مادۀ اول برنامۀ حزب تودۀ ایران که به تصویب پانزدهمین پلنوم کمیتۀ مرکزی رسید میگوید:
«حزب تودۀ ایران، حزب طراز نوین طبقۀ کارگر ایران است. جهانبینی حزب تودۀ ایران مارکسیسم- لنینیسم است و هدفهای دور و نزدیک و مشی سیاسی و سازمانیاش از انطباق خلاق این جهانبینی علمی و انقلابی بر شرایط ویژۀ جامعۀ ایران ناشی میگردد.»
این اصل پایهای حزب، چیز نوی نیست. از اولین برنامۀ مصوّب نخستین کنگره این اصل در سرلوحۀ تمام اصول حزب ما جای گرفت.
همچنان که از این اصل برمیآید بزرگترین تکیهگاه و منبع نیروی حزب ما طبقۀ کارگر ایران است. حزب ما از همان نخستین روز موجودیت خود برای تدارک تحول بنیادی انقلابی در ایران عمدهترین بخش توجه خود را به سوی طبقۀ کارگر ایران به منزله نیروی اساسی انقلاب ملی و دمکراتیک در ایران معطوف ساخت.
درست به همین علت است که در سراسر زندگی دراز حزب تودۀ ایران دشمنان و مخالفین سیاسی ما در میدان مبارزات ایدئولوژیک علیه حزب ما لبه تیز نیزههای خود را متوجه همین پیوند بنیادی حزب ما با طبقۀ کارگر کرده اند و تمام کوشش خود را صرف آن میکنند که این پیوند را پاره کنند. ارتجاع سیاه از یک سو میکوشد با دست زدن به جنایتآمیزترین شیوههای ترور پلیسی از نزدیک شدن افراد حزب ما با طبقۀ کارگر جلوگیری نماید و از سوی دیگر به کمک مبلغین خود میکوشد ماهیت کارگری حزب ما را همانند خصلت ملی و میهنپرستانهاش نفی کند. این برخورد با حزب ما تنها از سوی نیروهای ارتجاع سیاه و دستگاههای تبلیغاتیاش نیست. از همان آغاز فعالیت حزب ما تقریباً بدون وقفه گروههایی چپنما، زیر پرچمهایی به اصطلاح «انقلابی»تر ماهیت حزب ما را به عنوان حزب طراز نوین طبقه کارگر نفی کرده اند. این جریان تا همامروز با پیگیری ادامه دارد. کوشش پیگیر همه گروههای ساواکزدۀ مائوئیست که سرکردگان بهنامشان مانند نیکخواه و لاشائی اکنون در خدمت علنی ساواک هستند مانند گروههای مرتد دیگر مانند تروتسکیستها و به اصطلاح «کمونیست»هایی که در ایالات متحده آمریکا زیر سایه «سیا» مشغول «تدارک» انقلاب ایران هستند و با مؤسسات انتشاراتی وابسته به آنان در اروپا مانند مؤسسه مزدک و روزنامه کارگر و غیره همه در این جهت است که ثابت کنند حزب تودۀ ایران حزب طراز نوین طبقه کارگر نیست.
این تلاش دشمنان و مرتدان قابل فهم است و ما هم کوششی برای پاسخ دادن به آنها از خود نشان نمیدهیم.
درست به همین علت است که در سراسر زندگی دراز حزب تودۀ ایران دشمنان و مخالفین سیاسی ما در میدان مبارزات ایدئولوژیک علیه حزب ما لبه تیز نیزههای خود را متوجه همین پیوند بنیادی حزب ما با طبقۀ کارگر کرده اند و تمام کوشش خود را صرف آن میکنند که این پیوند را پاره کنند. ارتجاع سیاه از یک سو میکوشد با دست زدن به جنایتآمیزترین شیوههای ترور پلیسی از نزدیک شدن افراد حزب ما با طبقۀ کارگر جلوگیری نماید و از سوی دیگر به کمک مبلغین خود میکوشد ماهیت کارگری حزب ما را همانند خصلت ملی و میهنپرستانهاش نفی کند.
آنچه که ما را بر آن واداشته که دراین باره سخن گوییم موضعگیری نادرستی است که در نشریات وابسته به چریکهای فدایی خلق در باره حزب طراز نوین طبقه کارگر و حزب تودۀ ایران انتشار یافته است. در یک سلسله مقالات که به نام چریکهای فدایی خلق منتشر شده است، چه در آنها که با دو پا در اردوگاه آناشیسم قرار دارند و از گروه انگشتشمار آنارشیستهای بادِر- ماینهوف آلمان غربی به عنوان انقلابیون واقعی مارکسیست- لنینیست دفاع میکنند۱ و چه آنها که میکوشند برای نظریات خود یک پشتوانه مارکسیستی- لنینیستی بسازند۲ در باره ماهیت، وظایف و نقش تاریخی حزب طبقۀ کارگر به طور اعم و در باره حزب تودۀ ایران به مثابه حزب طبقۀ کارگر به طور اخص ارزیابیهای نادرستی وجود دارد. ما میکوشیم این ارزیابیهای نادرست را بررسی کنیم.
