englis

حقیقت انکارناشدنی: کار، واقعاً کار انگلیس است!

یکی از کارکرد‌های مهم «تاریخ»، تقویت حافظه جمعی ملت‌ها برای عبرت‌گیری و تجربه آموزی از وقایع مختلفی است که در گذشته بر همان جامعه رفته است. همچنین الگوگیری و دشمن شناسی نیز از جمله دستاورد‌های مهم مرور تاریخ برای مردم هر کشوری به شمار می‌رود. ماجرای استعمار و دشمنی دو کشور انگلیس و امریکا با مردم ایران در دو قرن اخیر، واقعیتی غیرقابل انکار است. در عین حال اگر این واقعیت در طول سال‌های گذشته بیان و تکرار نمی‌شد، ممکن بود که امروز حافظه جمعی ایرانیان، آن دشمنی‌ها را به فراموشی سپرده و دوباره بازیچه زیاده‌خواهان غربی گردد. پس لازم است که با بار‌ها و بار‌ها گفتن از سیاست‌ها، عملکرد‌ها و خیانت و جنایت‌های انگلیس و امریکا در ایران، حافظه جمعی ایرانیان را نسبت به روش‌های نفوذ و فریب دشمن برای سلطه بر منابع کشور مصون کرد. گرچه می‌توان گفت این جنایت‌ها و دشمنی‌ها آنقدر زیاد و وسیع بوده که خود سیاستمداران معاصر این دو کشور هم قادر به کتمان آن نبوده و در کتاب‌هایشان به آن اعتراف کرده‌اند. در مقال پی آمده، بخشی از این اعترافات تاریخی را مورد بازخوانی و بررسی قرار داده‌ایم. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

جک استراودر شهر یزد و باقی قضایا
کشور استعمارگر انگلیس از مرحله نفوذ تا مرحله سلطه کامل بر دستگاه حاکمه ایران (یعنی از اوایل دوره قاجار تا دوره رضاشاه)، جنایات متعددی را علیه مردم ایران روا داشته است. این جنایات و چپاولگری، گرچه با همراهی عده‌ای از درباریان خائن و جماعتی از منورالفکران غربگرا انجام شد، اما نقش استعمارگران بریتانیایی آنقدر در آن پررنگ است که نویسندگان و پدیدآورندگان آثار پژوهشی و هنری تا سال‌های سال می‌توانند درباره آن به تولید محتوا بپردازند. جالب است که این چپاولگری‌ها و جنایت‌ها چنان عیان است که گاه مسئولان و بلندپایگان سیاسی کشور انگلیس نیز مجبور شده‌اند تا به آن اعتراف کنند. یکی از این افراد، «جک استرا» وزیر امور خارجه انگلستان است. جک استراودر اکتبر ۲۰۱۵ میلادی (مهر ۱۳۹۴. ش)، همراه همسر و دوستش، سفری تفریحی به ایران می‌کند. در جریان این سفر و هنگام گذر از استان یزد و بازدید از درخت سرو چندهزارساله ابرقو، چند جوان بسیجی نامه‌ای را به استراومی‌دهند که در آن ضمن برشمردن فهرست بلندبالایی از دشمنی‌ها و جنایات انگلستان علیه ایران و ایرانیان در طول تاریخ، علت ناراحتی عمیق مردم ایران از کشور انگلستان را بیان کرده بودند. استراوبعد از برگشت از این سفر به کشورش، کتابی می‌نویسد به عنوان «کار، کار انگلیسی‌هاست» و در آن با اشاره به آن نامه برای هموطنانش علت عصبانیت و ناراحتی مردم ایران از انگلستان و دولتمردانش را شرح می‌دهد.

حافظه جمعی ما و حافظه جمعی انگلیسی‌ها
از آنجا که استراومیراثی چند صدساله از استعمارگری و فریبکاری را از اجداد سیاستمدار کشورش به ارث برده! در کتابش گاهی دروغ می‌گوید، گاهی تاریخ را تحریف می‌کند و گاهی به عمد بخش‌های مهمی از تاریخ روابط ایران و انگلستان را اصلاً بیان نمی‌کند! اما اعترافات مهم و جالبی نیز دارد. مثلاً او درباره توافق انگلستان و روسیه تزاری برای تقسیم کردن ایران میان خود در سال ۱۲۸۶. ش می‌نویسد: «بعد از دو سال رایزنی، بریتانیا و روسیه در ۲۱ آگوست ۱۹۰۷. م (۱۲۸۶. ش) به توافق رسیدند. توافقنامه مذکور پر بود از حرف‌های دلگرم کننده. در واقع هر ایرانی ساده‌لوحی (البته اگر وجود داشت) احتمالاً باور می‌کرد که تنها انگیزه این دو قدرت اروپایی از توافقنامه، بهبود وضعیت و رضایت مردم ایران است….»

