تارنگاشت عدالت
نویسنده: ولفرام السنر
برگرفته از : روزنامه چپ
۲۵ اکتبر ۲۰۲۴
جاده های ابریشم جدید
برنامهها، طرحها و پروژههای BRI نه تنها برای گروه کشورهای منطقهای درگیر در مجامع بینالمللی بهطور شفاف و منظم پشتیبانی میشوند، بلکه در سطح بینالمللی نیز با مشارکت دانشگاهها و مؤسسات تحقیقاتی ایالات متحده، تحلیل و ارزیابی میشود و در واقع بزرگترین و جامعترین پروژه شبکهای در جهان است، که به بهترین وجه تحلیلشده است. توان تامین مالی آن بین ۱۵ تا ۲۰ تریلیون دلار است که از طریق بیش از ده ها بانک توسعه تامین می شود. از سال ۲۰۰۰، در مجموع بیش از ۸۴۰ میلیارد دلار در ۱۶۵ کشور و در مجموع ۱۳۴۰۰ پروژه زیربنایی سرمایه گذاری شده است. در مجموع با دارایی های صندوق، بیش از ۵ تریلیون دلار سرمایه گذاری شده و یا در دسترس قرار گرفته است. پروژه های بزرگ ابتکار کمربند و جاده BRI در سازمان های فرعی سازمان ملل متحد ادغام شده است. همچنین یک هیئت مشورتی بین المللی وجود دارد که از جمله از نخست وزیران سابق غربی تشکیل شده و سالانه تشکیل جلسه می دهد. هدف از تشکیل این جلسات توسعه و رفاه مشترک است. فرم اجرایی آن، قراردادهای دولتی است که بیش از ۲۳۰ مورد از آنها قبلاً با ۱۵۰ کشور (که ۷۵ درصد جمعیت جهان را نمایندگی می کنند) منعقد شده و نزد سازمان ملل سپرده شده است. تمرکز اصلی بر سرمایهگذاریهای زیرساختی است، که امروزه عمدتاً در چشمانداز «جادههای ابریشم سبز»، با حمایت صندوقهای زیستمحیطی و تمرکز حملونقل توسط راه آهن صورت میگیرد.
بانکهای جایگزین صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی عمدتاً بانک سرمایهگذاری زیربنایی آسیا (با مشارکت غربی)، بانک بریکز، Ex-Im Bank و بانک توسعه چین هستند. آنها وامهای ارزانتر و انعطافپذیرتر از صندوق بینالمللی پول و آنهم بدون شرط و شروط سیاسی عرضه میکنند و در نتیجه برای جنوب جهانی امکان انتخاب و در نتیجه یک حاکمیت جدیدی را مقدور میسازند.
چین تنها به دلیل «کرونا» در سال ۲۰۲۰ به کاهش بدهی و تغییر زمان بدهی با ۷۰ کشور پرداخت و وام های کمکی به مبلغ ۲۵۰ میلیارد دلار به ۲۲ کشور اهدا کرد. بنابراین ابتکار کمربند و جاده تخفیف بدهی بالاتری نسبت به G7 و G20 ارائه کرد. BRI امروز «بزرگترین منبع تامین مالی توسعه بین المللی » است و « این بدهیها با درآمد بیشتری که توسط کشورهای مربوطه حاصل میشود جبران می گردد. «ارزش زیرساختهای ساخته شده درنظر گرفته نمی شود». «هیچ تله بدهی» وجود ندارد، و چین نسبت به ایالات متحده و بانک جهانی بدهیهای بیشتری را بخشیده است. چین تاکنون علیه کشورهایی که قادر به بازپرداخت بدهی خود به چین نیستند اقدام سختی انجام نداده است.