به نظر ما شناخت چریکی در باره تئوری لنینی حزب طراز نوین طبقۀ کارگر و نقش آن در انقلاب دمکراتیک به کلی نادرست است. نویسندگان مقالات چریکی به خود اجازه داده اند در این تئوری لنین که یکی از پایههای بنیادی لنینیسم یعنی استراتژی و تاکتیک انقلاب پرولتاریایی است، تجدیدنظر به عمل آورند و نظریات مخدوشی را به عنوان «انطباق خلاق لنینیسم با ویژگیهای ایران کنونی» به جای آن بنشانند. عناصر عمده این اشتباه و تجدیدنظر در لنینیسم چنین اند:
۱- بیاعتقادی کامل به خصوصیات انقلابی و استعداد سازماندهی طبقۀ کارگر به عنوان طبقهای که بیش از همۀ طبقات و قشرهای دیگر اجتماعی انقلابی است، به انقلاب وفادار است و بیش از هر نیروی دیگر شایسته رهبری انقلاب است. چریکها این نقش را از طبقۀ کارگر میگیرند و آن را به روشنفکران انقلابی واگذار میکنند:
«در هر صورت چریک شهری و قشر ذخیرۀ آن (سمپاتیزانها) از عناصر آگاه و پیشرو تشکیل شده اند. تودهها با کمیّت غولآسای خود که کیفیت آنها نیز از این کمیّت برمیخیزد، در این مبارزه مسلحانه شهری نمیتوانند شرکت کنند. روشنفکران برای شرکت در این مبارزه از کارگران و دیگر زحمتکشان شهر آمادگی بیشتری دارند. به همین دلیل عمدهترین نیروی مبارزه مسلحانه شهری از روشنفکران انقلابی تشکیل شده است.»
نویسندگان چریکی این وضع را تنها ویژگی امروز نمیدانند، بلکه عقیده دارند که: «این ترکیب به طور عمده با تغییراتی به سود کارگران در مراحل آینده نیز حفظ خواهد شد.» (از ۱۹ بهمن شماره ۳- صفحه ۶۸)
ولی لنین در ارزیابی طبقه کارگر چنین مینویسد:
«درست به سوی طبقۀ کارگر است که سوسیال دمکراتها همه توجه و کوشش خود را معطوف میسازند. اگر پیش افتادهترین نمایندگان طبقۀ کارگر افکار سوسیالیسم علمی را بیاموزند و در بارۀ نقش تاریخی کارگر روس آگاه شوند و اگر این افکار به صورت وسیعی پخش شود، اگر کارگران سازمانهای محکمی به وجود آورند، مبارزه پراکنده اقتصادی کنونی را به صورت مبارزه آگاهانه طبقاتی تکامل دهند، آنگاه کارگر روس قیام خواهد کرد و در پیشاپیش همه عناصر دمکرات جای خواهد گرفت، استبداد را سرنگون خواهد ساخت و پرولتاریای روس را دوشبهدوش پرولتاریای سایر کشورها در راه راست مبارزه سیاسی به سوی انقلاب پیروزمند کمونیستی به پیش خواهد برد.»
لنین در مقاله مشهور خود به نام «وظایف سوسیال دمکراتهای روس» (۱۸۹۷) در این باره با روشنی هر چه بیشتر تأکید مینماید و میگوید:
«کار ما بیش از هر چیز و به طور عمده باید متوجه کارگران کارخانجات و فابریکها، متوجه کارگران شهری باشد. سوسیال دمکراسی روس نباید نیروهای خود را متلاشی سازد. او باید تمام این نیرو را برای کار میان کارگران، میان پرولتاریای صنعتی متمرکز سازد، زیرا اینان برای پذیرش افکار سوسیال دمکراسی از همه مستعدترند و از لحاظ فکری و سیاسی بیش از همه تکامل یافته اند و از لحاظ نیروی عظیم و متمرکز در مهمترین مراکز سیاسی کشور از همه با اهمیتتر میباشد. به همین دلیل ایجاد یک سازمان انقلابی محکم در میان کارگران صنعتی در شهرها اولین و مبرمترین وظیفه سوسیال دمکراسی است و در لحظه کنونی به حد اعلا غیرعقلانی است اگر ما توجه خود را از این وظیفه منحرف سازیم.»
لنین این حکم داهیانه را هنگامی گفت که بختک اختناق سیاه، نه تنها روی روسیه و تمام جهان مستعمراتی و نیمهمستعمراتی در تاریکی پنجه انداخته بود، بلکه در کشورهای به اصطلاح دمکراسی غرب هم سرمایهداری در اوج قدرت و نفوذ خود بود و اکثریت مطلق زحمتکشان را به دنبال خود میکشید.
مقایسه کنید امکانات آن روز درون روسیه را با امکاناتی که امروز برای زحمتکشان کشورهایی نظیر کشور ما موجود است مانند وجود کشورهای سوسیالیستی و پیشرفتهای آنها، پیروزیهای روزافزون جنبش انقلابی در سراسر جهان، شکستهای پیدرپی ارتجاع جهانی در صحنههای مختلف (کوبا، ویتنام، پرتغال و آفریقای سیاه) بحرانهای بیسابقه و بیدرمان سیستم اقتصاد انحصاری، امکانات پخش اخبار جهانی در عقبافتادهترین گوشههای دنیا، امکانات عظیم همدردی و کمک به جنبشهای انقلابی از طرف خانواده کشورهای سوسیالیستی و طبقه کارگر و نیروهای صلحدوست کشورهای سرمایهداری و جنبشهای اصیل ملی و ضدامپریالیستی دنیای سوم. علاوه بر اینها رشد کمی و کیفی طبقۀ کارگر ایران که هر روز بیشمارتر و آگاهتر میگردد و آمادگیش برای مبارزه افزایش مییابد، رشد روزافزون تناقضات داخلی جامعه سرمایهداری ایران بر اثر تشدید غارتگری امپریالیستی و چپاولگران داخلی همهوهمه باید عناصر انقلابی را روزبهروز بیشتر متوجه نقش روزافزون طبقه کارگر نماید.
