شعارها، برنامه و عمل فرقه دمکرات آذربایجان و نتایجی که به رهبری این فرقه علیرغم دشواریهای فراوان به سود مردم میهنپرست و زحمتکش کشور به دست آمد نشان داد که دمکراتها میهنپرستان واقعی هستند، زیرا بیانگر منافع اکثریت زحمتکش و همه مردم استقلالطلب کشور بوده و به سنن انقلابی و فرهنگ غنی میهن خویش دلبستگی دارند و برای رهایی ایران از زنجیر ستمگری ارتجاع و امپریالیسم پیگیرانه مبارزه میکنند.
«تئوری مارکسیستی بی چون و چرا از ما میطلبد که وقتی یک مسأله اجتماعی را تحلیل میکنیم، نخست چارچوب تاریخی معین آن و سپس چنانچه سخن بر سر یک کشور (و فیالمثل بر سر طرحریزی برنامه ملی برای یک کشور) باشد، ویژگیهای مشخصی که این کشور را در یک دوران تاریخی واحد از دیگر کشورها متمایز میسازد، در نظر گیریم».
(لنین)
شرایط پیدایش فرقه دمکرات آذربایجان
امسال سیامین سالگرد جنبش دمکراتیک ۲١ آذر است. تصادفی نیست که این سالگرد با سیامین سالگرد شکست فاشیسم هیتلری و میلیتاریسم ژاپن همزمان است. در اثر شکست فاشیسم هیتلری و میلیتاریسم ژاپن در زیر ضربات خورد کننده نیروهای مسلح اتحاد شوروی در عرصه بینالمللی تحولات تاریخی عظیمی پدید آمد. طی دومین جنگ جهانی جنبش رهاییبخش ملی که اینک به تلاشی کامل سیستم استعمار منجر شده است به همراه مبارزه ضد فاشیستی خلقها گسترش یافت.
دولتهای استعمارگر که در ائتلاف ضد هیتلری شرکت داشتند و نمیتوانستند از منابع انسانی و مادی کشورهای مستعمره و وابسته صرفنظر کنند و مجبور بودند که مبارزه رهاییبخش خلقهای ستمزده را به حساب آورند. بدین سبب طی برخی از اسناد و اظهارات در باره اعطای خودمختاری و یا حتا استقلال به کشورهای وابسته و مستعمره وعدههایی میدادند. از آنجمله در ١۴ اوت ١۹۴۱ روزولت و چرچیل سندی منتشر کردند که به منشور آتلانتیک معروف است. در این سند گفته شده بود که هر خلقی حق دارد حکومتی را که میخواهد برای خویش برگزیند. با این وجود طولی نکشید که زمامداران دولتهای غرب با سرسختی علیه اصلی که خود اعلام کرده بودند برخاستند. پس از پایان جنگ امپریالیستها در هر جایی که توانستند بیدرنگ به خلع سلاح مبارزان ضد فاشیست و سرکوب جنبش رهاییبخش ملی پرداختند. همه ما جریانات هند و چین، فیلیپین، اندونزی، یونان و غیره را به خاطر داریم.
در ایران نیز هنوز جنگ پایان نیافته بود که عناصر ارتجاعی سر بلند کرده و برای برچیدن بساط دمکراسی نوپا و احیای نظام دیکتاتوری دست به کار شدند. مجلس و دستگاه دولت تماماً به دست عناصر مستبد و دشمنان دمکراسی افتاد، روزنامههای آزادیخواه که در سراسر جنگ به طور خستگیناپذیر علیه فاشیسم مبارزه کرده بودند برخلاف قانون و بدون حکم دادگاه متوقف شدند، از فعالیت علنی احزاب و سازمانهای دمکراتیک به زور سرنیزه و حکومت نظامی جلوگیری شد، مسأله تصفیه ارتش از مخالفان دیکتاتوری به میان آمد و عده کثیری از افسران شریف و آزادیخواه که با سیاست خائنانه هیأت حاکمه مبارزه میکردند اخراج و به نقاط بد آب و هوا تبعید شدند. در آن موقع روزنامه آذربایجان نوشت: «بر سر آنند که در ایران یک دولت نیرومند ارتجاعی به وجود آورند و زمام آن را به دست سیاستمداران لندن بسپارند، میکوشند رضاخان جدیدی و هیتلری برای ایران به وجود آورند، مردم آذربایجان نمیتواند به این ماجراها با خونسردی بنگرد.»
