در زمینههای شکلگیری انقلاب و جرقههای مخالفت با سیستم شاه از واقعه ۱۵ خرداد نیز در کنار دیگر وقایع یاد میشود. واقعهای که عمده مردم جامعه از علل وقوع آن مطلعاند اما شاید نسل جوان از زیربناهای این اتفاق بیاطلاع باشد و لازم است وقایع تاریخی اینچنینی که نقش محوری در شکلگیری انقلاب داشتهاند، دوباره بازبینی و معرفی شوند.
شاه که در آغاز دهه ۴۰ خود را کاملا مطیع آمریکاییها و برنامههای آنان تعریف کرده بود، با توصیههای خارجی و برای ایجاد فضایی در مقابله با شعارهای سوسیالیستی که از شوروی به ایران و جهان میرسید، سعی در ایجاد تحولی در سیستمهای مختلف کشور از جمله اقتصاد، فرهنگ کار، هویت دینی، قانون اساسی و موارد اینچنینی داشت که با اعتراض برخی روحانیون، جبهه ملی و اقتصاددانان مواجه شد. عملی که به نام انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم از آن یاد میشود و طبق آمار رسانههای آن زمان در ششم بهمن ۱۳۴۱، پنج میلیون نفر به این رفراندوم رأی مثبت دادند. بررسی بعد اقتصادی این واقعه که زمینهچینیهای آینده برای ایجاد حاشیهنشینی شهری، گسترش لمپنیسم و تضاد و ایجاد دوگانه در شهرها و روستاها و تضعیف کشاورزی کشور شد، باید در مباحث مختص اقتصاد پهلوی دوم بررسی شود اما در ابعاد سیاسی عملکرد شاه بهگونهای بود که منجر به اعتراض حدودا تمامی گروههای سیاسی شد. ازجمله پذیرش اسرائیل که تضاد میان شاه و روحانیت را بیشتر کرد، حق رأی زنان که از سوی نیروهای چپ پذیرفته بود اما از سوی روحانیون موردقبول واقع نشد. درهرحال با ایجاد مخالفتهای بسیار با طرحهای انقلاب سفید، امام خمینی در اسفند ۴۱ شروع به سخنرانیهای آتشین علیه شاه کرد که در پی آن وقایع تنشآمیزی از جمله واقعه مدرسه فیضیه و درگیریهای روحانیون با حکومت رخ داد. با آغاز سال ۴۲، آتش این تضاد بیشتر شد و سلسله سخنرانیهای آگاهیبخش امام خمینی سیستم شاه را عصبیتر کرد تا جایی که در ساعت ۳:۰۰ بامداد ۱۵ خرداد، چند مأمور در تاریکی شب و پس از محاصره خانه حضرت امام خمینی، به درون خانه ریختند و او را دستگیر کرده و ابتدا به بازداشتگاه باشگاه افسران و سپس غروب روز بعد، به زندان قصر واقع در تهران بردند.
بعد از انتقال امام خمینی به تهران، خبر دستگیری او ابتدا در قم و سپس در شهرهای دیگر بهسرعت پیچید و واکنشهایی را بهدنبال داشت. مردم در تهران، قم، شیراز، مشهد و ورامین و پیشوا به خیابانها ریختند و شعارهایی مانند «یا مرگ یا خمینی» سردادند. این قیامها توسط نیروهای امنیتی سرکوب شد. تظاهراتها تا دو روز بعد از ۱۵ خرداد نیز ادامه یافت و براساس آمارهای غیررسمی ۳۲ نفر در این تظاهراتها کشته شدند. پس از این واقعه و افزایش درگیریها ساواک که قصد محدودترکردن امام خمینی را داشت، با اقدام بهنگام مراجع روبهرو شد. در تیرماه ۱۳۴۲ حضرات آیات، سیدمحمدهادی میلانی، سیدشهابالدین مرعشینجفی و کاظم شریعتمداری مرجعیت امام را تأیید کردند. در پنجم مرداد ۱۳۴۲ گلپایگانی، میلانی و شریعتمداری فتوای مشترکی صادر کردند و از اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه، تفسیری در فتوای خود نوشتند.
مطابق مفهوم اصل دوم متمم قانون اساسی علمای طرازاول مصونیت داشته و حبس و توقیف و تبعید آنان مخالف قانون است؛ زیرا علمای طرازاول در قوانینی که از مجلسین بگذرد (از نظر موافقت یا مخالفت با شرع) حق رد و قبول دارند و بنابراین در مقامی فوق مجلس قرار گرفته و حاکم بر هیئت قانونگذاران میباشند. درحالیکه وکلا یا هیئت مقننه مصونیت داشته باشند آیا ممکن است حکام شرع که قانونا حاکم بر مجلسین هستند مصون نباشند؟ نهایتا امام خمینی در مردادماه ۱۳۴۲ از زندان آزاد و سپس دوران تبعید ایشان شروع شد.
