تارنگاشت عدالت
نویسنده: توماس روپر
برگرفته از: روزنامه چپ
۸ فوریه ٢٠٢۵
چند هفته پیش، ترامپ، رییسجمهور ایالات متحده، بریکس را تهدید کرد که اگر بخواهد جایگزینی برای «دلار قدرتمند» ایجاد کند، تعرفههای تنبیهی بالایی اعمال خواهد کرد. این تهدید، به ویژه در صورت اجراء، احتمالاً پایان دلار به عنوان ارز ذخیره جهانی را تسریع خواهد کرد.
دونالد ترامپ در ابتدای ماه دسامبر در شبکه اجتماعی خود بریکس را تهدید کرد. او نوشت:
«این تصور که کشورهای عضو بریکس در تلاش برای دور شدن از دلار هستند، و ما تماشاگر آن باشیم، به پایان رسیده است. ما میخواهیم این کشورها تعهد کنند که نه یک ارز جدید بریکس ایجاد کنند و نه از ارز دیگری برای جایگزینی دلار قدرتمند آمریکا حمایت کنند، در غیر اینصورت آنها با تعرفههای ١٠٠ درصدی مواجه خواهند شد و باید انتظار داشته باشند که با فروش به اقتصاد شگفتانگیز ایالات متحده خداحافظی کنند. میتوانید “احمق” دیگری پیدا کنید! هیچ شانسی وجود ندارد که بریکس دلار آمریکا را در تجارت بینالمللی جایگزین کند و هر کشوری که این کار را انجام دهد باید با آمریکا خداحافظی کند.»
در آن زمان، مقالهای نوشتم که تجارت خارجی کشورهای عمده بریکس را تحلیل میکردم تا ببینم آیا تهدید ترامپ باعث نگرانی بیش از حد آنها میشود یا خیر، و به این نتیجه رسیدم که همه کشورهای بریکس، احتمالاً به استثنای هند، بعید است که بیش از حد نگران تهدید ترامپ باشند.
اکنون یک کارشناس روسی تحلیلی در این زمینه در خبرگزاری روسی تاس منتشر کرده است که من آنرا ترجمه کرده ام، زیرا آنرا بسیار دقیق میدانم.
آغاز ترجمه:
ایستگاه آخر «دلارزدایی»: ترامپ چگونه «مقاومتناپذیری» پول ایالات متحده را اشتباه محاسبه کرد
میخائیل بلیایف در مورد اجتنابناپذیر بودن خداحافظی با دلار به عنوان ارز ذخیرۀ اصلی
بلیایف میخائیل
ناظر اقتصادی مرکز تحلیلی تاس
در میان بسیاری از وعدههای انتخاباتی دونالد ترامپ، شاید اساسیترین آن، قصد او برای صنعتیسازی مجدد آمریکا و بازگرداندن عظمت آن بود. خوب، این یک هدف قابل درک و حتی قابل ستایش برای رییسجمهور کشور است. اما هر هدفی نیازمند ابزاری برای رسیدن به آن است.
ترامپ از اعلام آمادگی برای استفاده از تکنیک استاندارد سیاستمداران آمریکایی، فشار بیرحمانه بر همسایگان روی کرۀ زمین، با این اطمینان که موفقیت از طریق روشهای خشونتآمیز با هدف وادار کردن حریف به تسلیم حاصل خواهد شد، تردیدی ندارد. ابزارهای خاص فشار عبارتند از تعرفههای وارداتی – که برای تضعیف تجارت خارجی کشورهای سرکش طراحی شده است – و دلار که بر روابط پولی و اعتباری بینالمللی مدرن تسلط دارد.
شما نمیتوانید عشق را نادیده بگیرید
ترامپ در تارنگاشت Truth Social نوشت: «ما از این کشورهای، آنگونه که به نظر میرسد متخاصم، خواهیم خواست که متعهد شوند که یک ارز جدید بریکس ایجاد نکنند یا از ارز دیگری برای جایگزینی دلار قدرتمند آمریکا حمایت نکنند، در غیر اینصورت با تعرفههای ١٠٠ درصدی مواجه خواهند شد و با فروش به اقتصاد شگفتانگیز ایالات متحده خداحافظی خواهند کرد. ایده کشورهای بریکس که تلاش میکنند خود را از دلار کنار بگذارند در حالی که ما در کناری ایستاده و نظارهگر باشیم، به پایان رسیده است.»
