روحانی

نایب شیخ‌الرئیس

 
 
 
نویسنده: رضا خجسته رحیمی
برگرفته از: هفته‌نامه شهروند امروز*
۱۴ مرداد ۱۳۸۶
 
نایب شیخ الرئیس؛ حسن روحانی در غیاب هاشمی رفسنجانی سودای سربالا دارد
 
 
 

مردی که از قضا شبیه‌ترین سیاستمدار به خود اوست: سیاستمداری که در درجه اول به مانند او یک روحانی است و همچون او اشراف‌زاده نیست اما آریستوکرات است. روحانی‌ای که جانب اعتدال را فرو نمی‌گذارد و اسرار، هویدا نمی‌سازد مگر به وقت اضطرار و هنگام مواجهه نابرابر با مخالفان و نشستن تیرهای بلا بر کمان. سیاستمردی روحانی که همچون او، از بستر راست‌های محافظه‌کار برخاسته است و در پی نشستن با چپ‌های راست‌شده نیز هست. یک روحانی آریستوکرات که پیش از سیاست، اهل کیاست است و پیش از آن اما به اقتدار و توسعه می‌اندیشد.

بدین‌ترتیب شیخ حسن روحانی، گویی مجسمه‌ای خوش‌تراش از اکبر هاشمی است و اگرچه زمانی هاشمی در توصیف تفاوت خود با حسن روحانی گفته بود که«خود ایشان تفکری دارد و شاید تفکرش از من یک مقدار معتدل‌تر هم باشد»، اما اکنون- دراین زمانه پر بلا- از قضا، حسن روحانی نیز گاه سقف اعتدال خویش را بر ستون ناساز اعتراض می‌گذارد و جانب اعتدال را فرو می‌گذارد تا در کار انتقاد شود و بدین‌ترتیب میان او و آن محافظه‌کاری سابقش فاصله افتاده است.

اینها اما تمام داستان تمایل هاشمی رفسنجانی به حسن روحانی نیست؛ که حسن روحانی را با شیخ الرئیس، علاوه بر تناسب، نسبتی نیز هست؛ که او با ورود به مجلس اول و آغاز همکاری‌اش با اکبر هاشمی رفسنجانی، سیاست را در رکاب رئیس، پی گرفت و عمری در رکاب او حرکت کرد. آنچنانکه در میانه جنگ ایران و عراق، وقتی اکبر هاشمی به حکم ولایت، فرماندهی جنگ را عهده‌دار شد، حسن روحانی را نیز به نیابت و معاونت خویش برگزید.

اینچنین بود که روحانی سیاستمدار، به مرور زمان،نایب شیخ‌الرئیس شد. اکنون اما این نایب شیخ‌الرئیس است که در اندیشه ریاست، جامه سیاست، نو می کند. حسن روحانی را اکنون در مجاورت با ۶ سالگی، دوران برداشت فرارسیده است و البته یک سیاستمدار را در پایان ششمین دهه از عمر، کاری با کاشتن و داشتن نیست: وقت برداشت فرا رسیده و نایب شیخ الرئیس، خود اینک در اندیشه شیخوخیت و ریاست است. اگرچه راه‌ها ناهموارند و مسیرها صعب و پربلا.

حسن روحانی اکنون در ۶ سالگی خویش، در کارزار سیاست، سودای سربالا دارد و نه یک معاون ژنرال که یک «شوالیه» جوان است. آرزو اما بر جوانان عیب نیست و چه آرزوها که جامه واقعیت به تن می‌کنند. به هرحال اما این گذشته است که چراغ راه آینده است و مسیر آینده از گذشته می‌گذرد. چشم‌ها را باید بست و همراه با حسن روحانی به گذشته‌ها باید رفت.

حسن روحانی از سمنان تا انگلستان
مردی که برای خود جامه ریاست مجلس آینده ایران را می‌دوزد، شیخ حسن فریدون روحانی، هم اقلیم با رئیس دولت ایران است. ۵۹ سال پیش او نیز همچون محمود احمدی‌نژاد در شهرستان سمنان – بخش سرخه – به دنیا آمد. سال ۱۳۴ بود و ۱۳ ساله که رهسپار پایتخت مذهبی ایران شد تا درس حوزه بخواند؛ در مدرسه‌ای که به نام آیت‌الله گلپایگانی بود و زیر نظر بهشتی و ربانی شیرازی اداره می‌شد، مدرسه‌ای که اساتیدی همچون مشکینی و شیخ حسن تهرانی داشت و نوجوانانی همچون محمدی گلپایگانی و محمدی ری‌شهری نیز از شاگردان آن بودند.