و یا درباره نقش آفرینی انگلستان در به انحراف کشاندن جنبش عدالتخانه خواهی علما در دوران مشروطه اعتراف دارد: «ادعای جوانان بسیجی یزد که یادمان نرفته چطور انقلاب مشروطه ایران را به انحراف کشیدید و از دل آن یک دیکتاتوری گوش به فرمان خود درآوردید تا حدود زیادی درست بود….»

همچنین درباره قضیه اشغال ایران در جریان جنگ جهانی اول نیز به همین صورت معترف می‌شود: «ایران رسماً در جنگ [جهانی اول]بی‌طرف بود، اما این بدان معنا نبود که می‌تواند خودش را از جنگ کنار بکشد. ایران که نیروی نظامی‌اش به اندازه کافی بزرگ و مجهز نبود که بتواند با هیچ کدام از طرفین متخاصم بجنگد، تقریباً تمامش به میدان جنگ تبدیل شد….»

البته در این بخش، استراوچندان صلاح نمی‌داند که توضیحی درباره نقش کشورش در غارت غلات ایرانیان به نفع سربازانشان و مقصر بودن آن‌ها در شیوع بیماری‌های همه‌گیر چون: «زکام فرنگی»، «تیفوس» و «وبا» داشته باشد. گرچه همین استراودر بخش اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم مجبور می‌شود به نقش متفقین در این فرآیند اشاره کند: «امروزه حافظه جمعی بریتانیایی‌ها یاری نمی‌کند که ما و شوروی به مدت پنج سال ایران را اداره کردیم [؟!]، اما حافظه جمعی ایرانی‌ها روشن و حی و حاضر است. این تجاوز هفتمین مورد از تجاوز‌های بریتانیا و شوروی، در طول یک و نیم قرن به خاک ایران بود….»

جک استراوحتی درباره نحوه غارت نفت ایران و سوءاستفاده از کارگران ایرانی در بهره‌برداری از چاه‌های نفت کشورشان اعتراف می‌کند: «از حدود ۵۵ هزار ایرانی که برای شرکت نفت ایران و انگلیس کار می‌کردند، ۱۶ هزار و ۵۰۰ نفرشان کارگران ساده بودند که نه از ساختار حقوق و دستمزد شرکت بهره می‌بردند و نه از امکانات رفاهی‌اش. آن‌ها ناچار بودند در محیطی کثیف، وحشتناک و زاغه‌نشینی بدون آب لوله کشی و برق زندگی کنند. البته بسیاری از کارکنان استخدامی ایرانی هم چنین وضعیتی داشتند….»

استراوهمچنین در کتابش اشاره‌ای نیز به دشمنی‌های انگلستان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دارد و اعترافاتی در این باره، به ویژه در باره جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ابراز می‌کند. گرچه او سعی بسیاری دارد تا رقیب دیرین خود در استعمار کشور‌های ضعیف، یعنی امریکا را در این موضوع مقصرتر جلوه دهد، اما در مواضعی نیز مجبور می‌شود تا به نقش انگلیس در حمایت از صدام اشاره کند. یکی از آن موارد، به اعتراف او درباره فروش تانک‌های ایران به صدام، به قیمت یک میلیارد دلار از سوی انگلستان برمی‌گردد! ماجرا نیز از این قرار بوده که شاه ایران چند سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، طی یک قرارداد نظامی از کشور انگلستان تانک می‌خرد، پول آن را نیز کامل پرداخت می‌کند. اما زمان تحویل این تانک‌ها مصادف می‌شود با اوج‌گیری انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و به همین دلیل انگلستان از تحویل تانک‌ها به ایران خودداری می‌کند و با استقرار نظام جمهوری اسلامی، باز هم تانک‌های خریداری شده را به ایران نمی‌دهد. تااینکه انگلستان در سال ۱۳۶۲. ش، همان تانک‌ها را به صدام می‌فروشد!

