اقتصاد و مالکیت – دولت و بازار در چین امروز
در کتابی که اخیراً در مورد چین به وسیله «رمی ههرِرا» و «ژیمینگ لونگ» انتشار یافت این تعریف برای فرماسیون – اقتصادی اجتماعی چین پیشنهاد شد: «سوسیالیسمِ بازار و یا سوسیالیسم با بازار که در آن نقش برنامهریزی مرکزی تعیین کننده میماند.» مشخصات اقتصاد چین که این تعریف را تقویت میکند، متشکل است از:
۱. برنامهریزی اقتصادی
۲. خدمات نسبتاً گسترده دولتی
۳. مالکیت عمومی بر زمین و منابع طبیعی
۴. اشکال مختلف مالکیت
الف. شرکتهای دولتی
ب. مالکیتهای کوچک فردی
ج. تعاونیها
د. مالکیت سرمایهداری به معنی کلام
۵. کنترل سیستم بانکی و بازارهای مالی (که از سال ۲۰۰۵ تا حدودی گشایش یافته است)، به ویژه به وسیله یک بانک مرکزی غیرمستقل، که نرخ بهره و سقف حداقل ذخیره مالی را کنترل میکند.
از طرف دیگر «برانکو میلانوویچ» در کتاب خود سرمایهداری خالص Capitalism, alone برمبنای شاخصههای زیر چین را جزو کشورهای سرمایهداری ردهبندی میکند: «برای این که جامعهای، سرمایهداری خوانده شود باید بخش عمده تولید آن با وسایل تولید خصوصی (سرمایه و زمین) صورت گیرد و بخش عمده زحمتکشان آن (یعنی افرادی که از نظر قانونی نه به زمین بندند و نه قادرند با سرمایه شخصی کار کنند) مزدبگیر باشند و اغلب تصمیمات در رابطه با تولید و تعیین قیمتها غیرمرکزی صورت گیرد (یعنی هیچکس به شرکتها تحمیل نکند).» در حقیقت در پرتو تعریفهایی که در بالا آمد، باید شک کرد که بخش عمده تولید در چین از طریق وسایل تولید خصوصی صورت میگیرد در حالیکه واقعاً بخش عمده زحمتکشان برای دستمزد کار میکنند (با اینکه بسیاری از آنان در شرکتهای غیرسرمایهداری مشغول به کارند). آنچه که به آخرین شاخصه مربوط میشود، آیا واقعاً مطمئنیم که تعیین غیرمرکزی قیمتها واقعاً مانع از این میشود که جامعهای را «سوسیالیستی» بنامیم؟ به نظر من تعریف «رمی ههرِرا» و «ژیمینگلونگ» صحیحتر از نظر «میلانوویچ» است، حتی با اینکه ظاهراً تصویری لحظهای است که به ما نشان میدهد که چین امروز کجا قرار گرفته و نه فردا کجا قرار خواهد داشت.
ولی برای سنجش وضعیت چین، معیار دیگری نیز وجود دارد و آن مقایسه با تعریف سوسیالیسمی است که به وسیله فردی که سیاست گشایش و رفرم را کلید زد، مطرح گردیده بود. برای «دنگ شیائوپینگ» «ذات سوسیالیسم، رهایی و رشد و تکامل نیروهای مولده، غلبه بر استثمار و قطببندی و نهایتاً ایجاد رفاه همگانی است.»
وضعیت در رابطه با این اهداف چگونه است؟ اولین جنبه، بسیار اساسی است و «دنگ» آنرا مربوط به از بین بردن فقر میداند. میتوان گفت در رابطه با وجود سطح تکامل نازل تولید و تکامل نیروهای مولده که قادر نبودند نیازهای خلق را برطرف سازند، دلیلِ تحولی که «دنگ» کلید آن را زد، این ایده بود که «وظیفه اساسی سوسیالیسم تکامل نیروهای مولده است.» برای «دنگ» این امر مسجل بود که «سوسیالیسم فقر نیست … سوسیالیسم به معنی از بین بردن فقر است. اگر نیروهای مولده را تکامل نبخشیم و سطح زندگی مردم را بالا نبریم، نمیتوانیم بگوییم که سوسیالیسم بنا میکنیم.»۱۴۶ و بیشتر: عقبماندگی رشد نیروهای مولده برای «دنگ» «تضاد اصلی» در فاز اول سوسیالیسم بود، که در حال حاضر چین در آن به سر میبرد.