ولی نویسندگان چریک نتایجی به کلی معکوس از این همه شرایط مساعد میگیرند و عقیده دارند که طبقه کارگر حتا لیاقت و استعداد شرکت در مبارزه با پلیس را ندارد. آنها مینویسند:
«تسلط به فنّ مبارزه با پلیس که هر روز پیچیدهتر میشود و داشتن تحرک فوقالعاده برای هر چریک ساده امروزی الزامآور است. کارگران و دیگر زحمتکشان شهری که آموزش کافی ندیده اند نمیتوانند این تاکتیکها را در شرایط فعلی به کار برند.»
این بیاعتقادی به خصوصیات و امکانات انقلابی و استعدادهای سازماندهی طبقه کارگر پایه موریانه خوردهای برای اشتباه زیانبخشتر و خطرناکتر چریکها در مورد حزب طبقه کارگر است.
۲- نویسندگان نشریات چریکی که در باره لزوم حزب طراز نوین طبقه کارگر و نقش آن در تدارک انقلاب دمکراتیک ملی ارزیابی به کلی نادرستی دارند و در این زمینه هم نظریات مخدوش ضدلنینی را به عنوان «انطباق خلاق لنینیسم بر شرایط ویژه ایران» عرضه میدارند، دچار رویزیونیسم روشن و بی چونوچرایی هستند. در مجلات نامبرده بالا جملات زیرین به چشم میخورد:
«قبلاً یادآور شدیم که پیشاهنگ طبقه کارگر در هر شرایطی الزاماً فرم تکامل یافته حزب را نخواهد داشت-این هم در گذشته و هم در حال صادق است. گروهها و سازمانهای سیاسی- نظامی مارکسیست- لنینیست در شرایط حاضر میتوانند بخشی از پیشاهنگ طبقه کارگر به شمار روند. نه فقط امروز …، بلکه در فردا نیز که این جریانها به وحدت رسید دیگر جریانهای جنبش کارگری را در جهت مشی خود کانالیزه خواهند کرد و در نتیجه جنبش انقلابی طبقه کارگر از وحدت نسبی برخوردار خواهد شد، هنوز این احتمال وجود دارد که پیشاهنگ طبقه کارگر صورت حزب را به خود نگیرد.»
نویسندگان مقاله اضافه میکنند:
«در شرایط حاضر این فرضیهایست و مثل همیشه تحقق یافتن آن موکول به رشد جریانهای فعلی و پیاده شدن این فرضیه در عمل است.»
درست دقت کنید تا چه حد برخورد نویسندگان نشریات چریکی دور از فروتنی انقلابی است. اینان به خود اجازه میدهند که فرضیههای بیپایه را جانشین محکمترین اصول نظریه لنینی درباره لزوم و نقش حزب طبقه کارگر به عنوان عالیترین شکل سازمانی طبقه کارگر جا بزنند و تازه مدعی هستند که هر کس این فرضیه مخدوش را بی چونوچرا نپذیرد در مارکسیسم- لنینسم تجدیدنظر کرده است. هر کسی یکبار هم «چه باید کرد» لنین را خوانده باشد و آثار قبلی لنین نظیر بروشور کوچک «وظایف سوسیال دمکراسی روس» را خوانده باشد دیده است که لنین با چه روشنی و بُرّندگی لزوم به وجود آوردن حزب طبقه کارگر را به عنوان عمدهترین سلاح طبقه کارگر برای تدارک انقلاب دمکراتیک و انقلاب سوسیالیستی تأکید میکند. لنین این بروشور تاریخی خود را که بدون تردید یکی از اساسیترین مدارک برنامهای در مبارزه برای ایجاد حزب مارکسیستی است با جمله زیر پایان میدهد:
« دست به کار شویم رفقا!
نگذارید که وقت گرانبهای خود را از دست بدهیم. سوسیال دمکراتهای روس کار زیادی در پیش دارند، برای آنکه احتیاجات پرولتاریا را که بیدار میشود برآورده سازند، جنبش کارگری را سازمان دهند، گروههای انقلابی و پیوندهای میان آنان را استحکام بخشند، به کارگران نشریات تبلیغاتی و تعلیماتی برسانند و حوزههای کارگری و گروههای سوسیال دمکرات را که در سراسر روسیه پراکنده هستند، درون حزب واحد کارگری سوسیال دمکرات متحد سازند.»
لنین تشکیل حزب طراز نوین طبقه کارگر را به عنوان مبرمترین و فوریترین وظیفه مارکسیستهای انقلابی میداند و فرضیهتراشان چریک حتا لزوم تشکیل حزب را برای فردای دور هم ضروری نمیشمارند.
در باره نقش حزب در مبارزات طبقه کارگر تنها به یادآوری دو گفته از لنین از مقاله «وظایف فوری ما» (۱۸۹۹) و از مقاله «چه باید کرد» بسنده میکنم. از مقاله «وظایف فوری ما»:
«پرولتاریا برای به دست آوردن قدرت حاکمه هیچ سلاح دیگری جز سازماندهی ندارد» و از مقاله «چه باید کرد» در شماره ۴ ایسکرا:
«در صورت فقدان سازمان محکم که در مبارزه سیاسی و در هر گونه شرایط و هر دوره پخته و آبدیده شده باشد، در باره نقشه منظم فعالیتی که با اصول متین و روشن و بدون انحراف تحقق یابد یعنی تنها چیزی که شایستگی داشتن نام تاکتیک را دارد- حتا سخنی هم نمیتواند در میان باشد.»
و پُرروشن است که نظر لنین از سازمان محکم تنها حزب طراز نوین طبقه کارگر یعنی عالیترین شکل سازمانی طبقه کارگر میباشد.
