تزهای حزب کمونیست یونان در مورد سوسیالیسم
کنگرۀ ۱٨
سهم سیستم سوسیالیستی
تکامل سرمایهداری و مبارزه طبقاتی در اواسط قرن ۱٩، کمونیسم را جبراً در دستور روز قرار داد. اولین برنامه علمی کمونیستی، مانیفست حزب کمونیست مارکس و انگلس، ۱۶۰ سال پیش در سال ۱٨۴٨ نگاشته شد. اولین انقلاب پرولتری ۱٨٧۱ کمون پاریس بود. با آغاز قرن ۲۰ پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۱٩۱٧ در روسیه صورت گرفت؛ این انقلاب نقطه آغازی برای یکی از بزرگترین دستآوردهای تمدن در تاریخ بشری، یعنی از میان برداشتن استثمار انسان از انسان بود. به دنبال آن پس از جنگ دوم جهانی در یک سلسله از کشورهای اروپایی، آسیایی و همین طور قاره آمریکا، کوبا، قدرت دولتی تسخیر شد تا سوسیالیسم بنا گردد. با وجود مشکلاتی که در کشورهای سوسیالیستی وجود داشت، سیستم سوسیالیستی قرن ۲۰ بر سرمایهداری تفوق داشت و امتیازات بزرگی را برای زندگی و شرایط کار مردم نشان داد. اتحاد جماهیر شوروی و سیستم جهانی سوسیالیستی تنها وزنه واقعی در مقابل تجاوزگری امپریالیستی بود.
نقش اتحاد جماهیر شوروی در پیروزی بر فاشیسم در طی جنگ جهانی دوم تعیینکننده بود. اتحاد جماهیر شوروی دستگاه نظامی آلمان و نیروهای متفق آن را که وارد خاک شوروی شده بودند، له کرد. آنها تعداد زیادی از کشورهای اروپایی را از یوغ قدرت اشغالگر آلمان آزاد ساختند. بیش از ۲۰ میلیون نفر از شهروندان شوروی جان خود را در دفاع از میهن سوسیالیستی از دست دادند و بیش از ۱۰ میلیون نفر مجروح و علیل به جای ماندند. ابعاد ویرانیهای مادی در کشور شوراها بسیار عظیم بود. پیروزیهای ارتش سرخ کمک بزرگی به رشد جنبشهای ضدفاشیستی و آزادیبخش که توسط احزاب کمونیستی رهبری میشدند، کرد. در بسیاری از کشورهای اروپای شرقی و میانه، مبارزه ضدفاشیستی (با کمک تعیینکنندۀ ارتش سرخ) به سرنگونی حاکمیت بورژوازی منجر شد. سیستم سوسیالیستی نمونههای تاریخی در مورد همبستگی بینالمللی با خلقها در مبارزه علیه استثمار، اشغال خارجی و تجاوزات امپریالیستی ارایه کرد و به پایان بخشیدن دوران کلنیالیسم، محدود ساختن درگیریهای نظامی و بحرانها کمک تعیینکنندهای نمود.
دستآوردهای کار در کشورهای سوسیالیستی، طی سالها سرمشقی بود که به موفقیت طبقه کارگر و جنبشهای خلقی در جوامع سرمایهداری کمک میکرد. تعادل قوای بینالمللی که پس از جنگ دوم جهانی پدید آمده بود، کشورهای سرمایهداری را مجبور ساخت تا اندازهای عقبنشینی کنند تا با این مانور روند انقلابی مبارزه را محدود کرده و شرایطی را به وجود آورند تا بتوانند تحت آن، طبقه کارگر را در درون سیستم ذوب کنند.
تلاشی مناسبات تولیدی سرمایهداری بشریت را از بندهای بردهداری دستمزدی رها ساخت و با این هدف که حوایج مردم را مرتفع سازد، راه را برای رشد دانش و ابزار تولید گشود. بدین صورت حق داشتن کار، بهداشت و فرهنگ دولتی و رایگان، تأمین مردم با خدمات مناسب و محل سکونت، و امکانات برای فعالیتهای فکری و فرهنگی توسط دولت نضمین شده بود. در سال ۱٩۱۳ سهم دهقانان، کارگران و کارمندان امپراتوری روسیه از درآمد ملی کشور ۵۳ درصد بود، در حالی که سهم استثمارگران به ۴٧ درصد میرسید، که تقریباً نیمی از آن بود.