موضع حزب زحمتکشان
در روز پانزدهم خرداد آن مواضع حزب همچنان نامعلوم بود و سکوت پیشه اصلی سران بود. همین امر موجب سردرگمی اعضا شده بود. پیشازاین بقایی درباره هرگونه اقدام خودسرانه و بدون اطلاع شورای مرکزی به اعضا هشدار داده بود. در اسناد هم اشارهای به فعالیت این حزب در روز پانزدهم خرداد نشده و میتوان احتمال داد که دیگر اعضای ردهپایین هم در این روز از سران تبعیت کرده باشند. اما این وضع باعث سرافکندگی افراد حزب در برابر رقبا شد. بههمینمنظور بعد از قیام به رویه حزب و سکوتش اعتراض کردند. بقایی در جلسه ۱۸ خرداد حزب برای توجیه عملکرد خود گفت که این انقلاب را از مدتها پیش به حاکمیت گوشزد کرده اما آنها به حرف او گوش نکردهاند. خرابکاری هم از سوی خود دولت هدایت میشد تا بهانه لازم برای سرکوب مخالفان را به دست آورد. او اضافه کرد که حزب همچنان به سکوت ادامه خواهد داد ولی افراد حزبی باید تا آنجا که به ایشان تولید خطر نکند، با مردم همکاری و آنها را ارشاد کنند. بقایی ادامه داد اگر یکی از افراد حزبی زخمی یا دستگیر شود، بنده که رهبر حزب هستم و همگی شما را هم دوست دارم، برایش فاتحه نخواهم خواند. ما نباید وارد مبارزه روحانیت شویم؛ چون از یک طرف باعث تضعیف و سستشدن آنها خواهیم شد و از طرف دیگر متهم به فرصتطلبی میشویم که از مبارزه دیگری به نام خود بهره بردهایم که ما هم به چنین چیزی فکر نکردهایم. بقایی فقط به دنبال کسب قدرت بود و بهجز آن به چیز دیگری نمیاندیشید. او مدعی بود که در آن شرایط تنها فردی بود که میتوانست بحران با نیروهای مذهبی را خاتمه دهد. سوابق دوستی نزدیک با آیتالله کاشانی زمینه مساعدی برایش فراهم کرده بود تا کشتی توفانزده را نجات دهد و صراحتا اعلام کرد که تا این روز حائل دولت با مردم بوده که خود را کنار میکشد تا سرنیزههای دولت بدن ملت را سوراخ کند. تصورش این بود که با افزایش فشار بر مردم علم سرنگون میشود، آنگاه شاه او را مأمور تشکیل کابینه خواهد کرد؛ امری که هیچگاه تحقق نیافت. ردههای پایین هنوز به رویه حزب انتقاد داشتند. آیت در یکی از جلسات از بقایی درباره وضعیت مشکوک معافبودن حزب از قانون حکومت نظامی پرسید که بیجواب ماند. از سوی دیگر برخی افراد خود را مسلمان معتقدی میدانستند که نمیتوانستند نسبت به این واقعه بیتفاوت باشند. سیدجلال حسینی فارغ از تعلقات حزبی بعد از پانزدهم خرداد به ملاقات آیتالله میلانی رفت. فشار افراد حزبی برای اعلام موضع، حزب را با تنش روبهرو کرد.
در اواسط تیرماه شایعه شد که دولت قصد بازداشت طرفداران بقایی را دارد. این امر و اختلافات مورد اشاره باعث شد تا بقایی تغییر عقیده دهد و به اعضا دستور دهد تا با علما ارتباط برقرار کنند. همزمان حزب با صدور نامه سرگشادهای با عنوان «حزب زحمتکشان و موضوع آیتالله خمینی» ضمن انتقاد از حاکمیت و هشدار درباره تقلب در انتخابات از علما درخواست کرد که با دقت نقشههای حکومت برای محاکمه مخفیانه امام خمینی را زیر نظر داشته باشند و تقاضا کرد مرجعیت امام را اعلام کرده و ایشان را بهعنوان جانشین آیتالله بروجردی معرفی کنند. به گفته بقایی چنانچه نقشه رژیم اجرا میشد، دیگر دینی باقی نمیماند. در ادامه آمده کمیته خود را مجاز میداند که به نام همه افراد مسلمان مرجعیت تامه آیتالله را اعلام کند. هنگامی که امام از زندان آزاد و به داودیه منتقل شدند، بقایی سعی کرد با ایشان ملاقات کند؛ اما هیچگاه بین آنها ملاقاتی صورت نگرفت.
