ferqeh demokrat azarbaijan

‏۲١ آذر یک روز تاریخی در جنبش انقلابی ایران

 

تارنگاشت عدالت

 

 
نویسنده: حسین جودت‏
 
برگرفته از: دنیا، نشریۀ سیاسی و تئوریک کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، سال دوم، دوره سوم
‏‏شماره ٨، آبان ١٣۵۴

 

 

شعارها، برنامه و عمل فرقه دمکرات آذربایجان و نتایجی که به رهبری این فرقه علی‌رغم دشواری‌های ‏فراوان به سود مردم میهن‌پرست و زحمتکش کشور به دست آمد نشان داد که دمکرات‌ها میهن‌پرستان ‏واقعی هستند، زیرا بیانگر منافع اکثریت زحمتکش و همه مردم استقلال‌طلب کشور بوده و به سنن انقلابی ‏و فرهنگ غنی میهن خویش دلبستگی دارند و برای رهایی ایران از زنجیر ستمگری ارتجاع و امپریالیسم ‏پیگیرانه مبارزه می‌کنند.‏

 

«تئوری مارکسیستی بی چون و چرا از ما می‌طلبد که وقتی یک مسأله اجتماعی را تحلیل می‌کنیم، ‏نخست چارچوب تاریخی معین آن و سپس چنانچه سخن بر سر یک کشور (و فی‌المثل بر سر طرح‌ریزی ‏برنامه ملی برای یک کشور) باشد، ویژگی‌های مشخصی که این کشور را در یک دوران تاریخی واحد از دیگر ‏کشورها متمایز می‌سازد، در نظر گیریم».‏
‏(لنین)‏

 

شرایط پیدایش فرقه دمکرات آذربایجان
امسال سی‌امین سالگرد جنبش دمکراتیک ‏۲١ ‏آذر است. تصادفی نیست که این سالگرد با سی‌امین ‏سالگرد شکست فاشیسم هیتلری و میلیتاریسم ژاپن هم‌زمان است. در اثر شکست فاشیسم هیتلری و ‏میلیتاریسم ژاپن در زیر ضربات خورد کننده نیروهای مسلح اتحاد شوروی در عرصه بین‌المللی تحولات ‏تاریخی عظیمی پدید آمد. طی دومین جنگ جهانی جنبش رهایی‌بخش ملی که اینک به تلاشی کامل ‏سیستم استعمار منجر شده است به همراه مبارزه ضد فاشیستی خلق‌ها گسترش یافت.‏

دولت‌های استعمارگر که در ائتلاف ضد هیتلری شرکت داشتند و نمی‌توانستند از منابع انسانی و مادی ‏کشورهای مستعمره و وابسته صرف‌نظر کنند و مجبور بودند که مبارزه رهایی‌بخش خلق‌های ستم‌زده را به ‏حساب آورند. بدین سبب طی برخی از اسناد و اظهارات در باره اعطای خودمختاری و یا حتا استقلال به ‏کشورهای وابسته و مستعمره وعده‌هایی می‌دادند. از آنجمله در ١۴ اوت ١۹۴۱ روزولت و چرچیل سندی ‏منتشر کردند که به منشور آتلانتیک معروف است. در این سند گفته شده بود که هر خلقی حق دارد ‏حکومتی را که می‌خواهد برای خویش برگزیند. با این وجود طولی نکشید که زمامداران دولت‌های غرب با ‏سرسختی علیه اصلی که خود اعلام کرده بودند برخاستند. پس از پایان جنگ امپریالیست‌ها در هر جایی ‏که توانستند بی‌درنگ به خلع سلاح مبارزان ضد فاشیست و سرکوب جنبش رهایی‌بخش ملی پرداختند. ‏همه ما جریانات هند و چین، فیلیپین، اندونزی، یونان و غیره را به خاطر داریم.‏