۳- نویسندگان نشریات چریکی از خصوصیات حزب طراز نوین طبقه کارگر شناخت درستی ندارند. آنها ماهیت و سیاست حزب طبقه کارگر را با هم مخلوط میکنند و وظیفه آماده ساختن تودهها را برای انقلاب قهرآمیز، با اعمال قهر تکروانه چریکی یعنی جنگهای تنبهتن عناصر جدا از تودهها یکی میکنند. ببینیم خود آنها چه مینویسند:
از نشریه ۱۹ بهمن شماره ۱ صفحه ۲۶:
«آیا حزب طبقه کارگر در همه شرایط خصوصیات واحدی دارد؟ … ما معتقدیم که حزب طبقه کارگر در شرایط کشور ما وظایف خاص و فرم خاص خود را خواهد داشت و مهمترین خصیصه این حزب خصلت نظامی آن خواهد بود.»
مهمترین وظیفه این حزب آماده ساختن تودهها برای یک انقلاب قهرآمیز است. البته باید همینجا روشن کنیم که مفهوم قهرآمیز در نظر نویسندگان چریکی به هیچوجه با مفهوم اعمال قهر انقلابی برای درهم شکستن سازمان دولتی ارتجاعی یکسان نیست، بلکه تنها در چهارچوب تنگ جنگ تنبهتن چریکی دستوپا میزند.
مارکسیست- لنینیستها برای حزب طبقه کارگر خصوصیات دیگری را میشناسد، همان خصوصیاتی که لنین بنیانگذار حزب طراز نوین طبقه کارگر برشمرده و در تمام دوران پرآموزش ۸۰ سال اخیر جنبش جهانی کارگری هر روز جلای بیشتری یافته است. خصوصیات چنین حزبی عبارتست از:
● حزب، پیشاهنگ آگاه طبقه کارگر است و به تئوری انقلابی یعنی مارکسیسم- لنینیسم مجهز است؛
● حزب، پیشاهنگ سازمان یافتۀ طبقه کارگر است؛
● حزب، عالیترین شکل سازمانی طبقه کارگر به شمار میرود؛
● قانون اساسی زندگی درونی حزب سانترالیسم دمکراتیک است؛
● روش سیاسی حزب طراز نوین بر پایه تاکتیک انقلابی استوار است یعنی استفاده از همه امکانات و همه شیوههای مبارزه، با در نظر گرفتن تناسب نیروهای خودی و دشمن و شرایط مشخص هر لحظه از مبارزه، و درهم شکستن قدرت دولتی و سرنگون ساختن طبقات استثمارگر و به دست گرفتن قدرت دولتی به دست طبقه کارگر؛
● مناسبات حزب طبقه کارگر یک کشور با طبقه کارگر و زحمتکشان سایر کشورها بر پایه انترناسیونالیسم پرولتاریایی یعنی همدردی برادرانه و کمک متقابل استوار است.
میبینیم که در تمام خصوصیات لنینی حزب طراز نوین طبقه کارگر جایی برای خصوصیت نظامی و یا غیرنظامی وجود ندارد. این هم از آن مندرآوردیهای نویسندگان چریک است که بدون احساس مسؤولیت سنگینی که در مقابل جنبش انقلابی میهن ما دارند اصول لنینیسم را مورد تجدیدنظر قرار میدهند و نظریات و فرضیات خود را به عنوان انطباق خلاق لنینیسم بر ویژگیهای ایران کنونی عرضه میدارند.
رفقای عزیز! حزب طراز نوین طبقه کارگر میتواند در انطباق تاکتیک انقلابی با شرایط مشخص یک جامعه در این لحظه یا آن لحظه تاریخی به این یا آن شیوه مبارزه توجه عمده معطوف دارد. مثلاً در آستانه انفجارهای انقلابی به مسلح کردن تودهها و آماده ساختن آنان برای قیام مسلح و یا در شرایط مشخص اجتماعی- سیاسی و جغرافیایی به پرداختن به نیروهای پارتیزانی و یا در لحظهای مناسب به وارد آوردن ضربههای فلجکننده (در صورت وجود نیرو و آمادگی تودهها برای استفاده از چنین ضربهای) و یا در شرایط وجود حداقل امکانات دمکراتیک به شرکت فعال در انتخابات و گسترش مبارزه پارلمانی و تلفیق این مبارزه با مبارزات تودهای وسیع مطالباتی و سیاسی خارج از پارلمان، مانند تظاهرات و نمایشات، اعتصابات و غیره. توجه عمده به این با آن شیوه مبارزه در زمانی که شرایط فراهم نیست خصلت یک حزب طراز نوین طبقه کارگر نیست.
رهبری تاکتیکی عبارت از برگزیدن درست شیوههای مبارزه با تناسب شرایط و تناسب نیروهای بالقوه و بالفعل خودی و دشمن، عوامل مثبت و منفی، درستی برگزیدن شیوهها در اینست که در هر دوره آن شیوهای از مبارزه را در درجه اول قرار دهیم که بتواند به تودههای میلیونی کمک کند تا آنها با تجربه خودشان این حقیقت را دریابند و پذیره شوند که باید نظام کهنه اجتماعی را سرنگون ساخت. به دیگر سخن، تاکتیک یعنی خط مشی سیاسی در دوران نسبتاً کوتاه جزر، رکود و یا مد جنبش انقلابی که متناسب با آن میتواند خصلت تعرضی- توضیحی و یا عقبنشینی داشته باشد.
