تارنگاشت عدالت
نویسنده: تیم اندرسون
برگرفته از: المیادین انگلیسی
مترجم: م قربانی
۲ اکتبر ۲۰۲۴
افسانهها درباره فلسطین تنها نتیجه تبلیغات شدید نیست؛ بلکه نتیجه شکست انگلو-آمریکاییها در به رسمیت شناختن قوانین بینالمللی پیرامون استعمارزدایی و حق مقاومت خلقهای تحت استعمار نیز هست. اما این شکست با دوگانه گوییهای آنان دفن شده است.
اواخر سال گذشته، یک ژنرال ارشد سوری به من گفت که قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، رژیم اسرائیل روی دو پا ایستاده بود: ارتش و حامیان بینالمللی آن. پس از ۷ اکتبر ارتش آن نابود شد و از آن به بعد روی یک پای حامیان بینالمللی خود ایستاده است. البته، در رسانههای غربی این دستآورد نظامی قابل توجه، به یک داستان وحشتناک تبدیل شده است – یک «حمله وحشیانه شامل قتل و تجاوز بیرویه.» این دو روایت نمیتوانند درست باشند، بنابراین، موضوع مستحق بررسی دقیقتر است. برای اسرائیلیها و حامیان غربی آنها، ۷ اکتبر اتفاقی تکان دهنده بود، اما دیدگاه آنها نسبت به مقاومت فلسطین به عنوان تروریسم غیرانسانی را تأیید کرد. هرچند، برای مقاومت، این گام با برخی اهداف محدود آغاز شد، اما به مرحله نهایی انقلاب فلسطین تبدیل شد، مبارزهای برای استعمارزدایی که به رژیم نسلکش و آپارتاید پایان خواهد داد.
افسانهها درباره فلسطین تنها نتیجه تبلیغات شدید نیست؛ بلکه نتیجه شکست انگلو-آمریکاییها در به رسمیت شناختن قوانین بینالمللی پیرامون استعمارزدایی و حق مقاومت خلقهای تحت استعمار نیز هست. اما این شکست با دوگانه گوییهای آنان دفن شده است. واشینگتن به سرعت از انقلابهای کاملاً جعلی در لیبی و سوریه پشتیبانی نظامی کرد، اما از انقلابهای واقعی و جاری در یمن و فلسطین وحشت داشت و هرچه از دستش برمیآمد برای سرکوب آنها به کار گرفت.
از آنجایی که قیام ۷ اکتبر غزه نشان دهنده آغاز روندی بسیار بزرگتر است، باید از آن به عنوان نقطه عطف مهمی برای آزادی فلسطین یاد کرد. مانند قیام عید پاک در سال ۱۹۱۶ در ایرلند، حملات ۷ اکتبر غیر منتظره بود، اما به سرعت سرکوب شد و موجب فداکاریهای زیادی در جبهه مقاومت شد و به دنبال آن اقدامات تلافیجویانه وحشتناک علیه غیرنظامیان انجام گرفت. با این حال، مانند قیام ایرلند، وجدانها را برانگیخت و جنگ آزادیبخش گستردهتری را تسریع کرد. به دلایل یاد شده، کل دنیای ضد استعماری باید این روز را روزی که متعلق به مقاومت است ببینند، نه واقعه تحریف و حقیر شدهای که برای خدمت به افسانه استعمارگران ساخته شده است. ما باید از کسانی که جان خود را برای این رویداد فدا کردند نام ببریم و به خاطر بسپاریم، رویدادی که خواب طولانی ناشی از داروی بیهوشی توافق اوسلو را از چشمها ربود. تفاوتهای آن با تاریخ قیام ایرلند، نیاز به تاریخ معتبرتر از این قیام برجسته دارد. این مقاله یک اظهارنظر آغازین است از نگاه یک خارجی.
یکی از مزیتهایی که تاریخهای امروزی دارند، داشتن حقوق قانونی توافقات بزرگ پسااستعماری است که در سال ۱۹۱۶ وجود نداشت. وقتی این موضوع را مطالعه میکنیم، به ویژه گسترش حق مقاومت، دلایل زیادی برای مخالفت با عادیسازی و انکار آنگلو-آمریکایی از این حق، و نیاز به رد برچسبهای نامشروع و حزبی مانند «تروریسم» مییابیم، که فقط در خدمت پنهان کردن جنایات ددمنشانه استعمارگران و حامیانشان عمل میکند.