در ایران نیز هنوز جنگ پایان نیافته بود که عناصر ارتجاعی سر بلند کرده و برای برچیدن بساط دمکراسی ‏نوپا و احیای نظام دیکتاتوری دست به کار شدند. مجلس و دستگاه دولت تماماً به دست عناصر مستبد و ‏دشمنان دمکراسی افتاد، روزنامه‌های آزادی‌خواه که در سراسر جنگ به طور خستگی‌ناپذیر علیه فاشیسم ‏مبارزه کرده بودند برخلاف قانون و بدون حکم دادگاه متوقف شدند، از فعالیت علنی احزاب و سازمان‌های ‏دمکراتیک به زور سرنیزه و حکومت نظامی جلوگیری شد، مسأله تصفیه ارتش از مخالفان دیکتاتوری به میان ‏آمد و عده کثیری از افسران شریف و آزادی‌خواه که با سیاست خائنانه هیأت حاکمه مبارزه می‌کردند اخراج ‏و به نقاط بد آب و هوا تبعید شدند. در آن موقع روزنامه آذربایجان نوشت: «بر سر آنند که در ایران یک دولت ‏نیرومند ارتجاعی به وجود آورند و زمام آن را به دست سیاست‌مداران لندن بسپارند، می‌کوشند رضاخان ‏جدیدی و هیتلری برای ایران به وجود آورند، مردم آذربایجان نمی‌تواند به این ماجراها با خونسردی بنگرد.»‏

قبل از کودتای سوم اسفند ١۲۹۹ و استقرار حکومت رضاشاه، آذربایجان نظر به موقعیت جغرافیایی و وضع ‏طبیعی خود یکی از استان‌های آباد و پر ثروت ایران بود. در آذربایجان به زبان آذربایجانی روزنامه‌های متعدد ‏انتشار می‌یافت، در مدارس به زبان آذربایجانی تدریس می‌شد، به زبان آذربایجانی نمایش داده می‌شد و ‏مناسبات اقتصادی و بارزگانی آذربایجان با خارج از کشور رونق داشت.‏

با تشکیل سلسله پهلوی آذربایجان سیر قهقرایی آغاز کرد، استفاده از زبان مادری حتا در محاکم و خواندن ‏و نوشتن به زبان مادری ممنوع گردید، پیشرفت آموزش و پرورش محدود شد و از توسعه مناسبات بازرگانی ‏و اقتصادی آذربایجان جلوگیری به عمل آمد. مردم آذربایجان به انواع گوناگون مورد تحقیر قرار گرفتند و با ‏آذربایجان که در گذشته چشم و چراغ ایران شمرده می‌شد مانند یک مستعمره رفتار کردند، ادارات دولتی را ‏به دست کارمندان فارس زبان سپردند که در میان آنان افراد فاسدی بودند که هر گونه ستمگری به مردم ‏آذربایجان را مجاز می‌دانستند. به بهانه آن‌که آذربایجان در مجاورت اتحاد شوروی قرار دارد از پیشرفت صنعت ‏این استان به شدت جلوگیری شد و علیه زحمتکشان ترور شدیدی برقرار گردید. فقر سیاه و گرسنگی ‏هزاران زحمتکش آذربایجانی را واداشت تا خانه و کاشانه خود را ترک کرده، برای کسب لقمه نانی به تهران ‏و دیگر شهرهای ایران روی آورند.‏

مجموعه این اوضاع و احوال توأم با فشار روزافزون ژاندارم‌ها بر دهقانان برای اکثریت مطلق مردم آذربایجان ‏وضع طاقت‌فرسایی به وجود آورده و آنان را از حکومت مرکزی عمیقاً متنفر ساخته بود. مردم آذربایجان ‏سال‌های طولانی تغییر بنیادی وضع را آرزو می‌کردند.‏

مطالبات فرقه دمکرات و کامیابی‌های حکومت ملی
در چنین شرایطی بود که فرقه دمکرات آذربایجان در ۱٢ شهریور ١٣۲۴ تأسیس خود را طی بیانیه‌ای اعلام ‏داشت و بی‌درنگ مورد پشتیبانی توده‌های وسیع آذربایجان قرار گرفت. در آن زمان لازم بود مبارزان راه آزادی ‏را زیر شعارهای دمکراتیک بیانگر منافع خلق و قابل فهم برای دارندگان نظریات و اعتقادات گوناگون گرد آورد، ‏به نکاتی که آن‌ها را متحد می‌گرداند تکیه کرد و از تشدید اختلافات آن‌ها خودداری ورزید. مسلم است که ‏توافق همه مردان و زنان ضد استبداد در کلیه مسایل نه ممکن بود و نه ضرور، مهم آن بود که همه آن‌ها ‏علیه دیکتاتوری و برای یک تحول دمکراتیک دست اتحاد به هم بدهند. بدین مناسبت فرقه دمکرات آذربایجان ‏طی بیانیه ۱٢ شهریور شعارهای بسیار روشن که با سنن انقلابی خلق آذربایجان و خواست‌های قشرهای ‏وسیع آنان تطبیق می‌کرد، منتشر نمود:‏
در چارچوب حفظ استقلال ایران تأمین خودمختاری آذربایجان به دست مردم آذربایجان، آموزش و فرهنگ و از ‏جمله نشر کتاب، روزنامه، ادبیات به زبان مادری، تأمین بهداشت، ترقی و رفاه عمومی.‏

