glaziof

چنین رویدادهایی فقط قرنی یک‌بار اتفاق می‌افتد

 
 
 
نویسنده: سرگئی گلازیف
مترجم: سایت «۱۰ مهر»
برگرفته از: دِ ساکر The Saker ــ ۳ آوریل ۲۰۲۲ *
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
 
در مورد پایان یک دوره و تغییر مسیر
 
 
 

آیا می‌توان روبل را در سه روز تثبیت کرد؟ و چرا «زامبی‌های» (۱) اوکراین تسلیم نمی‌شوند؟

پس از آن که آمریکایی‌ها نتوانستند جمهوری خلق چین را با جنگ تجاری تضعیف کنند، ضربه اصلی را به روسیه منتقل کردند که آن را حلقه ضعیفی در ژئوپلیتیک و اقتصاد جهانی می‌دانند. آنگلوساکسون‌ها در تلاشند تا ایده‌های قدیمی ‌روس‌هراسی خود را برای نابودی کشور ما و در عین حال تضعیف چین محقق کنند، زیرا اتحاد استراتژیک فدراسیون روسیه و چین برای ایالات متحده بسیار سخت خواهد بود. سرگئی گلازیف، آکادمیسین آکادمی ‌علوم روسیه، مشاور سابق رئیس‌جمهور فدراسیون روسیه در گفت‌وگو با مجله اینترنتی کسب و کار (BUSINESS Online) می‌گوید: آنها نه قدرت اقتصادی دارند و نه قدرت نظامی‌ که ما را با هم و یا جدا جدا نابود کنند. او در مورد فرصت‌هایی صحبت می‌کند که اکنون برای اقتصاد روسیه باز می‌شود، و این که آیا بانک مرکزی کار دشمن را تسهیل خواهد کرد یا این که ارز جهانی جدیدی جایگزین دلار خواهد شد.

«نظم جدید اقتصادی جهانی از نظر ایدئولوژی سوسیالیستی است»

سرگئی یوریویچ، در توضیح وقایع غم انگیز امروز، شما در کانال تلگرام خود نوشتید که ما باید کتاب شما را در مورد «آخرین جنگ جهانی» که حدود ۶ سال پیش نوشته شده بود، می‌خواندیم. چطور توانستی همه چیز را اینقدر دقیق پیش‌بینی کنی؟

واقعیت این است که الگوهای بلندمدت توسعه اقتصادی وجود دارد که تجزیه و تحلیل و درک آنها امکان پیش‌بینی رویدادهای در حال وقوع را فراهم می‌کند. ما اکنون در حال تجربه یک تغییر همزمان در ساختارهای فناوری و اقتصاد جهانی هستیم، در حالی که اساس فناوری اقتصاد در حال تغییر است، گذار به فناوری‌های اساساً جدید وجود دارد و سیستم مدیریت نیز در حال تغییر است. رویدادهایی از این دست تقریباً هر قرن یک‌بار اتفاق می‌افتد. با این حال، ساختارهای تکنولوژیکی تقریباً هر ۵۰ سال یک بار تغییر می‌کنند و تغییر آن‌ها معمولاً با انقلاب فناوری، افسردگی و مسابقه تسلیحاتی همراه است. و ساختارهای اقتصادی جهان هر ۱۰۰ سال یک بار تغییر می‌کند و تغییر آنها با جنگ‌های جهانی و انقلاب‌های اجتماعی همراه است.

مثلاً ۱۰۰ سال پیش، امپراتوری بریتانیا در تلاش بود تا هژمونی خود را بر جهان حفظ کند. زمانی که از نظر اقتصادی سلطه خود را به منابع ترکیبی امپراتوری روسیه و آلمان از دست می‌داد، با تحریک اطلاعاتی بریتانیا، جنگ جهانی اول آغاز گردید که طی آن هر سه امپراتوری اروپایی در معرض انحلال قرار گرفتند. من در مورد فروپاشی امپراتوری‌های روسیه تزاری، آلمان و اتریش ــ مجارستان صحبت می‌کنم، اما در اینجا حتی می‌توانیم چهارمی‌ را هم در کنار آن‌ها قرار دهیم ــ امپراتوری عثمانی. در مورد بریتانیا، برای مدتی سلطه جهانی را حفظ کرد و حتی تبدیل به بزرگ‌ترین امپراتوری روی کره زمین شد. اما به دلیل قوانین سرسخت توسعه اقتصادی ــ اجتماعی، ساختار اقتصادی جهان استعماری، که در واقع مبتنی بر کار برده بود، دیگر نتوانست رشد اقتصادی را تضمین کند.

دو مدل اساساً جدید سیاسی که ظهور کردند ــ شوروی و آمریکایی ــ کارایی تولید بسیار بیشتری را نشان دادند، زیرا آنها قبلاً بر اساس اصول متفاوتی سازماندهی شده بودند: نه بر اساس سرمایه‌داری خصوصی خانوادگی، بلکه بر اساس قدرت شرکت‌های بزرگ فراملیتی با ساختارهای متمرکز. تنظیم اقتصاد و با صدور اعتبار پولی نامحدود از طریق پول فیات (fiat Money) (۲)‎ (کاغذی یا الکترونیکی ــ یادداشت سردبیر). آنها اجازه تولید انبوه محصولات را دادند که بسیار کارآمدتر از سیستم‌های اداری امپراتوری‌های استعماری قرن نوزدهم بود.

اما اکنون این دوره «تک‌قطبی تنهایی آمریکایی» در حال پایان است، و احتمالاً نه‌تنها به لطف روسیه، بلکه در درجه اول به لطف چین و همین‌طور مناطق آسیایی. اینطور نیست؟

در واقع، ساختارهای عمودی سلسله مراتبی مشخصه اقتصاد جهانی امپراتوری برای تضمین فرآیندهای مستمر نوآوری، بیش از حد سفت و سخت بودند و کارایی نسبی خود را در تضمین رشد اقتصاد جهانی از دست دادند. در حاشیه آن، یک نظم اقتصادی جهانی جدید شکل گرفته است که مبتنی بر مدل‌های مدیریت انعطاف‌پذیر است، یک سازمان شبکه‌ای تولید، که در آن دولت به‌عنوان یک‌پارچه کار می‌کند و منافع گروه‌های مختلف اجتماعی را حول یک هدف متحد می‌کند ــ افزایش رفاه عمومی. چشمگیرترین نمونه از چنین ساختار اقتصادی یک‌پارچه جهان امروز چین است که در ظرف کمی‌ بیش از ۳۰ سال سه برابر اقتصاد آمریکا رشد کرده است. در حال حاضر، چین از نظر تولید، صادرات کالاهای با فناوری پیشرفته و نرخ رشد از ایالات متحده پیشی گرفته است.

نمونه دیگری از مدل نظم اقتصادی جدید جهانی که ما آن را انتگرال نامیدیم (به دلیل اینکه دولت در آن همه گروه‌های اجتماعی با منافع مختلف را متحد می‌کند)، هند است. این کشور دارای یک سیستم سیاسی متفاوت است، اما همچنین دارای اولویت منافع عمومی ‌بر منافع خصوصی است، و دولت به‌دنبال حداکثر کردن نرخ رشد برای مبارزه با فقر است. به این معنا که می‌توان گفت، نظم جدید اقتصاد جهانی از نظر ایدئولوژی سوسیالیستی است. در عین حال، از مکانیسم‌های رقابتی بازار استفاده می‌کند که این امکان را فراهم می‌سازد تا بیشترین تمرکز منابع را برای ایجاد یک انقلاب فناوری با اهداف تضمین جهش‌های اقتصادی بر اساس نظم جدید فناوری پیشرفته فراهم کند. اگر به نرخ‌های رشد بعد از سال ۱۹۹۵ نگاه کنیم، می‌بینیم که اقتصاد چین ۱۰ برابر شده است در حالی که اقتصاد آمریکا تنها ۱۵ درصد رشد داشته است. بدین ترتیب، برای همه آشکار است که در حال حاضر سرعت توسعه اقتصادی جهان به‌سمت آسیا در حال تغییر است: چین، هند و کشورهای جنوب شرقی آسیا در حال حاضر محصولات بیشتری نسبت به ایالات متحده و اتحادیه اروپا تولید می‌کنند. اگر به آنها ژاپن یا کره را اضافه کنیم که در آنها سیستم مدیریتی از نظر اصولی شبیه به یک‌پارچگی جامعه حول هدف افزایش رفاه عمومی‌ است، می‌توان گفت که امروزه این ساختار جدید اقتصادی جهانی در حال حاضر بر جهان مسلط است و مرکز باز تولید اقتصاد جهانی به آسیای جنوب شرقی منتقل شده است. البته نخبگان حاکم آمریکا نمی‌توانند با این موضوع موافق باشند.

