تارنگاشت عدالت
نویسنده: استیو لالا
برگرفته از: کمونیستها/سوئیس
۱۵ سپتامبر ۲۰۲۵
چاوز از زمان خود جلوتر بود
ونزوئلا در کانون توجه ایالات متحده قرار گرفته، زیرا نمونه شاخصی است برای آنچه که امپراتوری از آن میهراسد.
بن نورتن تحلیلگر معتبر امور ژئوپلیتیک اخیراً طی مصاحبهای در India&Global Left به تفصیل توضیح میدهد که چرا ونزوئلا از زمان انتخاب هوگو چاوز به عنوان رییسجمهور در سال ۱۹۹۸ هدف تغییر رژیم از سوی امپریالیسم آمریکا قرار گرفته و هنوز قرار دارد.
بن نورتن طی مصاحبهای گفت: «ونزوئلا نمونه شاخصی است برای آنچه که امپراتوری از آن میهراسد… یک پروژه انقلابی که تنها تلاش نمیکند کنترل حاکمیت بر منابع طبیعی خود را تأمین کند و کنسرنهای فراملیتی آمریکایی را از کشور بیرون افکند: این نکته اول بود … نکته دوم اینکه ونزوئلا از انقلاب به این سو همواره نقش کلیدی در تلاش برای یکپارچگی منطقهای آمریکای لاتین ایفاء کرده است و نکته سوم اینکه ونزوئلا کوشش کرد تا آمریکای لاتین را به عنوان بخشی از یک پروژه بزرگتر جنوب جهانی با آسیا و آفریقا مرتبط سازد. نکته چهارم این است که ونزوئلا به ویژه روابط بسیار تنگاتنگی هم با چین و هم با روسیه دارد و با این دو نه تنها از نظر اقتصادی و سیاسی، بلکه همینطور نظامی همکاری میکند … از اینرو ایالات متحده سالها است که مأیوسانه کمر به بیثبات کزدن و سرنگونی دولت این کشور بسته است.»
«اکنون این یک تلاش دیگر است و سیاست راهبردی ترامپ با طرح معضل مواد مخدر کاملاً پوچ و مزخرف است. کافیست که به دادههای کارشناسان سازمان ملل در مورد تجارت جهانی مواد مخدر عنایت کنیم. این دادهها نشان میدهد که سهم ونزوئلا در تولید مواد مخدر بسیار ناچیز است. بزرگترین تولید کننده مواد مخدر در جهان کلمبیا، کشور همسایه ونزوئلا است، که از نظر تاریخی نزدیکترین متحد ایالات متحده در منطقه است و مدتهاست که رژیم الیگارشهای دست راستی و بسیار محافظه کار در آن غلبه دارد. برای اولین بار در تاریخ کلمبیا، این کشور از سال ۲۰۲۲ دارای یک رییسجمهور چپگرا است. اصلاً برای اولین بار. در تاریخ کلمبیا نامزدهای چپگرا برای ریاست جمهوری وجود داشته، که به قتل رسیده اند. گوستاوو پترو رییسجمهور فعلی اساساً اولین رییس دولت چپ است و ایالات متحده از کوششها برای اقدام به کودتا در این کشور حمایت میکند، به ویژه به وسیلۀ مارکو روبیو، که از پترو متنفر است و مدام علناً او را مورد حمله قرار میدهد. ولی همانطور که همگان میدانند، کلمبیا مرکز جهانی کوکائین است. بخش عمده تولید کوکائین در کلمبیا و بخش کمتری در پرو و بولیوی صورت میگیرد و اکوادور نقش کلیدی در حملونقل کوکائین ایفاء میکند. در حال حاضر دانیل نوبوا، حاکم اکوادور یک شهروند آمریکایی است. او در این کشور نسبتاً فقیر اکوادور، فرزند غنیترین میلیاردر اولیگارش است، که حتی برخی از بنادر در مالکیت اوست و این امر در اکورادور بسیار خوب مستند است که او (نوبوآی پدر) برای صدور کوکائین از بنادر خصوصی خود از صندوقهای موز استفاده میکند … ایالات متحده همه این چیزها را نادیده میگیرد، زیرا اکوادور زیر رهبری این عروسک خیمه شببازی آمریکا، این شهروند تمامعیار آمریکایی که در فلوریدا به دنیا آمده، متحد بسیار نزدیک ایالات متحده است. عجیب است که مردم آمریکای لاتین اجازه میدهند که یک شهروند آمریکایی رییسجمهور آنان شود.»