انجمن‌های ایالتی و ولایتی، سازمان‌های نوظهوری نبودند، گذشته بزرگ و تاریخی آن‌ها و فعالیت انقلابی و ‏فداکاری انجمن ایالتی آذربایجان را مردم ایران فراموش نکرده بودند. فرقه دمکرات آذربایجان توضیح می‌داد ‏که در جریان انقلاب مشروطه مردم آذربایجان حق تشکیل انجمن را به بهای قربانی‌های فراوان به دست ‏آوردند ولی عمال استبداد، آنان که حکومت مشروطه را زیر پا گذارده اند این حق مردم را پایمال ساخته اند ‏و لذا مردم آذربایجان برای استفاده از این حق مشروع خود به کسب اجازه از هیچ مقامی مجبور نیستند. ‏

فرقه دمکرات می‌گفت انجمن باید طبق اصول دمکراتیک از طرف همه مردم انتخاب شود، همه ادارات دولتی ‏و رؤسای آن‌ها باید در اداره امور تابع انجمن‌ها بوده، دستورات آن را اجرا نمایند. فرقه دمکرات آذربایجان ‏بر آن بود که تشکیل انجمن ایالتی آذربایجان مفهوم سیاسی بزرگی دارد. این انجمن برای ‏مقابله با ارتجاع و جریان ضد آزادی که در تهران و شهرهای دیگر ایران سر بلند کرده است ‏مشت محکم و پاسخ دندان‌شکنی خواهد بود… انجمن ایالتی آذربایجان تنها به منظور حل ‏مسأله آذربایجان نیست، بلکه به منظور تأمین آزادی در سراسر ایران است. فرقه دمکرات توضیح ‏می‌داد که در اثر نقض قانون اساسی و از جمله مسکوت ماندن انجمن ایالتی و ولایتی است که مردم ایران ‏از مشروطه و آزادی مأیوس شده اند و مشتی خائن توفیق یافته اند سرنوشت تمام کشور را به دست خود ‏گیرند. اختلاس‌ها و سوءاستفاده‌ها، تجاوز به مال و جان و ناموس مردم همه و همه از آنجا سرچشمه ‏می‌گیرد که حکومت ملی و اختیارات محلی که پایه قانون اساسی را تشکیل می‌دهد از میان رفته است. ‏

گذشته از برخورداری از آزادی‌های ابتدایی، آزادی بیان، عقیده و اجتماعات، باید هر فرد کشور حق و امکان ‏داشته باشد به طور مؤثر در تدوین، اجراء و کنترل اجرای تصمیمات در همه عرصه‌های حیات سیاسی، ‏اقتصادی و فرهنگی شرکت کند. و این کار بدون تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی امکان‌پذیر نیست.‏