تجارت چین و آفریقا از ۱۱،۷میلیارد دلار در سال ۲۰۰۰ به ۲۵۸ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۲ افزایش یافت. بیش از۸۰ در صد از کارکنان شرکت ها و پروژه های چینی در آفریقا را کارگران محلی تشکیل میدهند. ۳/۲ چینیها در افربقا به تعلیم و آموزش آفریقایی ها اشتغال دارند. ۴۴٪ از اعضای مدیریت این پروژههاآفریقایی هستند. برای مثال، مک کینزی، از «اولین صنعتی سازی بنیادی آفریقا» با «فناوری های جدید و سازگار» به عنوان مثال،تولید تلفن های همراه ارزان در آفریقا برای نیازهای آفریقایی یا سه چرخه های الکتریکی ارزان برای زنان در بخش کشاورزی که «سرمایه محلی را توسعه می دهد» صحبت می کند. اکنون به طور کل پروژه های کوچکتر در دست اجرا قرار میگیرد، Small ist beautiful approach!. تقریباً ۵۰۰ هزار آفریقایی در چین تحصیل می کنند و بیش از ۲۰۰ هزار نفر در حال حاضر دارای مدرک چینی هستند. تیم های پزشکی چینی همچنین ۲۰۰۰ متخصص کشاورزی چینی تقریباً در تمام کشورهای آفریقایی کار می کنند و قرار است تا سال ۲۰۳۰ ۱۰۰ هزار دوره آموزشی حرفه ای در آفریقا برگزار شود.
اکثریت بزرگ آفریقایی ها چین را دارای نفوذ مثبت در آفریقا می دانند، برای مثال به این دلیل که رفتار آنها با مردم افریقا در مقام یکسان است.
A.-W. Asserate برادر زاده هیلاسلاسی می گوید: «چین وحدت ارضی کشورهای آفریقایی را زیر سوال نمی برد، هرگز جز پرسنل پزشکی سربازی به افریقا اعزام نکرده و از جنبش های آزادیبخش حمایت نموده است… آنها زندگی آفریقایی ها را بهبود بخشیده اند، جاده ها، فرودگاه ها، نیروگاه های آبی، بندرها و سیستم های رادیویی سیار ساخته اند. … و یا: «سرمایه گذاری های جمهوری خلق این امکان را فراهم کرده است که پروژه ها به موقع و بدون بوروکراسی دست و پا گیر که اغلب وجه مشخصه سرمایهگذاری های غربی در آفریقا است به پایان برسد».
مک کینزی پروژه جاده ابریشم را به عنوان یک کل به عنوان «مرحله بعدی جهانی شدن» توصیف می کند و “مؤسسه منابع جهانی” آن را «…بلندپروازانهترین تلاش سرمایهگذاری زیرساختی در تاریخ…» معرفی میکند. گزارش ۶-۲۱ BRI سازمان ملل می گوید: “« پروژه کمربند و جاده ستونی برای توسعه، حفاظت از محیط زیست، یکپارچگی و عدالت است.”
اتصال جدید: اتصال زمینی
از سال ۲۰۰۸، ۶۰ هزار قطار در خطوط آهن از چین به اروپای غربی(بخشی از BRI که در این کشور بسیار مورد توجه ویژه است)، تردد کرده اند ، که ۱۰۰ شهر چین در ۸۴ مسیر را به ۲۱۷ شهر در ۲۵ کشور اروپایی مربوط میکند. قریب ۳۰ درصد از کالاها برای توزیع به بندر دویسبورگ در کنار راین میرسند.
در سال ۲۰۱۱ تنها ۱۷ قطار در خط بود، در سال ۲۰۲۲ قریب ۱۷ هزار و در سال ۲۰۲۴ بیش از ۲۰ هزار قطار ، به معنی ۵۷ قطار در روز ویا ۲،۴ قطار در ساعت در حرکت بود. ۲۵ هزار TEU کانتینر در سال ۲۰۱۴، ۱۴۵ هزار در سال ۲۰۱۷ و ۱،۸۶ میلیون در سال ۲۰۲۲ حمل و نقل شد و این افزایش در سال ۲۰۲۳ مجدداً بیش از ۳۰ درصد بود و به بیش از ۲،۴ میلیون کانتینر رسید.در این بین قطارها باز با ظرفیت کامل به کشور بازمیگردند: صنایع آلمان خود را با امکانات جدید سازگار کرده است.