جالب است که استراودرباره این خیانت غیرقابل انکار کشورش به ایران می‌نویسد: «ایرانی‌ها همچنین نگرانی قابل درکی درباره کلک زدن‌های بریتانیا داشتند. بریتانیا بخشی از تانک‌هایی را که ایران (در زمان شاه) هزینه‌شان را پرداخت کرده بود، مجدداً به صدام حسین فروخته و او در جنگ ایران و عراق، از تانک‌های خود ایران علیه او استفاده کرده بود….» (۱)

البته جناب استراوسعی می‌کند تا در کتابش به سایر موارد حمایت‌های تسلیحاتی کشورش از صدام اشاره مستقیم و حتی غیرمستقیم نداشته باشد. البته این چندان مهم نیست! چه آنکه سیاستمداران کشور رقیب، یعنی امریکا فراوان به این حمایت‌ها اشاره کرده‌اند. مثلاً «دیوید کرن» دیپلمات سابق امریکا در بغداد، در کتاب خاطراتش بیان می‌کند: «دولت انگلیس تنها چند هفته بعد از آنکه عراق از سلاح شیمیایی در حلبچه استفاده کرد، با اعزام یک وزیر کابینه انگلیس به بغداد، اعتبارات بازرگانی داده شده به دولت عراق را دو برابر افزایش داد….» (۲)

داستان ما و امریکا
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. ش، عملاً دست استعمار انگلیس تا حدود زیادی از ایران کوتاه شد، اما به جای آن کشور استکباری و استعمارگر امریکا، غارت و چپاول و جنایت علیه ایران و ایرانی را آغاز کرد! به همین دلیل هم بعد از سرنگونی حکومت پهلوی دوم از سوی مردم به رهبری امام خمینی، دشمنی امریکا علیه مردم ایران فزونی گرفت. در واقع از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، امریکا به عنوان حامی بزرگ شاه و رژیم پهلوی، توطئه‌های خود را برای انحراف و به شکست کشاندن انقلاب اسلامی، از طریق حمایت از ضدانقلاب شروع کرد، اما پس از تسخیر لانه جاسوسی امریکا گزینه حمله نظامی و سپس کودتا، راهکار اصلی امریکا برای سرنگونی نظام نوپای ایران شد. راهکاری که با طوفان شن طبس و درهم کوبیده شدن بالگرد‌های نظامیان امریکایی و سپس خنثی شدن توطئه کودتا‌ها از دور خارج شد.

پس از آن، اما حمایت از دیکتاتوری وحشی به نام «صدام حسین» برای حمله به ایران و حمایت همه جانبه از آن سیاست اصلی حکومت امریکا برای سرنگونی ایران اسلامی شد؛ سیاستی که با مقابله جانانه مسئولان، مردم و رزمندگان اسلام با شکست مواجه شد و البته که پس از آن نیز دشمنی امریکا با ایران به نوعی دیگر ادامه پیدا کرد.

تصور ایرانی‌ها درباره ما درست است!
طبیعتاً این حجم از دشمنی و شرارت امریکا علیه مردم ایران آن‌قدر زیاد است که حتی سیاستمداران امریکایی قادر به کتمان آن نباشند. به همین دلیل هم آن‌ها گاه در کتاب‌هایشان، اعترافات بسیار جالبی درباره جنایت‌ها و دشمنی‌های خود علیه مردم ایران داشته‌اند. مثلاً «وندی شرمن» – مسئول میز مذاکرات ۱+۵ در موضوع برجام- در کتاب خود، اعترافات مهمی درباره علت ناراحتی مردم ایران از ایالات متحده امریکا بیان می‌دارد. وی در کتابش درباره نگاه دانشجویان پیرو خط امام (ره) و مردم ایران نسبت به امریکایی‌ها در سال ۵۸ می‌نویسد: «اشغال کنندگان سفارت به حمایت طولانی و قوی امریکا از شاه ایران معترض بودند. شاه تلاش کرده بود تا اقتصاد ایران را مدرن و جامعه‌اش را سکولار کند و با مشت آهنین حکومت می‌کرد. در نگاه این دانشجویان، امریکا متحد ایران نبود، بلکه قدرتی امپریالیستی بود….»