ونزوئلا: زمینه بزرگتر
نورتن در کنار توضیحات خود در مورد روند تکاملی جاری و چشمانداز ژئوپلیتیکی امروزی نمایی کلی ولی دقیق در مورد تاریخ معاصر ونزوئلا ارایه میکند و دقیقاً توضیح میدهد که چرا ونزوئلا مجدداً در مرکز توجه امپریالیسم آمریکا قرار گرفته و سرتیتر رسانههای معتبر گردیده است.
نورتن میگوید: «این بخشی از زمینه بزرگتر است و مربوط به کوشش آمریکاست تا از سرکردگی خود در نیمکرۀ غربی دفاع کند. پولیتیکو که از سوی بزرگترین شرکت رسانهای آمریکایی منتشر میشود، گزارشی ارایه کرد که بر مبنای نسخه کپی سیاست کاربردی دفاع ملی که به بیرون درز کرده بود، بنا شده که گویا مورد بررسی پنتاگون و وزارت دفاع سابق قرار گرفته بود. (وزارت دفاع تغییر نام یافت و مانند دوران قبل از جنگ دوم جهانی وزارت جنگ نامیده شد) وزیر جنگ در این سیاست کاربردی دفاع ملی نوین گویا توضیح میدهد که نیمکره غربی برای این کشور دارای اولویت مطلق است و کنترل مجدد این منطقه باید تأمین شود. ما در اینجا واقعاً با این تلاش روبهرو هستیم تا دکترین (نو) استعماری مونرو مجدداً احیا گردد. هرچند که این دکترین استعماری از سال ۱۸۲۳ که دولت آمریکا عمدتاً اعلام میکرد که آمریکای لاتین بخشی از منطقه نفود امپراتوری است، اکنون بیش از ۲۰۰ سال از عمرش گذشته است. وقتی ادعا میشود که آمریکای لاتین حیات خلوت ایالات متحده است، این یک ذهنیت استعماری است و ما در طول دوره اول حکومت ترامپ واقعاً شاهد بودیم که تعداد زیادی از دولتمردان بلندپایۀ آمریکا از جمله مایک پمپئو رییس سابق سازمان سیا و وزیر امور خارجه سابق و همینطور جان بولتن مشاور امنیتی نومحافظهکار و جنگطلب ترامپ به دکترین استعماری مونرو استناد کردند. و فراموش نکنیم که ایالات متحده در دوره اول حکومت ترامپ در سال ۲۰۱۹ کودتای دیگری (یکی دیگر از چندین تلاش برای کودتا که میتوانم نام ببرم) را در ونزوئلا آغاز کرد و در این تلاش در سال ۲۰۱۹ یک سیاستمدار ناشناس اپوزیسیون ونزوئلا را به عنوان رییسجمهور تحمیل کرد. نام این سیاستمدار خوان گوایدو بود. گوآیدو هرگز در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکرده بود و در نتیجه این اقدام مزخرف و غیردمکراتیک بود، با این حال ایالات متحده او را به عنوان رییسجمهور موقت ونزوئلا به رسمیت شناخت و بسیاری دیگر از کشورها، از جمله در اروپا و همینطور دولتهای دست راستی در آمریکای لاتین را مجبور کرد خوان گوآیدو را به عنوان بخشی از این کودتای برنامهریزی شده به رسمیت بشناسند. در آن زمان ۲۰۱۹ وال استریت ژورنال گزارش کرد که کاخ سفید زیر نظر ترامپ تمامی این عملیات را با الیگارشی بسیار قدرتمند ونزوئلا از جمله لئوپولدو لوپز که یک سیاستمدار راستگرای افراطی است و به یکی از غنیترین خانوادههای ونزوئلا تعلق دارد، برنامهریزی کرده بود. این کودتا با شکست روبهرو شد. امروز نیکولاس مادورو رییسجمهور قانونی کشور است و در کاخ ریاست جمهوری میرافلورس در کاراکاس نشسته است.»