قبل از کودتای سوم اسفند ١۲۹۹ و استقرار حکومت رضاشاه، آذربایجان نظر به موقعیت جغرافیایی و وضع طبیعی خود یکی از استانهای آباد و پر ثروت ایران بود. در آذربایجان به زبان آذربایجانی روزنامههای متعدد انتشار مییافت، در مدارس به زبان آذربایجانی تدریس میشد، به زبان آذربایجانی نمایش داده میشد و مناسبات اقتصادی و بارزگانی آذربایجان با خارج از کشور رونق داشت.
با تشکیل سلسله پهلوی آذربایجان سیر قهقرایی آغاز کرد، استفاده از زبان مادری حتا در محاکم و خواندن و نوشتن به زبان مادری ممنوع گردید، پیشرفت آموزش و پرورش محدود شد و از توسعه مناسبات بازرگانی و اقتصادی آذربایجان جلوگیری به عمل آمد. مردم آذربایجان به انواع گوناگون مورد تحقیر قرار گرفتند و با آذربایجان که در گذشته چشم و چراغ ایران شمرده میشد مانند یک مستعمره رفتار کردند، ادارات دولتی را به دست کارمندان فارس زبان سپردند که در میان آنان افراد فاسدی بودند که هر گونه ستمگری به مردم آذربایجان را مجاز میدانستند. به بهانه آنکه آذربایجان در مجاورت اتحاد شوروی قرار دارد از پیشرفت صنعت این استان به شدت جلوگیری شد و علیه زحمتکشان ترور شدیدی برقرار گردید. فقر سیاه و گرسنگی هزاران زحمتکش آذربایجانی را واداشت تا خانه و کاشانه خود را ترک کرده، برای کسب لقمه نانی به تهران و دیگر شهرهای ایران روی آورند.
مجموعه این اوضاع و احوال توأم با فشار روزافزون ژاندارمها بر دهقانان برای اکثریت مطلق مردم آذربایجان وضع طاقتفرسایی به وجود آورده و آنان را از حکومت مرکزی عمیقاً متنفر ساخته بود. مردم آذربایجان سالهای طولانی تغییر بنیادی وضع را آرزو میکردند.
مطالبات فرقه دمکرات و کامیابیهای حکومت ملی
در چنین شرایطی بود که فرقه دمکرات آذربایجان در ۱٢ شهریور ١٣۲۴ تأسیس خود را طی بیانیهای اعلام داشت و بیدرنگ مورد پشتیبانی تودههای وسیع آذربایجان قرار گرفت. در آن زمان لازم بود مبارزان راه آزادی را زیر شعارهای دمکراتیک بیانگر منافع خلق و قابل فهم برای دارندگان نظریات و اعتقادات گوناگون گرد آورد، به نکاتی که آنها را متحد میگرداند تکیه کرد و از تشدید اختلافات آنها خودداری ورزید. مسلم است که توافق همه مردان و زنان ضد استبداد در کلیه مسایل نه ممکن بود و نه ضرور، مهم آن بود که همه آنها علیه دیکتاتوری و برای یک تحول دمکراتیک دست اتحاد به هم بدهند. بدین مناسبت فرقه دمکرات آذربایجان طی بیانیه ۱٢ شهریور شعارهای بسیار روشن که با سنن انقلابی خلق آذربایجان و خواستهای قشرهای وسیع آنان تطبیق میکرد، منتشر نمود:
در چارچوب حفظ استقلال ایران تأمین خودمختاری آذربایجان به دست مردم آذربایجان، آموزش و فرهنگ و از جمله نشر کتاب، روزنامه، ادبیات به زبان مادری، تأمین بهداشت، ترقی و رفاه عمومی.
انجمنهای ایالتی و ولایتی، سازمانهای نوظهوری نبودند، گذشته بزرگ و تاریخی آنها و فعالیت انقلابی و فداکاری انجمن ایالتی آذربایجان را مردم ایران فراموش نکرده بودند. فرقه دمکرات آذربایجان توضیح میداد که در جریان انقلاب مشروطه مردم آذربایجان حق تشکیل انجمن را به بهای قربانیهای فراوان به دست آوردند ولی عمال استبداد، آنان که حکومت مشروطه را زیر پا گذارده اند این حق مردم را پایمال ساخته اند و لذا مردم آذربایجان برای استفاده از این حق مشروع خود به کسب اجازه از هیچ مقامی مجبور نیستند.
