تارنگاشت عدالت
به نظر میرسد، که پیر شدن الزاماً خردمند و فرزانه شدن نیست، بلکه میتواند به زوال عقل پیری و یا آلزایمر نیز منجر گردد.
آقای علی کشتگر، این «چریک پیر»، که امروز تنها «پیر»ش باقی مانده، هرچند که میخواهد آنرا هم با رنگ و حنا کتمان کند، روز ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ در خبرنامه گویا قلمفرسایی کرده تا باز هم آب توبه به گذشته خود بپاشد و هرآنچه را که در گذشته مکروه میدانست، حاشا کند، هرچند هم که کاری نکرده بود که مستحق ریاضت باشد. آن وقت که اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت او روسستیز بود و حالا هم که اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد او هنوز روسستیز مانده است. در گذشته هم ضد کمونیست بود و با حزب تودۀ ایران مبارزه میکرد و حالا هم در مقابل چپ افراطی و سنتی و … به میدان آمده.
هدف از نوشتن این مقاله نه تنویر افکار آقای علی کشتگر است چون به قول معروف: «گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه البته به جایی نرسد، فریاد است»، بلکه تنها روشن کردن ادعاهایی است که ایشان عمداً مطرح کرده تا واقعیت را آنگونه که مورد پسند «دمکراتهای ناب» و «مدافعین دمکراسیهای واقعی» است، واژگونه جلوه دهد.
او مینویسد: «… دفاع قهرمانانه ارتش و مردم اکراین از سرزمین خود … ناشی از اراده رهبری اکراین و مردم این کشور در مقاومت علیه تجاوز نظامی رژیم پوتین است.» این جمله کوتاه اینطور تداعی میکند که رژیم حاکم در اوکراین، که به دنبال یک کودتا به قدرت رسیده، رهبر مردم است و قهرمانانه از منافع کشور علیه تجاوز نظامی روسیه دفاع میکند.
جناب کشتگر که جنگ نیابتی ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپایی و ناتو در اوکراین را یک پدیده نوین میداند، از یک سو کودتای سال ۲۰۱۴ و ۸ سال جنگ داخلی بین اوکراین و جمهوریهای خلق دونتسک و لوهانسک را نادیده میانگارد و از این طریق عناصر فاشیست در درون حتی دولت اوکراین، یعنی گردانهای آسف، را که در سطح جهان فاشیست پرورش میدهد، تطهیر میکند؛ و از سوی دیگر ایالات متحده و همپیمانانش را توجیه میکند که به رسمیت شناختن جمهوریهای خلق دونتسک و لوهانسک به عنوان کشورهای مستقل از سوی روسیه را بهانۀ گسترش ناتو قرار دادند.
او مینویسد: «اگر امروز مبارزه مردم اروپا بویژه بریتانیا در برابر هیتلر و متحدانش در زرینترین صفحات تاریخ تصویر شده حتم بدانیم که مقاومت حماسی مردم و دولت اکراین علیه دولت جنایتکار روسیه نیز به همان میزان و از برخی جنبهها بیشتر از آن افتخارآمیز و تعیین کننده است…» این عدم شناخت از تاریخ معاصر میتواند یکی از علایم زوال عقل ایشان باشد که نقش تعیین کنندۀ اتحاد شوروی در مبارزه علیه فاشیسم و استعمار را که کشته شدن ۲۶ میلیون شهروند روس را به همراه داشت به کلی پرانتز میگیرد، انگار نه انگار فاشیسم برای نابودی شوروی جنگ جهانی را آغاز کرد و شوروی هم هیچ نقشی در نابودی آن ایفاء ننمود.
ولی حالا چرا ایشان در بین همۀ پیامبران جرجیس را انتخاب کرده و به ویژه نقش بریتانیا در برابر هیتلر را این چنین برجسته میکند احتمالاً باید آنرا به حساب علل «مادی و معنوی» و یا به روایتی به حساب خیرات و مبرات مکسوب گذاشت.
او مینویسد: «… اکراین اما با مقاومت یکپارچه دولت و ملت در برابر رژیم جنایتکار روسیه به سرزمین دفاع از دموکراسی، نه فقط دموکراسی اکراین بلکه همه دموکراسیهای جهان تبدیل شده است.»