آنچه که به رشد نیروهای مولده مربوط میشود، نتایجی که از زمان آغاز سیاست رفرم و گشایش به دست آمده در تاریخ جهان بینظیر است. این امر در مورد از بین بردن فقر نیز صادق است، هر چند که تا رسیدن به هدف «رفاه برای همه» هنوز راه طولانی در پیش است. با اینحال، اینطور به نظر میرسد که چین تا سال ۲۰۲۵ به هدف بزرگی دست خواهد یافت که در کنگره حزب در نظر گرفته نشده بود و تنها از طرف تحلیلگران مالی مطرح شده بود و آن ورود به دایره کشورهای پیشرفته با درآمد بالا بود.
مسأله دردناکی که باقی میماند، مسأله «از بین بردن استثمار و دوقطبی شدن جامعه است.» نابرابری هر چند که در سالهای اخیر کاهش یافته، ولی هنوز وجود دارد و در سطح بالایی است و از طرف رهبران کشور نیز انکار نمیشود و غیرقابل قبول تلقی میگردد. آنچه که در بالا آمد سؤالهایی را برای اختتام بحث مطرح میکند. اولین سؤال را میتوان اینطور مطرح کرد، که آیا باید چین را کشوری در حال گذار به مدلی که هماکنون در کشورهای دیگر وجود دارد، دانست و یا اینکه چین کشوری است با الگوی اقتصادی – اجتماعی مستقل؟ احتمالاً پاسخ دوم به این سؤال درست است. اگر این تعبیر درست باشد در آنصورت تعمیق این آزمون ما را مجبور خواهد کرد مقولههایی را که ما در دوران جنگ سرد در آنها تقابل سرمایهداری با کمونیسم/ سوسیالیسم و رقابت میان دو سیستم را میدیدیم، از نو فورموله کنیم.
وقتی روزنامه اقتصادی «هاندلزبلات» آلمان امروز «مسأله سیستم» را مجدداً مطرح میکند، این اراده برپایه آن چیزی است که روزنامه مزبور «موفقیت هراسناک چین با سیستم سرمایهداری دولتی آن» مینامد. همینطور «برانکو میلانوویچ» که صفت «سوسیالیسم» را برای جامعه چین مردود میشمارد در عینحال به تقابل مدلهای مختلف (که پایانش معلوم نیست) به ویژه بین «سرمایهداری لیبرال شایستهسالار» و «سرمایهداری سیاسی» چینی اذعان دارد.
مسأله رقابت بین سیستمها به طور کلی نامریی نگاه داشته میشود ولی در تأملات چینیها منظور شده است. برای «شی جینپینگ» رفرمها و گشایش مقدور ساخت تا چین به «رشد اقتصادی و اجتماعی سریع و امتیازهای قابل قیاس در رقابت با سرمایهداری دست پیدا کند.» او در جای دیگری بر ضرورت «تداوم رفرمها و نوآوریها که سوسیالیسم مدل چینی را در رابطه با رهایی و رشد نیروهای مولده کاراتر از سرمایهداری میکند … تا امتیازهای قابل قیاسی در رقابت به دست آورد و برتری سوسیالیسم مدل چینی را به طور کامل به نمایش گذارد، تأکید دارد. به جای آن در سخنرانیهای جدیدتر تأکید او بیشتر روی احتراز از تقلیدهای مکانیکی از مدلهای دیگر است. علاوه براین، «شی جینپینگ» کراراً و علناً چالشهای جدید و بغرنج اقتصاد چین را مطرح کرده است. این چالشها طبیعتاً در اثر جنگ اقتصادی تحمیلی از سوی ایالات متحده آمریکا به رهبری دونالد ترامپ و همینطور همکاری ناکافی کشورهای عضو اتحادیه اروپایی به ویژه منطقه یورو، بغرنجتر میشود.
به هر حال، مطمئناً مدل چینی به تکامل خود ادامه خواهد داد. این تکامل به کجا خواهد انجامید؟ کسی پاسخ این سؤال را نمیداند، ولی یک چیز قطعی است. این پاسخ، پاسخی نیست که در اوایل دهه ١٩٩٠ بسیاری از نظریهپردازان از جمله «فرانسیس فوکویاما» ارایه میکردند که میتوان از «یک مدل تکاملی برای کلیه جوامع انسانی»، از «یک تاریخ منسجم و پیشگام که در نهایت اکثریت بزرگ بشریت را به دمکراسی لیبرال و لیبرالیسم اقتصادی همراه آن» هدایت خواهد کرد، سخن گفت.
Other Books From - انتشارات عدالت
Other Books By - Vladimiro Giacché
هیچ کتاب در دسترس است!
برگشت