واکنش های بلوک سلطه
هژمونی بین المللی بلوک غرب در بسیاری از نقاط در حال فروپاشی است. در خود دولتهای بلوک، تنها مدلِ به اصطلاح واقعی دموکراسی، توسط نخبگان این کشورها در حال تبدیل به نظارت استبدادی-بوروکراتیک، سانسور و دولتهای پلیسی، یعنی نوع جدیدی از پسادموکراسی است که بسیاری از تحلیلگران آن را فاشیسم نمونه معرفی میکنند. این امر مقاومت بیشتری را به وجود میآورد، اما در عین حال ابعادی از یاس و ناامیدی را در خود دارد، که به نشانه از دست دادن قابل توجه هژمونی حتی در داخل است.
تحت نظام سلطه، از دهه ۱۹۸۰ هیچ ارتقا مرتبطی از ملت ها وجود نداشته است، اما برعکس سقوطهای زیادی ( در آمریکای لاتین، اروپای مرکزی و شرقی، ژاپن و غیره) به ویژه کشورهای در حال توسعه به «تله درآمدهای متوسط» وجود داشته است. نخبگان فاسد وابسته به هژمون پس از اولین افزایش امکانات رفاهی، به ویژه در آمریکای لاتین، اولین ثروتها را به سمت بالا توزیع کردند، با تکیه به وال استریت، سرمایه گذاری های واقعی و افزایش بهره وری در کشور خود را به دست فراموشی سپردند و زمانی که کشور به ناچار سقوط کرد، مفهوم توسعه را به حرکت نزولی و افزایش بهره برداری از مواد خام تغییر دادند. تنها استثنا اساساً چین و بخشهایی از آسیای جنوب شرقی («کشور ببر کوچک») بود.
واکنش نظام سلطه نسبت به ظهور چین و زوال خود و از دست دادن هژمونی، از جمله در فناوری، ابتکار دیپلماتیک، فرهنگ و شهرت، و همچنین از دست دادن کنترل بر اوراسیا، چیزی نبود که آنها در کتاب های درسی خود در مورد «رقابت آزاد» می نوشتند و بازنگری و تطبیق استراتژی خود مینامیدند. ظاهراً آنها ترجیح می دهند با مسلسل به مقر رقبایی که سهم بازار را به دست آوردهاند بروند و آنها را باگلوله از پای درآورند.
در سالهای اخیر، یک بلوک سلسله مراتبی غربی با تبعیت آشکار از ایالات متحده آمریکا و ناتو به یکدیگر جوش داده شده است. ۴۹ کشور از ۲۰۰ کشور جهان در پیمان نظامی ناتو سازماندهی شده اند، اما آنها تنها حدود ۲۰ درصد از جمعیت جهان و حدود ۳۵ درصد از تولید ملی جهان را آنهم با روند نزولی تشکیل می دهند.
آخرین پتانسیلها و دارایی های غیرنظامی اقتصاد و تجارت، بخش ارزی و مالی و همچنین فناوری تاکنون مورد استفاده قرار گرفته و در حال هدر رفتن است. جنگ برسر نیمه رساناها هم اکنون در حال شکست است. در جنگ ترکیبی، تجارت، امور مالی و فناوری در معرض تسلط یک الیگارشی رسانهای و یک کارتل سیاسی حزبی قرار گرفته و بهعنوان سلاح، سیاسی شدهاست که بلومبرگ آن را « حمایتگرایی فاجعه بار » مینامد.
اقتصاد جهانی به «جهانی شدن برد-باخت» منحرف شده و در نتیجه با این امید واهی باورنکردنی هنوز قوی تربودن، باید جهان به دو بلوک جداگانه تقسیم شود. شاخص همکاری جهانی روز به روز بیشتر کاهش مییابد. نتایج حاصله شامل از دست دادن رشد، ادامه بحران زیست محیطی و اقلیم کنترل نشده، از دست دادن امنیت، و غیره است. سرمایه گذاری خارجی بین المللی و تبادل علمی و غیره نیز به همین صورت در حال کاهش است.
