Indigene Bolivi

فرزندان الیگارشی به خدمت نظام نمی‌روند!

تارنگاشت عدالت

 

 
برگرفته از:دنیای جوان
۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱

 

در مورد منافع امپراتوری در بولیوی و چالش‌هایی که جنبش چندملیتی با آن روبه‌روست. گفت‌وگویی با «رامون کینتانا»*
 

شما چندین بار وزیر کابینه رییس‌جمهور اوو مورالس بودید. پس از کودتای  ۲۰۱۹ مجبور شدید در سفارت مکزیک در لاپاز پناهنده شوید. زندگی شما در کنار دیگر پناهندگان سیاسی «جنبش به سوی سوسیالیسم» در سفارت چگونه بود؟
من تقریباً یک سال در سفارت مکزیک بودم. طبیعتاً دوران سختی بود. خانواده من آنجا نبود و به شدت تحت پیگرد قرار داشت. علاوه براین، رژیم کودتا علیه رفقای ما اقدام می‌کرد و کشتار «سنکاتا» و «ساکابا» را به راه انداخت. تک تیراندازان ما را در سفارت زیر نظر داشتند و تلفن‌های ما شنود می‌شد. تپه مشرف بر ساختمان سفارت را پلیس اشغال کرده بود. هدف این بود که ما را مرعوب کنند و اراده ما را خرد کنند. آن‌ها عملاً کلیه هنجارهای بین‌المللی را شکستند: سفیر را تحت تعقیب قرار دادند، همین‌طور دیگر مأمورین و کارمندان و خدمه سفارت را. رژیم کودتا تمامی قدرت نظامی خود را به نمایش گذارد. تقریباً برای همه ما سفر مطمئن به مکزیک تضمین نشد. ولی تعداد کمی از رفقای ما توانستند از کشور خارج شوند، از جمله رییس‌جمهور کنونی «لوئیس آرسه» که ابتدا به مکزیک و سپس به برزیل رفت و از آنجا به بولیوی بازگشت. هدف من این بود که وضعیت را منطقی برآورد کنم، آرامش خود را حفظ کنم و به کار خود ادامه دهم. من روی نوشتن تمرکز کردم.

شما در ارتش دارای درجه سرهنگی بودید و در  School oft the America که زیر نظر ایالات متحده قرار دارد تعلیمات نظامی دیدید ولی بعد در مقام وزیر پیگیرانه موضع ضدامپریالیستی گرفتید. این چطور اتفاق افتاد؟
انتخاب یک موضع ضدامپریالیستی و ضداستعماری و ضدسرمایه‌داری، از روی هوی و هوس نیست. من در جوانی همین‌طور از نویسندگان خارجی کتاب‌های فراوانی که نظر دیگری نسبت به تاریخ آمریکای لاتین داشتند در مورد تاریخ کشور خود مطالعه کرده بودم. به تدریج درک کردم که زندگی خلق‌های فقیر «جهان سوم» از سوی مراکز سرکرده سرمایه‌داری شکل می‌گیرد. من کتاب‌های فراوانی در مورد ناسیونالیسم نظامی در بولیوی مطالعه کردم و با رؤسای جمهوری آشنا شدم که در مقابل الیگارشی معادن ایستادگی کردند و به قتل رسیدند. رؤسای جمهور فراوانی در بولیوی برای ایده و آمال خود جان دادند، برای این‌که یک کشور مستقل و پیشرفته بنا کنند.

تاریخ نشان می‌دهد که بین ایجاد دولت-ملت مستقل و منافع امپراتوری تضاد عمیقی وجود دارد. یعنی: برای ساختمان ملت باید در مقابل قدرت خارجی، سیستم مالی و سلطه امپراتوری ایستاد. با آموزش نظامی با ریشه‌های ملی و با آموزش ایدئولوژیکی و اجتماعی خود توانستم این تضاد بین ملت و امپریالیسم را بهتر درک کنم. بعدها از ارتش خارج شدم و به تحصیل نیروهای نظامی، پلیس و روابط بین ایالات متحده و بولیوی پرداختم.

