قابل ذکر است که نیروهای مقاومت به ویژه حزبالله لبنان و غزه موفق شده اند که در برابر رژیم اسرائیل معادله قدرت و رودررویی برابر تشکیل دهند و این اقدام در تاریخ درگیریهای سیاسی به ویژه با نیرویی همچون اسرائیل بیسابقه بوده است. برای مثال پیروزیهای عظیمی که انصارالله یمن در برابر ائتلاف عظیم و گسترده بینالمللی به رهبری آمریکا و در برابر مخازن عظیم اسلحههای گوناگون آنها به دست آورده به خوبی روشن نموده است که این توازن از لبنان گرفته تا غزه و بابالمندب، تبدیل به جنگ بنادری شده که بخش مهمی از شکل دنیای آینده و همچنین محاسبات سیاسی همه بازیگران منطقهای را در درون خود ترسیم مینماید.
با پایان یافتن سال ۲۰۲۱، منطقه کشورهای شرق عربی و اسلامی، و جهانیان، پرونده مرحله تلخ و خونباری را که بعد از متلاشی شدن شوروی سوسیالیستی و جنگ تجاوزکارانه و اشغالگرانه آمریکا علیه منطقه آغاز شده بود، بسته شد. کوششهای آمریکا در این مرحله برای پُر کردن خلأ قدرتی که بعد از شکست فرانسه، انگلستان و اسرائیل از مصر در جنگ کانال سوئز با ظهور ناصریسم و روسیه و دشمنان هر دوی آنها یعنی امپریالیسم آمریکا در سال ۱۹۵۶، به وجود آمده بود، نیز به نتیجه نرسید.
باید گفت خطرناکترین برنامۀ آمریکاییها عمومیت دادن به کمپ دیوید با دشمن صهیونیستی بود که از طریق «پیمان وادی عربه» با اردن و قرارداد اُسلو با رهبری فلسطین به امضاء رسید. در این مرحله کوششهایی در پشت پرده برای به محاصره درآوردن و شکست جبهه ممانعت از سوی آمریکا و ارتجاع عرب جریان داشت که با جنگ و تضعیف سوریه در لبنان و در ادامه جنگ علیه لبنان و حزبالله بود که در سال ۲۰۰۶ آغاز گردید که با پیروزی حزبالله پایان یافت و مهمتر اینکه در این مرحله درگیری استراتژیک میان ایران – آمریکا نیز در منطقه آغاز شد.
در کنار همه اینها دولت آمریکا منطقه خاورمیانه را آماده مینمود تا آنرا در مقابل مثلثی سه گانه قرار دهد تا محاصره صهیونیستی منطقه تکمیل گردد. این برنامه باید به حساب دولتهای بوروکراتیک منطقه و پایتختهایشان از یکطرف و از طرفی به حساب اردوگاه و قدرتهای ممانعت و مقاومت منطقه تشکیل میگردید. مثلث مذکور در اشکال مختلف «اسلام ناتویی آمریکایی – انگلیسی، مرکزیت منطقهای ترکیه – مرکزیت مالی و تبلیغاتی خلیجی، به ویژه کشور دارنده گاز یعنی قطر و همچنین تشکیلات عظیم تبلیغاتی آن یعنی تلوزیون الجزیره بود، که به پایگاه اصلی اخوانالمسلمین در میان جوامع و ملل کشورهای منطقه تبدیل گردید.»
در ادامه سازمانهای اطلاعاتی ناتویی به تشکیل گروههای اسلام سیاسی از نوع خشن و نرم آن و همچنین گروههای انقلابات رنگی و تشکلات لیبرالیستی که از طریق مراکز معروف وابسته به آمریکا و سی آی ای، همچون «مرکز راند» که دفتر منطقهای آن در قطر بود، مؤسسه «کارنیگی»، «نید» ، « فورد فاندیشن» و «جامعه باز» و همچنیین مجتمع جوانان فیسبوکی که در مرکز «اوتبور» و آکادمی تغییر، آموزش دیده بودند. چیزی که بسیار قابل ملاحظه میباشد …
این گروهها سپس وضعیت خفقانآور موضوعی تودهها که نتیجه بیعدالتی و تحقیر مردم بود به خدمت گرفته و با افزودن صبغه طایفهای، مذهبی و سمت و سو دادن انحرافی به آنها آن چیزی را بر تودهها تحمیل کردند که «بهار عربی» نام گرفت که همراه بود با بدترین هرجومرجها که به زودی ماهیت خود را نشان داد و آن عبارت بود از توفانی که ساختار کشورهای عربی را منهدم و آنها را به نام دمکراسی و تغییر غرق در خون خود نمود. سپس حوادث بعدی نشان داد که استراتژی هرجومرج و تجزیه مورد نظر به هیچ فضا و شرایط دمکراتیکی منجر نگردید، بلکه نتیجهاش به یک هرجومرج قبیلهای، طایفهای و خونین انجامید.