موضع حزب توده ایران
پس از پیروزی انقلاب، با وجود رهبری امام خمینی بهعنوان شخصیتی کاملا مذهبی، گروههای شرکتکننده در انقلاب حتی با خطمشی ایدئولوژیک متضاد با روحانیت، در زمینه مبارزات انقلابی و پس از آن مشارکت برای تشکیل حکومتی برخاسته از رأی ملی تلاشهای فراوانی کردند و در این مسیر چهرهها و افراد مطرح با تفکرات مارکسیستی در کنار چهرههای اسلامی شانهبهشانه دیده شدند. از فردای ۲۲ بهمن میتوان به جرئت گفت تمامی گروههای انقلابی که ضد رژیم شاه مبارزه کرده بودند، امام خمینی را بهعنوان یک شخصیت کاریزماتیک و باصلاحیت تحسین کردند که در نشریات آنها حداقل تا اواسط سال ۵۸ بهخوبی قابل مشاهده است. حمایت علنی و قاطع دکتر نورالدین کیانوری، رهبر وقت حزب توده ایران و مریم فیروز، همسر ایشان از امام در جلسات پرسش و پاسخ، سرمقالههای روزنامه مردم، شرکت و حمایت از انتخاباتها، سخنرانیها و حتی پس از دستگیری و آزادی کاملا مشخص است. حزب توده امام خمینی را رهبر تمام ملت ایران بهخصوص طبقات فرودست جامعه میدانست و در سیاست خارجی نیز منش و روش ضدامپریالیستی امام را درستترین خط برخورد با آمریکا میدانستند. اختلافنظر طبقاتی حزب توده با دیگر روحانیون بهخصوص شهید بهشتی درباره سیاستهای حزب جمهوری در تأیید بورژوازی با دفاع آنها از چیزی که آن را بهعنوان خط امام میشناختند، متفاوت بود. کیانوری در دفاع از امام خمینی در یکی از جلسات پرسش و پاسخ سال ۵۹ که در دفتر مرکزی حزب توده واقع در خیابان ۱۶آذر برگزار میشد، شعری با چنین مضمونی خواند: «تودهای هستم و همراه امام/ ماندگارم که زمان هست به کام!».
بررسی علل و روایات درباره نزدیکیهای فکری و عملی حزب توده با خط امام بسیار گسترده و با جزئیات است، هرچند پس از برخورد با حزب در دهه ۶۰، بازماندههای آنها که به شوروی و آلمان شرقی فرار کرده بودند، سیاستهای براندازانه و ضد جمهوری اسلامی پیش گرفتند، اما نورالدین کیانوری، مریم فیروز، احسان طبری و محمدعلی عمویی هیچگاه علیه نفس انقلاب سخنی نگفتند. البته انتقادهای کیانوری در دهه ۷۰ نسبت به مسائل جاری کشور با نوشتن نامههایی به رئیسجمهور مطرح بود، اما خطمشی کیانوری و هواداران او هیچگاه به سمت عبور از جمهوری اسلامی پیش نرفت و به گفته شاهدان عینی در زندان، آنها با وجود زندانیبودن همیشه در انتخاباتها شرکت میکردند و حتی رویه تحریم انتخابات را نیز غلط میدانستند. تاریخ مشترک حزب توده ایران با نیروهای مذهبی و دفاع از آنها در یک خط انقلابی ۱۵ سال قبل از پیروزی انقلاب آغاز شد.