نفت و منشاء جنگ اقتصادی علیه ونزوئلا
نورتن ادامه میدهد: «این کودتا با شکست روبهرو شد ولی در طول آن ترامپ تحریمهایی را که اوباما علیه ونزوئلا آغاز کرده بود به شدت گسترش داد. ترامپ این تحریمها را تا حد محاصره اقتصادی مانند محاصره کوبا که اکنون ۶۰ سال است مغایر با حقوق بینالملل ادامه دارد و همه ساله در مجمع عمومی سازمان ملل متحد از طرف تقریباً کلیه کشورهای عضو محکوم میشود، گسترش داد. حتی اروپا با این بایکوت اقتصادی علیه کوبا مخالف است و تنها کشورهایی که از ۳۰ سال پیش از آن حمایت میکنند آمریکا و اسرائیل اند. دولت ترامپ به شکل مشابهی استراتژی انسداد اقتصادی علیه ونزوئلا را دنبال میکند و از این طریق خسارات سنگینی به اقتصاد ونزوئلا وارد مینماید، زیرا ونزوئلا ۱۰۰ سال است که یک کشور نفتخیز است، خیلی پیشتر از اینکه هوگو چاوز به دنیا بیاید. حال تصور کنید که این تحریمها علیه عربستان سعودی صورت میگرفت و تلاش میشد تا از صدور نفت این کشور ممانعت به عمل آید. بسیار محتمل بود که پادشاهی سعودی پس از دو هفته متلاشی شود. این واقعیت که دولت ونزوئلا توانسته تاکنون دوام بیاورد، گواه این است که روند انقلابی که به وسیلۀ رییسجمهور قبلی این کشور هوگو چاوز آغاز شده بود هنوز از محبوبیت زیادی بین مردم برخوردار است…
حال ایالات متحده در دهههای اخیر از کودتاهای فراوانی در ونزوئلا حمایت کرده (۲۰۰۲، ۲۰۱۴، ۲۰۱۷، ۲۰۱۹) و اکنون از کودتای دیگری حمایت میکند. و طبیعتاً بخشی از آن (یعنی دلیل اصلی که بسیاری از آن سخن میگویند و بسیار با اهمیت است) این واقعیت است که ونزوئلا از بزرگترین ذخیره نفتی جهان برخوردار است. این امر زمانی منبع درآمد سرشاری برای کنسرنهای بزرگ نفتی ایالات متحده مانند اکسون بود که نفت ونزوئلا را به تاراج میبرد ولی هوگو چاوز رهبر انقلابی کنسرن آمریکایی را از کشور بیرون افکند و صنایع نفتی کشور را ملی کرد که اکنون زیر کنترل کامل شرکت دولتی PDVSA قرار دارد.»
نقش کلیدی ونزوئلا در جهان چندقطبی
«از آغاز انقلاب به رهبری هوگو چاوز در سال ۱۹۹۹ ونزوئلا همیشه یک نیروی مترقی در منطقه بود. چاوز روی یکپارچگی منطقهای در آمریکای لاتین در مقابل سرکردگی ایالات متحده که خیلی مهم است، ولی همینطور روی تعمیق همکاری و یکپارچگی در جنوب جهانی تأکید داشت. او وقتی در سال ۱۹۹۹ به قدرت رسید بر این امر واقف بود. او ابتدا از سوسیالیسم سخن نمیگفت. او استقلالطلب بود و انقلاب بولیواری را زیر تأثیر سیمون بولیوار آغاز کرد، ژنرالی که علیه اربابان استعماری اسپانیایی جنگید و آمریکای جنوبی را از زیر یوغ امپراتوری اسپانیایی نجات داد و چندین دولت-ملت مدرن در آمریکای جنوبی از جمله در ونزوئلا، کلمبیا و بولیوی ایجاد کرد. در واقع چاوز تحت تأثیر میراث انقلابی سیمون بولیوار قرار داشت. در ابتدا او از سوسیالیسم سخن نمیگفت. او تحت تأثیر میراث ضداستعماری قرار داشت و یک استقلالطلب مترقی بود. ولی این کودتاهای مورد حمایت ایالات متحده به ویژه در سال ۲۰۰۲ و حمله علیه دولت قانونی و منتخبه مردم بود که او را رادیکالیزه کرد و به سمت چپ سوق داد و او گفتمان سوسیالیسم قرن ۲۱ را آغاز کرد. واقعیت این است که چاوز قبل از چرخش سوسیالیستی خود به اهمیت ونزوئلا برای ساختمان جهانی چندقطبی واقف بود. در واقع چاوز در سال ۱۹۹۸، یعنی در سال انتخابات ریاست جمهوری که در آن پیروز شد، نطق مشهور خود را در کاراکاس ایراد کرد و از بنای جهانی چندقطبی سخن گفت.