آقای کشتگر که با اختلال حافظه، داوری و اندیشه روبهرو است، برای خبرنامه گویا مینویسد: «… خونهائی که برای آزادی اکراین از چنگال تجاوزگران بر زمین میریزد بهائی است که برای حفظ و تحکیم بزرگترین دستاورد بشریت یعنی دموکراسی هزینه میشود. و در این هنگامه تهاجم متحدانه اکثر نظامهای توتالیتر و دیکتاتوری علیه دموکراسی، عوامفریبان، سادهلوحان و مزدبگیران با شعار دفاع از صلح کاذب جهانیان را به طرفداری از تسلیم به تجاوز روسیه فرا میخوانند. به غرب دشنام میدهند که چرا به اکراین اسلحه میدهد، به جای مبارزه علیه متجاوز شعارهای پوچ “ضد امپریالیستی” میدهند … در این میان هم چپ افراطی و سنتی و هم راست افراطی تقریبا در همه نظام های دموکراتیک به جای محکوم کردن تجاوز روسیه، اکثرا سازمان پیمان آتلانتیک (ناتو) را محکوم میکنند و اصرار دارند که برای اجتناب از یک جنگ جهانی که میتواند به یک جنگ اتمی تبدیل شود، صلح میان روسیه و اکراین را به قیمت واگذاری مناطق اشغال شده کشور به روسیه منطقی و به صلاح بشریت وانمود کنند.»
آیا باید فراموش کرد که ایالات متحده آمریکا (پرچمدار دفاع از حقوق بشر و نظم جهانی قانونمند) و اوکراین علیه قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد علیه نازیسم، نئونازیسم و کلیه اشکال نژادپرستی رای مخالف دادند؟
ایشان با تقلید از «رسانههای باکیفیت» غربی، میخواهد تلقین کند که بسیاری از کشورهای جهان (البته جز از نظامهای توتالیتر و دیکتاتوری علیه دموکراسی، عوامفریبان، سادهلوحان و مزدبگیران) به عنوان نمایش علیه کرملین موضع گرفته اند و تحریمهای سختی را علیه روسیه اعمال کرده اند. ولی کاملاً برعکس! غرب با سیاست ضد روسی خود نماینده اکثریت جامعه جهانی نیست.
در تصحیح ادعاهای بیپایه ایشان باید گفت اولاً تنها حدود ۵۰ کشورِ تحت سلطه آمریکا به تحریمهای غرب علیه روسیه پیوستند، که همگی کشورهای اتحادیه اروپایی و ناتو و برخی از دست نشاندگان آمریکا در سایر نقاط جهان مانند ژاپن، استرالیا و کره جنوبی هستند و ۱۴۰ کشور، یعنی دو سوم کشورهای جهان به سیاست ضد روسی تحریمها نپیوسته اند.
هیچ کشوری که بخشی از حوزه نفوذ آمریکا نباشد سیاست ضد روسی غرب تحت سلطه آمریکا را تأیید نکرده است. حتی یک کشور آفریقایی به تحریمها نپیوسته است، تقریباً هیچ کشوری در آمریکای مرکزی و جنوبی نیز به این تحریمها نپیوسته و در آسیا فقط دست نشاندگان آمریکا در تحریمها شرکت کرده اند. حتی کشورهای عربی نیز که دههها دست نشانده وفادار ایالات متحده بوده اند، سیاست غرب را آشکارا رد کرده اند. آقای کشتگر با انتقاد از چپ افراطی و سنتی و … که تقریبا در همه نظامهای دموکراتیک به جای محکوم کردن تجاوز روسیه، اکثرا سازمان پیمان آتلانتیک(ناتو) را محکوم می کنند، به آنها پیشنهاد پیروی از سیاستهای ناتو را نه تنها در اوکراین، بلکه در ایران و سوریه … مطرح میکند. هیهات که همین شخص زمانی (در مصاحبه تلویزیونی با شرکت رییسجمهور وقت ابوالحسن بنیصدر) میگفت: «ما میخواهیم همه سلاحها به طرف دشمن اصلی یعنی امپریالیسم آمریکا و همه قلمها به طرف دشمن اصلی یعنی امپریالیسم آمریکا نشانه رود.» حیف از گفته مارکس که در رابطه با این عنصر ماکیاولیست مورد استفاده قرار گیرد: «تاریخ تکرار میشود، بار اول به عنوان تراژدی و سپس نمایش کمدی!»