همزمان و در سطح بینالمللی و در انطباق با طبیعت نژادپرستانه و متوحش خود متروپولهای سرمایهداری شروع به بهرهبرداری از وبای کورنا در جهت از سرگذراندن بحران ساختاری خود کرده تا بدینوسیله بتوانند مجدداً تسلط جنایتکارانه خود را بر جهانیان بازسازی کنند و جنگهای کشتار جمعی منظم همچون مالتوسیسم جدید، داروینیسم اجتماعی واندیشههایی همچون عقیم کردن جمعی که منجر به طرحهای اجتماعی دموگرافیکی در سطح جهان خواهد شد.
اما دهههای مذکور بر امپریالیسم آمریکا، اروپا و عوامل و همپیمانانشان آنچنانکه آرزو میکردند و میل داشتند حرکت نکرد، بلکه با اشکال گوناگون مقاومت و موانع روبهرو شد که به تدریج وی را در برابر تضادها و شرایط سخت تازهای برای آیندهاش روبهرو نمود.
اگر چه هنوز مشکل است که از مرحله کاملا متفاوتی صحبت کرد که سرمایهداری وارد آن شده است، اما دادههایی در دست است و اشاره دارد به اینکه جهان سرمایهداری و وابستگانش وارد مرحله پیچیدهای شده اند که رو به رشد است و جهان را در سالهای آینده به طور کامل به سوی مرحله انتقالی بسیار مهم و حساسی سوق میدهد که نیازمند مدیریت و حل بحرانهایی میباشد که همگی طبیعت استراتژیک دارند و تهدیداتی اقتصادی، نظامی و سیاسی نیز با خود حمل میکنند که انطباق و حل آن بر زمینه واقعیت بسیار مشکل است. ازجمله آنها میتوان به این چند مورد اشاره کرد: یکم – سوءاستفاده و به بازی گرفتن پرونده هستهای ایران از سوی آمریکا و اسرائیل. دوم – سوءاستفاده و بهرهبرداری سیاسی و فریبکارانه در موضوع اکراین با روسیه. سوم – مورد مسأله تایوان در برخورد با چین.
این درست است که امپریالیستها، به ویژه آمریکا به سادگی و سرعت تسلیم معادله قدرتهای جدید جهانی نمیشوند و همچنان میکوشند نقش پلیس داشته و یا همچون وصی و قیم جهان عمل کنند. و بر اساس نظریات «هایک» و «میلتون»حرکت کنند، این دو باور دارند که نظام سرمایهداری به خودی خود اشکالات خود را اصلاح میکنند، اما اینگونه انکار کردنها با مسیر اصلی تاریخ ناسازگار و اینکه سر خود را در پشت نظریات «فریدریک هایک» و «میلتون فریدمان» پنهان کنند، مشکل آنان حل نخواهد شد. بنا به نوشته و اعتراف پال کندی و برژینسکی که اولی بر این باور است که از تبعات تجزیه امپراتوریها این است که توازن و ارتباط میان بعد دریایی و زمینی امپراتوری آنها از میان برود و در مورد نظریه برژینسکی، اینکه با ورود بشریت به مرحله انقلابات انفورماتیک و یا انقلاب چهارم زوال امپراتوری حتمی میباشد.
اما این امر نیز قابل توجه است: نظرات برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا در مورد این دولت امپریالیستی با پیشبینیهای بنیانگزار نظریه سوسیالیستی یعنی کارل مارکس که بیش از یک قرنونیم قبل، از تضاد داخلی و تاریخی در قلب نظام سرمایهداری سخن به میان آورد. از نظر کارل مارکس پیشرفت علمی باعث طرد ملیونها نفر از بازار کار خواهد شد و اینکه دولتها با فرار به خارج و ورود در ماجراجوییهای نظامی نه فقط موفق به حل مشکلات نظام سرمایهداری نخواهند شد، بلکه به بحرانهای بیشتری گرفتار خواهند آمد.
همچنین، همزمان با جهانی شدن سرمایه، متروپولهای بزرگ به جای اینکه بیشتر به سوی شراکت اجتماعی حرکت کنند، برعکس به سوی خلق معضلات تازه گرفتار میشوند: خروج و جدایی انگلستان از اتحادیه اروپایی، درگیریهای تجزیهطلبانه ملی در اسپانیا، فرانسه و انگلستان و ظهور نظریههای فاشیستی و نژادپرستانه در اینجا به وضوح تمایل امپریالیستها به سوی فرار از بحرانهای ساختاری خود در جهت نژادپرستی و تحمیل کردن بحرانهای خود بر دوش کارگران و زحمتکشان مهاجر دیده میشود. این سیاستها را در اقدامات ترامپ در دوره اول انتخاباتش شاهد بودیم، و این اتفاقات در سایر کشورهای سرمایهداری گهگاه بروز میکنند.