این روزها وقتی برخی در مورد پروژه جهان چندقطبی سخن میگویند، آنرا به پای روسیه و چین مینویسند ولی باید تأکید کرد که دهها سال است که بخشهای دیگر جنوب جهانی به ویژه نیروهای چپ آمریکای لاتین این موضوع را مطرح کرده اند. چاوز در سال ۱۹۹۸ و لولا دا سیلوا در دو دوره اول ریاست جمهوری خود در دهه ۲۰۰۰ اهمیت چندقطبی گرایی را برجسته کردند. در واقع لولا در سال ۲۰۰۹ یکی از معماران سازمان کشورهای بریکس بود و چاوز به ویژه در سالهای ریاست جمهوریش از ۱۹۹۹ تا روز مرگش در سال ۲۰۱۳ نقش تعیین کنندهای در این جنبش ایفاء کرد. او اولین رییسجمهور آمریکای لاتینی بود که روابط تنگاتنگی با چین برقرار کرد، زیرا از نظر تاریخی با جدایی چین از شوروی و پس از سفر نیکسون به چین در سال ۱۹۷۲ … اکثریت عظیم چپهای آمریکای لاتین بیشتر به اتحاد شوروی تمایل داشتند. این امر در مورد کوبا نیز صادق است، هر چند که امروز کوبا روابط بسیار خوبی با چین برقرار کرده است. ولی چپهای آمریکای لاتین برعکس در مناقشه بین شوروی و چین و یا به اصطلاح مبارزه علیه تجدیدنظرطلبی نیروهای مائویستی عمدتاً به عنوان «تجدیدنظرطلب» مورد حمله قرار گرفتند. طبیعی است که من با این استدلال مشکل زیادی دارم ولی واقعیت این است که چپهای آمریکای لاتین عمدتاً تصویر زیاد مثبتی از چین نداشتند. این چاوز و بعد رافائل کوره آ در اکوادور بود که روزبهروز بیشتر به چین نزدیک شدند. بررسیهای علمی فراوانی در مورد قراردادهای ونزوئلا با چین وجود دارد و تعداد این قراردادها واقعاً انفجاری است. تعداد قراردادهای به امضاء رسیده، قراردادهای دوجانبه بین چین و ونزوئلا در دوران چاوز به طور تصاعدی رشد کرد و این گرایش در دوران حکومت مادورو نیز ادامه پیدا کرد.
لذا چاوز در تعمیق نزدیکی و یکپارچگی آمریکای لاتین با چین و همینطور روسیه نقش بسیار مهمی ایفاء کرد. اتحاد جماهیر شوروی و همینطور فدراسیون روسیه پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ دارای روابط تنگاتنگی با چپهای آمریکای لاتین بود و با کوبا، ونزوئلا، نیکاراگوئه و سایر کشورهای آمریکای لاتین همکاری تنگاتنگی داشت. ونزوئلا به همین دلیل و همینطور به دلیل رابطه با ایران هدف اصلی حمله آمریکا قرار گرفت. بسیاری از افراد شراکت و همکاری بین این دو کشور را از منظر ایدئولوژیکی عجیب برآورد میکنند. اگر سطحی بنگریم ایران یک کشور اسلامی است و جهتگیری مذهبی دارد. ولی از نظر اجتماعی بیشتر محافظهکار محسوب میشود. با این حال نباید سیاستهای اقتصادی، دولت رفاهی، سیاست توزیعی و به ویژه برنامههای اجتماعی و یا مسکن مهر و امثال آنرا که اغلب کم بها داده میشود، نادیده گرفت. این دو کشور در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد و هوگو چاوز دارای روابط دوستانه بسیار نزدیکی بودند. سطحی بنگریم برخیها این وضعیت را عجیب میپندارند که جمهوری اسلامی ایران این قدر نزدیک با چپهای آمریکای لاتین متحد است. از طرف دیگر سیاست خارجی ایران بسیار ضداستعماری و نوعی همبستگی با جهان جنوبی، یعنی با آمریکای لاتین و آفریقا دارد، که در گذشته همبستگی با سه قاره Trikon نامیده میشد.