۱- قیام
عملیات غزه، توفان الاقصی نام داشت – توهم تهاجم پیدرپی اسرائیل به مسجد الاقصی در قدس (بیتالمقدس) – به منظور «آزاد کردن سرزمینمان، اماکن مقدسمان، مسجد الاقصی و اسیرانمان.» این گزاره، ماهها پیش از آغاز ۷ اکتبر مطرح بود، اما این حمله روی داد تا ماهیت عملیات را معلوم کند. به طور اخص هدف توفان الاقصی تخریب حصار غزه و اسیر گرفتن اسرائیلیها به منظور تبادل زندانیان بود. این گروه به رهبری قسام، جناح نظامی حماس، متشکل از ائتلافی از چندین گروه مقاومت فلسطینی (به ویژه جهاد اسلامی فلسطین، تیپهای قدس و تیپ شهدای الاقصی از فتح) بود که اکثر آنها تا سال جاری، ۲۰۲۴ در حملات مسلحانه به نیروهای اسرائیلی فعال بودند.
در ساعات نخستین ۷ اکتبر ۲۰۲۳، ائتلاف به رهبری حماس، هزاران موشک به سمت جنوب فلسطین اشغالی برای پوشش عملیات زمینی پرتاب کرد، عملیاتی که در آن صدها رزمنده که با استفاده از قایقهای موتوری، بولدوزر، موتورسیکلت و در نهایت یک گلایدر موتوری شرکت داشتند، موانع را درهم شکستند. رزمندگان فلسطینی حداقل وارد سه پایگاه نظامی در مرز بیت هانون، پایگاه زیکیم و مقرهای لشکر رِیم در عزه شدند. آنها با سلاحهای سبک به نظامیان حمله میکنند و از میان افراد نظامی و غیرنظامی اسرائیل اسیر میگیرند. اسرائیل حدود ساعت ۱۰ صبح بمباران مناطق مرزی را آغاز کرد، از جمله آنچه بعداً به عنوان بمباران بیرویه فاش شد، تا تهاجم و گروگانگیری را متوقف کند. این واکنش بلافاصله با بمباران گسترده نوار غزه همراه شد که ظاهراً برای سرکوب گروههای مسلح، اما با هدف آشکارا اعلام شدۀ مجازات کلّ مردم غزه بود. این حملهای بود که خیلی سریع به عنوان نسلکشی شناخته شد – حتی در بخشهایی از رسانههای غربی.
تلفات ۷ اکتبر چقدر است؟ به نظر میرسد هیچ گزارش عمومی در مورد تلفات فلسطینیها در آن روز وجود ندارد، و در مورد اسرائیلیها، باید به منابع اسرائیلی تکیه کنیم. این یک مشکل است، زیرا رژیم اسرائیل به طرز رسوایی، دروغگو و سانسورگر است. رژیم اطلاعات نادرست را برای اهداف خود، به ویژه در ارتباط با عملیات «امنیتی» خود، منتشر میکند. از سوی دیگر، وقتی شاهد تناقضات اخبار رسمی از منبع اسرائیلی هستیم، ممکن است این موارد به عنوان «اعتراف برخلاف مصلحت» قابل قبول باشند. اما باید به یک نکته در مورد کسانی که در جامعه اسرائیل «غیرنظامی» نامیده میشوند، توجه کنیم: تقریباً همه اسرائیلیهای بالغ، اعضای ذخیره نظامی هستند و بسیاری از شهرکنشینان کاملاً مسلح هستند. برخی از این سربازان شهرکنشین به دلیل خشونت شدیدشان، حتی از سوی حامی اصلی «اسرائیل»، آمریکا، مورد تحریم شخصی قرار میگیرند. با در نظر گرفتن هشدارهای یاد شده، منابع اسرائیلی گفته اند که بین ۳۶۰ تا۴۴۱ نیروی امنیتی (سرباز و پلیس) در ۷ اکتبر کشته شدند و حداقل ۳۴۶ نفر دیگر در جریان یورش وحشیانه بعدی اسرائیل به نوار غزه جان خود را از دست دادند. طبق گفته همین منابع، بین ۷۰۰ تا۸۰۰ غیرنظامی کشته شدند و ۲۵۱ «غیرنظامی و سرباز» دیگر نیز اسیر شدند. جبهه مقاومت میخواست این اسیران جنگی (گروگان)ها را با هزاران فلسطینی که در زندانهای اسرائیل نگهداری میشوند، مبادله کند. گفته میشود که در مجموع ۱۱۳۹ اسرائیلی کشته شده اند.