فرقه دمکرات میگفت انجمن باید طبق اصول دمکراتیک از طرف همه مردم انتخاب شود، همه ادارات دولتی و رؤسای آنها باید در اداره امور تابع انجمنها بوده، دستورات آن را اجرا نمایند. فرقه دمکرات آذربایجان بر آن بود که تشکیل انجمن ایالتی آذربایجان مفهوم سیاسی بزرگی دارد. این انجمن برای مقابله با ارتجاع و جریان ضد آزادی که در تهران و شهرهای دیگر ایران سر بلند کرده است مشت محکم و پاسخ دندانشکنی خواهد بود… انجمن ایالتی آذربایجان تنها به منظور حل مسأله آذربایجان نیست، بلکه به منظور تأمین آزادی در سراسر ایران است. فرقه دمکرات توضیح میداد که در اثر نقض قانون اساسی و از جمله مسکوت ماندن انجمن ایالتی و ولایتی است که مردم ایران از مشروطه و آزادی مأیوس شده اند و مشتی خائن توفیق یافته اند سرنوشت تمام کشور را به دست خود گیرند. اختلاسها و سوءاستفادهها، تجاوز به مال و جان و ناموس مردم همه و همه از آنجا سرچشمه میگیرد که حکومت ملی و اختیارات محلی که پایه قانون اساسی را تشکیل میدهد از میان رفته است.
گذشته از برخورداری از آزادیهای ابتدایی، آزادی بیان، عقیده و اجتماعات، باید هر فرد کشور حق و امکان داشته باشد به طور مؤثر در تدوین، اجراء و کنترل اجرای تصمیمات در همه عرصههای حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شرکت کند. و این کار بدون تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی امکانپذیر نیست.
این شعارها مورد استقبال پرشور تودههای آذربایجان و مورد تأیید آزادیخواهان سراسر ایران قرار گرفت، ولی هیأت حاکمه که به اشاره امپریالیسم آمریکا و انگلیس برای ریشهکن کردن آزادی در سراسر ایران به حمله پرداخته بود، به جای تأمین خواستهای قانونی و مشروع مردم آذربایجان دستور داد به زور سرنیزه فرقه دمکرات را ازمیان برداشته، رهبران آن را توقیف و نابود سازند. لازم بود به مشتی که علیه آزادیخواهان آذربایجان بلند شده بود با مشت پاسخ داد. بدین منظور گروههای فداییان تشکیل شد. سازمان فداییان که یکی از صفحات درخشان جنبش دمکراتیک آذربایجان را تشکیل میدهد، با استفاده از تجارب و سنتهای سازمان مجاهدان انقلاب مشروطه و سازمان گارد ملی قیام خیابانی به شکل بسیار طبیعی از جنبش خلق پدید آمد. دهقانان برای رهایی از ظلم ژاندارمها و دفع شر آنها سلاح در دست به پا خاسته بودند و افرادی که در سازمان حزب تودۀ ایران و فرقه دمکرات آذربایجان تربیت تشکیلاتی یافته بودند در رأس این جنبش مسلح تودهای قرار گرفتند و آنها را به راه درست و انقلابی هدایت کردند.
موافقان و مخالفان جنبش دمکراتیک آذربایجان را کدام طبقات تشکیل میدادند؟ در پاسخ این سؤال تزهای مربوط به جنبش ۲١ آذر که از طرف هیأت اجراییه کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران انتشار یافته است چنین تصریح میکند: «نیروی محرک عمدۀ جنبش ۲١ آذر عبارت بود از کارگران، دهقانان، روشنفکران مترقی و محافل وسیعی از پیشهوران نیز در این جنبش شرکت مؤثر داشتند. جنبش نسبت به جلب بورژوازی ملی و ملاکان کوچک و متوسط نیز توجه لازم را نمود و همه این نیروها را علیه بورژوازی بزرگ مرتجع و فئودالها تجهیز کرد.»