در مقابل همه اینها ما شاهد علامتهایی از مرحله مابعد متلاشی شدن اتحاد شوروی سوسیالیستی و جنگ سرد آن دوره هستیم و اینکه جهان بر مدار قرن تمایلات گذشته آمریکایی حرکت نمیکند، ابتدا از حیات خلوت آمریکا آنچنانکه نظریه مونرو مقرر داشته بود و از طرف دیگر کشورهای شرق عربی و اسلامی، آنچنانکه آیزنهاور آنرا ترسیم کرده بود، و انتهایش به اورآسیا و «جاده حریر جدید» و کشورهای شرق دور آنچنانکه برژینسکی در (کتاب تخته شطرنج) ترسیم نموده بود. آمریکای لاتین هماکنون در جهت سوسیالیسم حرکت دارد و یا در حداقل به سوی دمکراسیهای اجتماعی از جمله آنها مکزیک و یا ونزوئلا میباشند که در حال کوشش و تغییر هر روزه خود و تبدیل شدن آن به صورت کوه یخی در جهت ضدیت بیشتر با یانکی حرکت میکند.
اما در منطقه شرق اسلامی و عربی، مثلث ” (ترکیه، کشورهای خلیج و اخوانالمسلمین) یکی پس از دیگری در حال بازگشت هستند. از سوریه گرفته تا مصر، تونس، مغرب، به اضافه درهم شکسته شدن موجهای تکفیری و کشته شدن صدها و بلکه هزاران نفر از افرادشان که هماکنون تبدیل به فرقههای کوچکی شده، اینجا و آنجا در حمایت آمریکاییها به سر میبرند (و دوران طلایی آنها که در شهرهای ترکیه با حمل خنجر، ساطور و لباس کریه داعشی مانور میدادند به پایان رسید) بخشی از اینها همچنان در نزدیکی پایگاه تنف در نزدیکی شهر رقه سوریه به زندگی رقتبار و ننگین خود ادامه میدهند.
از طرفی دیگر، نظرات زیادی در ترکیه مبنی بر احتمال سقوط اردوغان وجود دارد، و از اینسو اردوگاه مقاومت و ممانعت از نظر رسمی و تودهای قدرت و آمادگی بیسابقهای از نظر نظامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در برابر همهگونه محاصرهها و عواقب و مشکلات آن ازخود بروز میدهد.
همچنین قابل ذکر است که نیروهای مقاومت به ویژه حزبالله لبنان و غزه موفق شده اند که در برابر رژیم اسرائیل معادله قدرت و رودررویی برابر تشکیل دهند و این اقدام در تاریخ درگیریهای سیاسی به ویژه با نیرویی همچون اسرائیل بیسابقه بوده است، برای مثال پیروزیهای عظیمی که انصارالله یمن در برابر ائتلاف عظیم و گسترده بینالمللی به رهبری آمریکا و در برابر مخازن عظیم اسلحههای گوناگون آنها به دست آورده به خوبی روشن نموده است که این توازن از لبنان گرفته تا غزه و بابالمندب، تبدیل به جنگ بنادری شده که بخش مهمی از شکل دنیای آینده و همچنین محاسبات سیاسی همه بازیگران منطقهای را در درون خود ترسیم مینماید.
تهدیدات اسرائیل نسبت به مراکز هستهای ایران را باید از این منظر نگریست به اضافه قدرت پاسخدهی رو به گسترش ایران. تجاوز استراتژیک علیه حزبالله لبنان، سوریه و یا ایران، در مقابل و به فوریت، اسرائیل، چاههای نفت و گاز منطقه را در خطر استراتژیک قرار خواهد داد.
تا اینجا در سطح مسایل منطقه؛ اما در موضوع مسایل بینالمللی، باید گفت که برآمدن مجدد امپراتوری در چین و روسیه بزرگتر از تهدیدات سیاسی و اقتصادی موجود است که در اینجا و آنجا بتواند بر آنها تأثیر بگذارد و یا این و یا آن تجمع و تظاهرات از طریق گروههای انقلاب رنگی و یا از طریق این تحرکات مرزی و یا آن دیگری همچون اکراین، تایوان و یا مزدوران ایگور.
روسیه اورآسیایی امروز به اعتراف بنیانگزاران جغرافیای سیاسی مدرن، همچون راتزل آلمانی و ماکندر انگلیسی، و همانندش جاده ابریشم چینی، به طوریکه باید گفت چین فعلی شباهتی با «امپراتوری نقره» و مسیرش از طریق جنگ تریاک در قرن نوزدهم ندارد، بلکه چین امروز آنچنان قدرت بزرگ اقتصادی است که شلیک گلوله به سوی آن بسیار مشکل است.