اخیراً «سایت نقد اقتصاد سیاسی» سلسله گفتارهایی ذیل نام «درسهای یک قرن» منتشر کرده است که عموماً به نقش چپ بعد از انقلاب مشروطه پرداخته و با برگزاری چند وبینار با حضور و همراهی افراد منتسب به چپ با مواضع گوناگون، به نقد گذشته چپ پرداخته است. واضح است که برگزاری چنین جلساتی نه تنها عیب و ایرادی ندارد، بلکه لازم و ضروری است. اما مطالبی در مقالات و وبینارهای این سلسله گفتارها مطرح شده است که نیازمند پاسخی درخور است.
نخست اینکه در مطالب عنوان شده توسطِ تقریباً تمامی افرادی که ظاهراً از موضع چپ به بررسی و اظهارنظر پرداخته اند، فقط سایهای از آنچه در ادبیات سیاسی جهانی تحت عنوان چپ نامیده شده است، دیده میشود. دوم آنکه موضوع آنگاه اهمیت بیشتری مییابد که مشاهده میشود در بیشتر این نوشته ها و گفتارها، به جز در بخش اندکی از آنها، تلاش آگاهانه و یا غیرآگاهانهای جهت در سایه قرار دادن و به حداقل رساندن نقش استعمار و امپریالیسم در سرنوشت ایران در یکی دو سده اخیر انجام شده و یا نقش آن به کلی از سپهر سیاسی و ادبیات مربوط به آن حذف شده است.
در سومین وبینار با عنوان «چپ و جنبش های اجتماعی در ایران»۱ که بر اساس «دستور جلسهای» از پیش اعلام شده برگزار شد، مطالبی عنوان گردید که به قول معروف «با صد من سریشم» هم نمیشود آن را به چپ چسبانید. نگارنده پس از خواندن و شنیدن این مطالب بر آن شد که پاسخ کوتاهی به مواضع عنوان شده در آخرین وبینار دهد تا شاید به شرکت کنندگان محترم و به ویژه گرداننده» فعال» آن سایت و وبینارها تلنگری زده شود که گرفتن مواضعی ضد چپ با استفاده از ادبیات چپ و در عین حال همسو با منافع امپریالیسم و صهیونیسم جهانی و به تبع آن تمامی مرتجعین منطقهای و جهانی فقط آب به آسیاب آنان ریختن است، نه اینکه با خوش خیالی تصور کنند که در حال ایفای نقش سخنگویان چپ ایران هستند.
…