وی همچنین درباره قدرت نظام جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر و به رغم همه دشمنی‌های غرب علیه ایران در طول چند دهه گذشته اعتراف می‌کند: «حکومت ایران شخصیتی دو بخشی دارد. از یک جهت رهبر انقلاب [و از جهت دیگر]دولت منتخب بر یکی از باثبات‌ترین جوامع خاورمیانه حکومت می‌کنند که ثباتش رشک برانگیز است. طبقه متوسط بزرگ و باسوادی دارد. طبقه نخبه حکومت ایران به مدت یک نسل است که حکومت می‌کند و جمهوری اسلامی ایران سال‌هاست که قدرتش را در خاورمیانه گسترانده است….»

نامبرده درباره تداوم دشمنی کشورش با ایران در چند دهه اخیر می‌نویسد: «رهبران ایران خود را در محاصره غرب ضداسلامی با ریاست امریکا می‌دانند که تمام تلاشش سرنگونی نظام اسلامی است. واقعیت این است که در مواقعی سیاست داخلی ما نشان می‌دهد که تصور آن‌ها درست است، ولی در اصل ما با اقدامات آن‌ها در مقابل اهداف و متحدان مان مشکل داریم… از نظر ایرانی‌ها، امریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها در رفتار آمرانه با کشور‌های خاورمیانه، سابقه طولانی دارند. به نظر ایرانی‌ها ما به خاطر نفت ارزان و منافع مادی‌مان علیه رهبران خاورمیانه دست به کودتا زدیم و دولت‌های دست نشانده ساختیم و در کشور‌های آن‌ها هرج و مرج ایجاد کردیم….» (۳)

تحریم می‌کنیم، پس هستیم!
یکی از شرارت‌ها و جنایت‌های امریکا علیه مردم ایران، اعمال تحریم‌های ظالمانه این کشور علیه نظام جمهوری اسلامی است. تحریم‌هایی که به بهانه تسخیر لانه جاسوسی امریکا از سوی دانشجویان پیرو خط امام (ره) آغاز و بدون وقفه و طی چند دهه به آن افزوده شد و تا امروز ادامه پیدا کرده است. در واقع با آزاد شدن گروگان‌های امریکایی در ۳۰ دی ۱۳۵۹. ش، دولت‌های اروپایی از ادامه تحریم‌های ایران دست کشیدند، اما امریکا بر خلاف تعهدات خود در بیانیه الجزایر مبنی بر لغو تحریم‌های ایران و مسئله عدم مداخله در امور داخلی کشورمان با مسدود کردن دارایی‌ها و امتناع از تحویل تجهیزات نظامی خریداری شده ایران همچنان به اعمال تحریم در مقیاسی گسترده‌تر ادامه داد، اما بعد از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی و پس از اتمام جنگ متحدان کویت با صدام، امریکا سلسله‌ای جدید از تحریم‌ها را علیه نظام جمهوری اسلامی با هدف مهار ایران و جلوگیری از قدرت‌گیری و توسعه اقتدار آن در منطقه غرب آسیا در دستور کار خود قرار داد. (۴) البته امریکایی‌ها و به تبعیت از آن‌ها کشور‌های اروپایی از اوایل دهه ۸۰ شمسی نیز مجموعه‌ای از تحریم‌های هسته‌ای را با هدف توقف یا حداقل مهار برنامه هسته‌ای ایران آغاز کردند و سال به سال بر دامنه آن افزودند. این تحریم‌های جدید که بعد‌ها تحریم‌های حقوق بشری هم به آن افزوده شد، تنها با هدف متوقف کردن رشد و پیشرفت ایران اسلامی اعمال می‌شد. حقیقت مهمی که برخی از سیاستمداران امریکایی به آن اعتراف کرده‌اند به طوری که «وود وارد» از روزنامه‌نگاران حامی دولت اوباما در کتابی که در تمجید از سیاست‌های خارجی آن دولت به نگارش درآورده است، به این نکته اعتراف و بیان می‌کند که مدیر سیا در یک جلسه مطبوعاتی توضیح داده بود که عملیات‌های مخفی برای توقف یا مهار برنامه هسته‌ای ایران در جریان است. این موضوع بعد از توقف حملات تروریستی، نخستین اولویت دولت‌ها در امریکاست. (۵) جالب است که این اعتراف، یکی از نشانه‌های استیصال غرب و به ویژه امریکا در برابر ایران اسلامی نیز است، زیرا تشدید این تحریم‌ها به جهانیان نشان می‌دهد که امریکا تنها برای اخراج نشدن از صحنه قدرت جهانی به اعمال تحریم‌ها اقدام می‌کند.