در مقایسه با حمله اسرائیل به غزه، این عملیات فوقالعاده هدفمند به نظر میرسد و تلفات غیرنظامی بسیار کم است. چنین حملهای علیه ارتش اسرائیل از زمان جنگ ۱۹۷۳ مشاهده نشده بود. تا پیش از سال ۲۰۲۳، تعداد کشته شدگان در «درگیری اسرائیل و غزه» چندین هزار فلسطینی، عمدتاً غیرنظامی، و چند ده اسرائیلی، عمدتاً نظامی، بوده است.
با این حال، تصویری از ۷ اکتبر که از سوی رژیم اسرائیل، ارتش و نیروهای امدادی ترسیم شد، «۴۰ کودک سر بریده»، تجاوز دستهجمعی و کشتار جوانان در جشنواره موسیقی، تصویری معیوب بود.
این سه روایت دستکاری شده از سوی شواهد مستقل، از جمله اعترافات اسرائیل، رد شده اند.
* نوزادان سر بریده – بسیاری از رسانهها ادعاهایی مبنی بر سر بریدن نوزادان اسرائیلی را تکذیب کردند، اما رییسجمهور آمریکا، جو بایدن، مدام این دروغ را تکرار کرد که تصاویر نوزادان را دیده است. همزمان روزنامه تایمز از عنوان «اسرائیل تصاویر نوزادان مثله شده را منتشر میکند»، با تصاویر نوزادان (در اصل) فلسطینی به عنوان «اثبات جنایات فلسطینیها» استفاده میکند. در همان زمان موارد مستندی در سال ۲۰۲۴ وجود داشت که سربازان اسرائیلی عمداً کودکان را با تک تیرانداز به قتل میرسانند. کاخ سفید مجبور شد ادعای ناصادقانه و جنونآمیز بایدن مبنی بر اینکه او عکسهایی از نوزادان سربریده را دیده است، «پس بگیرد.»
* تجاوز گروهی – علیرغم این ادعاها که از جانب بی بی سی و گاردین تکرار شد، رژیم اسرائیل ادعا نکرد که قربانیان تجاوز جنسی مشخصی را شناسایی کرده است، و نیز هیچ فیلم یا شواهد پزشکی قانونی که این ادعا را تأیید کند، ارایه نکرده است – آنان در عوض به ادعای برخی نیروهای نظامی و امدادی تکیه کردند. تایمز اسرائیل ابراز ناراحتی کرد که «حسابهای نامعتبر» از سوی امدادگران زاکا، باعث «ایجاد تردید» در مورد «تجاوز گروهی حماس» شده است.
* با این حال، تجاوز و قتل زنان فلسطینی از سوی سربازان اسرائیلی در غزه، و تجاوز اسرائیلیها به اسرای مرد فلسطینی (که منجر به برخی اتهامات شد) برملا گردید، اما این تجاوزها در بخشهایی از رسانههای اسرائیل توجیه شد.
* کشتار غیرنظامیان در جشنواره موسیقی، ادعایی علیه رزمندگان حماس بود که در واقع برخی از «غیرنظامیان» بالغ را کشتند و اسیر کردند. با این حال، ارتش اسرائیل بر اساس فرمان هانیبال (که استفاده از اعمال زور بیرویه برای جلوگیری از اسارت سربازان را توصیه میکند) به هر سه تأسیسات ارتش که مقاومت فلسطین به آن نفوذ کرده بود، حمله کرد، هواپیماهای اسرائیلی، ۷۰ خودروی در حال فرار را منهدم کردند و تانکهای اسرائیلی به کیبوتها شلیک کردند. یک فرمانده تانک اسرائیلی اعتراف کرد که در جریان «مقابله گروگانها» به کیبوتها شلیک کرده است. بسیاری از رسانهها به این نتیجه رسیدند که ارتش اسرائیل مسؤول کشتار بسیاری از شهروندان اسرائیلی و (برخی از سربازان اسرائیلی) در هفتم اکتبر است. گفته میشود که این کشتارها به دلیل «آتش نیروی خودی» بر اساس «دستورالعمل هانیبال» رخ داده است.