فریدون اما در شهر قم برخلاف جریان آب شنا کرد، وقتی فلسفه و منطق را بر فقه و اصول ترجیح داد و دومی را به نفع اولی فروگذاشت. روحانی نوجوان اما یک چندی – هشت سال- که گذشت، پایتخت مذهبی ایران را نیز ترک کرد و رحل اقامت در پایتخت رسمی کشور گزید. از قم به تهران آمد و از حوزه به دانشگاه. او به تحصیل علوم قضا در دانشگاه تهران پرداخت تا تجربه خویش تکمیل سازد. تحصیلات که پایان یافت، روحانی دانشگاهی راهی سربازخانه شد و از سربازی که فارغ شد نیز پر پرواز گشود. پس از قم و تهران، مقصد او اکنون لندن بود. راهنمایی‌ها و همکاری‌های مطهری، بهشتی و موسوی اردبیلی، راه او را هموار ساخت و بدین‌ترتیب روحانی دانشگاهی،‌در سال ۵۷ عازم فرنگ شد و به قصد دکترا در «جامعه‌شناسی حقوق»، سمت و سوی دانشگاه اسکاتلند گرفت.

شیخ حسن اما آنگاهی روانه فرنگ شد که دست و بال خویش بسته دید. او به هرحال یک منبری بود و درپی سخنرانی‌هایی انتقادی، ممنوع‌المنبر شده بود. بدین‌ترتیب تنها مشغولیت او همنشینی‌اش با روحانیون سیاسی بود در نشست‌های «جامعه روحانیت مبارز». چه آنکه در سال ۵۶، «روحانی» ۲۹ ساله سمنانی از اولین افرادی بود که به جامعه روحانیت مبارز در تهران پیوست. او اما یکسال بعد به بریتانیای کبیر رفت تا ارجحیت تحصیل بر مبارزه را از نگاه خود، نمایش داده باشد و یک چندی با آداب ملل آشنا شود.

بازگشت روحانی در مسیر نظامی
چرخ انقلاب چرخیده و دولت موقت بر سرکار آمده بود که روحانی سمنانی از فرنگ به میهن آمد. چه بسا کمی دیر رسیده بود که با مشورت و هدایت‌ آیت‌الله خامنه‌ای، در دولت انقلابی، نصیب او کار در ارتش شد؛ نهادی که در حکومت انقلابی، یک نهاد بیگانه به نظر می‌آمد و کسی را چندان توجهی بدان نبود. او به اداره سیاسی-عقیدتی ارتش رفت و یک روحانی نظامی شد.

تقدیر حسن روحانی گویی از همین جا رقم خورد که با ورود به مجلس اول نیز به ریاست کمیسیون دفاعی مجلس انتخاب شد. روحانی نظامی اما راه ورود خود به مجلس از سمنان را هموار کرد؛ که او کاندیدای حزب جمهوری برای مجلس اول بود اما از سمنان. جنگ ایران و عراق، روحانی نظامی را از حاشیه به متن آورده بود که او نه تنها ریاست کمیسیون دفاعی پارلمان را به نام خود کرد که ریاست ستاد قرارگاه نظامی خاتم‌الانبیا را نیز از آن خود ساخت. همچنانکه دراین مسیر، فرماندهی ستادکل پدافند هوایی کشور را نیز عهده‌دار شد و بدین‌ترتیب ژنرال حسن روحانی، چهره یک استراتژیست نظامی را نیز به خود گرفت.

او یک فرمانده عبا به دوش شد و یک روحانی ژنرال. ژنرال روحانی اما در منازعات ارتش و سپاه اگرچه تلاش می‌کرد تا نقش یک داور بیطرف را بازی کند اما پرهیزی در حمایت از ارتشیان در مقابل سپاهیان نیز نداشت و اینچنین بود که درپی عملیات والفجر هشت، داوری فرمانده روحانی‌ای که از قضا علم قضا نیز خوانده بود، چنین بود:«خواهش ما این است که سپاه هیچ دخالتی در کار برادران ( یگان‌های پدافند ارتش) نکند.»