در زمینه تاکتیک تعرضی میتوان شیوههایی از مبارزه مانند اعتصاب سیاسی محلی، تظاهرات سیاسی، اعتصابات عمومی سیاسی و قیام مسلحانه محلی و یا عمومی را به کار برد.
در همه این شرایط حزب طراز نوین طبقه کارگر سازمان متشکل پیشاهنگ طبقه کارگر با همان خصوصیات ذکر شده در بالا باقی میماند.
درست است که به تناسب برگزیدن این یا آن شیوه مبارزه اشکال سازمانی متناسبی هم با آن شیوه باید برگزید ولی این اشکال متناسب کار حزبی مانند کمیته کارگاه یا کارخانه و محل کار در دوران تدارک فکری انقلاب، کمیتههای تدارک انقلاب برای تدارک بلاواسطه اقدامات انقلابی مانند قیام، کمیتههای واحدهای نظامی، شوراهای نمایندگان کارگران و دهقانان و سربازان در جریان عملی ساختن انقلاب و پس از آن برای اعمال قدرت دولتی انقلابی …. ولی در همه این حالات حزب طراز نوین طبقه کارگر با همه خصوصیات ذکر شده، در بالا به عنوان عالیترین تجمع سازمانی طبقه کارگر باقی میماند و مرکز آن مرکز تعیین خط مشی عمومی واحد جنبش است.
در باره انتخاب شیوه مبارزه برای تدارک و انجام انقلاب حزب طراز نوین همان گونه که لنین به روشنی گفته است طبقه کارگر هرگز از پیش دست خود را نمیبندد و آماده است که در هر لحظه بر پایه ارزبابی درست نیروهای خودی و دشمن، بر پایه آمادگی تودهها، آن شکلی از مبارزه را برگزیند که بتواند به بهترین شکلی تودههای انقلابی را متشکل سازد و به حرکت درآورد.
ولی نویسندگان نشریات چریکی این برخورد لنین را قبول ندارند، در آن تجدیدنظر میکنند و نظریه مائوئیستی را جانشین آن میسازند و از پیش تمام مبارزه را در چهارچوب تنگ مبارزه مسلحانه چریکی میفشارند. آنها پیشبینی میکنند که:
«در انقلاب ما جنگ تودهای طولانی وجود خواهد داشت. در چین هم چنین بوده است. پایگاه نظامی ارتش تودهای ما در مناطق روستایی خواهد بود. در چین هم چنین بوده است. (نبرد خلق شماره ۲ سال ۱۳۵۳، صفحه ۴۳)
جناح دیگر چریکی تقریباً همین نظر را با سخنهای دیگر تکرار میکند:
«به این ترتیب واقعیتهای موجود به صورت دو اصل برای جنبش مسلحانه درمیآیند:
اول اینکه تودههای شهر به موازات رشد مبارزه مسلحانه در شهر از کانال جنبشهای اقتصادی سیاسی به حرکت درمیآیند و تداوم و تکامل این حرکت متکی به ادامه و رشد مبارزه مسلحانه است.
دوم اینکه مبارزه مسلحانه در «کوه» تودهای میشود. با گسترش و تکامل مبارزه مسلحانه در کوه تودههای روستایی و شهری به این مبارزه میپیوندند.» (از ۱۹ بهمن شماره ۲ صفحه ۶۹)
به این ترتیب میبینیم که نویسندگان نشریات چریکی چه از خصوصیات حزب طراز نوین طبقه کارگر و چه از استراتژی و تاکتیک انقلابی طبقه کارگر شناخت درستی ندارند.
علاوه بر این چریکها از یکی از عمدهترین خصوصیات حزب طراز نوین طبقه کارگر یعنی انترناسیونالیسم پرولتری که پایه مناسبات هر حزب طراز نوین طبقه کارگر با سایر احزاب برادر و جنبشهای انقلابی است به کلی به دورند و آن را به بازی میگیرند.
اگر تمام نشریات سه ساله گذشته وابسته به چریکهای خلق را مطالعه کنیم، درست است که در آنها از مائوئیسم که روزی به آن شدیداً دچار بودند گامبهگام دوری جسته و در نشریات اخیر در برابر آن موضع گرفته اند ولی هنوز از روشنبینی و ارزیابی درست از جنبش بیکران پیروزمند کارگری جهانی که خانواده کشورهای سوسیالیستی و در پیشاپیش همه، کشور لنین، اتحاد شوروی گام برمیدارد، دورند. درست است که به جنبش انقلابی ویتنام و کوبا ارج زیاد میگذراند ولی تضاد فاحش ارزیابی خود را با ارزیابی روشن و بی چونوچرای رهبران این جنبشهای انقلابی در باره حزب کمونیست اتحاد شوروی، بزرگترین گردان جنبش انقلابی کارگری جهان نمیبینند و یا میبینند و توان اعتراف به اشتباه خود را ندارند.
همین ناتوانی در دیدن و شناختن و پذیرا شدن اشتباهات یک خصوصیت غیرلنینی، یک خاصیت خردهبورژوایی و غیرپرولتاری است.
۴- چریکها در باره حزب تودۀ ایران به عنوان حزب طبقه کارگر ایران ارزیابی نادرستی دارند. در نزد نویسندگان نشریات چریکی ارزیابیها از حزب تودۀ ایران در بین دو مرز نسبتاً مختلف ولی پیوسته به یکدیگر در حرکت است. یکی از این مرزها را برخوردی سبک توأم با فحاشی که به هیچوجه درخور مبارزان انقلابی نیست به وجود میآورد و مرز دیگر برخوردی است که دارای برخی عناصر واقعبینانه نسبت به گذشته است که با ارزیابیهای به کلی نادرست و بیپایه نسبت به دوران کنونی به همآمیختگی پیدا کرده است.
