۶ ماه تشنج مرگ

 
تارنگاشت عدالت
 
 
نویسنده: ماریو ساراویا
برگرفته از: گرانما
۱۷ ژوئن ۲۰۲۴

 

 

آرژانتین با تشنج مرگ روبه‌رو است. هنوز نمرده و معلوم نیست که آیا خواهد مرد ولی وضعیت آن، از نظر  اجتماعی، یا سیاسی و یا اخلاقی و حتی  به عنوان یک دولت ملی بسیار جدی است. از نظر اجتماعی به این خاطر  چون  “خاویر می‌لئی” در مقام رئیس جمهور  فقر را به ۶۰ درصد و فقر شدید را به تقریباً ۲۰درصد رسانده است. علت آن شوک تورمی چند ماهه اول توضیح داده می‌شود با  قله‌های ۲۵درصدی در ماه و بعد کاهش تورم به ۵درصد به عنوان یک موفقیت در حالی  که در واقع سطح تورم تازه به دوران قبل از ریاست جمهوری او رسیده است. کاهش سریع ارزش پزو آرژانتین، آزادسازی قیمت‌ها و لغو یارانه‌های دولتی برای انرژی و حمل  و نقل، هزینه‌های زندگی را بالا برد. دولت این را نیز  به عنوان یکی دیگر از دستاوردهای سیاست قلع و قمع  خود معرفی کرد. آن چه که باد هوا شد، سطح زندگی جامعه آرژانتیتی بود که به کاهش شدید مصرف انجامید، که به نوبه خود  پیامدهای دیگری از جمله  رکود، تعطیلی گسترده شرکت‌های بزرگ و کوچک، بیکاری و  ایجاد ارتش فقر جدید را به دنبال داشت. خلاصه بگوییم، بدترین سناریو برای اقتصاد کشور؛ Stagflation  که ترکیب نادری از تورم و رکود است.

محور اصلی مبارزات انتخاباتی یک فریب بزرگ از آب درآمد: میلئی قول داده بود که به حیات”کاست” سیاسی پایان دهد و این کاست مفروض را به پرداخت هزینه بحران موظف سازد. بحرانی که او آن را به یک تراژدی تبدیل کرده و اکنون این زحمتکشانند که هزینه آن را می پردازند و نه به اصطلاح«کاست سیاسی». کاست واقعی، یعنی سرمایه‌های بزرگ، روز به روز خوشحال‌تر می‌شود، به‌ویژه سرمایه‌داران سفته‌باز و سرمایه‌های خارجی که فقط منتظرند تا قانون پایه Ley Bases به اجرا درآید تا بتوانند به منابع طبیعی ما حمله کنند.

در واقع، این قانون معروف که دولت برای تصویب آن بسیار تلاش کرد، یک قانون واقعی نو استعماری است که انواع امتیازات را برای سرمایه خارجی که برای غارت منابع انرژی – نفت، گاز و بالاتر از همه، لیتیوم – آمده ، تضمین می کند.

پیش نویس این قانون، Ley Bases، که ابتدا به نام «قانون همه گیر» شناخته می شد، در ژانویه با بیش از هزار ماده به کنگره ارسال شد و در این هفته تنها با ۲۳۸ ماده، اما با حفظ مواد اصلی و اساسی آن به تصویب رسید و از طریق افزایش اختیارات ویژه قوه مجریه، که می‌لئی را تقریباً به یک حاکم مطلق تبدیل می کند قدرت تخریب آن را افزایش بخشید.

مذاکرات بر سر قانون مورد بحث به وقایع شرم آوری منجر شد، مانند واقعه یک سناتور اپوزیسیون که در آخرین لحظه رای خود را تغییر داد و – چه تصادفی – به عنوان سفیر کشور در یونسکو، در پاریس منصوب شد، هدفی که آرزوی بسیاری از سیاسیون است. این بدان معناست که علاوه بر تشنج مرگ اجتماعی که قبلاً اشاره شد، یک بحران سیاسی و اخلاقی بسیار جدی نیز وجود دارد.

