محمدحسین سلطانی، خبرنگار: چندان از زمانی که بچهها برای خانه سومشان قصه مینوشتند نگذشته. زمانی که بچهها بعد از فرستادن متنها و داستانهایشان به آن و گرفتن نوشته تشکر از سمت مسئولان کانون پرورش فکری محلههایشان ذوقزده میشدند و خود را در قامت دولتآبادیها، مرادیکرمانیها و کیارستمیهای آینده میدیدند. کانون پرورش فکری زمانی سوخت موشک فرهنگ کشور بود حالا اما اوضاع فرق کرده. بیاید طور دیگری نگاه کنیم، ساعت حوالی یک بعدازظهر و هنگامی که زنگ آخر مدرسه میخورد، از بچهها این سؤال را بپرسید: «عضو کانون پرورش فکری کودکانید؟» اصلا این سؤال را فراموش کنیم. از بچهها بپرسید اصلا میدانند کانون پرورش فکری کودکان چیست؟ بر اساس آمار از هر ۱۰۰ دانشآموز ایرانی تنها حدود ۵ نفر عضو این مؤسسهاند، البته اگر تعداد زبانآموزان این سازمان را حذف کنیم عملا این عدد به حدود یک نفر خواهد رسید. این استقبال چشمگیر دانشآموزان از کانون پرورش فکری را در گوشهای از ذهن بگذارید و خودتان را برای اظهارنظر مدیر عامل کانون پرورش فکری کودکان آماده کنید. حامد علامتی در گرماگرم تابستان ۱۴۰۲ وعدههایی چون ساخت دیزنیلند ایرانی- اسلامی را میداد. وعدهای که با گذشت ۳ سال از مدیریت علامتی به رؤیای مدیریتی شبیهتر است تا وعدهای قابل تحقق، اما علامتی کدام کانون پرورشی را تحویل گرفت و چه چیزی را در صورت تغییر تحویل خواهد داد؟
با چه چیزی طرفیم؟
علامتی پیش از آنکه مسئولیت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را قبول کند در سازمان تبلیغات اسلامی مسئولیتهایی را در زمینه معاونت پارلمانی و دبیرکل اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان بر عهده داشته است. او در ابتدای حضورش در این سازمان از بینیازی کشور به جشنهایی مانند هالووین و کریسمس میگفت و ایدههایی کلان و البته جذاب را مطرح میکرد. با این حال باید به این نکته توجه داشت سازمانی که علامتی در آن مسئولیت گرفته بود، شرایط ویژهای در تمام دورهها داشته است.
سالهاست هنگامی که نظرها به سمت آموزشوپرورش و نهادهای زیرمجموعه آن میرود، اولین چیزی که به ذهن مردم میرسد، کمبود بودجه در این وزارتخانه است. در این وضعیت بیپولی، دادن ایدههای محکوم به شکستی چون دیزنیلند اسلامی، یا نشان از دور بودن جدی مدیران فرهنگی کانون در سالهای گذشته از مسائل و مشکلات این سازمان است یا سنگ بزرگی که نزدنش قرار است به بودجهِ همیشه کمِ آموزشوپرورش ربط داده شود. مدیرانی که در ابتدای فعالیتهایشان خبر از پروژههای کلان چندده میلیاردی میدهند و در سالهای پایانی مدیریت، به تبدیل کردن مراکز کانون پرورشی به گیمنت راضی میشوند. مثال بارز این اتفاق هم در کانون پرورش فکری چهارمحالوبختیاری رخ میدهد. مدیر کانون پرورش فکری چهارمحالوبختیاری در گفتوگو با ایسنا یکی از دستاوردهای خود را خرید پلیاستیشن و میز پینگپنگ در راستای نوسازی و شادابسازی عنوان میکند. اینکه قرابت میان خریدن میز پینگپنگ و دیزنیلند اسلامی در چیست را باید آقایان مدیر پاسخ دهند، اما با همین مقایسههاست که مشخص میشود مدیران کانون پرورش فکری به شکلی سخت با دیوار واقعیت برخورد کردهاند.