برای کنار آمدن با آن، می‌گویم …

بلی، آنها نیز مانند امپراتوری بریتانیا زمانی به‌دنبال حفظ هژمونی خود در جهان هستند. رویدادهایی که امروز رخ می‌دهد، جلوه‌ای از چگونگی تلاش نخبگان مالی و قدرتمند الیگارشی ایالات متحده برای حفظ سلطه بر جهان است. می‌توان گفت که در ۱۵ سال گذشته، جنگ هیبریدی جهانی را به‌راه انداخته است تا کشورهای خارج از کنترل خود را به آشوب بکشاند و جلوی توسعه جمهوری خلق چین را بگیرد. اما به دلیل سیستم حکومتداری کهنه، آنها نمی‌توانند این کار را انجام دهند. بحران مالی سال ۲۰۰۸ چنین لحظه انتقالی بود که چرخه حیات نظم فن‌آوری خروجی عملاً به پایان رسید و فرآیند توزیع مجدد گسترده سرمایه با نظم فن‌آوری جدید آغاز شد که هسته اصلی آن مجموعه‌ای از مهندسی نانوزیست و فناوری‌های ارتباطات اطلاعاتی است. همه کشورها با پول شروع به تقویت اقتصاد کردند. ساده‌ترین کاری که یک دولت مدرن می‌تواند انجام دهد این است که به همه کسب و کارها امکان دسترسی به پول درازمدت ارزان را بدهد تا بتوانند فناوری‌های جدید را به‌کار گیرند. اما اگر چنین وجوهی در آمریکا و اروپا عمدتاً به حباب‌های مالی سرازیر می‌شد و کسری بودجه را پوشش می‌داد، در چین این حجم عظیم پول کاملاً به رشد تولید و توسعه فناوری‌های جدید هدایت شد. هیچ حباب مالی وجود نداشت، در حالی که پولی‌سازی فوق‌العاده بالای اقتصاد چین منجر به تورم نشد، رشد عرضه پول با افزایش تولید کالا، معرفی فناوری‌های پیشرفته جدید و افزایش رفاه عموم همراه بود.

در حال حاضر رقابت اقتصادی منجر به این واقعیت شده است که ایالات متحده رهبری خود را از دست بدهد. اگر به‌خاطر داشته باشید، دونالد ترامپ سعی کرد از طریق یک جنگ تجاری جلوی توسعه چین را بگیرد، اما چیزی از آن حاصل نشد.

«آمریکایی‌ها با وارد کردن ویروس کرونا به چین، جبهه جنگ بیولوژیکی را گشوده‌اند».

چرا؟ آیا ترامپ به ریسک کردن عادت کرده و تمام تلاش خود را می‌کند، یا عزم چندانی وجود ندارد؟

و حتی ترامپ هم نتوانست آن را بفهمد، زیرا چین سیستم مدیریت کارآمدتری دارد که به شما امکان می‌دهد منابع تولید موجود را به بهترین شکلی متمرکز کنید. در عین حال، مدیریت مؤثر پول، انتشار پول را در چارچوب بازتولید گسترده بخش واقعی اقتصاد، با تمرکز بر تأمین مالی سرمایه‌گذاری‌ها در توسعه، نگه می‌دارد. چین با ۴۵ درصد از تولید ناخالص داخلی سرمایه‌گذاری شده، در مقایسه با ۲۰ درصد در ایالات متحده یا روسیه، بالاترین نرخ پس‌انداز را در بین کشورهای دیگر دارد. این در واقع نرخ رشد فوق‌العاده بالای اقتصاد چین را تضمین می‌کند.

به‌طور خلاصه، ایالات متحده محکوم به شکست در این جنگ تجاری بود، زیرا چین می‌توانست کارآمدتر تولید کند و توسعه اقتصادی را ارزان‌تر تأمین کند. کل سیستم بانکی در چین دولتی است، به‌عنوان یک موسسه توسعه واحد کار می‌کند و جریان‌های نقدی را برای توسعه تولید و تسلط بر فناوری‌های جدید هدایت می‌کند. در ایالات متحده، انتشار پول برای تأمین مالی کسری بودجه استفاده می‌شود و در حباب‌های مالی توزیع مجدد می‌شود. در نتیجه، کارایی سیستم مالی و اقتصادی ایالات متحده ۲۰ درصد است ــ در آنجا فقط هر یک پنجم دلار به بخش واقعی می‌رسد و در چین تقریباً ۹۰ درصد (یعنی تقریباً تمام یوانی که توسط بانک مرکزی درست می‌شود) خطوط توسعه تولید را تغذیه می‌کند و رشد اقتصادی فوق‌العاده بالایی را تضمین می‌نماید.

تلاش‌های ترامپ برای محدود کردن توسعه چین از طریق روش‌های جنگ تجاری شکست خورده است. در همان زمان، این اقدامات در خود ایالات متحده چون بومرنگ به طرف خودشان برگشتند. سپس آمریکایی‌ها با راه‌اندازی ویروس کرونا در چین، جبهه جنگ بیولوژیکی را گشودند، به این امید که رهبری چین با این همه‌گیری مقابله نکند و هرج و مرج در چین به‌وجود بیاید. با این حال، این بیماری همه‌گیر کارایی پایین مراقبت‌های بهداشتی را نشان داده و در خود ایالات متحده هرج و مرج ایجاد کرده است. سیستم حکومتی چین در اینجا نیز کارایی بسیار بیشتری از خود نشان داده است. در امپراتوری آسمانی، میزان مرگ و میر به‌طور قابل توجهی کمتر است و همه‌گیری در آنجا بسیار سریع‌تر از بین رفت. پیش از این در سال ۲۰۲۰، آنها حتی به رشد اقتصادی ۲ درصدی رسیدند، در حالی که در ایالات متحده کاهش ۱۰ درصدی تولید ناخالص داخلی وجود داشت. (تحلیلگران به بزرگترین کاهش از زمان جنگ جهانی دوم اشاره کردند). اکنون چینی‌ها نرخ رشد حدود ۷ درصدی در سال را احیا کرده‌اند و شکی نیست که جمهوری خلق چین با اطمینان به توسعه خود ادامه خواهد داد و تولید نظم فناوری جدید را گسترش می‌دهد.

به موازات جنگ تجاری علیه چین، سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا در حال تدارک جنگ علیه روسیه بودند، زیرا سنت ژئوپلیتیکی آنگلوساکسون کشور ما را مانع اصلی بر سر راه استقرار سلطه بر جهان توسط قدرت و نخبگان مالی آمریکا و انگلیس می‌داند. باید گفت که جنگ علیه فدراسیون روسیه بلافاصله پس از الحاق کریمه و پس از سازماندهی کودتا توسط سرویس‌های ویژه آمریکایی در اوکراین آغاز شد. می‌توان گفت که آنها روسیه را فریب دادند تا با اشغال اوکراین توسط آمریکا موافقت کند و آن را یک پدیده موقت تلقی کردند. با این حال، آمریکایی‌ها در «استقلال اوکراین» ریشه دوانیدند، نه‌تنها سنگرهایی ایجاد کردند، نازی‌ها را زیر پر و بال خود پرورش دادند، نازی‌ها را مسلح ساختندو آنان را آموزش دادند، به نازی‌ها این فرصت را دادند که آموزش نظامی ‌ببینند. آنها را در آکادمی‌های خود آموزش دادند و تمام نیروهای مسلح اوکراین را به آنها «دوختند». و به‌مدت ۸ سال آنها نیروهای مسلح اوکراین را برای مبارزه با تنها دشمن ــ یعنی روسیه آماده کردند. در حالی که همه رسانه‌های جمعی در اوکراین نیز کاملاً تحت کنترل آمریکایی‌ها می‌باشند، تصویر ما را به‌عنوان دشمن در اذهان عمومی‌ شکل دادند.

علاوه بر این، ایالات متحده از جبهه پولی و مالی جنگ هیبریدی علیه فدراسیون روسیه استفاده کرد. قبلاً در سال ۲۰۱۴، آنها اولین تحریم‌های مالی را اعمال کردند و بخش قابل توجهی از وام‌های غرب به اقتصاد روسیه را رد کردند. اکنون ما شاهد مرحله بعدی هستیم که در واقع آنها روسیه را از سیستم پولی و مالی جهانی که بر آن تسلط دارند، جدا کرده‌اند. با این حال، من همه اینها را ۱۰ سال پیش، بر اساس تئوری تغییر ساختارهای اقتصادی جهان و منطق خاص نخبگان حاکم ایالات متحده، با تمرکز بر سلطه بر جهان، پیش‌بینی کردم. ژئوپلیتیک آنگلوساکسون به‌طور سنتی علیه امپراتوری روسیه و جانشینان آن، اتحاد جماهیر شوروی و فدراسیون روسیه جهت‌گیری می‌کند، زیرا از زمان امپراتوری بریتانیا، روسیه به‌عنوان مخالف اصلی آنگلوساکسون‌ها تلقی می‌شد. تمام علوم به اصطلاح ژئوپلیتیکی که در لندن نوشته می‌شد، در واقع به مجموعه‌ای از توصیه‌ها در مورد چگونگی نابودی روسیه به‌عنوان نیروی مسلط در اوراسیا ختم می‌شد و می‌شود. منظورم انواع ساخت و سازهای سوداگرانه مانند «کشورهای دریا علیه کشورهای خشکی» و غیره است.

چگونه روسیه تا این حد در مسیر «کشورهای دریایی» قرار گرفت؟ به‌هر حال، از نظر جغرافیایی با بریتانیا، ما هرگز هم‌مرز نبودیم.

در این راستا، فرمولی ابداع شد: هر کسی که اوراسیا را کنترل کند، تمام جهان را کنترل می‌کند. در واقع، پیشرفت‌های کاربردی در حال حاضر فراتر رفته است. قضیه زبیگنیو برژینسکی کاملاً شناخته شده است که برای شکست روسیه به‌عنوان یک ابرقدرت، اوکراین باید از آن جدا شود. همه این دگم‌های سیاسی، که به‌نظر می‌رسد مدت‌هاست به تاریخ پیوسته‌اند، با این وجود امروز در تفکر نخبگان سیاسی آمریکا بازتولید می‌شوند. باید بگویم که هنوز هم دوره‌های ژئوپلیتیک قرن نوزدهم در دانشگاه‌های ‌هاروارد و ییل وجود دارد که مغز سیاستمداران آینده آمریکایی را علیه روسیه تیز می‌کند. بنابراین آنها در واقع روی این جریان قدیمی‌ و آزمایش شده روسوفوبیک که همیشه مشخصه ژئوپلیتیک آنگلوساکسون بوده است، سوار شده‌اند. و از آنجایی که آنها روسیه را به‌عنوان مخالف اصلی هژمونی خود در جهان می‌دیدند، طبق پیشنهاد برژینسکی، از اوکراین به‌عنوان یک پایگاه، به‌طور دقیق‌تر به‌عنوان ابزاری برای تضعیف روسیه، تضعیف آن و در درازمدت از بین بردن آن به‌عنوان یک کشور مستقل استفاده کردند.

