س: وقایع جاری در اوکرائین در بین چپهای یونان چگونه تعبیر میشود؟
پ: تا آنجا که توانستم دنبال کنم، در بین بسیاری از چپهای ما و همینطور چپهای روسیه نحوه برخورد با وضعیت نوین بسیار واکنشی و سطحی است. برخی این روایت غالب، مبنی بر اینکه یک کشور بیگناه، که در راه دستیابی به استقلال و تمامیت ارضی خود مبارزه و به حق کوشش میکرد تا به پیمانهای مورد پسند خود ملحق گردد و خیلی ساده قصد داشت تا توانایی دفاعی خود را افزایش بخشد، ناگهان از طرف یک تجاوزگر خشن مورد حمله قرار گرفت، که خونریزی وحشتناکی به راه افکند. در کنار این افسانه رسمی که به طور گسترده و «بدون آلترناتیو» در کلیه رسانههای غربی جریان دارد، یک نسخه دیگر نیز موجود است که پاسیفیستی و انتزاعی میباشد. برخی از موضع ضدامپریالیستی خود با قیاس ساده ۱۹۱۴، که جنگ بین قدرتهای امپریالیستی صورت میگرفت، این جنگ را محکوم میکنند. متأسفانه هر دو نسخه نامبرده عملاً به نتیجه مشابه میرسد: هواداران این دو نظریه زحمت این سؤال را به خود نمیدهند، که ما واقعاً در چه دورانی زندگی میکنیم، کدام نیروهای محرکهای در تغییرات اجتماعی در سطح جهانی، منطقهای و ملی تأثیرگذار هستند، منافع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و نظامی چه کسانی با یکدیگر تناقض پیدا کرده و چه تضادهایی باعث شده که این جنگ آغاز گردد … نمیدانم در آلمان چطور است ولی در یونان نوعی ادراک انتخابی فیلمگونه حاکم است، که به نظر میرسد قادر نیست روابط پیچیده درازمدت و تاریخی را درک کند. نمایندگان حزب کمونیست ما در مجلس حداقل کوشش چندانی به خرج ندادند که دریابند کدام تغییرات واقعی در دنیای سرمایهداری از زمان فرضیه امپریالیسم لنین، از زمان انقلابهای سوسیالیستی و جنبشهای ضداستعماری، از زمان صعود و نزول و تلاشی اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی، از احیاء سلطه سرمایهداری در این منطقه، با تحولات عظیم در اقتصاد جهانی در اثر انقلاب علمی-فنی، دیجیتالی و جهانی شدن تولید و روندهای تبادلی به وجود آمده است و اینکه همه این تحولات برای جنبش چپ چه معنی دارد. به طور معمول تجربهگرایی و عملگرایی خالص حاکم است.
س: تو در آثار علمی خود خصلتهای عمده ساختاری مرحله کنونی جهانی شدن امپریالیستی را به طور دقیق بررسی میکنی و به این نتیجه میرسی که سیستم سرمایهداری جهانی در یک بحران عمیق سوم گرفتار است. دو بحران ساختاری اول در دو جنگ جهانی تخلیه شد. تو امروز موجهای مکرری از برخوردهای نظامی در سطح جهان میبینی و جنگ اوکرائین را فازی از این موج برآورد میکنی. آیا قبل از اینکه به طرفین مستقیم جنگ اوکرائین بپردازیم، میتوانی کوتاه این موضع را توضیح دهی؟
پ: تفاوت عمده بین مرحله کنونی امپریالیسم با امپریالیسمی که لنین تحلیل کرد به نظر من در گرایش به تبعیت بشر از سلطه گروههای انحصاری فراملیتی در سطح محلی، ملی، منطقهای و جهانی است. در این مرحله، در تقسیم کار بینالمللی و منطقهای تغییرات ساختاری صورت میگیرد، که تعیین مجدد چارچوب شرایط برای رشد و توسعه گسترده و شدید تولید سرمایهداری را لازم میسازد. این روند با گرایش به تسلیم کلیه اشکال سرمایه در مقابل سرمایه مالی و سیستم اعتباری تحت نظر الیگارشی مالی به عنوان عاملین آن مشایعت میشود. این امر شامل حال اشکال مختلف و پیچیده مالکیت، در سطوح مختلفِ سرمایه فرضی با کلیه امکاناتش میشود، تا مهر خود را بر بازتولید روندهای واقعی خلاق و یا غیرخلاق و یا کنترل این و یا آن بخش و یا منطقه از جهان را بکوبد.