پیش از صف کشیدن مدیران سالهای اخیر کانون پرورش فکری برای برخورد با دیوار واقعیت، این کانون وظیفهای مشخص و واضح داشت. کانون قرار بود برای کودکان و نوجوانان کار کند. در نگاه اول شاید این موضوع ساده به نظر برسد اما با کمی عمیقتر نگریستن به این موضوع ابعاد تازهای از آن مشخص میشود شاید اولین سؤالی که مدیران این سازمان باید به آن پاسخ دهند این است که کانون پرورشی فکری دقیقاً قرار است چه کاری انجام دهد؟
افتخاری به نام اسم روی پوستر
کانون پرورشی فکری در دوران علامتی با این نگاه پیش رفت تا از دید تصدیگری به سمت تولیگری برود. یعنی به جای آنکه تولیدات توسط خود کانون انجام شود، کانون پرورشی فکری به سمت حمایت از آثار مطرح برود. با همین نگاه بود که آثاری چون «بچهزرنگ»، «یدو» و «باغ کیانوش» با حمایت کانون پرورشی فکری تولید شدند و به پخش رسیدند. البته این ایده محصور به دوره علامتی نبود. در چند سال اخیر کانون پرورشی فکری با این نگاه جلو میرود که نام خود را با دخیل شدن در چند اثر سینمایی زنده نگه دارند اما موضوع این است که حضور اسم کانون پرورشی فکری روی پوستر چند فیلم نمیتواند جوابی برای عملکرد ضعیف بیش از هزار مرکز سیار و غیرسیار کانون پرورشی فکری باشد.
مسئله اصلی درباره این سازمان عریض و طویل این است که میان آنچه در اتاقهای ساختمان خیابان خالد اسلامبولی، پلاک ۲۴ یا خیابان فاطمی، خیابان حجاب رخ میدهد با آنچه در هزار و اندی مرکز این سازمان، تفاوتی از زمین تا آسمان دارد. کانون پرورشی فکری فراموش کرده که آغاز این سازمان بر محوریت کتاب بود. بچههایی که در روستاها، مناطق دورافتاده یا حتی در همین شهر تهران، با چنان ذوقی کارت عضویت در کانون پرورشی را میگرفتند و در جهانی غرق میشدند که قرار نبود چیز دیگری جای آن را پر کند. بچهها پس از مدرسه خود را به مکانی میسپردند که وجه دیگری از رشد آنها را برعهده میگرفت.
کانون پرورش فکری جا ندارد!
در سالهایی که این نهاد دوران اوج خود را سپری میکرد، تولیدات این مجموعه درست از دل آن متولد میشد. تولیداتی که رنگوبوی همان اتاقهایی را میداد که برای بچهها جهان جدیدی را خلق میکرد، اما با گذشت سالهای اوج و ثبات در کانون پرورش فکری و تولیدات افرادی چون کیارستمی، بهرام بیضایی و امیر نادری، حالا کانون جدای از برونسپاری به تکنیکهای جذب به هر نحوی افتاده است که خب به شکلی مشخص در آن موفقیتی ندارد. نکته مهمی که باید به آن اشاره شود این است که کانون اصولاً فراموش کرده که باید برای کودکان کار کند. فراموش کرده مخاطبان آن به گسترههای ایرانند و با یک دیزنیلند اسلامی در شهرک غرب نمیتوان بهار کانون پرورشی را به تمام کشور رساند. البته تنها با ایده دیزنیلند اسلامی که درنهایت چیزی شبیه به یک مالِ نیمهکاره شد، نمیتوان عملکرد مدیران کانون را در سالهای اخیر نقد کرد، بلکه مهمتر از این موضوعات، مسئله عدالت است که عملا زیر سؤال رفته. مدیران کانون در اوایل دهه ۹۰ این موضوع را در نظر داشتند که به رکورد ۲۰۰۰ مرکز در کشور برسند، اما این رخداد نهتنها اتفاق نیفتاد، بلکه تعداد مراکز کانون از حدود ۱۹۰۰ مرکز رو به کاهش رفت تا زمانی که این عدد به حدود ۱۱۰۰ مرکز در سالهای اخیر رسیده است.
اینکه چطور این مراکز در سالهای اخیر تعطیل شدند و آیا این اتفاقات پیرو چابکسازی در آموزشوپرورشند یا خیر هنوز محل بحثی جدی است؛ اما وضعیت فعلی کانون پرورش فکری عملاً صدای نویسندگان حوزه کودک و نوجوان را هم درآورده. انجمن نویسندگان کودکان و نوجوانان در نامهای به وزیر آموزشوپرورش دقیقاً به این نکته اشاره میکنند که کانون پرورش فکری کودکان که روزگاری قرار بود پناه بچهها باشد تا با کتاب زیست کنند، حالا محیطهای خود را از دست میدهد و با تولید آثار مشترک خود را توانمند و در صحنه نشان میدهد. درصورتیکه پشت این کانون پرورش، وعده، میز، صندلی و کتابهای خاکخورده نهفته است.