این شعارها مورد استقبال پرشور توده‌های آذربایجان و مورد تأیید آزادی‌خواهان سراسر ایران قرار گرفت، ‏ولی هیأت حاکمه که به اشاره امپریالیسم آمریکا و انگلیس برای ریشه‌کن کردن آزادی در سراسر ایران به ‏حمله پرداخته بود، به جای تأمین خواست‌های قانونی و مشروع مردم آذربایجان دستور داد به زور سرنیزه ‏فرقه دمکرات را ازمیان برداشته، رهبران آن را توقیف و نابود سازند. لازم بود به مشتی که علیه ‏آزادی‌خواهان آذربایجان بلند شده بود با مشت پاسخ داد. بدین منظور گروه‌های فداییان تشکیل شد. ‏سازمان فداییان که یکی از صفحات درخشان جنبش دمکراتیک آذربایجان را تشکیل می‌دهد، با استفاده از ‏تجارب و سنت‌های سازمان مجاهدان انقلاب مشروطه و سازمان گارد ملی قیام خیابانی به شکل بسیار ‏طبیعی از جنبش خلق پدید آمد. دهقانان برای رهایی از ظلم ژاندارم‌ها و دفع شر آن‌ها سلاح در دست به ‏پا خاسته بودند و افرادی که در سازمان حزب تودۀ ایران و فرقه دمکرات آذربایجان تربیت تشکیلاتی یافته ‏بودند در رأس این جنبش مسلح توده‌ای قرار گرفتند و آن‌ها را به راه درست و انقلابی هدایت کردند.‏

موافقان و مخالفان جنبش دمکراتیک آذربایجان را کدام طبقات تشکیل می‌دادند؟ در پاسخ این سؤال تزهای ‏مربوط به جنبش ‏۲١ آذر که از طرف هیأت اجراییه کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران انتشار یافته است چنین ‏تصریح می‌کند: «نیروی محرک عمدۀ جنبش ‏۲١ آذر عبارت بود از کارگران، دهقانان، روشنفکران مترقی و ‏محافل وسیعی از پیشه‌وران نیز در این جنبش شرکت مؤثر داشتند. جنبش نسبت به جلب بورژوازی ملی و ‏ملاکان کوچک و متوسط نیز توجه لازم را نمود و همه این نیروها را علیه بورژوازی بزرگ مرتجع و فئودال‌ها ‏تجهیز کرد.»‏

ممکن است گفته شود که این نظر حزب تودۀ ایران است که از همان آغاز جنبش، همکار و هم‌رزم فرقه ‏دمکرات آذربایجان بوده است. ببینیم آقای پرویز همایون‌پور که از نظر یک ناسیونالیست ایرانی و بدون ‏کوچک‌ترین سمپاتی به جنبش دمکراتیک آذربایجان می‌نگرد، در این باره چه می‌گوید. وی در کتابی که تحت ‏عنوان «مسأله آذربایجان» به سال ١۹۶٧ در لوزان منتشر کرده است، می‌نویسد: «منابع دولتی و مؤلفین ‏غرب که از این منابع الهام می‌گیرند، ادعا می‌کنند که مردم نسبت به جنبش آذربایجان  نفرت داشتند. این ‏نظریه بی‌پایه است. هیچ‌کس از گواهانی که ما مورد سؤال قرار داده ایم، در چنین موضعی نبودند. موضع ‏قشرهای مختلف اهالی را نسبت به فرقه دمکرات آذربایجان می‌توان به شرح زیر بیان داشت:‏
‏«دهقانان و کارگران طبقاتی بودند که فرقه دمکرات می‌گفت که به سود آنان اسلحه برداشته است. فعالیت ‏تبلیغاتی فرقه در میان دهقانان و کارگران پشتیبانی اکثریت آن‌ها را به طرف فرقه جلب کرده بود. برخلاف ‏برخی اظهارات همه پیشه‌وران و بازرگانان با جنبش مخالف نبودند… طبق تحقیقاتی که به عمل آورده ایم ‏عده زیادی از بازرگانان با فرقه دمکرات همکاری کرده اند. اما مالکان مخالف‌ترین دسته را تشکیل می‌دادند، ‏قدرت آن‌ها را فرقه دمکرات تهدید می‌کرد، بسیاری از آن‌ها حتا قبل از آن‌که جنبش به قدرت برسد، فرار ‏کرده بودند. روشنفکران ناسیونالیست برای جنبش دمکرات چندان سمپاتی نداشتند، اما روشنفکران ‏کمونیست سیاست فرقه را تأیید می‌کردند و روشنفکران آذربایجان با آن فعالانه همکاری کردند. باید در نظر ‏بگیریم که عده‌ای از آذربایجانی‌ها امروز نیز از فرقه دفاع می‌کنند و می‌گویند که فرقه با وجود اشتباهاتش ‏نماینده اهالی آذربایجان بود.» وی اضافه می‌کند که «نویسندگان غرب متفقاً بر این عقیده اند که این ‏جنبش در عرض یک سال بیش از ٢۰ سال دوران سلطنت رضاشاه اصلاحات به عمل آورده است.»‏