جدا از سبک گستاخانه و دستوری آن، این گزاره نشان دهندۀ عدم درک رییسجمهور ایالات متحده از محتوای اقتصادی پول ملی و معماری پولی جهانی است. بنابراین، دلار به هیچوجه قدرتمند نیست، بلکه به دلیل شرایط خاص تاریخی، رایجترین وسیله پرداخت است. اقتصاد آمریکا مطمئناً چشمگیر است، اما جهان اقتصادهای به همان اندازه چشمگیر را توسعه داده است که از سوی یک کشور یا گروهی از کشورها نمایندگی میشود. در نهایت، ممکن است ایدههایی که مورد تمایل ایالات متحده نیستند به پایان رسیده باشند، اما فقط در ذهن خود ایالات متحده است که جهان را از منظری خاص و قدیمی میبیند. بنابراین، آنها نمیتوانند از «کشورهای متخاصم» هیچ تعهدی را مطالبه کنند، به این دلیل ساده که همه حاضر نیستند از خواستههای «حاکم جهانی» اطاعت کنند.
برای فهم اشتباه اساسی ترامپ، باید درک کرد که یک پول ملی به خودی خود، به عنوان مادهای که بتوان آنرا به میل خود کنترل کرد وجود ندارد. پول ملی مبتنی بر اقتصاد کشور است، وابسته به آن است و همه ویژگیهای آن ناشی از وضعیت اقتصاد و موقعیت کشور در چشمانداز سیاسی و اقتصادی جهانی است. در این راستا، یادآوری چگونگی و چرایی تبدیل دلار آمریکا به مثابۀ ارز شمارۀ یک مفید است.
جنگ جهانی دوم و «ارز ذخیرۀ جهانی»
تاریخچه دلار به عنوان یک ارز جهانی در ژوئیه ١۹۴۴ آغاز شد. در شهر آمریکایی برتون وودز، نمایندگان ۴۴ کشور ائتلاف ضدهیتلری برای بحث در مورد ساختار مالی جهان پس از جنگ برای گفتوگو در کنفرانسی گرد هم آمدند. بازیگران اصلی البته ایالات متحده آمریکا و بریتانیا بودند. نماینده اتحاد جماهیر شوروی به عنوان ناظر به آنجا پرواز کرد. مسکو با تبدیلپذیری روبل مخالف بود، زیرا منطقاً معتقد بود که این امر به غرب اجازه میدهد تا در عملکرد اقتصاد شوروی که در اثر جنگ ضعیف شده بود، مداخله کند.
وقتی این سؤال مطرح شد که کدام ارز میتواند به ارز ذخیره (یعنی مهمترین وسیله پرداخت) تبدیل شود، به سختی چارهای وجود داشت. پوند انگلیس که قبل از جنگ این نقش را ایفاء کرده بود، دیگر مناسب نبود، زیرا اقتصاد انگلیس متحمل ضررهای زیادی شده بود. فرانسه به شدت مقروض بود و «پایۀ قدرت» خود را به شدت از دست داده بود. مارک آلمان دیگر مطرح نبود. سایر کشورها به دلیل اندازه اقتصادی کوچکشان حتی مورد توجه قرار نگرفتند. اما اقتصاد آمریکا که تقریباً تمام منابع جهان را جذب کرده بود، شکوفا به نظر میرسید و جای هیچگونه سؤالی در مورد دلار باقی نگذاشت.
در سالهای نخست پس از جنگ، سهم ایالات متحده از تولید صنعتی جهان سرمایهداری ۶٠ درصد، و دو سوم ذخایر طلای جهان در خزانههای آن متمرکز بود. شرکتهای آمریکایی یک سوم صادرات کشورهای سرمایهداری را در اختیار داشتند: آنها استخراج ۵٠ درصد زغال سنگ و ۶۴ درصد نفت، تولید ۵٣ درصد فولاد، و برداشت ١۷ درصد غلات و ۶٣ درصد ذرت را به خود اختصاص دادند.
کشورهای اروپای غربی مجبور بودند اقتصاد خود را بازسازی کنند. در این شرایط تجارت با آمریکا تنها گزینه پیش روی آنها بود.
بر این اساس، هیچ جایگزینی برای تسویه حسابها با دلار آمریکا وجود نداشت، به ویژه که بازسازی اقتصادی بر اساس وجوهی بود که در قالب طرح مارشال در اختیار کشورهای آسیب دیده از جنگ اروپای غربی قرار گرفت که به رنگ کمکهای آمریکا پوشیده شده بود. به منظور حفظ اقتدار ارز ذخیره، همچنین در برتون وودز تصمیم گرفته شد آنرا با طلا به قیمت ٣۵ دلار در هر «اونس تروی» مبادله، و نرخهای مبادله ثابتی را برای ارزهای قابل تبدیل تعیین کنند، که قرار بود از جانب صندوق بینالمللی پول (IMF)، تضمین شود.