پس از انقلاب بزرگ سوسیالیستی اکتبر سهم درآمدی که حاصل کار نبود، به شدت سقوط کرد؛ ولی در بین سالهای ۱٩۲٧-۱٩۲٨ سهم عناصر استثمارگر از درآمد ملی ٨٫۱ درصد بود. اواسط دهه ۱٩۳۰ درآمد ملی به طور کامل از آن زحمتکشان بود.۱ نابودی کامل میراث وحشتناک بیسوادی، همگام با ارتقای سطح تعلیم حرفهای و تخصصی و همچنین از میان بردن بیکاری دستآوردهای بینظیری است که سوسیالیسم به ارمغان آورد. در اتحاد جماهیر شوروی طی یک سرشماری در سال ۱٩٧۰ مشخص شد که بیش از سهچهارم کارگران شهری و ۵۰ درصد کارگران مناطق روستایی دارای تحصیلات متوسطه و فوق دیپلم هستند.۲ اتحاد جماهیر شوروی در طی ۲۴ سال قبل از حمله نازیها گامهای مهمی در تکامل صنعت و اقتصاد برداشته بود تا بر عقبماندگی موروثی سرمایهداری غلبه کند. انقلاب فرهنگی، به مثابه بخش جداییناپذیری از ساختمان سوسیالیسم به زحمتکشان امکان داد دستآوردهای فرهنگ انسانی را بشناسند و تجربه کنند. در اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱٩٧۵ قانوناً تضمین شده بود که مدت کار از ۴۱ ساعت در هفته فراتر نرود،۳ این مدت کار در جهان بینظیر بود. برای همه کارگران روزهای آرامش و تمرد اعصاب و مرخصی باحقوق تضمین شده بود. وقت آزاد طولانی میشد و محتوای آن نیز تغییر میکرد. وقت آزاد، دیگر زمان بازتولید کالای «نیروی کار» نبود تا برای استثمار سرمایهداری سرحال نگاه داشته شود. کارگران به این امکان دست یافتند، وقت آزاد خود را صرف سیاست فرهنگی و تعلیم و تربیتی و شرکت در اعمال قدرت کارگران و مدیریت در تولید کنند. تدمین اجتماعی مردم زحمتکش دارای مهمترین اولویتها در کشور سوسیالیستی بود. یک سیستم فراگیر بازنشستگی با دستآورد بسیار مهم مرز سنی نازل برای بازنشستگی (۵۵ سال برای زنان و ۶۰ سال برای مردان) ایجاد شد. تأمین مالی بنیادهای دولتی برای تأمین بازنشستگی از طریق بودجه دولتی و مخارج بیمه از طریق شرکتها و مؤسسات تضمین شد. در دیگر کشورهای سوسیالیستی اروپایی نیز شرایط مشابهی حکمفرما بود. قدرت شوراها، اساس لغو رفتار نابرابر با زنان گردید. اما مشکلات عینی عظیمی در این زمینه میبایست از میان برداشته میشد. سوسیالیسم در عمل خصلت اجتماعی دوران حاملگی و اجتماعی ساختن پرستاری و مراقبت از اطفال را تضمین کرد. سوسیالیسم حقوق برابر برای زنان و مردان در زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را مورد پشتیبانی قرار داد که البته به این معنی نبود که ممکن بود کلیه اشکال نابرابری بین دو جنس که در طول دوران درازی وجود داشت، فوراً از میان برداشته شود.
دیکتاتوری پرولتاریا، قدرت انقلابی کارگران به عنوان دولت، که معرف منافع اکثریت جامعه و نه اقلیتی از استثمارگران بود، خود را به مثابه شکل برتری از دمکراسی نشان داد. برای اولین بار در تاریخ ممکن شد که واحد تولید مبدل به هسته دمکراسی گردد، با شرکت نمایندگان مردم زحمتکش در قدرت و مدیریت، با امکان انتخاب و یا عزل نمایندگان از میان صفوف خود تا از این طریق در سطوح بالاتر قدرت سهیم گردند. قدرت کارگران، توده را از زندگی حاشیهای در اجتماع آزاد ساخت و جُنگی از سازمانهای تودهای، مثل سندیکاها، سازمانهای فرهنگی و علمی که اکثریت توده مردم در آن شرکت داشتند، پدید آمد.
تبلیغات بورژوایی و اپورتونیستی که از فقدان آزادی و رژیم ضددمکراتیک سخن میگویند، تنها محتوای بورژوایی عبارات «دمکراسی» و «آزادی» را بازتاب میدهند، که دمکراسی را با پارلمانتاریسم بورژوایی و آزادی را با فردگرایی بورژوایی و مالکیت خصوصی سرمایهداری معادل قرار میدهد.