جایی که بخش انرژی و چندقطبی گرایی رودر روی هم قرار میگیرد
نورتن ادامه میدهد: «ونزوئلا هم خیلی به ایران نزدیک شد و شراکت و همکاری با ایران از اینرو بسیار مهم بود. ایران پس از اینکه تحریمهای سنگین علیه ونزوئلا آغاز شد کمکهای فناورانه زیادی در اختیار ونزوئلا نهاد تا صنایع نفتی ونزوئلا را ترمیم ساخته و مدرنیزه کند، زیرا همانطور که گفته شد ونزوئلا یک قرن بود که به نفت دست یافته بود، خیلی پیشتر از اینکه انقلاب به رهبری چاوز در سال ۱۹۹۹ آغاز گردد و در صنایع نفتی این کشور فنآوری به طور کامل از طرف ایالات متحده آمریکا تأمین میشد.
ایالات متحده از سال ۲۰۱۵ زیر رهبری باراک اوباما تحریمها علیه ونزوئلا را آغاز کرد. در سال ۲۰۱۵، اوباما یک فرمان اجرایی امضاء کرد که ونزوئلا را یک تهدید فوقالعاده برای امنیت ملی ایالات متحده اعلام میکرد – که کاملاً پوچ و مزخرف بود. آیا مردم واقعاً فکر میکردند که ونزوئلا ایالات متحده را بمباران خواهد کرد؟ این فکری کاملاً بیمعنی است. ولی درست همین مطلب از نظر حقوقی برای توجیه تحریمهای یکجانبه در مقابل کنگره و کسب موافقت کنگره لازم بود … جنگ اقتصادی در دوران ریاست جمهوری اوباما در سال ۲۰۱۵ شدت پیدا کرد. ونزوئلا قادر نبود فنآوری برای ترمیم و مدرنیزه کردن ساختارهای نفتی خود را که در حال زوال بود، خریداری کند. به دلیل تحریمها و ناتوانی مدرنسازی زیرساختهای نفتی، تولید نفت ونزوئلا به شدت کاهش یافت. در این زمان ایران، روسیه و همینطور چین که دارای صنایع نفتی ملی با اهمیتی بودند، نقش مهمی ایفاء کردند. این سه کشور، به ویژه ایران، نقش کلیدی در تعمیر، مدرنسازی و اصلاح در بخش بزرگی از سرمایهگذاری در صنعت نفت ونزوئلا ایفاء کردند.
نکته اینجاست که ونزوئلا هنوز این پروژه انقلابی چپ را دنبال میکند. رفته رفته صحبت از سوسیالیسم آغاز شد، وحدت آمریکای لاتین تقویت شد و نهادهایی چون جامعه کشورهای آمریکای لاتین و دریای کارائیب CELAC و پیمان بولیواری ALBA تأسیس گردید. این پیمان تلاش دارد تا در آمریکای لاتین یک بلوک اقتصادی ایجاد کند که وابسته به دلار آمریکا نباشد. ونزوئلا و اکوادور دو کشور بزرگی بودند که نفت خود را با ارزهای دیگر فروختند. برای اینکه خود را از دلار رها سازند، حتی ارز جدید آمریکای لاتینی، سوکر را ایجاد کردند که به نام یک مبارز ضداستعماری دیگر آمریکای جنوبی که علیه امپراتوری اسپانیا مبارزه کرده بود، نامیده شد. آنها طلایهداران طرح مباحثی بودند که اکنون در دهه ۲۰۲۰ در مرکز توجه قرار دارد: دلارزدایی، چندقطبی گرایی، همکاریهای جنوب-جنوب.
چاوز ۲۰ سال پیش در این سو گام برمی داشت. او از زمان خود جلوتر بود.»

بن نورتون روزنامهنگار و متخصص ژئوپلیتیک متولد آمریکا است. او سالها در نیکاراگوئه زندگی کرده و در حال حاضر در چین زندگی میکند. نورتون سایت گزارش اقتصاد ژئوپلیتیک (که قبلاً چندقطبیگرا نام داشت) را تأسیس کرد.