و اکنون تکرار چند فاکت جهت تنویر افکار:
مناقشه اوکراین تنها و تنها محصول جنبی یک برنامه هماهنگ شدۀ ایالات متحده آمریکا و کشورهای عضو پیمان ناتو بود و هست تا اوکراین را به عنوان پوششی برای یک مناقشه مورد استفاده قرار دهند تا دولت رییسجمهور روسیه ولادیمیر پوتین را سرنگون کنند. (دلیل تأسیس سازمان نظامی ناتو از آغاز نابودی اتحاد شوروی بود)
این طرح در واقع حداقل از سال ۲۰۰۸ وجود دارد که سفیر سابق آمریکا در روسیه (و رییس کنونی سازمان سیا)، ویلیام بورنز هشدار داد که هرگونه کوشش ناتو برای جذب اوکراین به صفوف خود، احتمال دخالت نظامی روسیه را به دنبال خواهد داشت.
ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپایی و ناتو در فوریه سال ۲۰۱۴ مشترکاً کودتایی را در اوکراین سازمان داده و رییسجمهور قانونی کشور ویکتور یانوکوویچ را سرنگون کردند و او را با یک دولت شدیداً ناسیونالیستی جدید جایگزین نمودند که هواداران ایدئولوژی نفرتانگیز استپان باندرا در آن غالب بودند. کودتا موفقیتآمیز بود و در ماه آوریل دولت جدید اوکراین به مردم روستبار دنباس اعلان جنگ کرد، زیرا دونباس پس از کودتای سال ۲۰۱۴ مقاومت کرد، رژیم کودتا را به رسمیت نشناخت و علیه کوششهای مسلحانه برای سرکوب این مقاومت ایستادگی نمود. این اقدام انگیزهای برای الحاق جزیره کریمه به روسیه و حمایت نظامی روسیه از دونباس شد، که در نهایت دخالت نظامی را که ویلیام برنز ۶ سال پیش هشدار داده بود، سبب گردید.
به دنبال آن اوکراین و همپیمانان ناتویی آن خواستار صلح شدند و قرارداد مینسک را به امضاء رساندند که آتشبس در مقابل تضمینهایی در مورد حاکمیت اوکراین بر دونباس و همینطور خودمختاری نسبی برای روستباران ساکن دونباس و حمایت از زبان، مذهب، فرهنگ و سنن آنان را منظور میداشت.
معاهده مینسک ۸ سال بیاثر ماند، زیرا اوکراین حاضر نبود تغییرات لازم در قانون اساسی کشور را که لازمه تضمین حقوق نژاد روس در دونباس بود، عملی سازد. دلایل این تأخیر و تعلل امروز به برکت اذعان رسمی رییسجمهور وقت اوکراین پترو پوروشنکو، صدراعظم وقت آلمان خانم آنگلا مرکل و رییسجمهور وقت فرانسه فرانسوا اولاند، که هر سه زیر قرارداد مینسک را امضاء کرده بودند، روشن و آشکار است. این سه رییس کشور اعتراف کردند که قرارداد مینسک در واقع یک مانور منحرف کننده برای ایجاد تنفس بود تا بتوان در اوکراین یک ارتش نیابتی ناتو به وجود آورد که قادر باشد هم دنباس و هم کریمه را مجدداً تسخیر کند.
آیا آغاز جنگ روسیه در اوکراین بیدلیل بود؟
ایالات متحده و سازمان نظامی ناتو عهد خود را مبنی بر اینکه ناتو خود را در جهت مرکز و شرق اروپا گسترش نخواهد داد شکستند، آنها در سال ۱۹۹۰ این قول را دادند تا موافقت اتحاد شوروی برای وحدت دو آلمان را کسب کنند. ایالات متحده آمریکا موشکهای خود با توان هستهای را (که میتواند مسکو و دیگر هدفهای نظامی را به سرعت منهدم کند) در لهستان و رومانی اسکان داد (این گام در سال ۲۰۰۸ برنامهریزی شد و در سال ۲۰۱۸ به اجراء درآمد).