از این رو، آنچه امروز اتفاق می‌افتد بر اساس ترکیبی از الگوهای بلندمدت توسعه اقتصادی، که در واقع جهان را محکوم به یک جنگ ترکیبی می‌کرد، و روس‌هراسی سنتی نخبگان سیاسی آنگلوساکسون، به راحتی قابل پیش‌بینی بود. پس از ناکامی‌ در تضعیف جمهوری خلق چین از طریق جنگ تجاری، آمریکایی‌ها ضربه اصلی قدرت نظامی‌ و سیاسی خود را متوجه روسیه کردند که به‌نظر آن‌ها حلقه ضعیفی در ژئوپلیتیک و اقتصاد جهانی است. علاوه بر این، آنگلوساکسون‌ها در تلاشند تا بر روسیه تسلط پیدا کنند تا با رسیدن به ایده‌های دیرینه روس‌هراسی خود برای نابودی کشور ما و در عین حال تضعیف چین عمل نمایند، زیرا اتحاد استراتژیک فدراسیون روسیه و چین برای ایالات متحده بسیار دشوار است. آنها نه قدرت اقتصادی دارند و نه قدرت نظامی‌ که ما را با هم و یا جدا جدا نابود کنند. به همین دلیل است که ایالات متحده در ابتدا به‌دنبال نزاع ما با چین بود که موفق نشدند و این برای آنها جواب نداد. اما آنها، می‌توانم بگویم، با خونسردی کنترل اوکراین را به‌دست گرفتند و امروز از جمهوری برادران ما به‌عنوان یک سلاح جنگی برای نابودی روسیه و سپس با به‌دست گرفتن کنترل منابع ما برای تقویت خود، تکرار می‌کنم، تقویت موقعیت خود و تضعیف چین استفاده می‌کنند. به‌طور کلی، همه این‌ها کاملاً واضح است، مانند دو به‌علاوه دو برابر با چهار.

«آمریکایی‌ها نمی‌توانند پیروز شوند، همانطور که انگلیسی‌ها در زمان خود موفق نشدند.»

احتمالاً این واضح است، اما نه برای همه. در میان نخبگان روسیه مخالفان زیادی برای اتحاد با چین وجود دارد. حداقل قبل از عملیات ویژه در اوکراین، برای این افراد چنین به‌نظر می‌رسید که فرهنگ آمریکایی و غربی از حکمت هیروگلیف چینی به ما نزدیک‌تر و قابل درک‌تر است و ما همیشه با «شرکای غربی» خود زبان مشترکی خواهیم یافت.

می‌دانید، در سال ۲۰۱۵ کتاب «آخرین جنگ جهانی» را نوشتم. ایالات متحده آمریکا جنگ را شروع می‌کند و می‌بازد که در ابتدای گفت‌وگو به آن اشاره کردید ــ همه چیز در آنجا فکر و توجیه شده بود. ایالات متحده برای تقویت موقعیت خود و تضعیف موقعیت رقبای ژئوپلیتیکی، وارد یک جنگ ترکیبی در سراسر جهان شد ــ که با انقلاب‌های نارنجی برای برهم زدن مناطقی از جهان که تحت کنترلش نبود آغاز گردید. پس از سخنرانی معروف رئیس‌جمهور پوتین در مونیخ (فوریه ۲۰۰۷) ــ آنها متوجه شدند که کنترل روسیهِ یلتسین را از دست داده‌اند و این موضوع آنها را به‌شدت نگران کرد. در سال ۲۰۰۸، بحران مالی آغاز شد و مشخص شد که گذار به یک نظم جدید فناوری آغاز شده است و نظم اقتصادی قدیمی‌ جهان و سیستم مدیریت قبلی دیگر توسعه اقتصادی پایدار را تضمین نمی‌کند. دیگر این چین بود که پیشرو بود. خوب، پس از آن است که منطق آغاز یک جنگ جهانی اتفاق می‌افتد، فقط نه به شکلی که ۱۰۰ سال پیش وجود داشت، بلکه در سه جبهه مشروط: پولی ــ مالی (جایی که ایالات متحده هنوز بر جهان تسلط دارد)، تجاری ــ اقتصادی (جایی که در آن وجود داشت ــ آنها قبلاً برتری خود را نسبت به چین از دست داده‌اند) و اطلاعاتی ــ شناختی (جایی که آمریکایی‌ها نیز فناوری‌هایی دارند که برتر از ما هستند).

خوب و در نهایت، چهارمین جبهه، جبهه بیولوژیکی است که با ظهور ویروس کرونا از آزمایشگاه آمریکایی ــ چینی در ووهان آغاز شد. امروز می‌بینیم که یک شبکه کامل از آزمایشگاه‌های بیولوژیکی در اوکراین وجود داشته است. بنابراین ایالات متحده مدت‌هاست که در حال آماده شدن برای گشودن جبهه بیولوژیکی جنگ جهانی است.

پنجمین و آشکارترین جبهه، در واقع، جبهه نبردهای رزمی‌است ــ به‌عنوان آخرین ابزار برای وادار کردن کشورهایی که کنترل خود را در دست دارند، به اطاعت بی‌چون و چرا. امروز وضعیت در این جبهه نیز در حال تشدید است. یعنی عملیات فعال در هر پنج جبهه جنگ هیبریدی جهانی در حال انجام است و نتیجه آن قابل پیش‌بینی است. آمریکایی‌ها نمی‌توانند پیروز شوند، همانطور که انگلیسی‌ها در زمان خود موفق نشدند. اگرچه بریتانیا رسماً در جنگ جهانی دوم پیروز شد، اما از نظر سیاسی و اقتصادی شکست خورد. بریتانیا تمام امپراتوری خود، و بیش از ۹۰ درصد از قلمرو و ۹۵ درصد از جمعیت خود را از دست داد. دو سال پس از جنگ جهانی دوم، جایی که آنها برنده بودند، امپراتوری آنها مانند خانه‌ای از کارت فروپاشید، زیرا دو برنده دیگر ــ اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده ــ به این امپراتوری نیازی نداشتند و به آن به‌عنوان یک نابهنگام نگاه می‌کردند. همچنین است که جهان نیازی به شرکت‌های فراملی آمریکایی، دلار آمریکا، فناوری‌های پولی و مالی آمریکا و اهرم‌های مالی آن نخواهد داشت. همه اینها در آینده نزدیک به گذشته تبدیل خواهد شد. آسیای جنوب شرقی به رهبر آشکار توسعه اقتصادی جهان تبدیل خواهد شد و نظم اقتصادی جدید جهانی در برابر چشمان ما شکل خواهد گرفت.

به تعبیر [اریش] رمارک، می‌توان گفت که بالاخره تغییراتی در جبهه غرب رخ داده است. اما چه نشانه‌هایی می‌بینید که این سیستم قدرتمند جهانی به‌زودی به گذشته تبدیل خواهد شد؟

بعد از اینکه آمریکایی‌ها ابتدا ذخایر ارزی ونزوئلا را تصاحب کردند و به مخالفان تحویل دادند، سپس ذخایر ارزی افغانستان، قبل از آن ایران و حالا روسیه، کاملاً مشخص شد که دلار دیگر واحد پول جهانی نیست. به تبعیت از آمریکایی‌ها، اروپایی‌ها نیز مرتکب این حماقت شدند ــ یورو و پوند دیگر ارزهای جهانی نیستند. بنابراین، نظام پولی و مالی قدیمی‌ آخرین روزهای خود را می‌گذراند. پس از بازگرداندن دلارهای آمریکایی که هیچکس به آن نیاز ندارد از کشورهای آسیایی به آمریکا، فروپاشی نظام پولی و مالی جهان مبتنی بر دلار و یورو اجتناب‌ناپذیر است. کشورهای پیشرو به ارزهای ملی روی می‌آورند و یورو و دلار دیگر نمی‌توانند ذخایر ارزی باشند.

با از بین رفتن هژمونی دلار، جهانِ پس از انحصار دلار را چگونه می‌بینید؟

ما در حال حاضر روی پروژه‌ای برای یک معاهده بین‌المللی به‌منظور معرفی ارز تسویه حساب جهانی جدید متصل به پول ملی کشورهای شرکت‌کننده و مبادله کالاهایی که ارزش‌های واقعی را تعیین می‌کنند، کار می‌کنیم. ما به بانک‌های آمریکایی و اروپایی نیاز نخواهیم داشت. یک سیستم پرداخت جدید مبتنی بر فناوری‌های دیجیتال مدرن با بلاک چین در حال توسعه است که در آن بانک‌ها اهمیت خود را از دست می‌دهند. سرمایه‌داری کلاسیک مبتنی بر بانک‌های خصوصی در حال محو شدن است. حقوق بین‌الملل در حال بازسازی است. همه روابط بین‌المللی کلیدی، از‌جمله انتشار گردش ارز جهانی، بر اساس توافقات شروع به شکل‌گیری می‌کند. در عین حال، اهمیت حاکمیت ملی در حال بازیابی است، زیرا کشورهای مستقل در حال رسیدن به توافق هستند. اساس همکاری‌های اقتصادی جهانی سرمایه‌گذاری مشترک به‌منظور بهبود رفاه مردم است. آزادسازی تجارت دیگر به‌نوعی اولویت نیست، اولویت‌های ملی رعایت می‌شود، هر کشوری که لازم بداند برای حفاظت از بازار داخلی و فضای اقتصادی خود چنین سیستمی ‌را حمایت و ایجاد می‌کند. یعنی دوران جهانی شدن لیبرال به پایان رسیده است. در برابر چشمان ما، یک ساختار اقتصادی جهانی جدید در حال شکل گیری است ــ ساختاری یکپارچه، که در آن برخی از دولت‌ها و بانک‌های خصوصی انحصار خصوصی خود را در زمینه پول، استفاده از نیروی نظامی‌ و غیره از دست می‌دهند. دوران جهانی شدن لیبرال به پایان رسیده است.