ممکن است گفته شود که این نظر حزب تودۀ ایران است که از همان آغاز جنبش، همکار و همرزم فرقه دمکرات آذربایجان بوده است. ببینیم آقای پرویز همایونپور که از نظر یک ناسیونالیست ایرانی و بدون کوچکترین سمپاتی به جنبش دمکراتیک آذربایجان مینگرد، در این باره چه میگوید. وی در کتابی که تحت عنوان «مسأله آذربایجان» به سال ١۹۶٧ در لوزان منتشر کرده است، مینویسد: «منابع دولتی و مؤلفین غرب که از این منابع الهام میگیرند، ادعا میکنند که مردم نسبت به جنبش آذربایجان نفرت داشتند. این نظریه بیپایه است. هیچکس از گواهانی که ما مورد سؤال قرار داده ایم، در چنین موضعی نبودند. موضع قشرهای مختلف اهالی را نسبت به فرقه دمکرات آذربایجان میتوان به شرح زیر بیان داشت:
«دهقانان و کارگران طبقاتی بودند که فرقه دمکرات میگفت که به سود آنان اسلحه برداشته است. فعالیت تبلیغاتی فرقه در میان دهقانان و کارگران پشتیبانی اکثریت آنها را به طرف فرقه جلب کرده بود. برخلاف برخی اظهارات همه پیشهوران و بازرگانان با جنبش مخالف نبودند… طبق تحقیقاتی که به عمل آورده ایم عده زیادی از بازرگانان با فرقه دمکرات همکاری کرده اند. اما مالکان مخالفترین دسته را تشکیل میدادند، قدرت آنها را فرقه دمکرات تهدید میکرد، بسیاری از آنها حتا قبل از آنکه جنبش به قدرت برسد، فرار کرده بودند. روشنفکران ناسیونالیست برای جنبش دمکرات چندان سمپاتی نداشتند، اما روشنفکران کمونیست سیاست فرقه را تأیید میکردند و روشنفکران آذربایجان با آن فعالانه همکاری کردند. باید در نظر بگیریم که عدهای از آذربایجانیها امروز نیز از فرقه دفاع میکنند و میگویند که فرقه با وجود اشتباهاتش نماینده اهالی آذربایجان بود.» وی اضافه میکند که «نویسندگان غرب متفقاً بر این عقیده اند که این جنبش در عرض یک سال بیش از ٢۰ سال دوران سلطنت رضاشاه اصلاحات به عمل آورده است.»
پس از پیروزی قیام ۲١ آذر حکومت ملی تشکیل یافت، به رهبری فرقه دمکرات آذربایجان به اصلاحات اساسی دست زد و کامیابیهای بزرگی به دست آورد، تقسیم اراضی خالصه و املاک فئودالها و ملاکان بزرگ میان دهقانان، به کار افتادن کارخانهها، مبارزه شدید علیه بیکاری، اقدام به آبادی شهرها، تشکیل سازمانهای فدایی برای حفظ امنیت آذربایجان، تشکیل ارتش ملی، تأسیس رادیو، تأسیس دانشگاه، پیشرفت فرهنگ، اعلام زبان آذربایجانی به عنوان زبان رسمی، تدریس به زبان آذربایجانی در مدارس، توسعه شبکه بهداشت و تنظیم امور بازرگانی، جلوگیری از هرجومرج بازار بخشی از اقدامات اصلاحی بود که در زمینههای گوناگون از طرف حکومت خلق به عمل آمد. در انتخابات مجلس برای نخستین بار در تاریخ ایران زنان با حق مساوی شرکت کردند، قانون کار دمکراتیک تصویب و اجراء شد.