روحانی نظامی از یکسو در جلسات شورای عالی دفاع حاضر می‌شد و در طراحی عملیات نظامی شرکت می‌جست و از سوی دیگر به مناطق بحران‌خیز جنگی می‌رفت و گزارش آنچه که می‌دید را نزد شیخ الرئیس، اکبر هاشمی رفسنجانی، می‌آورد. اگر فردی به نام «طهماسبی» نیز نزد اکبر هاشمی می‌آمد تا اسلحه ابتکاری و دست‌ساز خود را به آزمایش و عرضه بگذارد، شیخ الرئیس، کار آزمایش و گزارش را به نایب نظامی خود حسن فریدون روحانی وامی‌گذاشت. در ماجرای عملیات خیبر نیز آنگاهی که هاشمی با حکم رهبر کشور، فرماندهی عملیات را عهده‌دار شد و به دزفول آمد، حسن روحانی میزبان او در قرارگاه خاتم‌الانبیا بود. روحانی نظامی آنقدر معتمد اکبر هاشمی رفسنجانی بود که در میانه عملیات پراهمیتی همچون خیبر و شباهنگام، هاشمی به اطمینان خاطر، سر به استراحت بر زمین بگذارد:«من رفتم خوابیدم و از آقای حسن روحانی و جلال ساداتیان خواستم که عملیات را تعقیب کنند و اگر در تردیدند و مشکلی دارند، مرا بیدار کنند.»(۳/۱۲/۱۳۶۲)

حسن روحانی در شرایط سخت جنگ و در اوج اختلافات سپاهیان و ارتشیان، برای هاشمی رفسنجانی نه یک مشاور که یک همراه بود:«پیشرفت جنگ خیلی مشکل شده است…حضور دکتر حسن روحانی در قرارگاه برای کار من مفید است.»(۱۲/۱۲/۶۲) روحانی به سفارش هاشمی، برای تجهیز و هماهنگی و آزمایش امکانات دفاعی عازم خوزستان می‌شد(۱۳/۱۲/۶۳) و به مرور، نماینده رسمی اکبر هاشمی رفسنجانی در هدایت عملیات نظامی نیز شد. آنچنانکه هاشمی رفسنجانی در دفترچه خاطرات خود ( ۳/۸/۶۳) نیز می‌نویسد:«دکتر حسن روحانی آمد. ایشان را در جریان برنامه عملیات آینده قرار دادم و از ایشان خواستم که به نمایندگی از من با فرماندهان سپاه و ارتش تماس بگیرد.»

حسن روحانی اکنون نایب شیخ الرئیس بود در قرارگاه فرماندهی:«به دکتر روحانی که نماینده من در قرارگاه فرماندهی است، گفتم که بیشتر به آنجا برود و پیشرفت کارها را کنترل کند.»(۱۱/۱۱/۶۳) اکنون این حسن روحانی بود که از قرارگاه با تهران تماس می‌گرفت و اکبر هاشمی را در جریان آغاز عملیات «بدر» قرار می‌داد. او آنچنان متنفذ شده بود که در جلسه سران قوا(۲۲/۱۲/۶۳) به رغم عدم تصویب موشک‌باران بغداد، نظر جمع را تغییر و موشک را با موشک پاسخ دهد.

باری نیز که نیروهای عراقی،پتروشیمی ماهشهر را بمباران کرده بودند، این ژنرال حسن روحانی بود که همراه علی‌اکبر ناطق‌نوری:«از طرف آقای هاشمی ماموریت یافتیم برای بازرسی به ماهشهر برویم.» هواپیمای دشمن صبح زود حمله کرده و ایرانی‌ها نیز غافلگیر شده بودند و«مامور ضدهوایی هم با دمپایی و زیرشلواری آمده و پشت ضدهوایی نشسته بود». حسن روحانی و ناطق‌نوری گزارش خویش نزد هاشمی آوردند و تحلیل خود از ماجرا را نیز بازگفتند: همه مشکلات جبهه به بنی‌صدر ختم می‌شود.