در گفتوگوی پیش نمونههایی از این گونه برخوردها را نشان دادیم و یادآور شدیم که ما برخورد نخستین را درخور پاسخگویی نمیدانیم و تنها به برخورد دوم میپردازیم.
اینک چند نمونه از این برخورد:
در شماره سوم ۱۹ بهمن صفحه ۷۸ چنین نوشته شده است:
«حزب توده به مثابه مهمترین پروسه مارکسیستی در تاریخ جنبش رهاییبخش ایران طی یک دوره ۱۲ تا ۱۴ ساله نقش و مسؤولیت پیشاهنگی طبقه کارگر را به عهده داشت. معذالک این رسالت پیشاهنگی به منزله انقلابی بودن حزب توده نبود زیرا همه میدانیم که این حزب دچار اپورتونیسمی ریشهدار بود که سرانجام طبقه کارگر و همه خلق را به شکست استراتژیک کشاند و پس از این شکست حزب توده پیشاهنگی خود را از دست داد.»
در نشریه ۱۹ بهمن شماره ۱ صفحه ۳۴ چنین نوشته شده است:
در سال بیست حزب تودۀ ایران با یک برنامه دمکراتیک کار خود را آغاز کرد. این حزب از شرایط آزاد استفاده کرد، به سرعت رشد یافت و با گسترش جنبش تودهای طبقه کارگر رهبری این جنبش را به دست گرفت. نوسانهایی چون جنبش آذربایجان و پانزدهم بهمن را از سر گذراند و مخفی شد. همه اینها زمینههایی بود برای رشد حزب. اگر این حزب میتوانست علیرغم ضعفهایش بحران بزرگ پس از کودتا را از سر بگذراند، اگر صفوف و رهبری حزب تصفیه میشد و زیر ضربات سهمگین میتوانست به حیات خود ادامه دهد میتوانست تبدیل به یک حزب انقلابی شده و محتوای حزب طراز نوین طبقه کارگر را دارا شود. ولی چنانکه میدانیم این حزب از حرکت باز ماند، متلاشی شد و جز بقایایی از آن نماند.»
در نشریه شماره دوم ۱۹ بهمن، صفحه ۱۸:
«حزب توده دارای یک گذشته شناخته شده است. این گذشته برای او در چند زمینه امتیازاتی در بر دارد:
الف – حزب توده مورد پذیرش دهها حزب کمونیست در جهان است و با آنها رابطه بینالمللی دارد. در رأس این احزاب حزب کمونیست شوروی قرار دارد.
ب- جنبش کارگری که طی یک مدت طولانی تحت رهبری این حزب قرار داشته باعث شد که در ذهن کارگران قدیمی آگاه و توسط آنها در سطح محدودی از کارگران جوان این حزب معروفیت داشته باشد.»
این ارزیابیها را که معجونی است از برخی ارزیابیهای درست و انبوهی از ذهنیگری که به مرز کینه نزدیک میشود بررسی کنیم:
نخستین و برجستهترین ذهنیگری را در ارزیابی علل شکست جنبش رهاییبخش ملی در سالهای ۲۶ و ۳۲ مییابیم. نویسندگان چریکی که برای خود در قله اندیشههای مارکسیستی- لنینیستی بارگاه دستنیافتنی بر پا ساخته اند و از آنجا برای تمام جنبش انقلابی نه در ایران، بلکه در سراسر جهان رسالت میفرستند به خود زحمت نمیدهند که برای بررسی یک جریان تا این اندازه با اهمیت تاریخی آن طور که مارکسیسم در اولین اصل خود توصیه میکند به بررسی واقعیت عینی بپردازند.
رفقای عزیز! شما و امثال شما سالهاست که تمام مسؤولیت شکستهای جنبش رهاییبخش سالهای ۲۵- ۲۷ و ۳۲- ۳۳ را متوجه اشتباهات رهبری حزب تودۀ ایران میدانید و روی آن داد و فریاد راه میاندازید. آیا یک لحظه به خود زحمت داده اید که بررسی کنید وضع سایر نیروهای موافق و مخالف در آن روز چه بود، بورژوازی ملی چه مواضعی در دست داشته و چگونه از امکانات خود استفاده کرد، دشمن چه نیروهایی در اختیار داشته، در صحنه جهانی تناسب نیروها چگونه بود. اهمیت استراتژیک نظامی (همسایگی با شوروی) و اقتصادی ایران (نفت ایران و تمام خاورمیانه) برای امپریالیسم هار و درنده سالهای ۴۰ و ۵۰ با رهبری ایالات متحده که صاحب تفوق مطلق اسلحه اتمی بود، چگونه تأثیر میکرد. آیا این ادعا به مرز پیامبری نمیرسد که اگر رهبری حزب تودۀ ایران دچار اشتباهاتی که شما میگویید نمیشد (و نظر ما درباره کیفیت و کمیّت آن با شما یکسان نیست، ولی همیشه آماده گفتوگوی دوستانه با شما هستیم) جنبش شکست نمیخورد.
مگر شکست همیشه و منحصراً محصول اشتباه است؟
پس از شکست انقلاب ۱۹۰۵- ۱۹۰۷ هم عده زیادی از مرتدان و حتا از مبازان شریف انقلابی- آنهایی که از درک مارکسیستی- لنینیستی حوادث دور بودند- انقلابیون را آماج هزار گونه ایرادگیری قرار دادند.