ناتو بارها مانورهای جنگی در کشورهای بالتیک در مرز روسیه انجام داد تا جنگ در روسیه را تمرین کند. ایالات متحده آمریکا در طول ۲۵ سال گذشته کلیه اعتراضات روسیه در مورد تهدیدات ناتو علیه امنیت ملی خود را با بیتفاوتی متفرعنانهای پاسخ گفت. ادامه شیوه دیپلماتیک برای رسیدن به تفاهم به روشنی با بنبست روبهرو شده بود. ایالات متحده از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا امروز سازمانهای سیاسی ضد روس و هوادار غرب را از طریق National Endowment for Democracy (NED) از نظر مالی تأمین کرده و تعلیم میدهد (همین طور در بلاروس و دیگر کشورهای اتحاد شوروی سابق). کنگره آمریکا NED را در سال ۱۹۸۳ تأسیس کرد تا سازمان سیا به عنوان مهمترین نهاد دولتی برای ترغیب و تشویق مخفی تغییر رژیم در کشورها (از جمله دمکراسیهای لیبرال) را که حاضر به گردن نهادن به دستورات آمریکا نیستند، جایگزین کند. آمریکا کودتای سال ۲۰۱۴ را مورد حمایت قرار داد که به دنبال آن شبهنظامیان نئونازی دولت قانونی کشور را سرنگون کردند. چرا؟ زیرا دولت نامبرده تصمیم گرفته بود اوکراین را به عنوان یک کشور بیطرف بین شرق و غرب اروپا برقرار نگاه دارد. آرسنی یازنیوک انتخاب آمریکا برای رهبری کشور، نخستوزیر شد. پیشکسوتان اوکراینی گردان داوطلب هنگ «آسف» روز ۱۴ مارس ۲۰۲۰ در مرکز شهر کییف در تجمعی به مناسبت روز داوطلبان به افتخار رزمندگان داوطلبی که در درگیریهای نظامی در بخشهای شرقی کشور به ارتش اوکراین پیوسته بودند، شرکت کردند. چندین هزار اوکراینی از جمله سربازان، داوطلبان و حامیان آنان با وجود ممنوع بودن اجتماعات تودهای به خاطر همهگیری کووید-۱۹ در مرکز پایتخت رژه رفتند.
رژیم برآمده از کودتا سیاست ضدروسی خود را پیگیرانه دنبال کرد:
· لغو قوانین سال ۲۰۱۲، که حق استفاده اقلیتها از زبان را محترم میشمارد و وضع قوانینی جدیدی که استفاده از زبان روسی (زبان اصلی بیش از ۳۰٪ مردم اوکراین) را ممنوع میکرد.
· ممنوع کردن و سرکوب کمونیستها (در چارچوب قانون کمونیسمزدایی سال ۲۰۱۵) و هر نوع حزب سیاسی دیگر، که در اپوزیسیون با سیاستهای ضدروسی دولت قرار داشت.
· مصونیت شبهنظامیان نئونازی از مجازات در قبال بدرفتاری و یا ترور روسها، روماها و دیگر اقلیتهای نژادی.
· ستایش همدستان اوکراینی آلمان نازی و شرکتکنندگان در جنایات خونین و ضد خلقی آنان به عنوان قهرمانان ملی.
· خودداری از اعمال خودمختاری وعده داده شده به مناطق دونباس (که در معاهده مینسک ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ منظور شده بود).
· خودداری از پذیرفتن تصمیم مردم کریمه برای وحدت مجدد با روسیه.
· کوشش برای پیوستن به پیمان نظامی ضد روسی ناتو. و در طول همه این سالها خبری از مدافعان «بزرگترین دستاورد بشریت یعنی دمکراسی» از جمله آقای کشتگر در مذمت نفی دمکراسی در اوکراین نبود.
حالا آقای کشتگر مدعی است که اوکراین مستحق حمایت در قبال روسیه «خودکامه» است و ادعا میکند که اوکراین یک «دمکراسی» است. او فاکتهای متعددی که خلاف این ادعا را ثابت میکند، پرانتز میگیرد و نادیده میانگارد، به عنوان مثال:
· رژیم کنونی در سال ۲۰۱۴ به دنبال کودتایی که با حمایت ایالات متحده آمریکا علیه دولت منتخب مردم اوکراین صورت گرفت، پدید آمده است.
· محبوبیت اولیه زلنسکی عمدتاً بر مبنای وعده استقرار صلح در جمهوریهای تجزیهطلب دونباس بود، عهدی که بلافاصله پس از رسیدن به قدرت شکسته شد.
· در سال ۲۰۲۱ حزب بزرگ اپوزیسیون که میرفت تا بر حزب زلنسکی چیره شود، منحل شد و رهبر آن (ویکتور مدودچوک) بازداشت گردید و به دنبال آن به جرم خیانت به وطن محکوم شد.