با این حال، نظام سلطه هنوز با داشتن حداقل ۸۰ تا ۹۰٪ از کل پایگاه های نظامی و ۷۰ تا ۸۰٪ از کل هزینه های نظامی تا حدی هنوز دارای سلطه نظامی برتر در جهان است. بنابراین واکنش او «طبیعتاً» نظامی است. اما این خود بیان دیگری برای از دست دادن سلطه است و «نشان می دهد که آنها هماکنون هژمونی فرهنگی-مدنی خود را از دست دادهاند».
احتمالاً جنگهایی در امتداد راهروهای جاده ابریشم جدید نیز به راه خواهند افتاد: باید از اتصال اوراسیا، ادغام، همکاری، توسعه مشترک و ارتباطات زیرساختی توسط پرده آهنین ۲٫۰ جلوگیری به عمل آید. به عنوان مثال می توان به جنگ ها و انقلابهای مخملی در منطقه قفقاز، در چچن، گرجستان، ارمنستان و آذربایجان اشاره کرد، که باید کریدور میانی جاده ابریشم (از طریق دریای خزر و دریای سیاه؛ به نمودار بالا مراجعه کنید) را قطع و مختل میکرد. بعد نوبت اوکراین، مولداوی و ترانس نیستریا، و جلوگیری از برنامه ریزی اولیه خط شمالی-جنوبی مسکو-بوداپست، که از اوکراین عبور می کرد (به نمودار زیر مراجعه کنید) بود. قطع کریدور جنوبی در خدمت انقلاب های رنگی در قزاقستان و گرجستان و جنگ بر سر آذربایجان و ارمنستان بود.
جنگ در خاورمیانه نیز باید مسیر جنوبی جاده های ابریشم را که در زمان های قدیم به بنادر سوریه در مدیترانه ختم می شد و سپس از طریق دریا تا اروپا ادامه می یافت، از بین می برد. پرده آهنین ۲٫۰ در اروپای شرقی احتمالاً مسیر شمالی اتحادیه اروپا از طریق لهستان را نابود خواهد کرد.
واشنگتن و همدستانش در برلین و بروکسل هم اکنون موفق شدهاند همکاری اوراسیا را برای چندین نسل به کمک پرده آهنین ۲٫۰ از بین ببرند. این امر پیگیرانه از درک هسته اصلی آنگلوساکسون، مبنی بر این که «هرکس اوراسیا را کنترل کند، جهان را کنترل می کند» پیروی می کند(J. McKinder, 1904). از آنجایی که بریتانیا/ایالات متحده به عنوان قدرت های دریایی نمی توانند بر اوراسیا تسلط داشته باشند، پس باید هرگونه همکاری اوراسیایی از بین برود. به ویژه، آلمان به عنوان رقیب اصلی سرمایه داری و روسیه به عنوان دشمن سرسخت سیستمی و نژادی باید از یکدیگر جدا شوند، زیرا همکاری مکمل آنها به معنای قدرت اقتصادی چیرگیناپذیر بر قدرتهای آنگلوساکسون خواهد بود. از آن زمان، دستورالعمل شماره یک ژئواستراتژیک آنگلوساکسون این بود، که از هرگونه همکاری آلمان و روسیه جلوگیری شود. همانطور که لرد “اسمای” Ismay اولین دبیرکل ناتو در سال ۱۹۴۹ گفت: “هدف ناتو این است که ایالات متحده را در داخل، روسیه را در بیرون و آلمان را در زیر نگه دارد. در سال ۲۰۲۴ این وظیفه اجرا شد.