لنین در گفتوگوهای مطبوعاتی خود با پلخانفها- ضجههای این مرتدان را مورد شدیدترین حمله قرار میدهد و نشان میدهد که اولاً دلیل هر شکستی اشتباه نیست. تاریخ مبارزات طبقه کارگر بیش از دهها بار به طور روشن این حقیقت را نشان داده است. در سال ۱۹۳۳ با هجوم فاشیسم حزب کمونیست آلمان که بدون تردید نیرومندترین، متشکلترین، آگاهترین و انقلابیترین گردان انقلابی جنبش کمونیستی در جهان سرمایهداری آن روز بود از پا درآمد. سازمانهایش در داخل کشور از هم پاشیده شد. تلفات بیاندازه سنگین بر آنها وارد شد. عدهای از افراد و کادرهای نیمهراهش ضعف نشان دادند ولی همه اینها دلیل اشتباه حزب کمونیست آلمان در مبارزه نبود. در دوران ۱۲ ساله حاکمیت اختناق فاشیستی تلفات سنگیین به گروههای حزب کمونیست آلمان وارد آمد، در برخی واحدها عُمّال گشتاپو رسوخ کردند ولی همه اینها نمیتواند آن پرچم پرافتخار را لکهدار کند که حزب کمونیست آلمان برافراشت و امروز در اولین کشور سوسیالیستی در خاک آلمان به بهترین وجهی در اهتراز است و با وجود شرایط بیاندازه نامساعد در آلمان فدرال که یکی از محکمترین دژهای سرمایهداری انحصاری جهانی است راه خود را به پیش باز میکند.
یادآوری گفته دیگر لنین در مورد اشتباهات برای ایرادگیران صدیق راهنمایی بسیار آموزنده است.
حزب تودۀ ایران بیش از هر جریان سیاسی دیگر درست به همان علت که حزب طراز نوین طبقه کارگر ایران است همیشه به پیروی از اصول لنینی نیرو و شهامت آن را یافته است که بیرحمانه اشتباهات خود را مورد برررسی قر ار دهد و پذیره شود و در مقابل جنبش خلق به آن اعتراف نماید.
رفقا: حزب ما بر روی تقریباً هیچ، در یک جامعه بسیار عقبمانده در یکی از بزرگترین مراکز تأثیر و عمل سیاستهای مخرب امپریالیستی در سالهای جنگ به وجود آمد و در همان سالهای طفولیت خود به عنوان تنها کشور در جهان سوم با مشکلترین و بغرنجترین مسایل که بردشان فرسنگها از مرز مسایل درونی ایران فرا میرفت و در چهارچوب تأثیر استراتژی جهانی امپریالیسم جای میگرفت، روبهرو شد.
برای کسانی که تصور میکنند ممکن بود حزب ما در چنین شرایطی اشتباهاتی کوچک و بزرگ نکند تنها با زبان لنین پاسخ میدهیم:
لنین در نوشتهای با نام «از یادداشتهای یک نویسنده اجتماعی» (فوریه ۱۹۲۴) مینویسد:
«باید آن کمونیستهایی را نجاتناپذیر و از دسترفته دانست که تصور میکنند بدون اشتباهات بدون عقبنشینیها، بدون آنکه مکرر آنچه را که به آخر نرسانده ایم، آنچه را که نادرست انجام داده ایم از نو آغاز کنیم، ممکن بود یک چنین اقدام جهانی تاریخی چون ساختمان پایههای اقتصاد سوسالیستی (به ویژه در یک کشور خردهدهقانی) را به پایان رسانید. … نترسیم از اینکه اشتباهات خود را اعتراف کنیم، نترسیم از اینکه مکرر و هر بار از نو کوشش کنیم که این اشتباهات را اصلاح کنیم. از این راه به بلندترین قلهها خواهیم رسید.»
ولی آیا این اشتباهات تعیین کنندۀ سرنوشت جنبش رهاییبخش ملی میهن ما در آن دوران بوده است؟ به نظر ما چنین نبوده و چنین ادعایی یا ذهنیگری است و یا مغرضانه. در نخستین بررسی واقعبینانه میتوان گفت که در جبهه نیروهای ملی مسؤولیت سنگین و نخستین متوجه دولت بورژوازی ملی بود که با وجودیکه در یک سال آخر تقریباً نیروهای تودهای یگانه تکیهگاه فعال و مبارزش بودند این نیروها جز ضربات باتون و سلولهای زندان از این دولت هدیهای دریافت نمیکردند. از این بگذریم، تناسب نیروها در صحنه جهانی آن روز به طور غیرقابل مقایسهای با سالهای بعد در جهت امپریالیسم و ارتجاع سیاه سنگینی میکرد و امکانات جنبش جهانی انقلابی و کشورهای سوسیالیستی که با دشواریهای فراوان زخمهای ژرف جنگ جهانی را بر پیکر خود درمان میکردند بسیار محدود بود.
و اما چند نکته در باره اشتباهات:
ممکن است رهبری یک حزب طراز نوین طبقه کارگر در لحظه معینی و یا حتا در مرحله معینی از تدارک و اجرای انقلاب در زمینه برگزیدن درستترین تاکتیک انقلابی دچار اشتباه شود- اشتباه خصلت حزب را تغییر نمیدهد، اگر اشتباه خصلت حزب طراز نوین را تغییر میداد تز لنین در مورد لزوم برخورد انتقادی حزب طبقه کارگر به اشتباهات خود و آموزش از آن مفهوم خود را از دست میداد.
انحراف از اصول انقلابی ماهیت و خصلت حزب را تغییر میدهد. مثلاً احزاب سوسیال دمکرات که از هدفگیریها و تاکتیکهای انقلابی طبقه کارگر منحرف شده اند خصلت حزب طراز نوین طبقه کارگر را از دست داده اند. اگر چه هنوز بعضی از آنها خود را طرفدار مارکسیسم میدانند.