پس از پیروزی قیام ‏۲١ آذر حکومت ملی تشکیل یافت، به رهبری فرقه دمکرات آذربایجان به اصلاحات ‏اساسی دست زد و کامیابی‌های بزرگی به دست آورد، تقسیم اراضی خالصه و املاک فئودال‌ها و ملاکان ‏بزرگ میان دهقانان، به کار افتادن کارخانه‌ها، مبارزه شدید علیه بیکاری، اقدام به آبادی شهرها، تشکیل ‏سازمان‌های فدایی برای حفظ امنیت آذربایجان، تشکیل ارتش ملی، تأسیس رادیو، تأسیس دانشگاه، ‏پیشرفت فرهنگ، اعلام زبان آذربایجانی به عنوان زبان رسمی، تدریس به زبان آذربایجانی در مدارس، ‏توسعه شبکه بهداشت و تنظیم امور بازرگانی، جلوگیری از هرج‌ومرج بازار بخشی از اقدامات اصلاحی بود ‏که در زمینه‌های گوناگون از طرف حکومت خلق به عمل آمد. در انتخابات مجلس برای نخستین بار در تاریخ ‏ایران زنان با حق مساوی شرکت کردند، قانون کار دمکراتیک تصویب و اجراء شد.‏

توطئه شاه و امپریالیسم علیه حکومت ملی آذربایجان
جنبش ‏۲١ آذر برای بسط فعالیت حزب تودۀ ایران و دیگر سازمان‌های دمکراتیک شرایط مساعد ایجاد کرد و ‏زمینه را برای پیدایش وحدت عمل بین احزاب و جمعیت‌های ملی و دمکراتیک فراهم ساخت. گسترش ‏فعالیت حزب تودۀ ایران، تظاهرات دامنه‌دار پرشکوه اول ماه مه ١۹۴۶، اعتصاب کارگران مناطق نفت‌خیز ‏آغاجاری ارتجاع را به هراس انداخت، امپریالیسم انگلیس را نگران ساخت. وزارت خارجه انگلیس منافع ‏نفتی خود را در خطر دید، در تیرماه به تحریک جیکاک عامل انتلیجنس سرویس عشایر عرب خوزستان ‏مسأله خودمختاری خوزستان و الحاق آن به عراق را مطرح کردند. همین اتحادیه عشایر که به دست ‏امپریالیست‌های انگلیس مسلح شده بودند اعتصاب ٢۳ تیر کارگران نفت را به خون کشیدند. کشتی‌های ‏جنگی انگلیس به بهانه دفاع از منافع نفتی خود آبادان را مورد تهدید قرار دادند. واحدهای نظامی انگلیس از ‏بمبئی به سوی بصره حرکت کردند. سخنگوی وزارت امور خارجه انگلیس این اقدامات را طی اعلامیه‌ای ‏چنین توجیه کرد: «نفت ایران در رفاه جهان نقش مهمی ایفا خواهد کرد. اقدامات ما نه تنها به سود ایران و ‏انگلستان، بلکه به سود سراسر جهان است.» امروز شاه ایران همان مطالبی را که سال‌ها پیش سخنگوی ‏امپریالیسم انگلیس در مورد نفت ایران می‌گفت تکرار می‌کند. عمال امپریالیست‌های آمریکا و انگلیس در ‏میان عشایر جنوب به تکاپو افتادند و با سرهم‌بندی کردن نهضت عشایر جنوب به عصیان و غارت شهرها و ‏دهات پرداختند. و بدین ترتیب به دستیاری حکومت شاه و قوام امپریالیست‌های آمریکا و انگلیس مقدمات ‏حمله به آذربایجان و کردستان را فراهم کردند.‏