در مجموع، اتهامات مربوط به قتل کودکان، تجاوز به عنف و قتل عام غیرنظامیان به سرعت به عنوان جنایاتی که نیروهای اسرائیلی مرتکب شده بودند، ثابت شد، اما عمدتاً به عنوان ادعاهایی علیه مقاومت فلسطین، رد شد. تأثیر عمده قیام به رهبری حماس، موفقیت در نابودی بیشتر پادگان غزه، به علاوه تضعیف روحیه کل دستگاه نظامی و اطلاعاتی اسرائیل و گرفتن بیش از ۲۰۰ اسیر بود.
اما علیرغم مبادله اولیه زنان و کودکان در اواخر سال ۲۰۲۳، چشمانداز مبادله گستردهتر اسیران به دلیل امتناع اسرائیل از انجام حملات خود در نوار غزه تضعیف شد. با این حال، آن حمله با کشتار گسترده غیرنظامیان و شکست در مهار حملات مقاومت رقم خورد. حتی در میان ارتش اسرائیل و منابع حامی «اسرائیل» اجماع گستردهای به وجود آمد که حماس (و متحدانش) را نمیتوان شکست داد.
با توجه به غافلگیری شگفتانگیز رویداد ۷ اکتبر، که با جسارت تمام سرویس مخفی مشهور اسرائیل را خلع سلاح کرد، این نظریه در میان شکاکان مطرح شد که رژیم (و به ویژه نتانیاهو) میتواند به دلیل سابقۀ خاصی از طرفداری که در گذشته نسبت به حماس (برای ایجاد تفرقه میان اسلامگرایان و سکولارهای فلسطینی) نشان داده بود، پشت همه ماجرا بوده باشد. به این معنا که، حملات ۷ اکتبر بخشی از یک عملیات پرچم دروغین بود. درست است که گروههای همپیوند با اخوان المسلمین (به ویژه آنهایی که از طرف قطر، میزبان پایگاههای عظیم آمریکا، حمایت میشوند) سابقه همکاری دارند، حماس مدتهای مدیدی است که پلهای خود را با دیگر گروههای مقاومت و تمام محورهای منطقهای در کشورهای جبهه مقاومت، اصلاح کرده است. منشور اصلاح شده این گروه در سال ۲۰۱۷، غیر فرقهای است. با توجه به این موضوع، و با توجه به صدمات فوقالعادهای که به ارتش اسرائیل وارد شده است، شواهد حاکی از آنست که ۷ اکتبر یک عملیات نظامی درخشان بوده است و نه یک پرچم دروغین.
در پس انتقامجویی اسرائیل از غیرنظامیان غزه – یک تاکتیک کلاسیک فاشیستی، به منظور مجازات غیرنظامیان به دلیل حملات پارتیزانی – تضاد عمیقی بین قوانین بینالمللی در باره حق مقاومت، و دیدگاه استعماری و استثنایی حامیان رژیم اسرائیل نهفته است.
۲- حق مقاومت
به رسمیت شناختن حق مردم (و نه فقط یک دولت) برای تعیین سرنوشت در دهه ۱۹۶۰، حق مقاومت در برابر انکار این تعیین سرنوشت را به طور ضمنی به رسمیت شناخت. از آن زمان به بعد، حقوق بینالملل این حق را تصریح میکند. اما، نظامهای حقوقی ملی منقسم باقی مانده اند، از یک سو، حق مقاومت که معمولاً از سوی دولتهای پسااستعماری و پسافاشیستی به رسمیت شناخته میشود، و از سوی دیگر، از جانب دولتهای مطلقه (مانند بریتانیا) و قدرت هژمونیک مرکزی (آمریکا) و بسیاری از اقمارشان، این حق را به شیوهای گزینشی اعمال میکنند. این نابرابری ملی در به رسمیت شناختن حقوق بینالملل در مورد حق مقاومت، معضل اصلی در مبارزه برای خودمختاری در جهان پس از استعمار را تشکیل میدهد.