هنگامی‌که من بعداً به عنوان وزیر وارد دولت «اوو» شدم، تصور مشخصی از چالش عظیمی که دولت تقبل کرده بود، داشتم. حقیقتاً ما در طی ۱۴ سال  توانستیم چنگ‌اندازی امپریالیستی را با زحمت فراوان محدود کنیم. از این‌رو رسانه‌ها که بخشی از سلطه امپریالیسم است، بی‌رحمانه علیه ما فعالیت می‌کردند. به همین دلیل سیاست‌مداران دست راستی، این عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی امپریالیسم آمریکای شمالی و همین‌طور دولت آمریکا به ما حمله می‌کردند.

در دهه ۱۹۹۰ شما اصلاحاتی برای ارتش پیشنهاد کردید. هدف چه بود؟
مسأله این بود که از امتیازات و حقوق ممتاز نیروهای نظامی کاسته شود، استقلال سیاسی ارتش که از زمان شرکت آن در مبارزه با تجارت مواد مخدر پدید آمده بود، محدود گردد. دکترین مبارزه با تجارت مواد مخدر از واشنگتن آمده بود. تحمیل سیاست امنیتی آمریکای شمالی در کشورهای آمریکای لاتین، مستلزم آن بود که نیروهای نظامی قادر باشند مردم را سرکوب کنند و روی سیاست‌مداران، دستگاه قضایی و جامعه اعمال قدرت کنند. در کلیه دولت‌های نولیبرال، قتل و کشتار و سوءقصد و مفقودالاثر شدن و شکنجه به وسیلۀ ارتش و پلیس وجود داشت.

در دوران ریاست جمهوری «خورخه کیروگا» (۲۰۰۱ تا ۲۰۰۲) حتی یک گروه مزدور ایجاد شد که گروه اعزامی نام داشت. مانندشبه‌نظامیانی که امروز در کلمبیا وجود دارد. در بولیوی این گروه تأسیس شد تا با دهقانان تولید کوکا مبارزه شود. قانونگذار هیچ کاری برای کنترل از دست دادن حاکمیت ملی انجام نداد. بازیگران سیاسی از خود سلب مسؤولیت کرده بودند. آن‌چه که من پیشنهاد کردم این بود که به قدرت مجلس افزوده شود تا بتوان نیروهای نظامی را پاسخ‌گو کرد: برای ارتشأ، برای ارتباطات آن با تجارت مواد مخدر، برای نقض قوانین حقوق بشر در درون ارتش و بیش‌تر از همه برای وابستگی آن به کماندوی جنوب ایالات متحده آمریکا. نیروهای نظامی کشور ما، بیش‌تر به نیروهای استعماری شباهت داشت که در یک مستعمره دخالت می‌کردند. به نظر من این امر با وجود یک دولت مشروطه در تناقض بود. اگر ژنرال‌ها فرماندهی را عهده‌دار و جایگزین سیاست‌مداران شوند و ارتش آمریکا بخش بزرگی از کشور را زیر سلطه خود داشته باشد، دولت مدنی بی‌معنی خواهد بود.

کدام اصلاحات را برای ارتش امروز پیشنهاد می‌کنید؟
در ارتش سه مشکل اساسی وجود دارد: اول به ضعف اتوریته سیاسی در کنترل ارتش مربوط می‌شود. سال‌هاست که وضع بر این منوال است. فراموش نکنیم که از قرن ۱۹ فرهنگ شورشی و توطئه‌چینی در بین نیروهای نظامی وجود دارد. بولیوی کشوری است که بیش‌ترین کودتاهای نظامی در آمریکای لاتین را تجربه کرده است. نیروهای نظامی تصور می‌کنند که آن‌ها صاحب قدرتند. آن‌ها فکر می‌کنند که برگزیده شده اند تا مافوق قدرت دولتی قرار داشته باشند.

ولی ضعف اجتماع را نیز باید در نظر داشته باشیم، زیرا مردم مالیات‌های خود را می‌پردازند تا ارتش را تقویت کنند ولی کوچک‌ترین اطلاع و شناختی در مورد ارتش و دکترین‌های آن و سلاح‌ها و خلق و خوی و تاریخ آن ندارند. به دیگر سخن: بین نیروهای نظامی و جامعه شکاف وجود دارد.