ارتش ایران با زیر پا گذاشتن تعهدات رسمی دولت مرکزی به بهانه انجام انتخابات آزاد وارد آذربایجان شد و ‏دست به جنایاتی زد که در شرح آن‌ها دوگلاس، قاضی آمریکایی پس از دیدار آذربایجان چنین نوشت: ‏‏«ارتش ایران، “ارتش رهایی‌بخش” در مسیر خود آثار خشونت بر جای گذاشت. ریش دهقانان را آتش زدند، ‏به ناموس زنان و دختران آنان تجاوز کردند، خانه‌ها را به غارت بردند، دام‌ها را دزدیدند، ارتش از زیر هر گونه ‏کنترل در رفت، رسالتش نجات دادن بود ولی به غارت مردم غیرنظامی پرداخت و کشته‌ها و ویرانی‌ها پشت ‏سر نهاد، زندان‌ها مملو از آذربایجانی‌های بی‌گناه است، چوب‌های دار و اعدام فراوان است، با ‏ناسیونالیست‌ها نیز بد رفتاری می‌شود، دهقانان بیچاره را که برای دمکرات‌ها ابراز علاقه کرده بودند در ‏معرض تحقیر و توهین قرار دادند. یک دهقان پیر آذربایجانی به ما چنین گفت: مال و حیثیت ما را پایمال ‏کردند، آثار این حوادث جگرسوز هرگز از خاطر آذربایجانی‌ها زدوده نخواهد شد.»‏
‏ ‏
شاه ضمن مصاحبه خود با حسنین هیکل چنین گفته است: «همه نیروها در آزمایش‌های دشواری ما را ‏آزموده اند: انگلیس‌ها در بحران مصدق، آمریکایی‌ها در بحرانی دیگر و قبل از همه روس‌ها در بحران جعفر ‏پیشه‌وری و تلاش او برای جدا کردن آذربایجان» (اطلاعات).‏

عیار این گفتار برای هر فرد ایرانی که اندک اطلاعی از تاریخ سی سال اخیر ایران دارد، روشن است. با این ‏همه برای این‌که بی‌شرمی شاه در تحریف حقایق تاریخی نشان داده شود فقط به یادآوری یک واقعیت ‏می‌پردازیم.‏

شانزدهم دسامبر ١۹۴۵، یعنی ۴ روز پس از قیام ‏۲١ آذر و تشکیل حکومت ملی آذربایجان دومین کنفرانس ‏وزرای امور خارجه اتحاد شوروی، آمریکا و انگلستان برای حل مسایل ناشی از دومین جنگ جهانی در ‏مسکو تشکیل شد. در این کنفرانس برای حل مسایل ایران از طرف بوین وزیر امور خارجه انگلستان ‏با موافقت برنس وزیر امور خارجه آمریکا پیشنهاد شد که یک کمیسیون سه‌جانبه تشکیل شود. ‏این پیشنهاد را اتحاد شوروی مباید استقلال و حق حاکمیت ایران دانسته رد کرد. معذالک سر رید ‏ریولارد، سفیر انگلیس در ایران پس از خاتمه کنفرانس مسکو پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلستان را برای ‏حکومت حکیمی تشریح کرده اصرار ورزید تا پذیرفته شود. طرح استقلال‌شکنانه امپریالیستهای آمریکا و ‏انگلیس و جریان کنفراسن مسکو از طریق «بی بی سی» به اطلاع مردم ایران رسید، و مخالفت همه ‏میهن‌پرستان ایران را برانگیخت. دکتر مصدق در جلسه فوق‌العاده مجلس به تاریخ ١۹ دی ١٣۲۴ ضمن ‏اظهار تشکر از دولت شوروی که با رد طرح انگلیس و آمریکا از استقلال ایران دفاع کرده است، ‏نخست‌وزیر حکیمی و نجم وزیر امور خارجه را به مناسبت مخفی داشتن جریان ننگین‌تر از قراردادهای ‏امپریالیستی ١۹۰٧ و ۱۹۱۹ محکوم کرد. او از موافقت حکومت ایران با این امر که قانون‌گذاری کشور به ‏دولت‌های بیگانه واگذار شود ابراز تعجب نمود و تأکید کرد که اختلافات موجود میان حکومت و بخشی از ‏کشور امری است داخلی و باید از طریق مذاکره با مردم استان‌های مربوط حل و فصل شود.‏
‏ ‏
شاه و ارتجاع ایران که همواره می‌کوشند جنبش دمکراتیک خلق آذربایجان را توطئه اتحاد شوروی برای جدا ‏کردن آذربایجان از ایران قلمداد کنند بی‌شرمانه تاریخ را جعل می‌کنند و حقایق را وارونه جلوه می‌دهند. ‏اتحاد شوروی که پس از انقلاب اکتبر قراداد ١۹۰٧ را پاره کرده بود یک بار دیگر با رد پیشنهاد مشترک آمریکا ‏و انگلیس که در واقع پیشنهاد تجزیه ایران بود از استقلال و تمامیت ارضی ایران دفاع کرد.‏