فایز صایغ، آکادمیک و دیپلمات سوری-آمریکایی، در مقاله خود در سال ۱۹۶۵ با عنوان «استعمار صهیونیستی در فلسطین»، حقوق ناسیونالیستی عرب و حق ضمنی مقاومت را از منشور سازمان ملل مطرح کرد و دوران «۱۹۱۷ تا ۱۹۴۸ را دوران مقاومت برتر عربی» خواند. وی با بیان اینکه مردم فلسطین در سال ١۹۶۴ با تأسیس سازمان آزادیبخش فلسطین ابتکار عمل را به دست گرفتند، خاطرنشان کرد: «حقوقی که از آن دفاع نمیشود، حقوقی رها شده است.» مطمئناً ادغام مفاد اعلامیه خودمختاری در مورد استعمارزدایی در دو میثاق (میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی) و (میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) پیرامون حقوق بشر در سال ۱۹۶۶، این شناخت ضمنی را تقویت کرد.
در سال ۱۹۶۶، مجمع عمومی سازمان ملل «آپارتاید را جنایت علیه بشریت» نامید (۲۲۰۲ آ – ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶)، در سال ۱۹۸۲، مجمع عمومی سازمان ملل همچنین «حق تعیین سرنوشت و استقلال از سوی مردم تحت سلطه استعماری و خارجی» – به ویژه آفریقای جنوبی، نامیبیا و فلسطین اشغالی را برای تعیین سرنوشت خود تأیید کرد و «مشروعیت مبارزه مردم را مجدداً برای استقلال، تمامیت ارضی، وحدت ملی و رهایی از سلطه استعماری و اشغال خارجی با تمام ابزارهای موجود، از جمله مبارزه مسلحانه، مورد تأیید قرار داد.»
این قطعنامۀ ۱۹۸۲، همچنین «نفی حق مسلم مردم فلسطین و تجاوزات مکرر اسرائیل علیه مردم منطقه را تهدیدی جدی برای صلح و امنیت بینالمللی دانسته است.» در سال ۱۹۸۴ شورای امنیت به طور گسترده از این تصمیمات سازمان ملل حمایت و در مورد مقاومت گسترده و متحد مردم مظلوم آفریقای جنوبی اظهارنظر کرد.»
با این وجود، نلسون ماندلا و نمایندگان کنگره ملی آفریقا (ای ان سی) – عوامل اصلی مبارزه مسلحانه آفریقای جنوبی علیه آپارتاید از اوایل دهه ۶۰ میلادی – تا سال ۲۰۰۸، یعنی ۱۴ سال پس از انتخاب ماندلا به ریاست جمهوری آفریقای جنوبی و ۹ سال پس از کنارهگیری وی از زندگی سیاسی، در لیست «تروریستی» ایالات متحده باقی ماندند. دولت آمریکا در تمام طول جنگ سرد با رژیم آپارتاید همکاری و روی آن سرمایهگذاری کرد و آنرا سنگری در برابر کمونیسم میدید، تا اینکه فشارهای مردمی منجر به تصویب یک قانون ضد آپارتاید در سال ۱۹۸۶ شد و در نتیجه «تحریمهای اقتصادی علیه آفریقای جنوبی اعمال شد و دولت با آزادی ماندلا و تمام زندانیان سیاسی موافقت کرد و با اکثریت سیاهپوست وارد «مذاکرات حسن نیت» شد. واشینگتن خیلی دیر به مبارزه ضد آپارتاید پیوست.
به همین منوال، دولت بریتانیا که تا پایان با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی همکاری کرد، ماندلا و کنگره ملی آفریقا را در سال ۱۹۸۷، یک سال پیش از آزادی ماندلا از زندان، «تروریست» اعلام میکرد. هم بریتانیا و هم ایالات متحده در سال ۱۹۸۶ طرح تحریم رژیم آپارتاید را وتو کردند. این بدان معناست که بریتانیا و ایالات متحده به طور جدی با جامعه بینالمللی در مورد آپارتاید در آفریقای جنوبی و کسانی که از داخل در برابر آن مقاومت میکردند، همگام نبودند. بریتانیا و ایالات متحده به ندرت برای حق مقاومت در برابر استعمار، اشغال و آپارتاید، با رأی ممتنع خود نسبت به اعلامیه ۱۹۶۰ در مورد استعمارزدایی – و اصل اساسی آن یعنی تعیین سرنوشت – احترام قایل بودند.