تنها سلاح باقیمانده: حمایت از هرج و مرج و اغتشاش
تاریخ به مردم ایران آموخته که ایستادگی مقابل زورگویان و مستکبران و مقاومت هوشمندانه و تلاش برای سازندگی وطن، یک سلاح کارآمد برای خنثی کردن تحریم‌هاست. به همین دلیل حتی امریکایی‌ها نیز فهمیده‌اند که تحریم کارایی لازم برای مهار ایران رو به پیشرفت را ندارد. پس امید خود را به تنها سلاح‌شان، یعنی ایجاد آشوب و حمایت از هرج و مرج گران داخلی معطوف کرده‌اند. جالب است که امریکایی‌ها اعترافات جالبی نیز در این زمینه دارند. مثلاً هیلاری کلینتون وزیر اسبق امور خارجه امریکا در بخشی از کتاب خاطراتش به مسئله اغتشاشات بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران در سال ۱۳۸۸. ش، اشاره کرده و می‌نویسد: «تیم من در وزارت خارجه، در پشت صحنه، تماس‌های مستمری با فعالان در داخل ایران برقرار می‌کرد و با مداخله‌ای فوری توانست از توقف توئیتر به خاطر تعمیرات جلوگیری کند. اگر توئیتر تعطیل می‌شد، تظاهر‌کنندگان یکی از ابزار‌های مهم‌شان برای ارتباط را از دست می‌دادند….»

وی همچنین ضمن توضیحی مبسوط درباره اعمال تحریم‌ها در بخش دیگری از کتاب خود درباره حمایت‌های پشت‌پرده وزارت تحت امرش از حرکت‌های اغتشاشگرایانه چنین می‌نویسد: «دولت باراک حسین اوباما رئیس‌جمهوری امریکا در سال‌های بعد از اغتشاشات انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۸۸ در ایران، با صرف ده‌ها میلیون دلار به آموزش بیش از ۵هزار نفر از مخالفان ایران در سراسر دنیا پرداخت….» (۶)

کلام آخر
تولید انبوه مطلب درباره دخالت‌ها، چپاول منابع و خیانت و جنایت‌های کشور‌های انگلیس و امریکا در دو قرن اخیر علیه ملت ایران از سوی پژوهشگران و نویسندگان حوزه تاریخ و علوم سیاسی موجب شده است حتی دشمنان ایران اسلامی نتوانند منکر آن شوند. اقدامی که می‌توان با تداوم آن همچنان چراغ روشنگری و عبرت‌گیری را در نسل‌های بعد روشن نگه داشت و کشور را در برابر توطئه‌های دشمنان مصون کرد.

 

منابع:
۱- استراو، جک، «کار، کار انگلیسی‌هاست» – درک بی‌اعتمادی ایران نسبت به انگلیس-، ترجمه رضااسکندری آذر، انتشارات خوب، چاپ اول ۱۳۹۸. ش، صفحات ۹۰، ۹۴، ۹۹، ۱۲۸، ۱۳۵ و ۳۴۸،
۲- صفری، محسن، «ما اعتراف می‌کنیم»، انتشارات سوره مهر، چاپ دوم ۱۳۷۳. ش، ص ۴۵،
۳- شرمن، وندی، «بدون هراس»، ترجمه دکتر محمد جمشیدی و حافظ رستمی، انتشارات سروش، چاپ سوم ۱۳۹۸. ش، صفحات ۸۱، ۸۲، ۸۴ و ۱۰۸،
۴- دانشنامه جهان اسلام، جلد ۶، نشر بنیاد دایرة المعارف اسلامی، صص ۶۵۱ و ۶۵۲،
۵- وارد، وود، «نبرد‌های اوباما»، ترجمه نیلوفر قدیری، نشر قطره، چاپ اول ۱۳۹۲. ش، ص ۸۲،
۶- رودهام کلینتون، هیلاری، «انتخاب‌های سخت»، ترجمه امیر قادری، انتشارات میلکان، چاپ اول ۱۳۹۳. ش، صفحات ۳۶۸، ۳۸۹ تا ۳۹۳