توطئه شاه و امپریالیسم علیه حکومت ملی آذربایجان
جنبش ۲١ آذر برای بسط فعالیت حزب تودۀ ایران و دیگر سازمانهای دمکراتیک شرایط مساعد ایجاد کرد و زمینه را برای پیدایش وحدت عمل بین احزاب و جمعیتهای ملی و دمکراتیک فراهم ساخت. گسترش فعالیت حزب تودۀ ایران، تظاهرات دامنهدار پرشکوه اول ماه مه ١۹۴۶، اعتصاب کارگران مناطق نفتخیز آغاجاری ارتجاع را به هراس انداخت، امپریالیسم انگلیس را نگران ساخت. وزارت خارجه انگلیس منافع نفتی خود را در خطر دید، در تیرماه به تحریک جیکاک عامل انتلیجنس سرویس عشایر عرب خوزستان مسأله خودمختاری خوزستان و الحاق آن به عراق را مطرح کردند. همین اتحادیه عشایر که به دست امپریالیستهای انگلیس مسلح شده بودند اعتصاب ٢۳ تیر کارگران نفت را به خون کشیدند. کشتیهای جنگی انگلیس به بهانه دفاع از منافع نفتی خود آبادان را مورد تهدید قرار دادند. واحدهای نظامی انگلیس از بمبئی به سوی بصره حرکت کردند. سخنگوی وزارت امور خارجه انگلیس این اقدامات را طی اعلامیهای چنین توجیه کرد: «نفت ایران در رفاه جهان نقش مهمی ایفا خواهد کرد. اقدامات ما نه تنها به سود ایران و انگلستان، بلکه به سود سراسر جهان است.» امروز شاه ایران همان مطالبی را که سالها پیش سخنگوی امپریالیسم انگلیس در مورد نفت ایران میگفت تکرار میکند. عمال امپریالیستهای آمریکا و انگلیس در میان عشایر جنوب به تکاپو افتادند و با سرهمبندی کردن نهضت عشایر جنوب به عصیان و غارت شهرها و دهات پرداختند. و بدین ترتیب به دستیاری حکومت شاه و قوام امپریالیستهای آمریکا و انگلیس مقدمات حمله به آذربایجان و کردستان را فراهم کردند.
ارتش ایران با زیر پا گذاشتن تعهدات رسمی دولت مرکزی به بهانه انجام انتخابات آزاد وارد آذربایجان شد و دست به جنایاتی زد که در شرح آنها دوگلاس، قاضی آمریکایی پس از دیدار آذربایجان چنین نوشت: «ارتش ایران، “ارتش رهاییبخش” در مسیر خود آثار خشونت بر جای گذاشت. ریش دهقانان را آتش زدند، به ناموس زنان و دختران آنان تجاوز کردند، خانهها را به غارت بردند، دامها را دزدیدند، ارتش از زیر هر گونه کنترل در رفت، رسالتش نجات دادن بود ولی به غارت مردم غیرنظامی پرداخت و کشتهها و ویرانیها پشت سر نهاد، زندانها مملو از آذربایجانیهای بیگناه است، چوبهای دار و اعدام فراوان است، با ناسیونالیستها نیز بد رفتاری میشود، دهقانان بیچاره را که برای دمکراتها ابراز علاقه کرده بودند در معرض تحقیر و توهین قرار دادند. یک دهقان پیر آذربایجانی به ما چنین گفت: مال و حیثیت ما را پایمال کردند، آثار این حوادث جگرسوز هرگز از خاطر آذربایجانیها زدوده نخواهد شد.»
شاه ضمن مصاحبه خود با حسنین هیکل چنین گفته است: «همه نیروها در آزمایشهای دشواری ما را آزموده اند: انگلیسها در بحران مصدق، آمریکاییها در بحرانی دیگر و قبل از همه روسها در بحران جعفر پیشهوری و تلاش او برای جدا کردن آذربایجان» (اطلاعات).
عیار این گفتار برای هر فرد ایرانی که اندک اطلاعی از تاریخ سی سال اخیر ایران دارد، روشن است. با این همه برای اینکه بیشرمی شاه در تحریف حقایق تاریخی نشان داده شود فقط به یادآوری یک واقعیت میپردازیم.
شانزدهم دسامبر ١۹۴۵، یعنی ۴ روز پس از قیام ۲١ آذر و تشکیل حکومت ملی آذربایجان دومین کنفرانس وزرای امور خارجه اتحاد شوروی، آمریکا و انگلستان برای حل مسایل ناشی از دومین جنگ جهانی در مسکو تشکیل شد. در این کنفرانس برای حل مسایل ایران از طرف بوین وزیر امور خارجه انگلستان با موافقت برنس وزیر امور خارجه آمریکا پیشنهاد شد که یک کمیسیون سهجانبه تشکیل شود. این پیشنهاد را اتحاد شوروی مباید استقلال و حق حاکمیت ایران دانسته رد کرد. معذالک سر رید ریولارد، سفیر انگلیس در ایران پس از خاتمه کنفرانس مسکو پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلستان را برای حکومت حکیمی تشریح کرده اصرار ورزید تا پذیرفته شود. طرح استقلالشکنانه امپریالیستهای آمریکا و انگلیس و جریان کنفراسن مسکو از طریق «بی بی سی» به اطلاع مردم ایران رسید، و مخالفت همه میهنپرستان ایران را برانگیخت. دکتر مصدق در جلسه فوقالعاده مجلس به تاریخ ١۹ دی ١٣۲۴ ضمن اظهار تشکر از دولت شوروی که با رد طرح انگلیس و آمریکا از استقلال ایران دفاع کرده است، نخستوزیر حکیمی و نجم وزیر امور خارجه را به مناسبت مخفی داشتن جریان ننگینتر از قراردادهای امپریالیستی ١۹۰٧ و ۱۹۱۹ محکوم کرد. او از موافقت حکومت ایران با این امر که قانونگذاری کشور به دولتهای بیگانه واگذار شود ابراز تعجب نمود و تأکید کرد که اختلافات موجود میان حکومت و بخشی از کشور امری است داخلی و باید از طریق مذاکره با مردم استانهای مربوط حل و فصل شود.