با این حال، بر اساس قوانین بینالمللی، حق مقاومت بارها تأیید شده است، از جمله در قطعنامه ۳۳۱۴ سازمان ملل متحد در سال ۱۹۷۴ (درباره تعریف تجاوز) که «حق این مردم [محروم از حق تعیین سرنوشت، آزادی، استقلال و تحت اشغال خارجی] مبارزه برای این هدف و دریافت حمایت مطابق با اصول منشور»؛ و نیز با پروتکل الحاقی ۱۹۷۷ از کنوانسیونهای ۱۹۴۹ ژنو که حقوق صریح مقاومت برای مردمان تحت اشغال را تأیید کرد. سایر منابع قانونی مربوطه عبارتند از: قطعنامه ۲۱۰۵ سازمان ملل در سال ۱۹۶۵ (درباره مبارزات ضداستعماری آفریقا)، قطعنامه ۲۶۲۵ در سال ۱۹۷۰ (اشاره به قانون عرفی در مورد حق مقاومت در برابر انکار تعیین سرنوشت) و حکم دیوان بینالمللی عدالت در سال ۲۰۰۴ (در مورد دیوار اسرائیل که دیوان بینالمللی عدالت ادعاهای «دفاع از خود» از سوی یک نهاد اشغالگر غیرقانونی را رد کرد.) علاوه بر این، از سال ۱۹۸۸ که فلسطین اعلام موجودیت کرد و در سازمان ملل به عنوان یک کشور شناخته شد، فلسطین حق دفاع ملی از خود در برابر تهاجم خارجی (یعنی اسرائیلیها) را بر اساس ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد قایل شد.
با این وجود، اکثر رژیمهای استعماری سابق حقِ «بازیگران غیردولتی» برای مقاومت در برابر تجاوزات خارجی، اشغال و آپارتاید را به رسمیت نمیشناسند، هرچند این حق به روشنی در حقوق بینالملل گنجانده شده است و حتی در حدود ۲۰ درصد از قوانین اساسی (کشورهای) جهان منعکس شده است. این گزاره به عنوان تمایل به مطلقگرایی در حکومت دولتی، مانند بریتانیا، توضیح داده شده است، دیدگاهی که از سوی نظریهپردازانی مانند توماس هابز منعکس شده است. با این حال، بریتانیا از دیرباز علاقمند بود که شورش را در بسیاری از مستعمرات خود، به ویژه در ایرلند، مشروع جلوه دهد. از سوی دیگر، ایالات متحده آمریکا جمهوری خود را از یک انقلاب ضداستعماری آغاز کرد، اما به دلیل تاریخ بردهداری، استعمار داخلی و تصاحب دایمی سرزمینهای خارجی، هرگز مضامین آزدی را به طور مداوم به کار نگرفت. بنا بر این، واشینگتن با ایجاد جهان هژمونیک خود بر مبنای استانداردهای دوگانه آشکار، از قدرتهای امپریالیستی اروپایی متمایز بود. چنانکه سیمون بولیوار، آزادیخواه ضداستعماری آمریکای جنوبی، دو قرن پیش (در ۱۸۲۹) گفت: «به نظر میرسد که ایالات متحده مقدر شده است که آمریکاییها را به نام آزادی دچار بدبختی و فلاکت کند.»
از سوی دیگر، بسیاری از کشورهای دارای تاریخ پسااستعماری و پسافاشیستی، در واقع اکثریت اعضای سازمان ملل در دهه ۱۹۶۰ میلادی، مقاومت در برابر انکار تعیین سرنوشت را امری اساسی تشخیص دادند. این امر به توضیح شفافیت حقوق بینالملل در مورد این موضوع کمک میکند. حق مقاومت در حقوق بینالملل تابع قواعد عمومی حقوق انساندوستانه، از جمله اصول تمایز بین رزمندگان و غیرنظامیان، تناسب و برخی موارد دیگر است. با این حال، هیچ معادل اخلاقی بین خشونت استعمار شونده و استعمارگر وجود ندارد، سرشت و مقیاس این دو به دلایل مهم تاریخی متفاوت هستند. با این حال، مفسران غربی زیر فشار سنتهای کشور خود هستند، اما در مواجهه با حقایق سخت جنایتکاری استعماری، اغلب ناجوانمردانه به ادعای «برابری اخلاقی» پناه میبرند، و استدلال میکنند که مقاومت فلسطین به بدی ارتش وحشی اسرائیل است؛ داستان «هر دو طرف».