روایت روزنامه مردم
روزنامه مردم در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۵۸ ضمن انتشار ضمیمه فوقالعاده نوشت: «حزب توده ایران و جنبش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ (اسناد سخن میگویند) برای اینکه روشن شود که واقعا ما درباره رویداد هفته خونین خرداد ۴۲ و روحانیت مترقی و امام خمینی چه گفته و چه نوشتهایم، به کلیشه شمارههایی از مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران و مقالههایی از مجله دنیا، ارگان تئوریک حزب توده ایران میپردازیم. لازم به یادآوری است که رادیوپیک ایران هم در جریان رویداد خونین خرداد ۱۳۴۲ و هم بعد از آن بارها و بارها دراینباره مواضع اصولی حزب و ازجمله نوار سخنرانی امام خمینی علیه رژیم شاه مخلوع را پخش کرده است. بار دیگر در میهن ما شعلههای خشم و کین علیه سلطنت ضدملی و استبدادی محمدرضاشاه زبانه کشید. بار دیگر مردم اسیر و رنجدیده ولی دلیر و غلبهناپذیر ایران برای گسستن زنجیرها به تلاش شگرفی برخاستند. حوادث هفته خونین خردادماه به جهانیان نشان داد که رژیم شاه که این همه در اطرافش سروصدا میکنند، دروغی بیش نیست. رژیم شاه از هیچ پایگاه اجتماعی قابل اعتنایی برخوردار نیست و تکیهگاه اصلی شاه، سرنیزههای خونریز اوست. توده ستمدیده و مظلوم مردم که رژیم کنونی هرگونه راه دادخواهی و ابراز عقیده را بر آنها بسته است، در سالگرد این مراسم با یادآوری وقایع کربلا و ذکر مصائب حسین بنعلی و کسان او، به بدبختیها و مصائب خویش فکر کردند. کینه و نفرت مردم، سوز دل و اشک روان آنها تنها مربوط به ستمگری بیداد خلفای فاسد بنیامیه نیست. ناله و ضجه زنان و مردان فقط از ظلم شمر ابنزیاد به آسمان نمیرود، بلکه بیشتر متوجه بیعدالتیها و رنجهایی است که هریک به نوعی دچار آن هستند. آیتالله خمینی که مستغنی از توصیف است، در بیانات خود در روز جمعه ۲۱ فروردین امسال در قم چنین گفته است: من پاپ نیستم که فقط در روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و با امور دیگر کاری نداشته باشم، من از آن آخوندهایی نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم؛ باید این مملکت را از این گرفتاریها نجات داد، اجانب نمیخواهند مملکت آباد شود. به این ترتیب آیتالله خمینی سیاست سکوت و سازش را محکوم میکند و مبارزه علیه اجانب و حکومت فاسد شاه را واجب میشمرد».
موضع گروه جزنی
گروه جزنی هم که در آن روز مقابل دانشگاه تهران تجمع کرده بودند، از مواضع انقلابی امام در مقابله با شاه و امپریالیسم حمایت کردند؛ گروهی که چند سال بعد سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را تأسیس کردند.
موضع نهضت آزادی
علاوه بر احزاب و گروههای چپ، نهضت آزادی ایران به عنوان یک گروه ملیگرای مذهبی نیز نقش مؤثری در بروز قیام ۱۵ خرداد داشت. بعد از حمله ساواک به مدرسه فیضیه گروهی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان وابسته به کمیته مرکزی نهضت آزادی برای همدردی با روحانیت به قم رفته و با امام ملاقات کردند. بعد از بررسی اصلاحات ارضی و مضرات آن برای کشور جهت هماهنگی بیشتر دانشجویان و روحانیت برای مبارزه با رژیم یکی از آنها پیشنهاد همکاری بیشتر حوزه با دانشگاه را میدهد. بعد از این به گفته فارسی بین نهضت و جمعیت مؤتلفه اسلامی ملاقاتهایی در این مورد صورت گرفت. او با اختیاراتی که از طرف رهبران در بند دریافت کرده بود، با صادق امانی و صادق اسلامی مذاکراتی کرد و در نهایت به جای ائتلاف تصمیم گرفته شد دو طرف با هم همکاری نزدیک داشته باشند. به نظر میرسد صدور اعلامیه با عنوان هدف روحانیت در مبارزه اخیر در این راستا صورت گرفته است. طبق اسناد نهضت آزادی روحانیون سه هدف یعنی ۱– مبارزه با قانونشکنی حاکمیت ۲- مبارزه با تقویت اقلیتهای غیراسلامی (صهیونیسم و بهائیها) ۳- پارهکردن ماسک اصلاحات دروغین شاه را دنبال میکردند.
هر روز اعلامیههای تندتری به نام نهضت آزادی چاپ میشد که رهبران در بند برای سنگیننکردن جرم خود هرگونه مشارکت در انتشار آنها را تکذیب کردند و آن را به ساواک نسبت دادند. در هر صورت به علت زندانیبودن رهبران برخی از دانشجویان در تظاهراتها و تجمعات منتهی به ۱۵ خرداد مشارکت فعالانه داشتند. پیش از عاشورای ۴۲ آیتالله طالقانی از زندان آزاد شد. گویا او هم مانند همه روحانیون نباید علیه شاه و دربار چیزی میگفت؛ اما هنگامی که به مسجد هدایت رفت، آشکارا علیه حاکمیت افشاگری کرد. در این ایام مدام بین دانشجویان و ایشان ملاقاتهایی صورت گرفت.