شاه و ارتجاع ایران که همواره میکوشند جنبش دمکراتیک خلق آذربایجان را توطئه اتحاد شوروی برای جدا کردن آذربایجان از ایران قلمداد کنند بیشرمانه تاریخ را جعل میکنند و حقایق را وارونه جلوه میدهند. اتحاد شوروی که پس از انقلاب اکتبر قراداد ١۹۰٧ را پاره کرده بود یک بار دیگر با رد پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلیس که در واقع پیشنهاد تجزیه ایران بود از استقلال و تمامیت ارضی ایران دفاع کرد.
شاه ضمن همان مصاحبه گفته است: «در مورد تهدیدات برتر از قدرتمان میگویم که قدرت مسلح نوعی قفل پشت در خانه است که حتا برای مدت زمانی هم که شده مقاومت میکند و به ما و دوستانمان و هر کسی که قصد کمک به ما داشته باشد فرصت میدهد.»
دوستان شاه امپریالیستهای آمریکا و انگلیس هستند که پیشنهاد تشکیل کمیسیون قیمومیت و تجزیه ایران به مناطق نفوذ را داده بودند و اکنون چنانکه برنامه حزب تودۀ ایران تصریح میکند: «با در دست داشتن پایگاههای نیرومند اقتصادی، با نگه داشتن ایران در قید قراردادهای سیاسی و نظامی گوناگون، با داشتن مستشاران نظامی و غیرنظامی، با گسترش نفوذ فرهنگی و ایدئولوژیک خویش و با نگاه داشتن عمال متعدد در مواضع حساس و افزایش کادرهای مدیریت و متخصص خود میکوشند کشور ما را تحت نظارت خویش نگاه دارند و اراده اسارتآور خود را بر وی تحمیل کنند.»
مهمترین ثروت کشور که ثروت نفتی ما است به دست غارت همین امپریالیستها یا دوستان شاه سپرده شده است. قفل پشت در خانه به دست آنها ساخته شده و کلیدش نیز در دست آنها است. تبلیغات ارتجاع هرگز از حمله به احزاب کمونیست و کارگری باز نمیایستد و هر اقدامی را که برای دفاع از منافع زحمتکشان و از حقوق اجتماعی و ملی آنان به عمل آید خیانت به منافع کشور قلمداد میکند و دسیسه کرملین مینامد. هدف این تبلیغات ایجاد تفرقه در صفوف نیروهای صلح و ترقی و استقلال ملی و جلوگیری از وحدت عمل آنان است. متأسفانه باید خاطرنشان کرد که برخی از گروهای میهنپرست تحت تأثیر این تبلیغات قرار میگیرند. این تجربه نشان میدهد که ارتجاع هنگام سرکوب کمونیستها هدفش تنها متلاشی کردن سازمانهای کمونیستی نیست، بلکه همه سازمانهای میهنپرست و آزادیخواه است. حملاتی که برای سرکوب جنبش دمکراتیک آذربایجان آغاز شد به کودتای خائنانه بیست و هشتم مرداد و برانداختن حکومت ملی دکتر مصدق و اسقرار دیکتاتوری خونین محمدرضا شاه انجامید.
گاهی ادعا شده است که گویا خواستهای فرقه دمکرات با وحدت و حاکمیت ایران وفق ندارد. اگر هر استانی خودمختاری بخواهد، حق زبان خاص و مزایای دیگری بطلبد از ایران و از وحدتش چیزی باقی نمیماند.