اکنون هیچیک از این حمایتها عمل نمیکند.
کابوی پیر میشود
از آن زمان تاکنون چیزهای زیادی در جهان تغییر کرده است. اروپای غربی دوباره روی پای خود ایستاده است. به طوری که همین چند دهه پیش یکی از مراکز قدرت جهان با اقتصاد بسیار یکپارچه به حساب میآمد. چندی پیش، چین به یک معجزه اقتصادی – با معیارهای تاریخی – دست یافت و اکنون اقتصاد پیشرو در جهان است. در داخل گروه بریکس، روسیه یک موفقیت غیرقابل انکار است (چهارمین در جهان از نظر تولید ناخالص داخلی در برابری قدرت خرید)، و خود این گروه از سوی کارشناسان به عنوان فضای رشد اقتصادی شتابان که اعضای جدید را جذب میکند، در نظر گرفته میشود. ده کشور بریکس اکنون بیش از ٣۵ درصد تولید ناخالص داخلی جهانی (برابری قدرت خرید) را تولید میکنند. از سوی دیگر، کشورهای G7 «دنیای قدیم» کمتر از ٣٠ درصد را تشکیل میدهند.
در نتیجه این تغییرات اساسی، تولید ناخالص داخلی آمریکا تا پاییز ٢٠٢۴ به کمتر از ١۵ درصد تولید ناخالص داخلی جهانی کاهش خواهد یافت و بر اساس برآوردهای سازمان تجارت جهانی سهم آن از صادرات بین ١٠ تا ١١ درصد در نوسان خواهد بود. این چه معنایی، جز کاهش مبنای استفاده از دلار آمریکا به عنوان ارز جهانی میتواند داشته باشد؟ این ارز جهانی رو به اضمحلال دارد. و این یک روند عینی است که با زور نمیتوان جهت آنرا معکوس کرد. آمارها نیز این موضوع را تأیید میکنند.
همچنین باید به خاطر داشت که اگرچه دلار تبدیل به ارز ذخیره شده است، اما کشورها توانسته اند با هر ارزی که هر دو طرف بخواهند با یکدیگر تسویه حساب کنند. هیچ ممنوعیتی برای تسویه ارزهای ملی و استفاده از سایر واحدهای پولی در صورت تمایل شرکاء وجود نداشته است.
امروزه، با توجه به گسترش بیسابقه گردش تجاری، تنوع روابط، و همچنین تمایل نابخردانه ایالات متحده برای سلب حق استفاده از «دلار مقدس» از مخالفان سیاسی، حتی غیرمنطقی شده است که فرض کنیم دولتها باید لزوماً به خدمات ارز کشور ثالث (دلار آمریکا) متوسل شوند. در نتیجه، سهم روبل در تسویه حساب با شرکتهای اروپایی برای صادرات کالا و خدمات به ۶٠ درصد میرسد، در حالیکه در تسویه حساب با کشورهای آسیایی برای واردات بیش از ۴٠ درصد است. بر اساس دادههای پایان سال ٢٠٢۴، ۹۵ درصد از تسویه حسابها بین روسیه و چین به روبل و یوان انجام شده است. در پرداختهای جهانی، یوان، همانند یورو و پوند استرلینگ، پنج درصد را به خود اختصاص میدهد.
بسیار شیرین است، ولی اجباری نیست
به دیگر سخن، شکلگیری شرایط عینی در دنیا باعث شده است که در آن دلار تحت فشار قرار بگیرد و راه را برای ارزهای دیگر باز کند. با این حال، یک هشدار ضروری است. در اصل، خود دلار هیچ ویژگی منفیای نداشت و کاملاً مناسب بود، زیرا هم تقریباً مورد تقاضای عموم بود و نرخ ارز نیز ثابت بود. اما دلار تنها در صورتی این ویژگیها را دارد که از آن به عنوان ابزار تحریم استفاده نشود. ظاهراً ترامپ متوجه این موضوع نبوده است.
به محض اینکه بانکها به طور یکجانبه محدودیتهایی را برای خدماترسانی به مشتریان معین، ممنوعیت معاملات ارزی و پرداخت دلار اعمال میکنند، تمام مزایای ارز رایج قبلی از بین میرود. خطرات مرتبط با مسدود کردن تراکنشها بر همه ویژگیهای دیگر، حتی ویژگیهای جذاب، میچربد. در دنیای پول، هنگام تصمیمگیری، ریسک جایگاه فوقالعاده مهمی دارد.