در تظاهرات روز ۱۳ خرداد مصادف با عاشورا، اعضای نهضت آزادی فعالانه مشارکت داشتند. شهید عراقی که در سازماندهی تظاهرات آن روز نقش بسیار مهمی داشت، در خاطرات خود به این قضیه اشاره میکند و میگوید در مسیر تظاهرات مسجد ابوالفتح تا دانشگاه تهران چند نفر از دانشجویان نهضت آزادی به سخنرانی پرداختند. در چهارراه مخبرالدوله مرتضی زمردیان و در مقابل دانشگاه تهران شیخالاسلامی سخنرانی کرد. در روز چهاردهم هم قرار بود که طالقانی در مسجد هدایت سخنرانی کند؛ اما چون ساواک توطئهای علیه او طراحی کرده بود تا او را دستگیر و اتهامات او را سنگین کند، با هوشیاری اطرافیان سخنرانی لغو شد. آیتالله طالقانی نقش بیبدیلی در ایجاد انسجام در بین مخالفان رژیم داشت؛ ازاینرو ساواک به طور مداوم در تلاش بود تا برایش محدودیت ایجاد کند. آیتالله طالقانی اعلامیههای متعددی صادر کرد که یکی از آنها خطاب به افسران ارتش بود و در آن از نظامیان خواسته بود از نهضت علما حمایت کنند و خود را قربانی شاه خائن نکنند. این متن به معنای تحریک ارتشیان برای قیام مسلحانه بود و بعدا در محکومیت او تأثیر زیادی داشت.نهضت آزادی با استناد به گفتههای آیتالله میلانی هرگونه سازش و تسلیم را خیانت میدانست و هشدار میداد همگان مراقب توطئه رژیم که قصد مخدوشکردن قیام را دارد، باشند. قیام مرجعیت را نه علیه اصلاحات، بلکه ضد ظلم شاه میداند و در پایان میگوید: «افراد نهضت آزادی ایران… با ایمان راسخ و قاطعیت و بدون تزلزل با قیام عمومی مردم ایران همگامی کرده و به یاری خدا ملت ستمدیده ایران را با پیروزی معاونت خواهد کرد». اعضای نهضت با اعلامیههایی که صادر کردند، صراحتا همراهی خود را با نهضت روحانیت اعلام کردند. همانگونه که دانشجویان در روز ۱۳ خرداد به خیابانها آمده بودند، برای رژیم شکی نماند که این حزب با روحانیت متحد شده؛ ازاینرو دور جدید بازداشت را آغاز کرد و طالقانی، منصور عطایی، رحیم عطایی، عباس سمیعی، عباس رادنیا، علیاکبر عدالتمنش و ایرج سحابی ازجمله دستگیرشدگان بودند. در روز ۱۵ خرداد افراد حزب به خیابانها ریخته و دوشادوش مردم آن روز به زدوخورد با نظامیان پرداختند. به گفته میثمی دانشجویان خود را به پارک شهر و خیام رساندند و ظاهرا در حمله به باشگاهی (شاید منظور باشگاه جعفری باشد) که مرکز فساد بود، مشارکت داشتند و آن را آتش زدند. در این روز شمار زیادی از اعضای حزب بازداشت شدند که عبارت بودند از احمدعلی بابایی، ابوالفضل حکیمی، عباس فدایی، عباس شیبانی، محمد حنیفنژاد، عنایتالله رباتی، ابراهیم عربزاده، نیرصادق فرهنگی، مهدی جعفری، پرویز یعقوبی و هوشنگ پورقبادی. هجمه رژیم برای بازداشت افراد حزب بهخوبی بیانکننده فعالیت آن در این قیام تاریخی است. ضمن اینکه در این روز بیانیههای متعددی صادر شد که فارسی نقش مهمی در این میان ایفا کرد. در ۱۶ خرداد نهضت بیانیهای به نام «دیکتاتور خون میریزد» صادر و در آن به اقدامات رژیم اعتراض کرده بود. «خون سراپای وطن تبدار و اسیر ما را پوشانیده است. سربازان گمنام راه آزادی و ایمان در برابر سپاه چنگیزی دژخیم بزرگ به خاک میغلتند و به آسانی جان میدهند. کسانی که امروز کوچه و خیابانها و کوهستانهای ایران را با خون خویش رنگین ساختهاند از مکتب بزرگترین شهیدان آزادی و انسانیت حسین(ع) درس شجاعت و جانبازی آموخته و در روز قیام او قیام کردهاند». ۱۵خرداد و رویه خشن حکومت در سرکوب مردم، خط بطلانی بر مبارزات نهضت آزادی کشید و از این زمان به بعد شمار زیادی از جوانان به سوی فعالیتهای مسلحانه حرکت کردند.