روحانی سیاستمدار در گروه سه تفنگدار
علی‌اکبر ناطق‌نوری، عبدالمجید معادیخواه و شیخ حسن روحانی، سه نماینده روحانی مجلس اول بودند که در مخالفت با بنی‌صدر و ماجرای انتخابات ریاست‌جمهوری اول به «سه تفنگدار» معروف شدند. هرسه، عضو جامعه روحانیت مبارز بودند و در مقابله با بنی‌صدر، هم‌نوا. آنها درپی همراهی بخشی از روحانیت مبارز با بنی‌صدر، در خرداد سال ۶ جلسه‌ای نیز تشکیل دادند و بر سر اعتبار مخدوش شده «جامعه روحانیت مبارز» و همراهی‌اش با بنی‌صدر به نقد درونی نشستند؛ جلسه‌ای که روایت هاشمی از آن، چنین است:«آقای معادیخواه و دکتر روحانی، سختگیری می‌کردند، برای تجدید اعتبار جامعه [روحانیت]، بالاخره نسبتا موفق شدند و قرار شد از نو جامعه را تجدید سازمان کنند.»

روحانی سیاستمدار از جمله ۲۱ روحانیونی بود که اردیبهشت سال ۶۱، اطلاعیه‌ای را ذیل تابلو جامعه روحانیت مبارز، در افشای آیت‌الله شریعتمداری امضا کرد و با معرفی محمدی ری‌شهری به عنوان وزیر اطلاعات نیز، اصلی‌ترین نماینده‌ای بود که در پارلمان، به موافقت با او سخن گفت:«از سال ۴۱ که در حوزه علمیه قم بنده با ایشان [ری‌شهری] آشنا شدم، همواره ایشان را با این ویژگی‌ها می‌دیدم: تدین و تعبد و حتی تهجد. بسیاری از نیمه‌شب‌ها می‌دیدیم که حجره ایشان، چراغش روشن است و مشغول نماز و دعا و تهجد هستند و این برای ما بسیار مهم است.»

«روحانی» گاهی در لباس نظامی و گاهی در لباس سیاسی، آنقدر به چشم‌ها و ذهن‌ها نشسته بود که مجلس دوم را به نمایندگی از پایتخت‌نشینان راهی پارلمان شود. آنچنانکه در مجلس سوم و چهارم و پنجم نیز از تهران بود که او مسیر پارلمان را روی خود هموار کرد. در مجلس دوم حسن روحانی با حمایت «جامعه روحانیت مبارز» بر کرسی نمایندگی ملت نشست. مجلس سوم نیز اگرچه مجلس چپ‌ها بود و ریاستش با مهدی کروبی، اما همچنان پذیرای حسن روحانی راست‌گرا بود.

فخرالدین حجازی و هادی غفاری در فهرست جامعه روحانیت در مجلس سوم قرار نگرفتند و این آغاز انشقاق بود. روحانیون چپگرا- کسانی همچون مهدی کروبی و محمود دعایی و امام جمارانی و موسوی خوئینی- جامعه روحانیت را ترک گفتند و مجمع روحانیون را برساختند. راست‌ها، اسلامشان، اسلام آمریکایی نام گرفته و بدین‌ترتیب به حاشیه رفتند.

حسن روحانی اما از راست به میانه آمد و با قرار گرفتن در لیست مشترک جامعه روحانیت و مجمع روحانیون، راهی مجلس شد. حسن روحانی اما مجلس سوم را در فراکسیون اقلیت راست‌گرا نشست تا چهارسال دیگر که ناطق‌نوری به ریاست پارلمان ایران رسید، «روحانی» سیاستمدار نیز به معاونت ریاست پارلمان انتخاب شود. حسن روحانی اکنون نه یک ژنرال نظامی که یک ژنرال سیاسی بود. در آستانه انتخابات مجلس پنجم، آنگاهی که کارگزاران به گفت‌وگویی نافرجام با جامعه روحانیت نشستند تا ائتلافی علیه چپ‌های حاشیه‌نشین شکل بگیرد، نام حسن روحانی نه فقط در فهرست کاندیداهای جامعه روحانیت مبارز که در فهرست کاندیداهای حزب تازه تاسیس کارگزاران نیز به چشم می‌آمد.