شاه ضمن همان مصاحبه گفته است: «در مورد تهدیدات برتر از قدرتمان می‌گویم که قدرت مسلح نوعی ‏قفل پشت در خانه است که حتا برای مدت زمانی هم که شده مقاومت می‌کند و به ما و دوستانمان و هر ‏کسی که قصد کمک به ما داشته باشد فرصت می‌دهد.»‏

دوستان شاه امپریالیست‌های آمریکا و انگلیس هستند که پیشنهاد تشکیل کمیسیون قیمومیت و تجزیه ‏ایران به مناطق نفوذ را داده بودند و اکنون چنان‌که برنامه حزب تودۀ ایران تصریح می‌کند: «با در دست ‏داشتن پایگاه‌های نیرومند اقتصادی، با نگه داشتن ایران در قید قراردادهای سیاسی و نظامی گوناگون، با ‏داشتن مستشاران نظامی و غیرنظامی، با گسترش نفوذ فرهنگی و ایدئولوژیک خویش و با نگاه داشتن ‏عمال متعدد در مواضع حساس و افزایش کادرهای مدیریت و متخصص خود می‌کوشند کشور ما را تحت ‏نظارت خویش نگاه دارند و اراده اسارت‌آور خود را بر وی تحمیل کنند.»‏

مهم‌ترین ثروت کشور که ثروت نفتی ما است به دست غارت همین امپریالیست‌ها یا دوستان شاه سپرده ‏شده است. قفل پشت در خانه به دست آن‌ها ساخته شده و کلیدش نیز در دست آن‌ها است. تبلیغات ‏ارتجاع هرگز از حمله به احزاب کمونیست و کارگری باز نمی‌ایستد و هر اقدامی را که برای دفاع از منافع ‏زحمتکشان و از حقوق اجتماعی و ملی آنان به عمل آید خیانت به منافع کشور قلمداد می‌کند و دسیسه ‏کرملین می‌نامد. هدف این تبلیغات ایجاد تفرقه در صفوف نیروهای صلح و ترقی و استقلال ملی و جلوگیری ‏از وحدت عمل آنان است. متأسفانه باید خاطرنشان کرد که برخی از گروهای میهن‌پرست تحت تأثیر این ‏تبلیغات قرار می‌گیرند. این تجربه نشان می‌دهد که ارتجاع هنگام سرکوب کمونیست‌ها هدفش تنها ‏متلاشی کردن سازمان‌های کمونیستی نیست، بلکه همه سازمان‌های میهن‌پرست و آزادی‌خواه است. ‏حملاتی که برای سرکوب جنبش دمکراتیک آذربایجان آغاز شد به کودتای خائنانه بیست و هشتم مرداد و ‏برانداختن حکومت ملی دکتر مصدق و اسقرار دیکتاتوری خونین محمدرضا شاه انجامید.‏

گاهی ادعا شده است که گویا خواست‌های فرقه دمکرات با وحدت و حاکمیت ایران وفق ندارد. اگر هر ‏استانی خودمختاری بخواهد، حق زبان خاص و مزایای دیگری بطلبد از ایران و از وحدتش چیزی باقی ‏نمی‌ماند.‏