ما طی ۱۴ سال حکومت با این مشکل روبه‌رو بودیم، و نتوانستیم مناصب سیاسی را با پرسنل از بخش دفاعی اشغال کنیم که دانش نیروهای نظامی را دمکراتیزه نماید. زیرا دانش برای حکومت لازم است. بدین سان نیروهای نظامی را از پاسخگویی در مقابل جامعه معاف کردیم.

دوماً در کشور ما فرهنگ استعماری هنوز وجود دارد. این مربوط می‌شود به پی‌آمدهای خدمت اجباری نظام در بولیوی که بیش از ۱۰۰ سال قدمت دارد. جوامع دهقانی از این نقطه حرکت می‌کنند که فرزندانشان باید غرامت بپردازند تا به عنوان شهروند پذیرفته شوند. ما در جامعه فضاهای آلترناتیو برای انجام وظایف شهروندی فراهم نکردیم. ارتش فکر می‌کند که برتر از دولت است و این امر از قرن ۱۹ تاکنون قدمت دارد. ارتش فکر می‌کند که قیمومیت  جامعه به عهده اوست. چرا؟ رابطه ارتش با جامعه، رابطه با جهان دهقانان و مردم بومی است. این رابطه با شهروندان قشر متوسط و فرزندان الیگارشی نیست. چون فرزندان الیگارشی به سربازی نمی‌روند. فرزندان اقشار متوسط به سربازی نمی‌روند. آن‌هایی که به سربازی می‌روند فرزندان شهروندان بومی، دهقانان و کارگرانند. این ارتباط بین نیروهای نظامی و جهانِ به حاشیه رانده شده احساس برتری فرهنگی را در بین نظامیان پدید می‌آورد. آن‌ها تا امروز طرح دولت چندملیتی را درک نکرده اند، از این‌رو ضروری است که برای استعمارزدایی نیروهای نظامی کوشش فراوان به عمل آید.

مشکل سوم دخالت نیروهای خارجی است. ۷۰ سال نیروهای نظامی بولیوی از نظر ایدئولوژیکی زیر نفود ایالات متحده آمریکا بود. شکل اونیفورم‌ها، سلاح‌های آن‌ها، دکترین آن‌ها، تعلیم و تربیت آن‌ها، سفرهای آن‌ها به ایالات متحده باعث می‌شود که نیروهای نظامی هویت خود را به عنوان نهادی که وابسته به دولت بولیوی است، از دست بدهند. آن‌ها مغرورند که هم‌پیمان پرقدرت‌ترین ارتش جهانند، با این‌که روابط استعماری برجسته است.

با نیروهای نظامی که دارای خلق و خوی استعماری است در چه جنگی می‌توان پیروز شد؟ در تنها جنگی که ارتش بولیوی طی ۷۰ سال گذشته پیروز شده، جنگ علیه خلق بولیوی بوده است. دکترین آن‌ها از ایدئولوژی ضدکمونیستی آمریکای شمالی نشأت می‌گیرد، بدین معنی که خلق، دشمن محسوب می‌شود. این یکی از ایده‌های مدرن است که مردمان بومی تنها وقتی ارزش اجتماعی کسب خواهند کرد که شرایط  زندگی در یک جامعه متمدن را  برآورده سازند. آن‌ها باید اسپانیایی حرف بزنند، آن‌ها باید آداب و رسوم شهری غرب را تقبل کنند، آن‌ها باید شیوه زندگی در ایالات متحده آمریکا را کپی کنند و غیره. ما باید این شیوه دفاعی متعلق به قرن ۱۹ را به مدل دفاعی قرن ۲۱ متحول کنیم.

ملت‌ها تنها وقتی می‌توانند از خود دفاع کنند که همه مردم مسلح باشند. در آن‌صورت یک کودتا غیرممکن خواهد بود. در مقابل هر نوع تهدید امنیت کشور مثل فروپاشی نهادهای دولتی و یا دمکراسی تنها این خلق است که از دمکراسی، از سرزمین و از استقلال کشور دفاع خواهد کرد. ولی در عین حال یک خلق از نظر ایدئولوژیکی و نظامی آموزش دیده نیز برای مقابله با همه سختی‌ها ضروری است. در آن‌صورت این امکان وجود نخواهد داشت که نیروهای نظامی قیمومیت سیاسی را به عهده بگیرد. در آن صورت استقلال نیروهای نظامی از بین خواهد رفت و رابطه روحی، فکری و فرهنگی با ایالات متحده آمریکا شکسته خواهد شد و نیروهای نظامی زیر کنترل دولت قرار خواهند گرفت.