حق مقاومت فلسطین شاید آشکارترین و خشنترین نمونه معضل حقوق اجتماعی در دوران پسااستعمار است. در بسیاری از مقالات، اصول مقاومت در برابر اشغال سرزمینهایی که به طور غیرقانونی به وسیلۀ اسرائیل در سال ۱۹۶۷ به سیستم آپارتاید اعمال شده (عمدتاً نوار غزه و کرانه باختری و همچنین برخی از مناطق لبنان و جولان سوریه) به طور گستردهتر در مورد تجاوز «اسرائیل» به ملت فلسطین بیان کرده اند. در یک مقاله میخوانیم: «تا زمانی که اشغال غیرقانونی ادامه داشته باشد، طبق قوانین مسؤولیت بینالمللی، استمرار (اشغال) عملی نادرست است، لذا حق دفاع مستمر از خود برای دولت/مردم تحت اشغال محفوظ میماند.» بند الحاقی این است که «دفاع از خود از طرف فلسطینیها تنها پس از ارزیابی اصول ضرورت، تناسب و حضور دایمی و فراگیر قابل اعمال است.»
به همین سیاق، وکیل آمریکایی، استنلی کوهن، مینویسد که «اصطلاح “مبارزه مسلحانه” در حق مقاومت بدون تعریف دقیق در آن قطعنامه و بسیاری از قطعنامههای پیشین که از حق افراد بومی برای بیرون راندن اشغالگر حمایت میکردند، دلالت میکند.» او به نقل از فردریک داگلاس، برده سابق و فعال مبارزه رهاییبخش در آمریکای شمالی، اهمیت مبارزه برای حقوق را تخطئه میکند:
«اگر مبارزه نباشد، پیشرفتی هم وجود ندارد. کسانی که ادعا میکنند طرفدار آزادی هستند و در عین حال دست به اقدام و تهییج نمیزنند، مردانی هستند که میخواهند بدون شخم زدن زمین محصول برداشت کنند … مبارزه ممکن است اخلاقی یا فیزیکی باشد؛ یا ممکن است هم اخلاقی و هم فیزیکی باشد؛ اما مبارزه باید وجود داشته باشد. قدرت بدون مطالبه، چیزی را واگذار نمیکند. هرگز چنین نبوده و هرگز چنین نخواهد بود.»
گروه کانادایی عدالت و صلح در خاورمیانه (سی جِی پی ام ای) سندیت حق مقاومت را در محدودههای تنظیم شده از طرف سازمان ملل را تصدیق میکند، در حالیکه اشاره میکند که دولت کانادا (مثل بقیه جهان آنگلو-آمریکایی) این حق را به رسمیت نمیشناسند. کانادا که حامی رژیم اسرائیل است، حتی با گروههای غیر-خشونت آمیز فلسطینی مانند جنبش بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریم اسرائیل (بی دی اس) مخالفت میکند و «به طور مداوم از هر گونه اقدام جدی برای پاسخگو کردن اسرائیل به خاطر نقض قوانین بینالمللی جلوگیری میکند» از جمله تلاشهای سازمانهای غیر دولتی برای جبران خسارت در دیوان کیفری بینالمللی.
کل بلوک انگلیسی-آمریکایی و برخی دیگر از حامیان رژیم اسرائیل مانند آلمان و فرانسه، تمام گروههای مقاومت فلسطینی را ممنوع کرده اند، و این کاملاً مغایر با قوانین بینالمللی و سیستم سازمان ملل متحد است. با این حال، هیچیک از گروههایی که از سوی «اسرائیل» و حامیان آن به عنوان «تروریست» ممنوع شده اند (حماس، جهاد اسلامی فلسطین، پی اف ال پی، و غیره) از سوی شورای امنیت سازمان ملل ممنوع نشده اند. در عوض، فهرست تلفیقی شورای امنیت سازمان ملل متحد که شامل گروههای تروریستی دروغین اسلامی، داعش، جبهه النصره و شعبات آنها میشود، عمدتاً در حمایت از جنگهای نیابتی اخیر آمریکا در سراسر منطقه لیبی، عراق، سوریه، لبنان و یمن فعالیت میکردند. هیجیک از گروههای مقاومت فلسطینی یا منطقهای، مانند حزبالله، در فهرست شورای امنیت سازمان ملل قرار ندارند. تنها استثنای این قاعده، انصارالله یمن است که از سال ۲۰۱۵ از سوی شورای امنیت سازمان ملل (به بهانه نادرست) تحریم شد.