شیخ حسن روحانی اکنون یک سیاستمدار باکیاست بود؛ سیاستمداری از جنس اکبر هاشمی‌رفسنجانی که رمز و راز حرکت بر طناب باریک «فراجناحی بودن» را فراگرفته بود. راست‌های محافظه‌کار، موتلف کارگزارانی‌های تکنوکرات نشدند، چه آنکه اکنون در اوج پیروزی، زمان جداکردن حساب‌ها بود و نه تقسیم غنایم(همان اتفاقی که چهارسال بعد توسط چپ‌های پیروز، رخ داد؛ انتخابات مجلس ششم، حساب‌هایی که جدا شدند و غنایمی که میان چپ‌های پیروز و هاشمی میانه‌رو، تقسیم نشدند).

روحانی، نایب شیخ‌الرئیس
حسن روحانی، معاون پارلمانی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس دولت ایران بود. هشت سال ریاست رئیس، روبه پایان بود که شیخ حسن «روحانی» با طرح سخنانی درخصوص جایگاه متمایز هاشمی رفسنجانی، جنجال فراوان برانگیخت. آریستوکراسی، آنچنان «روحانی» سمنانی را به تسخیر خود درآورده بود که می‌گفت:«آقای هاشمی در زمان حضرت امام، نفر دوم کشورمان بودند و در زمان حال نیز نفر دوم هستند و رئیس‌جمهور آینده نفر سوم خواهد بود.» او حتی سخن از تغییر قانون اساسی به میان آورد تا راه را روی ریاست‌جمهوری مجدد هاشمی رفسنجانی بگشاید. مسیری که البته گشوده نشد و با در بسته قانون مواجه شد.

حسن روحانی اکنون از یکسو در منتها‌الیه جبهه راست «حزب کارگزاران» قرار گرفته بود و از سوی دیگر در منتها‌الیه جبهه چپ «جامعه روحانیت مبارز و جناح راست». او در خط میانه حرکت می‌کرد؛ فاصله خود با کارگزاران را حفظ می‌کرد آنگاهی که آنها متمایل به چپ می‌شدند و از راست‌گرایان فاصله می‌گرفت،آنگاهی که در برابر میانه‌روها می‌ایستادند. آنچنان متشابه با هاشمی رفسنجانی بود که در میانه طرح نام میرحسین موسوی و سیدمحمدخاتمی، کارگزاران به سراغ او رفتند و رویای ریاست‌جمهوری او را پروراندند. همچنانکه تکنوکرات‌های کارگزارانی- از جمله عطاءالله مهاجرانی- نیز در مصاحبه‌‌های خود، او را بهترین گزینه برای ریاست‌جمهوری دانستند و معرفی کردند. چه آنکه در زمانه‌ای که هاشمی رفسنجانی از ائتلاف با چپ‌ به سمت ائتلاف با راست حرکت کرد نیز این روحانی آشنا با علم فرنگی بود که برصندلی محمد موسوی خوئینی‌ها نشست و سکان هدایت مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست‌جمهوری را عهده‌دار شد.

طنز روزگار بود که هاشمی رفسنجانی، هدایت و ریاست دانشجویان پیرو خط امام سابق و چپ‌های مذهبی را به دست یک روحانی آریستوکرات و راست بنیاد، شیخ حسن روحانی، می‌سپرد. عباس عبدی به زندان رفت و پس از آزادی اما شیخ حسن روحانی، پایان کارش را امضا کرد. چپ‌ها از هاشمی بریدند و هاشمی به همراه حسن روحانی جانب راست را گرفت. مرکز تحقیقات استراتژیک نیز از ریاست‌جمهوری به مجمع تشخیص مصلحت منتقل شد تا حسن روحانی همچنان رئیس باقی بماند. «روحانی» سیاستمدار اما نه تنها کاندیدای ریاست‌جمهوری نشد که در انتخابات مجلس ششم نیز نامزدی در انتخابات را نپذیرفت و در کناره نشست.