جوهر واقعی آزادی و دمکراسی در جامعه سرمایهداری، جبر اقتصادی ناشی از بردهداری دستمزدی و دیکتاتوری سرمایه در جامعه به طور کل و در درون شرکتهای سرمایهداری، به شکل ویژه، میباشد. در بین نحوه برخورد انتقادی ما در مورد کنترل سهیم کردن کارگران و خلق و نحوه برخورد اپورتونیستی و بورژوایی در مورد دمکراسی در اتحاد جماهیر شوروی هیچگونه قرابتی موجود نیست. انقلاب اکتبر روند برابری مابین ملیتها و تابعیتها را آغاز نمود که در چارچوب یک کشور عظیم چندملیتی سمت و سوی راهحل مسأله ملی را با از میان بردن سرکوب ملی در تمام اشکال و پدیدههای خود مشخص کرد. این روند رفتهرفته به دنبال استهلاک روابط کمونیستی فراموش گردید و با رشد روند ضدانقلابی دهه ۱٩٨۰ کاملاً متوقف شد. کشورهای سوسیالیستی مساعی جدی برای رشد اشکال همکاری و روابط اقتصادی بنا بر اصول انترناسیونال پرولتری به خرج دادند. با تأسیس شورای همیاری اقتصادی متقابل RGW در سال ۱٩۴٩ برای اولین بار کوشش شد تا شیوه نوینی در روابط بینالمللی مرسوم شود که بر مبنای برابری، نفع و کمک متقابل در بین کشورهایی که در حال ساختمان سوسیالیسم هستند، بنا گردید. البته مطلبی که باید مورد بررسی دقیقتر قرار گیرد، روابط مابین کشورهای عضو شورای همیاری اقتصادی متقابل و کشورهای سرمایهداری است. به ویژه در دورانی که روند ساختمان سوسیالیسم بطئی شد.
موفقیتهای کشورهای سوسیالیستی، چه در قیاس با نقطه آغاز و چه در قیاس با سطح زندگی کارگران در جهان سرمایهداری، ثابت میکند که سوسیالیسم دارای توان درونی عظیمی برای بهبود شدید و مستمر سطح زندگی و تکامل شخصیت انسانی است.
سطح تکامل سوسیالیسم در هر کشور کارگری انقلابی برابر نبود و تا اندازه زیادی بستگی به سطح تکامل سرمایهداری در کشور مزبور به هنگام تسخیر قدرت داشت، و وقتی ما ارزشسنجی میکنیم و مقایسه مینماییم باید این مشکل را مورد توجه قرار دهیم. ولی مهمترین واقعیت این است که جهش تاریخی که با انقلاب اکتبر در روسیه به عنوان نقطۀ حرکت، آغاز و به انجام رسید، با تمام دستآوردهای علمی و تکنیکی و ادامه تکامل سطح زندگی، فرهنگ و دانش، محرکهای مهمی برای تکامل انسان به عنوان نیروی اصلی تولید ارایه نمود. از نظر تاریخی این امر پدیدهای نوینی بود که تکامل تودهها را به طور کل در مدّ نظر داشت، برعکس تکامل سرمایهداری، که با استثمار، بیعدالتی و ویرانیهای بزرگ اجین است. در این رابطه کافیست که به سرنوشت مردم بومی در قاره آمریکا و استرالیا، به بردهداری وحشتناک آمریکایی در قرون گذشته، به استثمار استعماری، به آنارشی تولید و نابودسازیها در طی بحرانهای اقتصادی بزرگ، جنگهای امپریالیستی، کار کودکان و غیره بیاندیشیم.
سهم و تفوق ساختمان سوسیایسم در اتحاد جماهیر شوروی لازم است که در رابطه با سیاست کاربردی امپریالیستی محاصره، مورد توجه قرار گیرد، که تلاشی شدید، موانع و خطرات مستمر را به همراه داشت. سیاست کاربردی امپریالیستی در دورانهای مختلف حکومت کارگری انقلابی، اشکال متفاوتی به کار میبرد (حمله امپریالیستی مستقیم در سالهای ۱٩۱٨ و ۱٩۴۱، اعلام جنگ سرد در سال ۱٩۴۶، روابط متفاوت دیپلماتیک و سیاسی در رابطه با دیگر کشورهای سوسیالیستی اروپای میانه و شرقی). این واقعیت نافی لزوم دقت و هوشیاری ما در مورد شرایط داخلی، یعنی شرایط سیاسی- اقتصادی نیست، که فاکتور ذهنی تسلط، تکامل و اقتدار شرایط اجتماعی نوین، در آن نقش تعیینکنندهای را ایفا میکنند.
Other Books From - انتشارات عدالت
Other Books By -
برگشت