر، تمام آسیا را علیه ما سازمان میدهد.
هراس از این نبود که چین در درون مرزهای آمریکا، آسیا را علیه آمریکا متحد کند، بلکه علیه حضور آمریکا در منطقه آسیا-اقیانوسیه، هزاران مایل دورتر از سواحل خود را سازماندهی کند. اتحاد شوروی آن زمان، و فدراسیون روسیه امروز، تهدیدی علیه مرزهای آمریکا نبود و نیست، اما این کشور قابلیت دیکته کردن در امور اروپا، یک اقیانوس دورتر از سواحل شرقی خود را دارد.
همکاری فزاینده روسیه با اروپا تا مقطع عملیات ویژه نظامی در سال ۲۰۲۲ تهدید مشابهی بود – نه علیه کشور آمریکا – بلکه تهدیدی برای نفوذ غیرقابل توجیه آن بر قاره اروپا.
چین، هم آن زمان و هم امروز یک چنین «تهدیدی» به شمار میرود. ظهور چین همزمان کشورهای پیرامونش را قدرتمند میسازد، بدیلی است برای اقدامات استثماری وال استریت و واشینگتن، که شامل توسعه زیرساختها و بازرگانی میشود، نه کارگاههای بهرهکشی و پایگاههای نظامی. هم چین و هم تعداد رو به فزونی از کشورهای منطقه اقیانوس آرام دیگر به خواستههای آمریکا متکی نیستند و نسبت به سیاستهای داخلی و خارجی خود قاطعیت نشان میدهند.
ایالات متحده چندین دهه کوشید تا از وقوع چنین تحولاتی جلوگیری کند، از جمله با ایجاد جنگهای ویرانگر در ویتنام، لائوس و کامبوج و درگیر کردن کشورهای تایلند، فیلیپین و حتی ژاپن و استرالیا. پس از پایان جنگ ویتنام، ایالات متحده به اقدامات مخفیانه و مداخله سیاسی از طریق سازمان سیا و سپس «موقوفه ملی برای دمکراسی» و سازمانهای مجاور آن روی آورد.
با توجه به اقدامات مخرب و بیثبات کنندهای که اخیراً ایالات متحده برای کنترل مجدد اروپا پشت سر گذاشته است، ترس از اقدام مشابه آمریکا در سراسر منظقه هند و اقیانوس آرام موجه به نظر میرسد.
بازگشت به سوی درگیریهای منطقهای
ایالات متحده برای حفظ تسلط بر منطقه هند و اقیانوس آرام، به سیاست اقدامات آشکار و مداخله سیاسی خود ادامه میدهد، در عینحال نیروهای نظامی خود را در منطقه پیش از درگیری احتمالی با چین افزایش میدهد.
میانمار که با استان یوننان چین هممرز است، هدف بیثباتی خشونتبار قرار گرفته است. به دنبال کودتای نظامی در سال ۲۰۲۱ و بیرون راندن رژیم آمریکایی آن سان سو کی، ستیزهجویان مسلح کشور را به جنگ داخلی کشاند.
ستیزهجویان مورد حمایت آمریکا تنها علیه دولت مرکزی میانمار، متحد نزدیک مسکو و پکن، نمیجنگند، بلکه مشخصاً زیرساختهایی را که مشترکاً با کمک چین ساخته شده اند، مورد حمله قرار میدهند. از جمله میتوان از حمله اوایل سال گذشته به خط لوله ساخت چین یاد کرد که در گزارش روزنامه مورد حمایت مالی آمریکا، ایراوادی، در مقاله «حمله مقاومت در میانمار به تأسیسات خط لوله مورد حمایت چین آسیب زد» منتشر شد.
این خطوط لوله بخشی از تلاشهای چین برای دور زدن آبراههایی است که به طور فزایندهای مورد تهدید حضور نظامی ایالات متحده در دریای جنوب چین و پیرامون آن قرار میگیرند. خطوط لوله از طریق میانمار به کشتیهای چینی اجازه میدهد تا در بنادر ایالت راخین در میانمار تخلیه شوند، این تأسیسات موجب صرفهجویی در زمان و انرژی میشود و جایگزین عبور از تنگه مالاکا از راه دریای چین جنوبی به سمت سواحل جنوبی و جنوب شرقی چین است.
علیرغم ادعاهایی که حضور نظامی آمریکا در دریای جنوب چین برای «حفاظت از آزادی دریانوردی» عنوان میشود، دولت آمریکا و اتاق فکر مورد حمایت مالی صنعت تسلیحات، مرکز راهبردی و مطالعات بینالمللی (csis) در مقالهای زیر عنوان «چقدر ترانزیت در دریای جنوب چین؟» اعتراف میکند که اکثر حملونقل دریایی در دریای جنوب چین عملاً میان چین و شرکای بازرگانیاش در منطقه صورت میگیرد. بنابراین، آمریکا برای حفاظت از این حملونقل حضور ندارد، بلکه تهدیدی بالقوه برای قطع کامل حملونقل است.
طبق گزارش گلوبال تایمز، به تازگی ستیزهجویان مورد حمایت آمریکا حرکات بیثبات کردن میانمار در مرزهای چین را آغاز کرده، در بازرگانی و سفر اختلال ایجاد میکنند. آنها نیروهای نظامی چین را به خشونت احتمالی مرزی تحریک میکنند.
این تنها یک نمونه از خصومتهای نیابتی مدام است که آمریکا علیه چین انجام میدهد، حتی هنگامیکه این کشور ژست دنبال کردن سیاست دیپلماسی با پکن را میگیرد.