چه بسا او می‌دانست که در بازی باخت-باخت، ورودش بی‌معناست و چپ‌های پیروز، جاده را برای صعود او و رئیسش – اکبر هاشمی-  هموار نخواهند کرد. پس از آن نیز اگرچه اکبر هاشمی‌رفسنجانی از سیدمحمد خاتمی خواست تا در دومین دوره از ریاست جمهوری‌اش، حسن روحانی را به معاونت اولی خود انتخاب کند تا بدین‌ترتیب مسیر کاندیداتوری آن شیخ میانه‌رو در انتخابات ریاست‌جمهوری ۸۴ فراهم آید، اما سیدمحمد خاتمی، نسخه پیشنهادی اکبر هاشمی را فروگذاشت.

چه آنکه حسن روحانی در مقام دبیر شورای عالی امنیت ملی، هدایت پرونده هسته‌ای ایران را عهده‌دار شده و به واسطه این فعالیت موازی، دستان رئیس دولت و وزیرخارجه‌اش آنچنان در دیپلماسی خارجی بسته شده بود که خاتمی به گلایه بگوید، دولت بی‌اختیار است و پاسخگوی سیاست خارجی موجود نیست. حسن روحانی اکنون یک دیپلمات بود و خاتمی را چندان تمایلی به همکاری با دیپلمات‌هایی نبود که میز سیاست را نیز به مثابه میز دیپلماسی می‌بینند و کیاست در کار سیاست می‌کنند.

روحانی دیپلمات و کیاست در کار سیاست
حسن روحانی از دولت و مجلس بی‌نصیب ماند. از اسب افتاد اما از اصل نیفتاد. او آنقدر درس دیپلماسی آموخته بود که اکنون تبدیل به یک دیپلمات شود. نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی شد و دبیری این شورا نیز بر دوش او قرار گرفت. بیست سال نمایندگی پارلمان و سفرهای متناوب خارجی البته روحانی سیاستمدار را در قامت یک دیپلمات نیز درآورده بود. سال ۶۱ و در مجلس اول، به همراهی خانواده هاشمی و باهنر و همسر مطهری راهی لیبی شد تا در جشن سالگرد انقلاب لیبی شرکت کند.

در همان مجلس به همراه اکبر هاشمی‌رفسنجانی رهسپار هند نیز شد و مذاکراتی دیپلماتیک را تجربه کرد. باری نیز در آبان‌ماه سال ۱۳۶۲ بود  که به آمریکا رفت و در اجلاس بین‌المجالس شرکت کرد تا از اولین مقامات ایرانی‌ای باشد که در دولت انقلابی به ایالات متحده می‌روند. یک بار نیز در همان مجلس اول به هند رفت و باری نیز به چین، زمانی نیز به ژاپن رفت و زمانی دیگر به کره. مسیر دیپلماسی اما استوار بر مذاکره است و حسن روحانی در کار مذاکره نیز بود. همچنان که سال ۱۳۶۲ و در میانه جنگ با عراق، این حسن روحانی بود که به واسطه، با کردهای مخالف مذاکره کرد و حامل پیام آنها برای شیخ‌الرئیس، اکبر هاشمی رفسنجانی نیز شد که امان دهید تا مصالحه کنیم؛ پیام چهره‌هایی همچون عزالدین حسینی که مواضع کمونیستی حزب کموله را تحمل‌شان نبود و در مسیر جدایی و کناره‌گیری قرار گرفته بودند. روحانی سمنانی آنچنان در سیاست، بر مدار کیاست حرکت می‌کرد که در کنار اسدالله بیات و دری نجف‌آبادی و رسول منتجب‌نیا و به همراه اکبر هاشمی‌رفسنجانی هیاتی شدند تا برای اصلاح بیت آیت‌الله منتظری چاره بجویند.

اینها همه از شیخ حسن روحانی، یک مذاکره‌کننده و یک دیپلمات ساخت تا در ماجرای پرونده هسته‌ای ایران راهی کشورهای اروپایی شود و بر تنور مذاکره بدمد.