«سناریوی سوم فاجعه بار است . نابودی بشریت»

چرا کتابتان را «آخرین جنگ جهانی» نامیدید؟ چه چیزی به شما این امید را می‌دهد که این جنگ جهانی واقعا آخرین جنگ است؟

من این جنگ جهانی را به این دلیل آخرین جنگ نامیدم، زیرا می‌بینیم که چندین سناریو برای خروج از بحران امروز وجود دارد. سناریوی اول که قبلاً در مورد آن صحبت کردم، آرام و موفق است. این شامل غلبه بر انحصار ایالات متحده است. برای انجام این کار در بخش مالی، باید دلار را کنار گذاشت. برای غلبه بر انحصار در حوزه اطلاعاتی و شناختی، لازم است فضای اطلاعاتی خود را از فضای آمریکایی جدا کرده و به فناوری اطلاعات خودمان روی بیاوریم. در حالی که جهان غرب در حال فروپاشی است، کشورهای نظم نوین اقتصادی جهانی با ایجاد خطوط بازتولید اقتصاد خود، اما بدون دلار آمریکا و یورو و تکیه بر فناوری اطلاعات خود برای مدیریت پول، نرخ بالای توسعه اقتصادی را تضمین می‌کنند.

سناریوی دوم توسعه احتمالی رویدادها مشابه سناریویی است که هیتلر می‌خواست در دوره تغییر ساختارهای اقتصادی قبلی جهان تحقق بخشد. این تلاشی است برای ایجاد یک حکومت جهانی با ایدئولوژی فوق بشری. اگر هیتلر ملت آلمان را اَبَرانسان تصور می‌کرد، ایدئولوژیست‌های کنونی سلطه بر جهان، گذار به یک دولت پساانسان‌گرایی را بر بشریت تحمیل می‌کنند. بر خلاف پسا اومانیسم غرب، کشورهای اصلی نظم اقتصادی جدید جهانی با ایدئولوژی سوسیالیستی، البته با احترام به منافع خصوصی، حمایت از مالکیت خصوصی و استفاده از مکانیسم‌های بازار، مشخص می‌شوند. در چین، هند، ژاپن و کره، ایدئولوژی سوسیالیستی ــ یا بهتر است بگوییم، ترکیبی از ایدئولوژی سوسیالیستی، منافع ملی و رقابت بازار غالب است. این ترکیب است که اساساً نخبگان یک قدرت سیاسی جدید را تشکیل می‌دهد که بر توسعه اقتصادی و رشد و رفاه ملت‌ها متمرکز است.

در مورد سیاستمداران، روشنفکران و تاجران غربی متفاوت است. آنچه امروز می‌بینیم تلاشی است برای شکل دادن تصویری خاص از نظم نوین جهانی با یک دولت جهانی در رأس آن، جایی که مردم به یک اردوگاه کار اجباری الکترونیکی رانده می‌شوند. مثال محدودیت‌ها در طول همه‌گیری کووید ۱۹ نشان می‌دهد که چگونه این اتفاق افتاد: به همه افراد برچسب داده می‌شود، دسترسی به کالاهای عمومی‌از طریق کدهای QR ــ (۳) تنظیم می‌شود، همه مجبور می‌شوند در چارچوب معینی حرکت کنند و به‌هر حال، در سناریوی بنیاد راکفلر در سال ۲۰۰۹، همه‌گیری و در واقع همه چیزهایی که در ارتباط با آن اتفاق می‌افتد به‌طرز شگفت‌انگیزی به‌طور مجزا دسته‌بندی شده بود ــ آنها در واقع آینده را پیش‌بینی کردند. این سناریو Lock Step، یعنی «حرکت در آرایش تشکیلاتی» نام داشت و دنیای غرب از آن پیروی کرد. آنها با قربانی کردن ارزش‌های دموکراتیک خود، سعی می‌کنند مردم را مجبور به اطاعت از دستورات کنند.

اما، باید بگویم، دونالد ترامپ به‌شدت در این برنامه‌ها دخالت کرد، زیرا او امضای توافق‌نامه‌هایی را در زمینه مشارکت‌های ترانس آتلانتیک و ترانس پاسیفیک متوقف کرد، جایی که همه کشورهای شرکت‌کننده در این توافق‌نامه‌ها و در گیر این معاملات، حاکمیت ملی خود را در هرگونه اختلافات با تجارت‌های بزرگ قربانی کردند. و باید درک کنید که امروزه هر شرکت فراملی می‌تواند به‌عنوان یک سرمایه‌گذار خارجی از جمله در ایالات متحده عمل کند. طبق این قراردادها، زمانی که سرمایه خارجی در حال تجارت است، در اختلاف با دولت ملی، نوعی دادگاه داوری بین‌المللی تشکیل می‌شود، که مشخص نیست چگونه و توسط چه کسی تنظیم شده است. و این قضات غیرمنتخب که در واقع توسط شرکت‌های بزرگ بین‌المللی منصوب شده‌اند، این اختلافات را حل و فصل خواهند کرد. در حقیقت، نکته اساسی این جاست که دولت تمام حاکمیت خود را در تنظیم روابط با مشاغل بزرگ از دست می‌داد. با این حال، ترامپ این توافق را متوقف کرد ــ ایالات متحده هرگز آن را امضا نکرد. بدین ترتیب روند تشکیل حکومت جهانی متوقف شد. این جایگزین دوم است و اکنون به دلیل فروپاشی ایده جهانی شدن و کنار گذاشتن تدریجی محدودیت‌های «همه‌گیری» در بحران است.

باید درک کرد که گزینه حکومت جهانی با روسیه مستقل، با استقلال و نقش ما در جهان ناسازگار است. در چارچوب سناریوی جهانی‌گرایی، فدراسیون روسیه به‌عنوان سرزمینی در نظر گرفته می‌شود که برای استثمار شرکت‌های فراملیتی غربی در نظر گرفته شده است. «مردم بومی» باید در خدمت منافع آنها باشند. در چنین سناریویی، روسیه به‌عنوان یک نهاد مستقل ناپدید می‌شود، درست مانند چین. اتفاقاً، دولت جهانی غرب ممکن است در آینده برخی از الیگارش‌های ما را در نسخه خود بگنجاند، اما فقط در نقش‌های درجه دوم و سوم.
سناریوی سوم فاجعه‌بار است. نابودی بشریت.…

همان آخرالزمانی که همه از آن صحبت می‌کنند؟

خوب، همه نه… اما البته همه می‌ترسند. به‌هر حال، در مورد آزمایشگاه‌های بیولوژیکی آمریکایی که مشغول سنتز ویروس‌های خطرناک هستند، در کتاب دیگر من که کمی ‌بعد منتشر شد ذکر کرده‌ام: «طاعون قرن بیست و یکم: چگونه از فاجعه جلوگیری کنیم و بر بحران غلبه کنیم؟»

به‌یاد دارم در سال ۱۹۹۶، زمانی که می‌بایستی در شورای امنیت سازمان ملل کار کنم، توسعه مفهوم امنیت بیولوژیکی ملی را پیشنهاد کردم. زیرا حتی در آن زمان، تقریباً ۳۰ سال پیش، ژنتیک علمی‌ به اندازه کافی توسعه یافته بود که بتواند سنتز ویروس‌هایی را به‌دست آورد که علیه افرادی از یک نژاد خاص یا یک جنسیت خاص و یک سن خاص عمل نمایند. این برای مدت طولانی امکان‌پذیر بوده است. می‌توان ویروسی ساخت که فقط علیه سفیدپوستان عمل کند، یا برعکس، فقط علیه سیاه‌پوستان، یا فقط مردان یا تنها علیه زنان. اکنون آمریکایی‌ها فراتر رفته‌اند ــ می‌بینید که، داده‌هایی که وزارت دفاع ما قبلاً متوجه شده بود، روز قبل اعلام شد که آزمایشگاه‌های بیولوژیکی آمریکایی در حال توسعه ویروس‌هایی هستند که اسلاوها را هدف قرار می‌دهند. ظاهراً امروزه می‌توان ویروسی را علیه قومیتی که کد ژنتیکی خاص خود را دارد، ساخت.

آنچه امروز در اوکراین اتفاق می‌افتد، پژواک رنج نخبگان در قدرت ایالات متحده است که نمی‌توانند با این واقعیت کنار بیایند که دیگر رهبر جهان نخواهند بود. این برای همه روشن می‌شود ــ حداقل برای کسانی که به‌خاطر منافع خود با آمریکایی‌ها مرتبط نیستند و تحت تأثیر شناختی آنها نمی‌باشند.