آمریکا برای جنگ آماده میشود
گذشته از جنگ نیابتی که زیرساختها و تجارت چین و پیرامون آنرا هدف قرار میدهد، آمریکا به افزایش حضور نظامی خود در آسیا-اقیانوسیه ادامه میدهد تا تجارت دریایی چین را تهدید کند و موقعیت ارتش خود را پیش از اقدامات تهدیدآمیز مرتبط با جزیره چینی تایوان تقویت کند.
خبرگزاری رویتر در مقاله اخیرش «چگونه آمریکا از فیلیپین خواست در برابر چین مانعتراشی کند»، اذعان میکند که آمریکا از فیلیپین برای مهار ظهور چین استفاده میکند.
مقاله معترف است:
تحلیلگران نظامی معتقدند که فیلیپین، همسایه تایوان در جنوب، سکوی ضروری برای آمریکا به منظور کمک به تایپه در صورت حمله چین خواهد بود. حزب حاکم کمونیست چین، تایوان را که به شکل دمکراتیک اداره میشود، بخش جداییناپذیری از خاک چین میداند و استفاده از زور برای تحت کنترل گرفتن جزیره را رد نمیکند.
رویتر این واقعیت را نادیده میگیرد که فیلیپین عملاً بزرگترین شریک تجاری چین است و تنها شریکی است که قادر است زیرساختهای مدرنی را که فیلیپین شدیداً به آن نیاز دارد، بسازد تا به بقیه کشورهای در حال رشد جنوب شرقی آسیا که از این روابط رشد یابنده استفاده میکنند، برسد.
فیلیپین به جای همکاری با چین برای ساخت خطوط راهآهن، بنادر و کارخانههای برق به آمریکا اجازه میدهد که حضور نظامیاش را در مجمع الجزایر و اطرافش گسترش دهد و مانیل را به سوی مقابله با چین سوق دهد. درست مانند اوکراین که پس از تسخیر سیاسی آمریکا در سال ۲۰۱۴ و قطع روابط سیاسی خود با روسیه به سوی سقوط اقتصادی کشیده شد، فیلیپین نیز به عنوان نیروی نیابتی آمریکا در همان راه خود-تخریبی گام برمیدارد.
آمریکا از فیلیپین نه فقط برای ادامه تنش در دریای جنوب چین، بلکه برای نزدیکتر کردن نیروهای نظامی خود به تایوان استفاده میکند. به رغم اینکه واشینگتن رسماً حاکمیت چین بر تایوان و سیاست «چین واحد» را به رسمیت میشناسد، به طور غیررسمی این سیاست را همراه با قوانین بینالمللی زیر پا میگذارد. آمریکا پیوسته به تعداد نیروهای نظامی مستقر در تایوان میافزاید، فروش تسلیحات به دولت تایپه را ادامه میدهد و با مداخله سیاسی درازمدت در نظام سیاسی محلی تایوان سرمایهگذاری میکند.
طی سالها، آمریکا برای به قدرت رساندن «حزب مترقی دمکراتیک تایوان» کمک کرد و در جنبش سیاسی سرمایهگذاری کرد تا همکاریهای رو به رشد تایوان و بقیه چین را متوقف کند و اخیراً نیز از عناصر جداییطلب رو به رشد در تایپه حمایت میکند. بنا بر گزارش نیویورک تایمز، پیش از انتخابات ۱۳ ژانوبه ۲۰۲۴ ویلیام لای، نامزد ریاست جمهوری «حزب مترقی دمکراتیک» تایوان، یک نیمه آمریکایی بنام سیائو بی-خین را که قبلاً شهروند آمریکا بوده و برای ورود به سیاست در تایوان شهروندی آمریکا را کنار گذاشته است، به عنوان معاون خود برگزیده است. او در طول سالیان دراز در کنار کنگره آمریکا در واشینگتن علیه چین فعالیت داشته است.
آمریکا دهههاست با تحریکات نظامی، سیاسی و اقتصادی علیه چین و مردم آن، مشغول اجرای سیاست مهار چین است، اما اگر چین به عمل مشابهی دست بزند آمریکا آنرا اقدام جنگی تلقی خواهد کرد. پکن به جای تعجیل در جنگ، صبر و شکیبایی خود را حفظ میکند، و اطمینان دارد که زمان به سود اوست و کاملاً آگاه است که آمریکا دیر یا زود به دنبال درگیری با چین است.
پکن معتقد است که هر سالی که میگذرد، نفوذ آمریکا کمتر و همزمان نیروی اقتصادی و نظامی چین افزایش مییابد. زمانی فرا خواهد رسید که چین به نقطه عطف غیرقابل بازگشت پیشی از آمریکا خواهد رسید. آن زمان، چین قادر خواهد بود مشکلات بسیاری را که ایالات متحده به وجود آورده است درون مرزهایش به شیوهای معقول و سازنده حل کند. هدف پکن پرهیز از تحریکاتی است که به دنبال درگیر کردن آن در مناقشه در مناطقی مانند میانمار یا سوزاندن قلمرو خود مانند تایوان پیش از رسیدن به این نقطه عطف است. تنها زمان نشان خواهد داد که آیا شکیبایی و ظرفیت چین برای ساختن خود و منطقه میتواند دوام بیاورد و بر توانایی واشینگتن برای تضعیف و سوزاندن همه آنها فایق آید. در حال حاضر، روشن است که علیرغم اقدامات ظاهراً دیپلماتیک واشینگتن در قبال پکن، سیاست مهار به هر قیمت، پابرجا باقی مانده است.