· آرایی که علیه سیاستهای روسستیزانه کییف بود، پس از کودتا از طرف رژیم به طور سیستماتیک سرکوب گردید.
· در واقع بسیاری از افراد از سوی نیروهای امنیتی دولت دستگیر و شکنجه شده و یا به قتل رسیدند. در این زمینه نیز خبری از مدافعین بزرگترین دستآورد بشریت نبود.
۱۹۵۴ خروشچف تصمیم عجیب (و از نظر حقوقی سؤالبرانگیز) خود را اعمال کرد که بدون تأیید مردم کریمه این شبهجزیره را از جمهوری شوروی روسیه به جمهوری سوسیالیستی اوکراین بخشید. ۱۹۹۱ پس از تلاشی اتحاد جماهیر شوروی رهبران منتخبه کریمه تلاش کردند، کریمه را به عنوان یک جمهوری مستقل و مجزا از اوکراین به رسمیت بشناسانند. ۱۹۹۲ پس از آغاز مناقشه بین کییف و کریمه در مورد ابعاد خودمختاری کریمه، کییف موافقت کرد خودمختاری کریمه را در چارچوب مرزهای اوکراین به رسمیت بشناسد. ۱۹۹۵ کییف قانون اساسی کریمه و مقام ریاست جمهوری در این جمهوری را لغو کرد و انتخاب نخستوزیر از سوی مجلس منتخب مردم در کریمه را مشروط به امکان وتوی کییف کرد و اوتوریته کریمه را به اشکال مختلف محدود نمود (و در واقع خودمختاری کریمه را تقریباً از بین برد.) ۲۰۰۸ نظرپرسی مرکز تحقیقات اقتصادی و سیاسی اوکراینی (که نماینده مسکو نبود) به این نتیجه رسید که ۶۴ درصد مردم کریمه خواستار جدیی از اوکراین و پیوستن به روسیه هستند. ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ برنامه توسعه و تکامل سازمان ملل متحد (نه به دستور مسکو) به طور منظم در کریمه نظرپرسی داشت و هر بار به این نتیجه رسید که حداقل بیش از ۶۵ درصد از مردم خواستار جدایی از اوکراین و وحدت مجدد با روسیه هستند.
گسستگی کریمه از اوکراین در واقع واکنش مستقیم مردم این منطقه نسبت به کودتای آمریکایی در کییف در سال ۲۰۱۴ بود (کریمه با اکثریت چشمگیری از دولت سرنگون شده حمایت کرد.) این ادعا که وحدت مجدد کریمه با روسیه به دنبال «حمله» روسیه صورت گرفته یک دروغ دیگر بود. با اینکه نیروهای نظامی مجاز روسیه که قبلاً در کریمه حضور داشتند به نیروهای محلی در برگزاری همهپرسی استقلال و جدایی و وحدت مجدد با روسیه کمک کردند، اما این اقدامات مورد استقبال اکثریت زیادی از ساکنین کریمه قرار گرفت که در هر حال با آن موافقت داشتند. با در نظر گرفتن این واقعیت که مسکو در سال ۱۹۵۴ و کییف (پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی) مردم کریمه را در گذشته از حق تعیین سرنوشت خویش محروم کرده بودند، اکنون برای جدایی و وحدت مجدد با روسیه دلایل زیادی وجود داشت.
ظاهراً «انقلابیون» ضد روس و «مدافعان بزرگترین دستآورد بشریت» از جمله آقای ع. کشتگر تصمیم گرفته اند، که تضاد بین امپریالیسم غربی و اهداف متعدد آن در سطح جهان (روسیه، چین، ایران، سوریه، جمهوری دمکراتیک خلق کره، کوبا، ونزوئلا، نیکاراگوئه …) برای عقب راندن، به زانو درآوردن و یا تغییر رژیم، دیگر در درجه اول اهمیت قرار نداشته باشد. آنها پیمان نظامی ناتو را یک پیمان صلحدوست و مروج و ضامن دمکراسی معرفی میکنند و به این عقیده رسیده اند که اگر غرب «در گذشته اشتباهاتی کرده، نباید این اشتباهات را بهانهای برای توجیه جنایت روسیه و شریک اسلامی آن ایران کرد.»
انشاﷲ مبارک است!