من برای شما یک مثال می‌زنم. زمانی که آمریکا در سال ۲۰۱۴ روسیه را تحریم کرد، از همکاران چینی‌ام پرسیدم: «به‌نظر شما آمریکایی‌ها می‌توانند تحریم‌هایی را در مورد چین اعمال کنند؟» آنها مطمئن بودند که نمی‌توانند. آنها گفتند که غیرممکن است، زیرا ایالات متحده به همان شدت به چین وابسته است که چین به ایالات متحده وابسته است. یعنی آمریکا برای خودش گران‌تر می‌شود. دو سال گذشت و ترامپ جنگ تجاری را علیه چین به‌راه انداخت. و پکن اکنون فهمیده است که آمریکا دشمنی است که معجزه اقتصادی چین را به‌هر وسیله‌ای که لازم باشد غرق خواهد کرد. پیش از آن، استدلال‌های من برای همکاران چینی‌ام چندان قانع‌کننده نبود، همان‌طور که کتاب من که شما نام بردید تأثیر زیادی بر نخبگان سیاسی و اقتصادی ما نداشت. استدلال‌های من رد شد. هر چند سال‌هاست که می‌گوییم دلار را باید رد کرد. ذخایر ارزی باید از ابزارهای دلاری حذف می‌شد، از یورو به طلا، باید به سیستم پولی و مالی خودمان تغییر می‌یافت، تسویه حساب‌های خودمان را با شرکایمان با ارزهای ملی توسعه می‌دادیم. ما همه اینها را از دهه ۲۰۰۰ ارائه کرده‌ایم، زمانی که از قبل مشخص بود توسعه اقتصادی جهان به چه چیزی منجر می‌شود. و حالا بالاخره همه نور را دیدند.

«آمریکایی‌ها اوکراینی‌ها را زامبی کردند و ۱۵۰ تا ۲۰۰‌هزار نفر را به ماشین جنگی تبدیل کردند که بدون هیچ فکری کار می‌کند»

با قضاوت بر اساس زوزه‌های دلخراشی که از اردوگاه لیبرال‌ها، و همچنین رویدادهای اوکراین می‌آید، هنوز همه نور را ندیده‌اند.

بله، ما با این واقعیت روبرو هستیم که آمریکایی‌ها در ۸ سال توانستند مردم اوکراین را چنان فریب دهند که مردمی‌ که به اصطلاح نیروهای مسلح اوکراین، در برابر ارتش روسیه، مقاومت می‌کنند، خیلی ساده زامبی شده به‌نظر می‌رسند. آنها مانند عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی دستکاری می‌شوند. این زلنسکی نیست که ارتش اوکراین، حتی وزارت دفاع اوکراین و ستاد کل ارتش اوکراین را فرماندهی می‌کند ــ بلکه پنتاگون است. از نقطه نظر مبارزه «تا آخرین سرباز اوکراینی»، بسیار مؤثر فرمان می‌دهد، زیرا این بچه‌های زامبی تسلیم نمی‌شوند. اما آنها در یک وضعیت کاملاً ناامید‌کننده هستند. همه کارشناسان قبلاً اذعان کرده‌اند که روسیه در عملیات ویژه نظامی ‌پیروز شد و اوکراین هیچ شانسی برای مقاومت ندارد. که تمامی‌ زیرساخت‌های نظامی‌ ویران شده است … نیروهای مسلح اوکراین تنها می‌توانند با تسلیم شدن تلفات انسانی را به حداقل برسانند. با این حال، افسران اوکراینی (و البته، به‌ویژه، ملی‌گرایان) مانند زامبی‌هایی عمل می‌کنند که از بیرون کنترل می‌شوند ــ آنها از دستورالعمل‌های پنتاگون پیروی می‌کنند که به رایانه‌های شخصی و تبلت‌های ویژه آنها می‌رسد.

علاوه بر این، آمریکایی‌ها در نیروهای مسلح اوکراین، ماریونت‌های خود را فرماندهی می‌کنند و آنها را در واحدهای مربوطه تقسیم می‌کنند. به‌هر واحد یک شماره اختصاص داده می‌شود و هر روز به‌هر شماره «هوش نظامی» مصنوعی همراه با وظایف ارسال می‌گردد. واقعاً بین ۲۰۰‌ـ‌۱۵۰ هزار نفر را تبدیل به ماشین جنگی کرده‌اند که بدون فکر کار می‌کند، و فقط کورکورانه تمام دستورات آنها را اجرا می‌کند. آنها به مدت ۸ سال به این نتیجه رسیده‌اند که بخش قابل توجهی از جوانان اوکراین را نه‌تنها مجبور به ایستادگی در برابر روسیه کرده‌اند، بلکه با شستشوی مغزی، آنها را به ابزار ضعیف خود تبدیل ساخته‌اند. نه فقط خوراک دم توپ، بلکه خوراک دم توپ کنترل شده.

آنها با قرار گرفتن در یک وضعیت کاملاً ناامیدکننده، محاصره شده، محروم از هرگونه تدارکات، همچنان به جنگ بی‌معنی ادامه می‌دهند، خود را به مرگ محکوم می‌کنند و غیرنظامیان اطراف را با خود به گور می‌کشانند. این نمونه بارز نحوه عملکرد فناوری مدرن آمریکایی است. ما باید درک کنیم که در مقابل ما، نیروی بسیار قدرتمندی داریم. می‌دانید، قبل از [جنگ]، ما از کارشناسان و سیاستمداران روسی شنیده‌ایم که خود اوکراینی‌ها از نظر اقتصادی در مضیقه قرار می‌گیرند و سپس به سمت ما می‌خزند و به‌طور کلی اوکراین بدون ما کجا خواهد رفت؟ بالاخره بدون منابع و همکاری ما نمی‌تواند بازتولید اقتصاد را تضمین کند. در واقع، همانطور که برای همکاران اوکراینی خود توضیح دادیم، اوکراین وارد یک فاجعه اقتصادی شده است. جمهوری اوکراین به همراه مولداوی به فقیرترین دولت اروپا تبدیل شده است. با توجه به قطع روابط اوکراین با روسیه، ضررهای آن بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار است. با این وجود، این امر مانع از آن نشده است تا استراتژیست‌ها و مربیان سیاسی آمریکایی و انگلیسی یک ارتش ۲۰۰‌هزار نفری از اراذل و اوباش و قاتلانی را تشکیل ندهند که واقعیت را کاملاً ناکافی تصور می‌کنند و ابزار مطیع منافع آمریکا می‌باشند.

آیا به همین اندازه ماریونت‌های مطیع آمریکایی در روسیه وجود ندارند؟ آیا فقط اوکراینی‌ها زامبی شده‌اند؟

بله، و در اینجا باید توجه داشت که عملاً همین اتفاق در مورد بانک مرکزی می‌افتد، اما فقط در زمینه‌ها و مسائل دیگر.

قبل از اینکه به بانک مرکزی بپردازیم، اجازه بدهید توضیح بدهم. گفتید در حال کار روی معرفی ارز جدید هستید. و در چه قالبی و با چه تیمی؟

ما مدت‌هاست که به‌عنوان گروهی از پژوهشگران این کار را انجام می‌دهیم. ۱۰ سال پیش، در مجمع اقتصادی آستانه، گزارشِ «به‌سوی رشد پایدار از طریق نظم اقتصادی عادلانه جهانی» را همراه با پروژه‌ای برای گذار به یک سیستم مالی و پولی جدید جهانی ارائه کردیم که در آن اصلاح سیستم صندوق بین‌المللی پول را بر اساس به اصطلاح حق برداشت ویژه، و بر اساس یک سیستم اصلاح شده صندوق بین‌المللی پول ــ به‌منظور ایجاد یک ارز حسابداری در سراسر جهان پیشنهاد کردیم. به‌هر حال، این ایده در آن زمان علاقه زیادی را برانگیخت: پروژه ما به‌عنوان بهترین پروژه اقتصادی بین‌المللی شناخته شد. اما از نظر عملی، هیچ یک از دولت‌هایی که از سوی مقامات رسمی‌ پولی، نمایندگی می‌شدند، علاقه‌ای به این پروژه نشان ندادند. هرچند از سوی نورسلطان نظربایف مطالبی منتشر شد که ارز جدیدی را پیشنهاد می‌کرد، اگر درست یادم باشد، آلتین را پیشنهاد داد.

آلتین؟ این جالب است.

بله، مقاله او در این زمینه حتی در ایزوستیا هم انتشار یافت. اما موضوع به مذاکره و تصمیمات سیاسی نرسید و تا به امروز می‌توان گفت بیشتر یک پیشنهاد کارشناسانه است. اما مطمئن هستم که شرایط فعلی ما را مجبور خواهد کرد تا ابزارهای پردازش پرداخت را بسیار سریع ایجاد کنیم، زیرا استفاده از دلار عملاً غیرممکن خواهد بود و روبل به دلیل سیاست ناکارآمد بانک مرکزی که در واقع، به‌نفع دلالان بین‌المللی عمل می‌کند، نمی‌تواند پایداری پیدا کند.

به‌طور عینی، روبل می‌تواند به همراه یوان و روپیه به یک ارز ذخیره تبدیل شود. انتقال به یک سیستم چند ارزی مبتنی بر ارزهای ملی امکان‌پذیر است. اما ما هنوز برای تشکیل و تعیین قیمت، به معادل نیاز داریم … اکنون ما روی مفهوم فضای مبادله اتحادیه اقتصادی اوراسیا کار می‌کنیم، جایی که یکی از وظایف آن شکل‌گیری معیارهای قیمت گذاری جدید است. یعنی اگر بخواهیم قیمت فلزات نه در لندن، بلکه در اینجا در روسیه، درست مانند قیمت نفت شکل بگیرد، این به‌معنای ظهور ارز دیگری است، به‌خصوص اگر بخواهیم نه‌تنها در اتحادیه اقتصادی اوراسیا، بلکه در اوراسیا و به‌معنای گسترده‌تری، در مرکز نظم اقتصادی نوین جهانی، که شامل چین، هند، هندوچین، ژاپن، کره و ایران می‌شود عمل کنیم. اینها کشورهای بزرگی هستند که همگی منافع ملی اساسی خود را دارند. پس از ماجراهای فعلی با مصادره ذخایر دلار [روسیه]، فکر می‌کنم هیچ کشوری نخواهد از ارز کشور دیگری به‌عنوان ذخیره استفاده کند. بنابراین یک ابزار جدید مورد نیاز است. و از دیدگاه من، برای شروع، چنین ابزاری می‌تواند به‌نوعی ارز تسویه حساب مصنوعی تبدیل شود که به‌عنوان یک شاخص کل ساخته می‌شود.