یک بررسی اجمالی بیپایه بودن این ادعا را آشکار میسازد. نخست این مطلب را در نظر بگیریم که کشورهای یک ملتی در جهان معدودند، اکثریت کشورهای جهان چه سرمایهداری و چه سوسیالیستی کشورهای کثیرالمله اند، کمونیستها در همه این کشورها همواره مسأله ملی را از دیدگاه مبارزه طبقاتی مورد توجه قرار میدهند و همواره بر این عقیده بوده و هستند که حل مسأله ملی باید تابع منافع انقلاب و سوسیالیسم باشد. بدین سبب هم در مبارزه مشترک علیه هر گونه ستمگری و برای استقرار نظام سوسیالیستی وحدت زحمتکشان وابسته به ملیتها و خلقهای مختلف را اساس قرار میدهند. ولی این وحدت تنها بر پایه تأمین برابری حوقق ملتها و خلقها میتواند به دست آید. با توجه به این حقیقت، برنامه حزب تودۀ ایران چنین تصریح میکند:
«منافع اساسی خلقهای ایران در راه مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع با هم درمیآمیزد ولی در نتیجه وجود ستم ملی همه این خلقها از حقوق حقه خود برخوردار نیستد، ستم ملی مانع تأمین اتحاد عمیق بین خلقها و مانعی در راه ترقی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی همهجانبه کشور است».
به تجربه کشورهای سوسیالیستی بنگریم. مگر وحدت ملل و خلقهای مختلف ساکن این کشورها در اثر تأمین برابری کامل حقوق آنها تحکیم نشده است؟ در کشورهای کثیرالمله سرمایهداری نیز هر قدر اصل برابری حقوق خلقهای ساکن آنها بیشتر مراعات شود وحدت خلقهای آنها بیشتر است.
شادروان پیشهوری طی یکی از مقالات خود تحت عنوان «دولت مقتدر یعنی چه؟» چنین نوشته بود: «حکومتی که از محبت و توجه مردم برخوردار نباشد و دشمن خلق محسوب گردد، دیر یا زود با رسوایی سرنگون میشود. این قانون طبیعی اجتماعی است و ما با در نظر گرفتن این است که نزدیک شدن خلق به امور حکومتی را مطرح ساخته، ایجاد دولت ملی از طریق انجمنهای ایالتی را میطلبیم، اگر شرکت مردم در امور دولتی از طریق انجمنها در هر استان و شهرستان ایران عملی شود، میلیونها انسان شرافتمند به راه پشتیباتی از دولت میروند. بدین طریق حکومت مقتدری پا به میدان مینهد و به درمان دردهای کشور موفق میشود. مرکزیت حقیقی نیز از این راه پدید میآید … .»
شعارها، برنامه و عمل فرقه دمکرات آذربایجان و نتایجی که به رهبری این فرقه علیرغم دشواریهای فراوان به سود مردم میهنپرست و زحمتکش کشور به دست آمد نشان داد که دمکراتها میهنپرستان واقعی هستند، زیرا بیانگر منافع اکثریت زحمتکش و همه مردم استقلالطلب کشور بوده و به سنن انقلابی و فرهنگ غنی میهن خویش دلبستگی دارند و برای رهایی ایران از زنجیر ستمگری ارتجاع و امپریالیسم پیگیرانه مبارزه میکنند.
میهنپرستی اعضای فرقه دمکرات آذربایجان مانند میهنپرستی همه کمونیستها رابطهای با ناسیونالیسم تنگنظرانه ندارد. زیرا در عصر ما هیچ فرد انقلابی نمیتواند رابطه موجود میان حوادث درونی کشور و جریانات جهانی را نادیده بگیرد و بدون توجه به این رابطه در راه رفاه و ترقی میهن خویش گام بردارد.
فرقه دمکرات آذربایجان با اطمینان به مواقتنامه دولت مرکزی و برای میدان ندادن به توطئه امپریالیستها در مورد تجزیه ایران و به خاطر حفظ صلح و با محاسبه شرایط آن روزی ایران و جهان عمل مقاومت مسلحانه را ضروری و مصلحت نشمرد و عقبنشینی کرد. عقبنشینی شکست نیست، شعارهای ۲١ آذر که با خون هزاران زن و مرد میهنپرست ایران رنگین شده است فردا به شعار عمل میلیونها ایرانی مبدل خواهد شد.