هنگامی که رییس‌جمهور سابق اوو مورالس  پیشنهاد کرد که مثل ونزوئلا  گروه‌های شبه‌نظامی تشکیل شود، رسانه‌ها واکنش نشان دادند و نگرانی خود را ابراز کردند و مورالس مجبور شد پیشنهاد خود را پس بگیرد. همین‌طور در بین بخش‌هایی از مردم که از «جنبش به سوی سوسیالیسم» حمایت می‌کردند، نگرانی‌هایی وجود داشت. چگونه می‌توان یک خلق مسلح را کنترل کرد؟
در این مدل یک خلق مسلح با سطح فرهنگی و خودآگاهی سیاسی، دفاع نظامی از استقلال و تمامیت ارضی کشور را که دفاع از خود ملت را نیز دربر می‌گیرد، عهده‌دار می‌شود. هرچه خلق مسلح‌تر باشد، توانایی ملت در دفاع از خود بیش‌تر خواهد بود. اگر بخواهید پروژه خلق مسلح داشته باشید، باید این امر در قانون اساسی سیاسی کشور تضمین شده باشد. باید پس از بحث و گفت‌وگو اساسی، همه‌پرسی صورت گیرد.

مورالس برای این پیشنهاد محکوم شد. چرا؟ من به خوبی به یاد دارم که قانون اساسی از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۴ ارتش، نیروی هوایی، نیروی دریایی و همین‌طور میلیشیا را به رسمیت می‌شناخت. انقلاب ملی از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۶۴با میلیشیای مسلح، میلیشیای کارگری و دهقانی که زنان مسلح را نیز دربر می‌گرفت، همزیستی داشت. ولی اکنون به یکباره این‌طور وانمود شد که گویا این یک افتضاح است. هیچ‌یک از آن‌هایی که این پیشنهاد را مورد انتقاد قرار دادند تنها به دلایل سیاسی به این فکر نرسیدند که به دفاع کشور بیاندیشند. مشکل آن‌ها تنها دفاع از امتیازات خود بود.

این طرحی برای قرن انقلابی ۲۱ است. مسأله تنها این نیست که از خطر کودتا کاست و آن را ناممکن کرد. با وجود خلق مسلح کودتایی وجود نخواهد داشت. این طرح با هدف جلوگیری از کودتا پایان نمی‌پذیرد. این در واقع طرحی است که سرزمین را با ملت مربوط می‌سازد: این ملت است که از سرزمین ملت دفاع می‌کند، که از پروژه سیاسی ملت دفاع می‌کند، که از خود در مقابل تجاوزگران خارجی دفاع می‌کند. آیا جالب نیست که به یک چنین پروژه دفاع از خود اندیشید؟

آیا ممکن است در مورد دکترین‌های امپریالیستی نظر خود را ابراز دارید؟ شما مثلاً از مبارزه علیه کمونیسم سخن گفتید. دکترین‌های دیگر امپریالیسم آمریکا کدام است؟
ایالات متحده آمریکا در ۷۰ سال گذشته ۳ جنگ در آمریکای لاتین به راه انداخته: جنگ علیه کمونیسم، جنگ علیه مواد مخدر و جنگ علیه تروریسم. این‌ها سه جنگ امپراتوری بود که به عنوان بهانه برای حفظ سلطه ژئوپلیتیکی بر آمریکای لاتین و دیگر بخش‌های جهان به کار گرفته شد. من خود را روی آمریکای لاتین متمرکز می‌کنم. جنگ علیه کمونیسم در واقع پوچ و بی‌معنی بود. مسأله بر سر کشورگشایی ایالات متحده آمریکا در سطح جهان به بهانه جلوگیری از گسترش کمونیسم بود. آن‌ها با «مک‌کارتیسم» در جامعه آمریکا ترس سرخ را آفریدند و از آن استفاده کردند تا کمونیسم را بدنام سازند، ولی علت اصلی تنها برای برقرار نگاه داشتن همبستگی درونی مردم آمریکای شمالی بود. این امپراتوری است که ما با آن به مقابله پرداخته ایم!