می‌توانید چند نمونه بیاورید؟ چی و چه چیزی و به چه شکلی؟

خب، فرض کنید، ECU ₠ (واحد ارز اروپا) ــ چنین تجربه‌ای در اتحادیه اروپا وجود داشت. ساختار آن مانند سبدی از ارز‌ها بود. تمامی ‌کشورهایی که در ایجاد ارز حسابداری جدید مشارکت می‌کنند باید حق حضور پول ملی خود در این سبد را داشته باشند. و پول رایج به‌عنوان یک شاخص، به‌عنوان جزء میانگین موزون این ارزهای ملی شکل می‌گیرد. خوب، من فکر می‌کنم باید کالاها را هم به این سبد بیافزائیم: نه تنها طلا، بلکه نفت، فلزات، غلات و آب. نوعی مهار کالایی که طبق برآورد ما باید حدود ۲۰ کالا را شامل شود. آنها در واقع نسبت به قیمت جهانی شکل می‌گیرند و بنابراین باید در سبد تشکیل ارز حسابداری جدید وجود داشته باشند. این کار نیاز به یک معاهده بین‌المللی دارد،  معاهده‌ای که قوانین گردش این ارز را مشخص می‌کند و سازمانی مانند صندوق بین‌المللی پول را شکل می‌دهد. به‌هر حال، ۱۵ سال پیش ما پیشنهاد اصلاح صندوق بین‌المللی پول را دادیم، اما اکنون آشکار است که یک سیستم مالی ــ پولی جدید باید بدون غرب ساخته شود. شاید روزی اروپا نیز به آن بپیوندد و آمریکا نیز مجبور به پذیرش آن شود. اما تا اینجا مشخص است که ما باید بدون آنها مثلا بر اساس سازمان همکاری شانگهای بسازیم. اما اینها فقط تحولات کارشناسی است که در یک ماه آینده به مسئولان ارائه خواهیم کرد.

در سطح دولت یا در سطح رئیس‌جمهور؟

ابتدا آن را به بخش‌هایی که مسئول این مسائل هستند ارسال می‌کنیم. ما بحث خواهیم کرد، نوعی تفاهم مشترک ایجاد خواهیم کرد و سپس به سطح سیاسی خواهیم رفت.

بانک مرکزی به سیاست کارچاق‌کنی و واسطه‌گری ادامه می‌دهد

در کانال تلگرام خود می‌نویسید که تنها چیزی که باقیمانده ملی کردن بانک روسیه است. چرا هنوز انجام نشده است؟ به‌عنوان مثال، این دیدگاه وجود دارد که الویرا نابیولینا در پست خود به‌عنوان فردی نمایشی باقی می‌ماند، اما دیگر هیچ چیز جدی را مدیریت نخواهد کرد. آیا می‌توانید این موضوع را رد یا تأیید کنید؟

می‌دانید، من نمی‌خواهم در تئوری‌های توطئه شرکت کنم.

این یک تئوری توطئه است؟

بله، ما می‌توانیم در مورد دولت پنهان آمریکا به‌صورت توطئه صحبت کنیم. در این مورد، تئوری‌های توطئه یک خط فکری بسیار مناسبی است، زیرا در آمریکا، زیر چتر روسای جمهور و نمایندگان کنگره، نیروهای پنهانی وجود دارند ــ آژانس‌های ویژه. و در میهن ما همه چیز ساده است. ما رئیس‌جمهور، رئیس دولتی داریم که شکل عمودی قدرت را ساخته‌اند. نحوه تشکیل مجلس و قوه قضائیه در کشور ما کاملاً مشخص است. به‌طور کلی در اینجا، هیچ تئوری توطئه‌ای نمی‌تواند اعمال شود. در مورد بانک مرکزی هم همینطور. یادآوری می‌کنم که طبق قانون بانک مرکزی، تمام اموال آن متعلق به فدرال است. بنابراین بانک مرکزی یک ساختار دولتی است و کوچکترین تردیدی در آن وجود ندارد.

و همیشه می‌گفتند که بانک مرکزی گویی در حاشیه است.

هیأت مدیره بانک مرکزی به پیشنهاد رئیس‌جمهور توسط دومای دولتی منصوب می‌شود. من سال‌ها به‌عنوان نماینده آن در هیأت بانک‌های ملی که بر فعالیت‌های بانک مرکزی نظارت دارد، خدمت کرده‌ام. می‌توانم بگویم در اینکه بانک مرکزی نهاد دولتی تنظیم گردش پول و همچنین تنظیم‌کننده اصلی مالی کشور است، شکی وجود ندارد.

اما تفاوت‌های ظریفی هم وجود دارد. در قانون اساسی بانک مرکزی را ملزم می‌سازد که سیاست‌های خود را مستقل انجام دهد، یعنی مستقل از دولت، اما این بدان معنا نیست که بانک مرکزی مستقل از دولت است. بانک مرکزی یک نهاد دولتی است. در اینجا سیستم قضایی کشور ما نیز به‌طور رسمی ‌مستقل از دولت است. بنابراین بانک مرکزی به‌عنوان یک نهاد مستقل، به‌عنوان یک نهاد نظارتی دولتی تشکیل شده و باید وظایفی را که برای توسعه اقتصاد ما ضروری است، انجام دهد. برای این کار لازم است بانک مرکزی در برنامه‌ریزی استراتژیک مشارکت داشته باشد. کلاسیک گردش پولی تصریح می‌کند که هدف اصلی مقامات پولی، یعنی بانک مرکزی، باید ایجاد شرایط ضرور برای حداکثر ساختن سرمایه‌گذاری باشد. این همان کاری است که سیستم بانکی باید انجام دهد ــ به حداکثر رساندن سرمایه‌گذاری. زیرا هر چه سرمایه‌گذاری بیشتر باشد، تولید بیشتر باشد، سطح فنی بالاتر، هزینه‌ها کمتر و تورم کمتر شود، اقتصاد پایدارتر می‌شود. تثبیت اقتصاد کلان در اقتصاد مدرن تنها بر اساس پیشرفت شتابان علمی ‌و فناوری امکان‌پذیر است. تلاش‌ها برای مبارزه با تورم (یکی از این کلمات کلیدی) که بانک مرکزی در ۱۰ سال گذشته عملاً از آن تقلید کرده است، دستکاری نرخ بهره کلیدی می‌باشد که در پس‌زمینه روبل شناور آزاد، کوته‌بینانه، بدوی و غیرسازنده است. معمولا این اقدامات توسط صندوق بین‌المللی پول برای کشورهای توسعه‌نیافته توصیه می‌شود که خودشان نمی‌دانند چگونه فکر کنند.

هدف‌گذاری تورمی ‌در عمل چیست؟ این مجموعه اقدامات بسیار ابتدایی و متناقض داخلی است که به‌کارگیری آن اقتصاد را به دام رکود تورمی‌ می‌کشاند. بانک مرکزی روبل را شناور آزاد ساخته است که از نقطه نظر هدف‌گذاری تورم در اقتصاد باز که نرخ ارز مستقیماً بر قیمت‌ها تأثیر می‌گذارد، پوچ است. و ما می‌بینیم که چگونه کاهش ارزش روبل به‌طور دوره‌ای قیمت‌ها را افزایش می‌دهد. علاوه بر این، آنها سیاست پولی را تنها به یک ابزار کاملاً ابتدایی کاهش دادند ــ دستکاری نرخ بهره کلیدی. اما نرخ کلیدی درصدی است که بانک مرکزی به اقتصاد وام می‌دهد و پول را از اقتصاد خارج می‌کند. تلاش‌ آن‌ها برای سرکوب تورم با افزایش نرخ بهره نمی‌تواند در اقتصاد امروز موفقیت‌آمیز باشد، زیرا هرچه نرخ بهره بالاتر باشد، اعتبار کمتر، سرمایه‌گذاری کمتر، و سطح فنی و رقابت‌پذیری کمتر می‌شود. کاهش دومی‌ منجر به کاهش ارزش روبل در ۴ـ۳ سال پس از افزایش نرخ بهره می‌شود که ظاهراً برای مبارزه با تورم انجام شده است. بعد از این که اجازه دادند نرخ مبادله روبل آزادانه شناور شود، در واقع آن را در اختیار سفته‌بازان ارز قرار دادند.

آمریکایی‌ها واقعاً این سیاست‌ها را دوست دارند، از همین رو رهبری بانک مرکزی ما و وزارت دارایی ما را به‌هر نحو ممکن ستایش می‌کنند. بالاخره چه چیزی برای آنها مهم است؟ به‌طوری که همه چیز به دلار گره خورده است، طوری که روبل یک ارز «آشغال» می‌باشد که ناپایدار است. و این یک پارادوکس است، زیرا میزان ذخایر ارزی فدراسیون روسیه اخیراً ۳ برابر بیشتر از عرضه پول روبل بوده است! یعنی بانک مرکزی در هر سطحی می‌توانست نرخ ارز را تثبیت کند. اما این کار را نکرد.