توقف بعدی… تایوان است و با آن چین و دریای جنوب چین. درگیریهای منطقه ای بر سر جزایر و جزایر مرجانی (نانشا/اسپراتلی، شیشا/پاراسل، و غیره) باید مورد بهره برداری قرارگرفته و تشدید گردد. علاوه بر تنگه تایوان، تنگه مالاکا و متعاقباً تنگه هرمز، تنگه یمن و کانال سوئز نیز در مرکز توجه قرار دارند. از تنگه مالاکا ۸۰ درصد تجارت دریایی چین ولی تنها ۲ درصد تجارت دریایی ایالات متحده عبور می کند. ایالات متحده ادعا می کند که برای مانورهای دائمی خود و ناتو در سراسر سال در سواحل چین، باید «آزادی کشتیرانی» تضمین شود، هرچند که این آزادی شامل آزادی مانورهای دریایی در سواحل خارجی نیست. علاوه براین ایالات متحده آمریکا هرگز کنوانسیون بین المللی حقوق دریایی را که لفظاً به آن اشاره می کند، امضا نکرده است.
راه حل های زیادی برای جلوگیری از مناقشات منطقه ای در برابر مداخله خارجی، مانند مذاکرات دوجانبه بین چین و هند بر سر درگیری مرزی آنهادر جریان است. چین و ویتنام وارد یک شراکت استراتژیک جدید شدهاند. چین و اندونزی با یکدیگر همکاری میکنند، چین و تایلند مانورهای نظامی مشترک انجام می دهند، میانمار، لائوس، تایلند، سنگاپور، کامبوج، مالزی و برونئی شرکای همکاری BRI با خطوط راه آهن پرسرعت جدید هستند. چین با کشورهای جزیره ای اقیانوس آرام (جزایر سلیمان، نائورو…) قراردادهایی منعقد کرده است. دبیرکل ASEAN اخیراً به صراحت گفت که این پیمان می خواهد منطقه ای، چندجانبه و بی طرف باقی بماند و درگیریهای خود را در منطقه حل و فصل کند.
اما در ۱۰ کیلومتری سواحل سرزمین اصلی چین، ایالات متحده اخیراً نیروهای زبده کلاه سبز و موشکهای خود را در یکی ازپایگاههای دوردست تایوان مستقر کرده است که حداکثر تحریک جدیدی برای چین است. در حال حاضر چهار پایگاه نظامی جدید آمریکا با موشک های جدید میان برد در فیلیپین تاسیس شده است و ۲۵۰ پایگاه نظامی ایالات متحده در اطراف چین، در به اصطلاح «نزدیکترین سلسله از جزیرهها»، ۱۲۰ پایگاه در ژاپن، ۷۵ پایگاه در کره جنوبی، و غیره وجود دارد.
تنها قدرت جهانی سابق، وضعیت نظام سلطه را به خوبی تنظیم کرده است: اوراسیا را در درازمدت تقسیم کرده و خطرات و هزینه ها (تامین مالی جنگ اوکراین، پذیرش پناهندگان جنگی) و همچنین نقش صحنه جنگ جهانی سوم را به دست نشاندگان و نوکران خود در اتحادیه اروپا اختصاص داده است. و برلین و بروکسل از این که واشنگتن مرکزیت جنگ هسته ای بعدی را به آنها سپرده ، افتخار می کنند!
آیا حرکت به سوی چندقطبی شدن خلاق، به حاکمیت جدید کشورهای جنوب جهانی و به سمت رابطه جدید و صلح آمیزتر بین کشورهای جهان ختم خواهد شد و یا جنگ های منطقه ای هر چه بیشتر (ایستگاه بعدی ایران)، جنگ بزرگ علیه چین و روسیه، که همه آنها پتانسیل جنگ جهانی هسته ای را در خود دارد را به دنبال خواهد داشت؟ ما باید به بقایای احساسات انسانی در میان نخبگان نظام امپراتوری، بر ترس آنها از مرگ خود و همچنین بر عقلانیت باقیمانده در بین اربابان سرمایه و افسران ارشد نظامی که ترجیح می دهند زندگی کنند، بخشی از قدرت خود را حفظ کنند و مقداری هم سود کسب کنند تا اینکه در مقام قدرت شماره یک در معرض خطر انقراض قرار بگیرند امیدوار باشیم. جهان ما می تواند جهانی سرزنده تر باشد. تا آن وقت، لازم است که مردم صلح طلب در کف خیابان ها حضور داشته باشند.