امتناع غرب از احترام به حق مقاومت، پیآمدهای سنگینی برای گفتمان عمومی دارد. برای نمونه، نیویورک تایمز، با صدایی که به دلیل شهرتش در موتور جستوجوی آنلاین مهم گوگل و دانشنامه ویکی پدیا، تقویت شده است – بدنام و شدیداً علیه فلسطینیان جانبدار و متعصب است. نیویورک تایمز مرتباً اسرائیل را یک «دمکراسی» (البته «در خطر») و گروههای مقاومت فلسطینی را «تروریست» میخواند. این امر حتی زمانی که گروههای مقاومت ارتش اسرائیل را هدف قرار میدهند و همزمان اسرائیل مردم غیرنظامی را هدف قرار میدهد، پیوسته ادامه دارد. منطق ویکی پدیا این است که خوانندگان باید به منابع دست دوم مثل نیویورک تایمز اعتماد کنند و به منابع اولیه (یعنی تحقیق اصلی) بیتوجه باشند. این منطق، دنیا را در جهل نگه میدارد و به حقوق بینالمللی خیانت میکند.
۳- اظهارات پایانی
۷ اکتبر، اگر درست درک شود، یک قیام متهورانه از سوی جناحهای مقاومت فلسطین به رهبری حماس بود که موفقیتاش فراتر از حد انتظار بود، زیرا وضعیت روحی اسرائیل را در هم شکست و حمایتهای مقاومت منطقهای قابل توجهی را در لبنان، ایران، یمن و عراق جلب کرد. بنابر این، از هدف اولیه خود، در هم کوبیدن پادگان غزه، فراتر رفت.
هدف مبادله اسرا عمدتاً ناموفق بود، زیرا تأثیر نظامی باعث شد رژیم اسرائیل تمایلی به مذاکره در مورد آتشبس نداشته باشد. آنچه به عنوان ضربه به دشمن اشغالگر شروع شد، به آغاز مرحله نهایی انقلاب فلسطین تبدیل شد: عملیات استعمارزدایی که نمیتواند به وضعیت اشغالی برگردد.
جامعه بینالمللی که به استعمارزدایی و هنجارهای پسااستعماری احترام میگذارد، باید در بزرگداشت این نقطه عطف چشمگیر آزادی فلسطین، که به احتمال زیاد آغاز مرحله نهایی یک انقلاب ضداستعماری است، یاری رساند. صداهای فلسطینی و همدرد با آرمان فلسطین، باید تاریخ ۷ اکتبر را بازنویسی کنند و نماد را از دست استعمارگران بگیرند.
این عملیات از سوی رژیمهای غربی و رسانههای آنها با ادعای دروغین تروریسم علیه غیرنظامیان مورد انتقاد قرار گرفت. این بهانهای برای پردهپوشی جنایات اسرائیل علیه مردم غیرنظامی غزه از جمله کودککشی در مقیاس بزرگ بود. تصور میشد که اگر بر جنایات «حماس» به اندازه کافی تأکید شود، حتی ممکن است انتقامجویی غیرنظامی بعدی در غزه را توجیه کرد. مطمئناً این نگاه مورد پسند سردبیران رسانههای غربی بود. در واقع شواهد بسیاری نشان میدهد که ادعاهای تروریسم به طور قانع کنندهتری در مورد عملیات تهاجم بعدی اسرائیل اعمال میشود، که اکنون از سوی دیوان بینالمللی عدالت به عنوان یک اقدام محتمل نسلکشی شناخته میشود. حتی پاپ فرانسیس از «تروریسم» اسرائیل در غزه شکایت کرد.
در حالی که به همه گروههای مقاومت برچسب «تروریست» زده میشود، نیاز مبرمی به مخالفت با «نفی عادیسازی» حق مقاومت وجود دارد. نمیتوان به حامیان رژیم صهیونیستی اجازه داد دستآوردهای حقوق بینالملل پسااستعماری را دفن کنند.
علاوه براین، باید با عملیات مستمر «تفرقه بیانداز و حکومت کن» از جانب واشینگتن و همکارانش با هماهنگی و ادغام بیشتر گروهها و دولتهای جبهه مقاومت مقابله شود. همانطور که چند سال پیش در ایران گفتم، علاوه بر مزایای امنیتی، منافع استراتژیک و اقتصادی برای همه اعضاء در غرب آسیا وجود خواهد داشت، بلوکی که نه تنها حافظ منافع منطقه است، بلکه به ظرفیت این اهرم نیز میافزاید.