و سفته‌بازانی که بانک مرکزی در واقع روبل را به‌سوی آنها پرتاب کرد تا آنرا خرد کنند، چه کسانی هستند؟ سفته‌بازان اصلی صندوق‌های تأمینی آمریکایی هستند که در واقع با دست‌کاری بازار، نرخ مبادله روبل را شکل می‌دهند. اما بانک مرکزی متوجه این موضوع نمی‌شود یا بهتر است بگوییم وانمود می‌کند که متوجه نمی‌شود. بانک مرکزی برای اینکه آنها را در بازار ارز نگه دارد با افزایش نرخ سود، اعتبار را می‌کشد و بدین ترتیب اقتصاد ما را به منابع اعتباری خارجی و سیستم مالی ارز را وابسته به منافع دلالان می‌کند. این همان چیزی است که بانک مرکزی با پنهان شدن پشت سر واژگان سردی مانند «هدف‌گذاری تورمی» به نفع آن عمل می‌کند، که در سال‌های گذشته به‌طرز شرم‌آوری از نظر پویایی قیمت واقعی شکست خورده است. بنابراین در کشور ما ضعیف‌ترین نقطه کل سیستم امنیت ملی به‌طور کلی بانک مرکزی است. رهبری آن توسط سلاح شناختی دشمن مورد اصابت قرار می‌گیرد و به‌عبارت دیگر توسط آن زامبی می‌شود. در واقع مقامات پولی ما همان کاری را انجام می‌دهند که دشمن نیاز دارد.

اتفاقاً من به لحاظ ریاضی و زمانی ثابت کردم که اولین موج تحریم‌ها علیه روسیه وقتی اعمال شد که بانک مرکزی زمینه را برای آن فراهم کرد، یعنی اجازه داد نرخ روبل آزادانه شناور شود و اعلام کرد که در صورت آغاز تورم، نرخ بهره را افزایش خواهد داد. به‌محض اینکه بانک مرکزی به‌سمت این سیاست عجیب حرکت کرد، آمریکایی‌ها بلافاصله تحریم‌هایی را اعمال کردند. سفته‌بازان آنها سقوط نرخ روبل را تضمین کردند، این باعث ایجاد موج تورمی ‌شد و بانک مرکزی به‌دستور صندوق بین‌المللی پول نرخ بهره را افزایش داد که اقتصاد ما را کاملاً فلج کرد. کل خسارت این سیاست امروز به ۵۰ تریلیون روبل محصولات تولید‌نشده و حدود ۲۰ تریلیون روبل سرمایه‌گذاری ناتمام رسیده است. اکنون باید ۳۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری شده در دارایی‌های خارجی را که در حال حاضر مسدود شده‌اند به این اضافه کنید ــ این ضرر است.

بنابراین، وقتی از ملی شدن بانک مرکزی صحبت می‌کنیم، صحبت از ملی کردن رسمی ‌آن (که قبلاً ملی شده است) نیست، بلکه در مورد وارد کردن آن به سیاست انطباق با منافع ملی صحبت می‌کنیم. در حال حاضر سیاست‌های آن در تضاد با منافع ملی است. و هیچ توطئه‌ای در اینجا وجود ندارد. می‌بینیم که چنین سیاستی در راستای منافع چه کسانی دنبال می‌شود. بانک مرکزی نرخ بهره را به ۲۰ درصد افزایش داد و به بانکداران موقعیت مسلط در اقتصاد داد. آنها با در اختیار داشتن گران‌ترین و کمیاب‌ترین منبع، یعنی پول، تعیین می‌کنند که کدام بنگاه زنده بماند و کدام بنگاه بمیرد، ورشکست شود و غیره. افزایش نرخ بهره، کل اقتصاد روسیه را در گروگان تعداد انگشت‌شماری از بانکداران قرار داده است. این در مورد اول. دوم این که، رهبری بانک مرکزی اجازه سقوط مجدد نرخ مبادله روبل را داد و مبادلات ارز را تعطیل کرد. در نتیجه، امروزه بانک‌ها به سفته‌بازان اصلی ارز تبدیل شده‌اند: آنها ارز را به ازای هر دلار حدود ۹۰ روبل می‌خرند و آن را به قیمت ۱۲۵ روبل می‌فروشند.

اما به‌نظر شما چرا بانک مرکزی فدراسیون روسیه سیاستی را دنبال می‌کند که به‌نفع دشمن است.

همانطور که گفتم، این کار را به توصیه صندوق بین‌المللی پول انجام می‌دهد. اما منافع آن بین بانک‌های بزرگ ما نیز مشترک است که به‌طور عینی این سیاست را دوست دارند، و همچنین ساختارهای پولی و مالی ما که در دست‌کاری نرخ مبادله روبل نیز سهیم‌اند. بنابراین حول این سیاست یک لابی تأثیرگذار شکل می‌گیرد که بر اساس منافع خصوصی خود از این سیاست حمایت می‌کند. این منافع در تضاد با منافع کشور است، دقیقاً در مقابل آن است. و اگر به آنچه که امروز بانک مرکزی انجام می‌دهد نگاه کنید، شک ندارم که همچنان به سیاست کمک به دشمن ادامه می‌دهد. با اجازه دادن به سفته‌بازان بین‌المللی برای دستکاری نرخ روبل، ثبات اقتصاد کلان را تضعیف می‌کند و موقعیت ارزی بانک‌هایی را که به سفته‌بازان ارز تبدیل شده‌اند کنترل نمی‌کند؛ اگرچه بانک مرکزی می‌تواند به‌راحتی بانک‌ها را با تثبیت موقعیت ارزی آنها از بازار ارز خارج کند. ممنوعیت خرید ارز توسط بانک‌ها و ثانیاً ــ با افزایش نرخ بهره، بانک مرکزی در واقع سرمایه‌گذاری‌ها در توسعه اقتصاد روسیه را که در حال حاضر بسیار مورد نیاز است، عمدتاً برای جایگزینی واردات و احیای حاکمیت اقتصادی، متوقف کرده است، در حالی که رهبری ما می‌گوید که ما باید از تحریم‌ها نترسیم زیرا تحریم شرایط تازه‌ای را برای رشد اقتصادی، برای جایگزینی واردات ایجاد می‌کند.

ببینید، حدود یک سوم واردات اتحادیه اروپا از بازار ما خارج شده است. اینها فرصت‌های بزرگی برای جایگزینی واردات هستند. اگر فرض کنیم که شرکت‌های ما شروع به توسعه این بازارها کنند، ما در سال ۱۵ درصد توسعه خواهیم یافت. اما برای این نیاز به وام وجود دارد. جایگزینی واردات بدون وام امکان‌پذیر نیست. ما برای راه‌اندازی امکانات تولید، تسلط بر فناوری‌های جدید، بارگیری ظرفیت‌های تولیدی غیرفعال به وام نیاز داریم. ما مدتهاست که چنین استراتژی توسعه پیشرفته‌ای را در فرهنگستان علوم تدوین کرده‌ایم و در حال ترویج آن می‌باشیم. اما متأسفانه سیاست جنون‌آمیز بانک مرکزی از دیدگاه ما ساختارهای تأثیرگذاری کاملاً مشخصی دارد که آن را می‌پسندد و از آنها حمایت می‌کند. به همین دلیل است که این سیاست تاکنون دوام آورده و پایدار است.

«امکان تثبیت روبل در سه روز وجود دارد»

سرگئی یوریویچ، اگر این تئوری توطئه نیست، پس چرا بانک مرکزی به چنین سیاستی ادامه می‌دهد؟ فقط بر اساس منافع لابیست‌ها؟

چه کسی جنگ را دوست دارد و مادر برای کی عزیز است. بانک‌های تجاری از سفته‌بازی ارز ۴۰ درصد سود به‌دست می‌آورند. شما هر دلار را ۹۰ روبل می‌خرید ــ آن را به قیمت ۱۲۵ روبل می‌فروشید. ۳۵ روبل سود ــ هیچ چیز آسان‌تر از این نیست! در نتیجه تورم داریم، واردات گران می‌شود، همه این نرخ جنون‌آمیز را می‌بینند. قیمت همه کالاها در حال افزایش است، اما در عوض بانک‌ها سودهای فوق‌العاده می‌برند.

حول چنین سیاستی یک لابی بسیار تأثیرگذار شکل گرفته است و اعتراف به شکست چنین استراتژی، از نظر برای بسیاری از مردم در واقع به‌معنای اعتراف به بی‌کفایتی و حتی کارشکنی آنهاست. و سفته‌بازان با بانک‌های بزرگ در کشور ما، ساختارهای کاملاً تأثیرگذاری هستند که بر تصمیم‌گیری تأثیر می‌گذارند.

خوب بالاخره چی، این اطلاعات به‌دست نفر اول (پوتین) نمی‌رسد، مسدود شده است؟

زمانی که من مشاور بودم، این اطلاعات را در اختیار گذاشتم.

آیا به شما گوش داده‌اند؟

بله، بحث‌هایی شد، در شورای اقتصاد مطرح شد، ولی بعد تعطیل شد تا باعث عصبانیت مسئولان نشود. حالا من نمی‌خواهم در مورد آن اظهارنظر کنم. امروز می‌بینیم که اگر سیاست پولی را تغییر ندهیم، بقای ما در این جنگ ترکیبی به‌سادگی غیرممکن خواهد بود. اکنون باید با افزایش جدی تولید داخلی با تحریم‌های اقتصادی مقابله کنیم. امکانات تولیدی برای این کار وجود دارد، مردم، مواد خام، و مغزها هم برای این کار وجود دارد، اما پولی وجود ندارد. در حال حاضر، ساده‌ترین چیزی که دولت می‌تواند به مردم بدهد، پول است.

چه حسی دارید؟ آیا در رأس تفاهم وجود دارد؟

من فکر می‌کنم که شما باید مستقیماً این سؤال را از آنها بپرسید.