در حالی که همه اینها در درون ساختمان پرجلال کنگره در شرف وقوع بود، تصاویر معمولی از یک کشور در حال نزع در بیرون تکرار می شد. از یک طرف مردم معترض و از طرف دیگر سرکوب منطقی آنها توسط پلیس، جنبه‌های پیش بینی شده و با دقت برنامه ریزی شده حکومتی بود که می داند بدون چماق و گازاشکآور و زندان نمی تواند برنامه خود را علیه ملت و مردم به اجرا درآورد.

رکورد دیگر، سفرهایی بین المللی است که می‌لئی طی ده سفر در مدت شش ماه انجام داده که بیشتر آنها برای مقاصد شخصی و خصوصی، اما با صرف بودجه عمومی بوده است.

در ماه نوامبر، او به عنوان رئیس جمهور منتخب، برای بازدید از قبر یک خاخام مسیحایی به نام Manachen Schneerson به نیویورک سفر کرد. در ماه ژانویه برای اجلاس سالانه ثروتمندترین افراد جهان به داووس سوئیس رفت. در ماه فوریه به اسرائیل سفر کرد و در آنجا از دولت بنیامین نتانیاهو که توسط سازمان ملل به نسل کشی مداوم علیه مردم فلسطین متهم شده، حمایت کامل کرد و این سفر را با سفر به ایتالیا ترکیب کرد و در آنجا جورجیا ملونی، رهبر راست افراطی را در آغوش گرفت. او سپس برای  شرکت در «کنفرانس سیاست اقدام محافظه کارانه» به ایالات متحده، به واشنگتن، رفت و در آنجا با دونالد ترامپ ملاقات کرد.

در ماه آوریل او به میامی رفت، تا دوباره با دوستان لوبابی خود (بخش بسیارکوچکی از مرتجع ترین یهودیان)، که او را سفیر نور نامیدند ملاقات کند. او سپس به تگزاس رفت تا با ایلان ماسک، یکی از علاقه مندان به لیتیوم آرژانتینی، عکس یادگاری بگیرد.

در ماه مه او به مقصد مورد علاقه خود، ایالات متحده، این بار به لس آنجلس رفت تا در کنفرانسی در بنیاد میلکن، یک اتاق فکر راست‌های نئولیبرال شرکت کند.

در ماه مه او از اقیانوس اطلس عبور کرد تا با دوستانش از Vox در یک رویداد نئوفرانکیستها در مادرید شرکت کند، جایی که او به نخست وزیر اسپانیا پدرو سانچز توهین کرد و بحران دیپلماتیک دیگری را دامن زد.

اوایل این ماه او برای بازدید از کارگروههای سیلیکون‌ولی در سانفرانسیسکو به ایالات متحده بازگشت ، سپس به السالوادور سفر کرد تا در مراسم تحلیف “نایب بوکله” شرکت کند. او در آخر هفته به اجلاس G7 در ایتالیا و سپس به سوئیس رفت تا بدون قید و شرط از ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین در جنگ علیه روسیه حمایت کند.

او پنجشنبه آینده برای دریافت جایزه از انستیتوی خوان دی ماریانا، یکی دیگر از مؤسسات متعددی که نئولیبرالیسم را با چاشنی نئوفاشیسم ترکیب می کند، به مادرید بازخواهد گشت.

از این ده سفر در کمتر از شش ماه، تنها سه سفر او مربوط به وظایف دولتی بوده است: داووس، اسرائیل-ایتالیا و G7. بقیه سفرهاهمگی در راستای اهداف شخصی وی انجام گرفته است.

و در پایان و شاید بدتر از همه، این که این بحران یکپارچگی آرژانتین را تهدید می کند، می‌لئی در مصاحبه ای اعتراف کرد: «دوست دارم کورموشی باشم که یک دولت را از درون ویران می‌سازد.»

این اعتراف ابعاد کامل تشنج مرگ آرژانتین را نشان می دهد. ما با راست سنتی نئولیبرال که همیشه از کوچک کردن دولت تا حد امکان صحبت کرده است، سر و کار نداریم، بلکه با یک آنارکوکاپیتالیست واقعی روبرو هستیم که می‌خواهد آن را نابود کند، واقعاً آن را نابود کند.

نابودی دولت یعنی نابودی ملت. وخامت وضعیت نگران کننده است، تشنج مرگ غم انگیز است و پیشبینی آینده را باید بسیارمحتاطانه انجام داد