حسن روحانی اما در جایگاه دبیری شورای عالی امنیت ملی فقط یک دیپلمات نبود که ساربان امنیت ملی کشور نیز بود. این چنین بود که در پس هجدهم تیرماه ۱۳۷۸ و حوادث کوی دانشگاه او سخنران راهپیمایی‌ای بود که ۲۳ تیرماه در شمایل رسمی برگزار شد. حسن روحانی در آن سخنرانی با اشاره به حوادث کوی دانشگاه از فرصت‌طلبی «گروهک‌های سیاسی ورشکسته و منزوی» و «افراد شرور و وابسته» سخن گفت و اعلام کرد: «اگر منع مسوولان نبود، مردم ما، جوانان مسلمان، غیور و انقلابی ما با این عناصر و اوباش به شدیدترین وجه برخورد می‌کردند و آنها را به سزای اعمال‌شان می‌رساندند.» سخنان روحانی بیش از آنکه همدلانه با دانشجویان آسیب‌دیده باشد، جانب انتقاد و خط و نشان کشیدن به خود گرفت و از همین روی نگاه سیاستمداران چپ‌گرا را برای مدتی نسبت به او منفی کرد. چنین مواجهه و مقابله‌ای از سوی «روحانی» با دانشجویان، ذهن‌ها را به  سال ۱۳۷ برد؛ آنگاهی که حسن روحانی سخنران مراسم دولتی ۱۳ آبانی شد که شورای هماهنگی دفتر تبلیغات در برابر مراسم دانشجویان تحکیمی برگزار کرد. راست‌گرایان مخالف‌ تسخیر سفارت آمریکا، پس از یک دهه از گروگانگیری، خود را میراث‌دار آن واقعه می‌دانستند و دانشجویان پیرو خط امام را اما منحرف از آرمان آن واقعه. حسن روحانی بدین‌ترتیب همان زمان رویارویی خود با دانشجویان را به نمایش گذاشت؛ آنگاهی که سخنران مراسم ۱۳ آبان دولتی شد، در برابر مراسم ۱۳ آبان دانشجویی و غیردولتی.

دوران ریاست حسن روحانی بر شورای عالی امنیت ملی، دوران روحانی دیپلمات، آنچنان نبود که پلی میان او و اصلاح‌طلبان حاکم برقرار شود. فاصله‌ها در حال افزایش بود و هر یک  در مسیر خود می‌رفتند که محمود احمدی‌نژاد، سیاستی دیگر در کار انداخت.

روحانی
مردادماه ۱۳۸۴ روحانی دیپلمات پس از روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد، شورای عالی امنیت ملی را واگذاشت و به ساختمان مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت بازگشت. در این مدت او گاه سخن به تندی نیز گفت. یک بار از تخریب بزرگان انتقاد و اعلام کرد که «تازه به دوران‌رسیده‌ها نمی‌توانند کشور را اداره کنند». باری دیگر نیز آنچنان به انتقاد از سیاست‌های هسته‌ای دولت در اجلاس خبرگان پرداخت که فضای جلسه را متشنج ساخت و انتقاد مخالفان خویش را در جلسه رسمی برانگیخت. حسن روحانی بدین ترتیب جانب محافظه‌کاری را یک چندی رها کرد و در کانون توجه سیاستمداران تکنوکرات و دموکرات نیز قرار گرفت. او اکنون در زمانه‌ای که منتقدان محمود احمدی‌نژاد نه فقط در اردوگاه چپ که در اردوگاه راست نیز به سر می‌برند، سودای میدانداری دارد؛ اگرچه به موازات میانه‌روی او، چپ‌ها و راست‌های منتقد رئیس دولت نیز در کار خویش‌اند و راه خود می‌روند. حال آیا چپ و راست در حسن روحانی، نایب شیخ‌الرئیس، به یکدیگر می‌رسند؟

«روحانی» سمنانی در پس درگذشت مصطفی خمینی سخنرانی‌ای کرد که تاریخ‌ساز شد؛ صرفا از آن روی که او اولین کسی بود که عنوان «امام» را ضمیمه نام «آیت‌الله خمینی» ساخت. از ابراهیم گفت، آنگاهی که از اسماعیل خویش گذشت و به امامت رسید و در شباهت آن با درگذشت مصطفی خمینی «جامه» امامت بر تن آیت‌الله خمینی دوخت. بدین ترتیب بود که عنوان «امام» بر زبان‌ها افتاد و رایج شد.