بنابراین، چنین اقدامات راهزانهای به مثابۀ یک کاتالیزور، به مثابۀ یک تسریع کنندۀ روند دلارزدایی عمل میکند. علاوه براین، آنها با روندهای عینی منطبق هستند. ترامپ بر اساس دادههای آماری رسمی فرض کرد که جایگزینی برای دلار وجود ندارد. اما قوانین دیگری در مکانیسمهای اقتصادی وجود دارد که به ما امکان میدهد راههایی برای غلبه بر مشکلات پیدا کنیم.
در نگاه دوم، کاهش یافتن محدودۀ دلار امیدهای ترامپ را برای جهانیسازی «محافظهکارانه» تحت رهبری آمریکا تضعیف میکند. واحد پول جهانی (اگر واقعاً یک ارز جهانی باشد) به مثابۀ یک عامل تحکیمبخش و منسجمکننده عمل میکند. اگر این ویژگی دیگر متحقق نباشد، کارکرد جهانیسازی و در نتیجه «مقاومتناپذیری» آن متوقف میشود.
هرمی در برابر دلار
جنبه دیگری که نباید نادیده گرفته شود، خطر واقعی ناشی از بدهی فزایندۀ اقتصاد آمریکا است. تا اینجا (تأکید میکنم: تا اینجا) اقتصاد آمریکا آنقدر کارآمد است که بتواند به برخی از تعهدات خود پاسخ دهد، بدهیها را بازپرداخت کند و بهرهها را به موقع پس بدهد. و این شرایط از اعتبار بالای اوراق بهادار آمریکایی پشتیبانی میکند، که به آنها امکان میدهد با موفقیت در جای مناسب قرار بگیرند و وجوهات را جذب کنند، از جمله برای بازپرداخت سهم معینی از تعهدات در اوراق بهادار منتشر شدۀ قبلی. اما «هرمی» در حال سر برآوردن است، که یک تهدید واقعی را به نمایش میگذارد. و میتوان خریداران اوراق بهادار را درک کرد، که هر چیز دیگری حتی بدتر است. به عنوان مثال، اگرچه آژانس رتبهبندی S&P، رتبه اعتباری ایالات متحده را اندکی کاهش داده است، اما همچنان در سطح قابل قبول +AA باقی مانده است.
مدیران پولی ایالات متحده نیز طرف ترامپ نیستند. رییسجمهور که خود یک میلیاردر است، آشکارا فهمیده است که اقتصاد واقعی هنوز باید تحت کنترل باشد، در غیر این صورت باید رویاهای رنسانس عظمت سابق را کنار گذاشت. و برای تحقق این امر، باید به واحدهای اقتصادی این فرصت داده شود تا در فضای کسب و کار احساس آزادی کنند که به آنها امکان میدهد پتانسیل تولیدی خود را تحقق بخشند. ترامپ در اولین دوره ریاست جمهوری خود تلاش بیهودهای برای متقاعد کردن سیستم فدرال رزرو به کاهش نرخ بهره داشت. الان هم موفق نشده است. به طور رسمی، سیستم فدرال رزرو یک سیاست پولی مستقل را دنبال کرده است، اما نه آنقدر که با اهداف کلان کشور مغایرت داشته باشد. اما اینکه چه چیزی پشت این نهفته است، پیروی کورکورانه از روشهای کلیشهای یا چیزی جدیتر، هنوز پاسخی برای این سؤال وجود ندارد. ولی رفرمیستهای ترامپ میتوانند به دنبال آن باشند.
البته این به معنای ناپدید شدن کامل دلار نیست. تا زمانی که اقتصاد آمریکا کار کند، پول ملی ایالات متحده وجود خواهد داشت. و به طور مساوی در پرداختهای فرامرزی بین ایالات متحده و شرکای آن و همچنین بین کشورهایی که با شرکتهای آمریکایی روابط اقتصادی دارند، استفاده خواهد شد. اما روزهای تسلط بی قید و شرط دلار آمریکا به پایان رسیده است. و تهدید به اعمال تحریمها به امید بازگرداندن پول آمریکایی به بالای هرم ارزی نه تنها بیمعنی است، بلکه اگر از واژگان به یادماندنی یوگنی پریماکوف استفاده کنم، حتی زیانبخش خواهد بود.
خروج این سیاره از تسلط دلار فقط تسریع خواهد شد.
پایان ترجمه