یک بررسی اجمالی بی‌پایه بودن این ادعا را آشکار می‌سازد. نخست این مطلب را در نظر بگیریم که ‏کشورهای یک ملتی در جهان معدودند، اکثریت کشورهای جهان چه سرمایه‌داری و چه سوسیالیستی ‏کشورهای کثیرالمله اند، کمونیست‌ها در همه این کشورها همواره مسأله ملی را از دیدگاه مبارزه طبقاتی ‏مورد توجه قرار می‌دهند و همواره بر این عقیده بوده و هستند که حل مسأله ملی باید تابع منافع انقلاب و ‏سوسیالیسم باشد. بدین سبب هم در مبارزه مشترک علیه هر گونه ستمگری و برای استقرار نظام ‏سوسیالیستی وحدت زحمتکشان وابسته به ملیت‌ها و خلق‌های مختلف را اساس قرار می‌دهند. ولی این ‏وحدت تنها بر پایه تأمین برابری حوقق ملت‌ها و خلق‌ها می‌تواند به دست آید. با توجه به این حقیقت، ‏برنامه حزب تودۀ ایران چنین تصریح می‌کند:‏
‏«منافع اساسی خلق‌های ایران در راه مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع با هم درمی‌آمیزد ولی در نتیجه ‏وجود ستم ملی همه این خلق‌ها از حقوق حقه خود برخوردار نیستد، ستم ملی مانع تأمین اتحاد عمیق ‏بین خلق‌ها و مانعی در راه ترقی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی همه‌جانبه کشور است».‏

به تجربه کشورهای سوسیالیستی بنگریم. مگر وحدت ملل و خلق‌های مختلف ساکن این کشورها در اثر ‏تأمین برابری کامل حقوق آن‌ها تحکیم نشده است؟ در کشورهای کثیرالمله سرمایه‌داری نیز هر قدر اصل ‏برابری حقوق خلق‌های ساکن آن‌ها بیش‌تر مراعات شود وحدت خلق‌های آن‌ها بیش‌تر است.‏

شادروان پیشه‌وری طی یکی از مقالات خود تحت عنوان «دولت مقتدر یعنی چه؟» چنین نوشته بود: ‏‏«حکومتی که از محبت و توجه مردم برخوردار نباشد و دشمن خلق محسوب گردد، دیر یا زود با رسوایی ‏سرنگون می‌شود. این قانون طبیعی اجتماعی است و ما با در نظر گرفتن این است که نزدیک شدن خلق ‏به امور حکومتی را مطرح ساخته، ایجاد دولت ملی از طریق انجمن‌های ایالتی را می‌طلبیم، اگر شرکت ‏مردم در امور دولتی از طریق انجمن‌ها در هر استان و شهرستان ایران عملی شود، میلیون‌ها انسان ‏شرافتمند به راه پشتیباتی از دولت می‌روند. بدین طریق حکومت مقتدری پا به میدان می‌نهد و به درمان ‏دردهای کشور موفق می‌شود. مرکزیت حقیقی نیز از این راه پدید می‌آید … .»

شعارها، برنامه و عمل فرقه دمکرات آذربایجان و نتایجی که به رهبری این فرقه علی‌رغم دشواری‌های ‏فراوان به سود مردم میهن‌پرست و زحمتکش کشور به دست آمد نشان داد که دمکرات‌ها میهن‌پرستان ‏واقعی هستند، زیرا بیانگر منافع اکثریت زحمتکش و همه مردم استقلال‌طلب کشور بوده و به سنن انقلابی ‏و فرهنگ غنی میهن خویش دلبستگی دارند و برای رهایی ایران از زنجیر ستمگری ارتجاع و امپریالیسم ‏پیگیرانه مبارزه می‌کنند.‏

میهن‌پرستی اعضای فرقه دمکرات آذربایجان مانند میهن‌پرستی همه کمونیست‌ها رابطه‌ای با ناسیونالیسم ‏تنگ‌نظرانه ندارد. زیرا در عصر ما هیچ فرد انقلابی نمی‌تواند رابطه موجود میان حوادث درونی کشور و جریانات ‏جهانی را نادیده بگیرد و بدون توجه به این رابطه در راه رفاه و ترقی میهن خویش گام بردارد.‏

فرقه دمکرات آذربایجان با اطمینان به مواقت‌نامه دولت مرکزی و برای میدان ندادن به توطئه امپریالیست‌ها ‏در مورد تجزیه ایران و به خاطر حفظ صلح و با محاسبه شرایط آن روزی ایران و جهان عمل مقاومت مسلحانه ‏را ضروری و مصلحت نشمرد و عقب‌نشینی کرد. عقب‌نشینی شکست نیست، شعار‌های ‏۲١ آذر که با ‏خون هزاران زن و مرد میهن‌پرست ایران رنگین شده است فردا به شعار عمل میلیون‌ها ایرانی مبدل خواهد ‏شد.‏