گیاه معجزه

 

تارنگاشت عدالت

 
 
نویسنده: احسان طبری (ا. سپهر)
برگرفته از: سالنامه توده ۱۳۴۹
 

 

 

گیاه معجزه

 

آنگه که ترس و ننگ کشد پرده‌ای سیاه
بر جلوه‌های سعی و تلاش ستمکشان،
دل‌های پاک را نبود هیچ شک که عشق
باز آید و کرامت خود می‌دهد نشان.

این آن گیاه معجزه باشد که هر دَمش
پیراستند، شاخ کَشَن داد، برگ داد
طوفان برف بر تن آن هشت قشر مرگ
لیکن گمان مبر که روان را به مرگ داد.

ایٌام تیره است و ستم اُشتُلُم کنان
طبل ظفر بکوبد و فریاد می‌کند
شمشیر زهرگین بلا را ز فرط غیظ
در قلب خلق خسته ز بیداد می‌کند.

لیکن زمان که در کف معجز نمون خویش
دارد قوای خلقت و اسباب انهدام،
طبق شرایطی که بود ذاتی حیات
برهم زند ز بیخ و بن این بد شگون نظام

در پیچ جاده‌ایم و پس پیچ منظریست
کاندر درون سینه بود آرزوی آن
از پا میفت و با همۀ جان و دل بکوش
خواهی اگر طراوت روی نکوی آن.