اما بسیاری از مردم شما را تقریباً فرد شماره یک در وضعیت فعلی می‌نامند ــ یک شخصیت عمومی‌ که می‌تواند روسیه را نجات دهد.

تشکر از شما برای این ارزش‌گذاری. تمام تلاشم رو می‌کنم.

فقط می‌خواهم بفهمم: اگر قبلاً در سرزمین پدری ما پیامبری نبود، آیا اکنون ظهور کرده است؟ آیا این وضعیت در بانک مرکزی موقتی است؟

من می‌گویم ۳۰ سال خیلی طولانی است. اگر ما یک سیاست پولی شایسته را مطابق با الزامات نظم جدید اقتصادی جهانی، مانند چین در یک سیستم یک‌پارچه انجام می‌دادیم ــ سالانه ۱۰ درصد ــ توسعه می‌یافتیم. چنین امکاناتی وجود داشت. و ما اساساً در این ۳۰ سال گذشته در همان نقطه در جا می‌زدیم. بنابراین حتی مسأله این نیست که آیا آنها گوش می‌دهند یا نه، فقط باید عینی نگاه کنید و ببینید چین و هند چگونه در حال توسعه می‌باشند و ما در حال چگونه توسعه‌ای هستیم. چه چیزی دقیقاً ما را از توسعه با همان روش باز داشت؟

علاوه بر این، سیستم کنترل نظم نوین اقتصاد جهانی که در کتاب‌هایم توضیح می‌دهم، همگانی است. این نظم نوین اقتصادی قبل از اینکه آمریکایی‌ها رشد اقتصادی ژاپن را درهم شکنند، در ژاپن با موفقیت کار کرد و نتیجه داد. و حتی در اتیوپی، جایی که آنها نیز شروع به تشکیل این مدل مدیریتی کردند (و به رشدی چند‌مرتبه‌ای دست یافتند). یعنی این مدل مدیریت جهانی اقتصاد مدرن که بر رشد رفاه اجتماعی از طریق سرمایه‌گذاری در نظم جدید فناوری متمرکز شده است، نیاز به اجرا دارد. در عین حال، البته استفاده هدفمند از پول مستلزم مسئولیت بالایی است. پرتاب پول از هلیکوپتر ــ این کار ما نیست.

این مسیر ما نیست.

ما در مورد صدور اعتبار هدفمند مبتنی بر ابزارهای مدرن دیجیتال با یک سیستم کنترل دقیق متمرکز بر سرمایه‌گذاری در فناوری‌های جدید صحبت می‌کنیم. ما می‌دانیم که چگونه این کار را انجام دهیم، چگونه از طریق معرفی فناوری‌های دیجیتال، از‌جمله روبل دیجیتال، عامل انسانی را به حداقل برسانیم. اما این برای کسانی که هنوز به استراتژی‌های قدیمی‌ پایبند هستند زیان‌آور است. آنها از روسیه یک گاو شیرده پول نقد درست کردند، ۱۰۰ میلیارد دلار از آن را در خارج از کشور با شرکت‌های خارج از کشور مکیدند. اما حالا آمریکایی‌ها راه برون مرزی را برای ما بسته‌اند. یک فرصت واقعی وجود دارد، ما باید از آن استفاده کنیم.

چه توصیه‌ای به مردم می‌کنید؟ اکنون پرسش اصلی در موتورهای جستجوی اینترنتی این است که در عصر آشفتگی پول را کجا باید سرمایه‌گذاری کرد. مردم باید چه کار کنند؟

من می‌گویم ابتدا هیچ حرکت ناگهانی انجام ندهید. در هر صورت، چیزی که مطمئناً ضروری نیست ــ دویدن به دنبال دلار یا یورو است. زیرا نمی‌دانیم در آینده با این ارزها چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر ارتباط سیستم ما با سیستم غربی قطع شود، بانک‌های ما نمی‌توانند دلار و یورو را در جایی سرمایه‌گذاری کنند، مگر در سفته‌بازی ارز. اما امیدوارم مسئولان ما همچنان بازار ارز را مهار کنند.

در این زمینه، اقدام بانک‌ها برای افزایش شدید نرخ سود سپرده‌های ارزی، آشکارا عملی افراطآمیز بود که وحشت برانگیخت. من فکر می‌کنم در صورتی روبل تثبیت می‌شود که البته سفته‌بازان از بازار ارز حذف شوند و ارز فقط برای واردکنندگان و افرادی که به خارج از کشور می‌روند و یا در محدوده معقول برای اقوام خود می‌فرستند و یا طبق مقررات به سفر کاری می‌روند پرداخت شود. بقیه کارها تماماً باید برای مسدود کردن کانال‌های نشت ارز باشد.  سپس جریان ارزی ما دوباره عادی می‌شود.

می‌دانید، ما تراز تجاری بسیار مثبتی داریم. ۸۰ درصد درآمد ارزی برای فروش اجباری معرفی شد. اگر این درآمد در بورس فروخته شود، مقدار ارز بیشتر از نیاز واردکنندگان خواهد بود. ارز مازاد خواهیم داشت. این بدان معنی است که روبل تقویت می‌شود، یعنی به شاخص‌های قبلی ــ ۸۰ یا حتی ۷۰ روبل در هر دلار بازمی‌گردد. اما تا زمانی که بانک مرکزی سفته‌بازان را از بازار حذف نکند و به بانک‌های تجاری اجازه ندهد که چنین کنند، نرخ روبل تثبیت نخواهد شد. متأسفانه مقامات پولی هنوز به‌خود نیامده‌اند و هنوز شروع به اجرای سیاست درست تثبیت اقتصاد کلان نکرده‌اند، در صورت امکان، متأسفانه جز سرمایه‌گذاری در طلا، توصیه دیگری نمی‌توانم بکنم (به‌ویژه اینکه دولت مالیات بر ارزش افزوده را از طلا حذف کرد).

پس طلا بخریم؟

لوازم ضروری را بخرید یا در املاک و مستغلات، در چیزی قابل اعتماد سرمایه‌گذاری کنید. در مورد سرمایه‌گذاری در دلار و یورو … آنها دیگر برای ما ارز نیستند. این دیگر یک واحد پولی نیست، بلکه برخی از تعهدات کشورهای دیگر است که ممکن است انجام شود یا نشود. پس باید به‌دنبال امکانات دیگری باشیم. اما یک بار دیگر تأکید می‌کنم که با سیاست‌های درست می‌توانیم خیلی سریع روبل را تثبیت کنیم و حتی قدرت خرید آن را بازیابی کنیم.

و بالاخره از چه منظری؟

حتی فردا هم میشه انجام داد، فهمیدی؟ دولت پریماکوف و [ویکتور] گراشچنکو این کار را در یک هفته انجام دادند.

آیا دولت توانایی انجام این کار را دارد؟

البته که می‌تواند. برای انجام این کار، به‌طور کلی، دو تصمیم باید اتخاذ شود: تثبیت وضعیت ارزی بانک‌های تجاری و معرفی هنجارهای فروش ارز برای عملیات غیرتجاری، حفظ بازار ارز قابل تبدیل آزاد فقط برای عملیات تجاری. همین. این را می‌توان در ۱۵ دقیقه نوشت، ظرف یک روز اعلام کرد، و در عرض سه روز پس از اجرا ــ روبل تثبیت خواهد شد.

* https://thesaker.is/events-like-these-only-happen-once-every-century-sergey-glazyev
منبع اصلی این مصاحبه سایت روسی «مجله اینترنتی کسب و کار» است که در تاریخ ۲۷ مارس ۲۰۲۲ در لینک زیر منتشر شده است:
https://www.business-gazeta.ru/article/۵۴۴۷۷۳

۱ــ زامبی (انگلیسی: zombie) یک مردهٔ از گور برخاسته و از لحاظ جسمانی متحرک و افسانه‌ای است که از طریق زنده کردن یک جنازه به‌وجود آمده ‌است. زامبی‌ها بیشتر در آثاری با ژانر ترسناک و فانتزی یافت می‌شوند. این اصطلاح از فولکلور ‌هائیتی آمده که در آن زامبی یک بدن مرده ‌است که از طریق روش‌های مختلف و معمولاً جادویی مانند ودو زنده می‌شود. (ویکی پدیا)

۲ــ پول بی‌پشتوانه یا Fiat Money، (پول دستوری یا فیات) به ارز داخلی گویند که با وجود فقدان پشتوانه و فقدان ارزش ‌ذاتی، دولت آن را به‌عنوان پول رایج کشور معرفی می‌نماید.

۳ــ کیو آر کد (QR Code) چیست؟
شما ممکن است تاکنون مطالبی را درمورد کد کیو آر (QR) شنیده باشید اما دقیقاً مفهوم QR کد چیست؟ کد Quick Response (کد پاسخ سریع)، یک نوع بارکد دو بعدی است که می‌تواند با استفاده از گوشی‌های هوشمند و دستگاه‌های اختصاصی خواندن کد QR خوانده شود که به‌طور مستقیم به متن، ایمیل، وب‌سایت، شماره تلفن و … لینک می‌شود. شما حتی ممکن است با اسکن یک کد QR به سایت مربوطه متصل شوید.
کد QR در ژاپن و سراسر شرق با وسعت زیاد و در غرب به آرامی ‌شروع به تبدیل شدن به امری عادی کرده است. به‌زودی شما بیش از پیش با کد QR بر روی بسته‌بندی محصول، نمایش فروشگاه، تبلیغات چاپی و هر تبلیغاتی که روی دیوار نصب شود و همچنین در ایمیل و وب‌سایت روبرو خواهید شد. دامنه استفاده از کد QR بسیار وسیع است، به‌خصوص برای بازاریابی و تبلیغات محصولات، علامت‌های تجاری، خدمات و هر چیز دیگری که به فکر شما می‌رسد.