در رابطه با دیجیتاله شدن، با تکامل فنآوری ارتباطی، نانوفنآوری، بیوفنآوری و فنآوری در زمینه فضایی، تحولات فنآوری، تحول در تولید در چارچوب مرحله تکاملی کنونی امپریالیسم دیگر مانند دوران لنین، تنها تجارت کالایی و صدور سرمایه نیست، بلکه تغییراتی در درون فرآیند تولید و بازتولید با خود به همراه دارد: هماکنون پایه و اساس سازمانی و فنآوری برای اتحاد بشریت در سطح روندهای تولید پدید میآید. ولی این روند در چارچوب مبارزه رقابتی مابین گروههای انحصاری فراملی و در اثر فرعی شدن طبقه کارگر جهانی برای الیگارشی مالی، باقی میماند.
در این رابطه مدام انواع مشخصی از تضاد پدید میآید که ظاهراً در چارچوب این سیستم اجتماعی از راههای مسالمتآمیز قابل حل نیست. از درون چنین وضعیتی دلایلی برای آغاز جنگ جهانی امپریالیستی رشد مییابد که به کمک آن سرمایه کوشش میکند، در درون تناسب قوای موجود در سطح جهان، خود و تولید خود را بازسازی و احیاء کند و با تکیه بر سطح فنآوری به دست آمده در هر مورد برای کسب مزیتهای فنی و اقتصادی در مبارزه جهانی برای رسیدن به قدرت به منظور دستیابی به سود اضافی و به ضرر کشورهای وابسته و غیرمستقل و کلیه اشکال سرمایه خرد کوشش نماید. …
با اینکه سومین بحران ساختاری موجود، از به اصطلاح بحران نفت دهه ۱۹۷۰ به این سو آغاز شد، ولی ممکن شد «انفجار» آن به تعویق افکنده شود، زیرا مرزهای ایجاد شدۀ ناشی از توسعه و تکامل، به طور گسترده عقب زده شد: منابع کار و منابع طبیعی کشورهای سوسیالیستی آن زمان پس از فروپاشی، به ناگاه امکانات گستردهای جهت توسعه برای مراکز سنتی سرمایه جهانی فراهم کرد. آنها این امکان را به دست آوردند که لحظات بحرانی داخلی را خفیف ساخته و یا موقتاً عقب بزنند تا اینکه سرانجام در سالهای ۲۰۰۶/۲۰۰۸، به صورت بحران مالی جهانی آشکار گردید. این سومین بحران عظیم ساختاری از اینرو بسیار منحصر به فرد است، زیرا حتی با وجود پاندمی که امکانات فراوانی برای نابودی سرمایه از جمله بیارزش ساختن نیروی مولده عمده یعنی انسان با خود به همراه داشت، تا امروز ادامه یافته است: در اثر پاندمی ۶ میلیون نفر انسان در جهان جان خود را از دست دادند. در طول مبارزه با پاندمی ممکن شد فنآوریهای نئولیبرالی تحمیق، آزموده شود. اینکه بحران تا امروز هنوز برقرار مانده، به این نگرانی دامن میزند که احتمالاً برای تخلیه تنشها، مجدداً یک نوع آشکارتر مبارزه، یعنی یک جنگ داغتر امپریالیستی یا جنگ سوم جهانی به راه انداخته شود.
پرفسور وازولین قبل از آغاز هزارۀ سوم از یک «جنگ جهانی داغ و عجیبِ سوم که در تاریخ بینظیر است و گاه زبانه میکشد و گاه آرام میگردد» سخن میگفت.