این تنها بهانه‌ای بود برای ایجاد مجوز نظامی برای ایالات متحده آمریکا، که با آن آنتی کمونیسم وارد آمریکای لاتین شد. نیروهای نظامی ابزار امپریالیستی دکترین ضدکمونیستی شدند. در بولیوی ۶۰ کمونیست وجود داشت و ارتش ۳۰ هزار نفر زیر پرچم داشت. حزب کمونیست بولیوی یک حزب خشونت‌ پرهیز بود و هیچ‌گاه فراخوان به جنگ داخلی نداده بود. این حزب بخشی از مبارزات انتخاباتی دمکراتیک بود. ولی ارتش بولیوی دکترین ضدکمونیستی را قبول کرده بود. چون ایالات متحده می‌گفت که کارگران، دهقانان، زنان بومی و کارگران معدن کمونیستند، ارتش با کارگران معدن، کارگران و دهقانان مبارزه می‌کرد و غیره.
با سقوط دیوار برلین مبارزه علیه کمونیسم با مبارزه علیه مواد مخدر جایگزین شد. آن‌ها ادعا کردند که تجارت با مواد مخدر برای اقشار پایینی جامعه بزرگ‌ترین خطر را تشکیل می‌دهد. تجارت با مواد مخدر ارتشأ به وجود می‌آورد و جامعه را ویران می‌کند. ولی برای چه؟ برای این‌که DEA (سازمان اجرای قانون مواد مخدر که تابع وزارت دادگستری ایالات متحده است) تأسیس شود. برای این‌که در مسایل سیاسی داخلی بولیوی دخالت کنند. امروز جنگ علیه تروریسم در دستور روز است. تروریست‌ها کجا هستند؟ آن‌ها ما را شورشی و تروریست، دولت مواد مخدر و از این قبیل نامیدند. می‌بینید که جنگ علیه تجارت با مواد مخدر با شکست روبه‌رو شده است. دو نمونه: کلمبیا و افغانستان.

در سال ۲۰۰۱ هنگامی که ایالات متحده وارد خاک افغانستان شد، نسبت به امروز ۲۰ برابر کم‌تر تریاک تولید می‌شد. ما از کدام جنگ علیه تجارت با مواد مخدر صحبت می‌کنیم؟ ایالات متحده در کلمبیا ۷ پایگاه نظامی و چهار ناوگان دریایی دارد که بخش بزرگی از کماندوی جنوب را تشکیل می‌دهد. کلمبیا یک کشور زیر اشغال آمریکاست و در عین‌حال بزرگ‌ترین تولیدکننده خالص کوکائین است. مبارزه علیه تجارت مواد مخدر کجا بود؟ سربازان آمریکایی کجا هستند؟ DEA کجاست؟ سازمان جاسوسی سیا کجاست؟ در کلمبیا!

در بولیوی DEA از نظر تاریخی همواره بخشی از معضل تجارت با مواد مخدر بوده و نه بخشی از راه‌حل آن. کتاب‌های متعددی از مأمورین سابق DEA وجود دارد که اعتراف می کنند این سازمان در حفاظت از قاچاق مواد مخدر ، تولید کوکائین و حفاظت از مسیرهای بین المللی کوکائین نقش داشته است.

—————————————————-
*خوان رامون کینتانا «Juan Ramón Quintana» در سه دولت رییس‌جمهور سابق بولیوی اوو مورالس به عنوان وزیر شرکت داشت. او که قبلاً نظامی بود، علوم سیاسی و اجتماعی تحصیل کرده و به عنوان مغر متفکر ضدامپریالیستی شهرت داشت. در ماه اوت او با نام مستعار «ارنستو اترنو» کتابی به نام «ضدحمله امپراتوری. کودتا در بولیوی. آناتومی خشونت و تاراج» منتشر کرد.