ولی کدام حزب کمونیست را میتوان یافت که اشتباه نکرده باشد، حتا میتوان گفت که اشتباهات بزرگ نکرده باشد. برخورد لنین با اشتباه به طور کلی طور دیگر است: یادآوری یک گفته لنین در مورد اشتباهات برای مارکسیست- لنینیستهای ایران آموزنده است.
در مقدمۀ برنامههای بکر… انگلس، مارکس و دیگران لنین چنین مینویسد (۱۹۰۷):
«بله مارکس و انگلس زیاد و بارها اشتباه کرده اند: در پیشبینیهایشان در باره نزدیک بودن انقلاب، در امیدشان به پیروز شدن انقلاب (مثلاً در ۱۸۴۸، در ایمانشان به نزدیک بودن پیدایش جمهوری آلمان…) آنها در سال ۱۸۷۱ اشتباه کردند هنگامیکه «دست به کار شدند تا در جنوب فرانسه قیامی بر پا سازند، امری که برایش … آنها هر آنچه که از نقطه نظر انسانی ممکن بود به خطر انداخته و فدا کردند. … اما چنین اشتباهاتی از طرف غولهای اندیشه انقلابی که میکوشیدند تا پرولتاریای سراسر جهان را از سطح وظایف کوچک یک پولی روزانه بالا بکشند و بالا هم کشیدند هزار بار ارجمندتر و شکوهمندتر و از نقطه نظر تاریخی سودمندتر و به حقیقت نزدیکتر است تا فرزانگی فرومایه لیبرالیسم رسمی. … طبقه کارگر روس آزادی را به دست خواهد آورد و با اقدامات انقلابی خود که پر از اشتباهات هم هست اروپا را به حرکت در خواهد آورد.» (آثار منتخبه، جلد ۱۲، صفحه ۳۷۹)
در انطباق این گفته لنین با واقعیت اجتماعی کشورمان باید گفت که تأثیر مثبت خدمات حزب تودۀ ایران که اندیشههای مارکسیسم- لنینیسم را در ایران به طور رسمی پخش کرد، جنبش کارگری را سازمان داد و آن را در مبارزات تاریخی راهنمایی کرد و جنبش رهاییبخش ملی میهن ما را یک دوره تاریخی به جلو راند و ماسک ریا و تزویر را از چهره زشت و درنده امپریالیسم فاشیستی آلمان و در سالهای بعد از چهره امپریالیسم آمریکا که گروهای وابسته به سرمایهداری ملی آنها را به عنوان ناجیان ملت ایران قلمداد میکردند درید و واقعیت چپاولگر و خیانتپیشه آنان و بستگی آنان را با هیأت حاکمه ارتجاعی ایران فاش ساخت، در تناسب با تأثیر منفی اشتباهاتش صدها بار نیرومندتر است.
این خدمات مثبت محصول فداکاری بیدریغ تمام پیشاهنگ طبقه کارگر ایران است نه محصول کار تنهای این و یا آن فرد و یا دسته و گروه.
شما که آن را کوچک و ناچیز میسازید و حتا فراموش میکنید، فداکاری صدها هزار کارگر و زحمتکش انقلابی ایران را در یکی از پرافتخارترین دورانهای مبارزهاش زیر پا میگذارید و لگدمال میکنید.
تمام تلاش دشمنان خلق و مخالفین طبقه کارگر هم درست در همین جهت است که این جنبههای عظیم مثبت را انکار کنند و یا به سکوت بگذارنند و هر روز با وجودی که ۲۵ سال از اوج جنبش رهاییبخش سالهای ۲۰- ۲۷ میگذرد در زرادخانههای دروغ و اتهام بگردند و یک حادثه کوچکی پیدا کنند و آن را عمده سازند و دورادورش بوق و کرنا راه بیندازند. از دشمنان خلق چنین برخوردی تعجبآور نیست، قابل فهم است ولی از شما که خود را مارکسیست- لنینیست میدانید دستکم تعجبآور است.
ولی علیرغم همه این بوق و کرناهای سالیان دراز صداقت انقلابی حزب تودۀ ایران نسبت به طبقه کارگر ایران و خدماتی که به مبارزه خلقهای ما کرده است آن قدر وسیع و عمیق است که حتا شما دوستان چریک با تمام ذهنیگیریتان مجبورید بپذیرید که طبقه کارگر ایران، چه کارگران قدیمی و چه نسل جوان آن به هیچ سازمان دیگر سیاسی جز حزب تودۀ ایران اعتماد نمیکند.
طبقه کارگر با غریزه طبقاتی خود دوستان و راهنمایان واقعی را از مدعیان دوستی و راهبری به خوبی و به درستی تشخیص میدهد.
دوستان عزیز!
ما این گفتوگو را با سخنان لنین پایان میدهیم:
«دست به کار شویم رفقا! نگذارید وقت گرانبهایمان را از دست بدهیم.»
برابر ما مارکسیست- لنینیستهای ایران وظایف دشواری قرار گرفته. ما باید احتیاجات پرولتاریای ایران را که هر روز بیدارتر میشود برآورده سازیم، جنبش کارگری را که هر روز دامنه بیشتری مییابد سازمان دهیم، گروههای انقلابی و پیوند میان آنان را استحکام بخشیم، به کارگران نشریات تعلیماتی و تبلیغاتی برسانیم، گروههای مارکسیست- لنینیست و کارگری را که در سراسر کشور پراکنده اند در دور حزب واحد طبقه کارگر ایران، حزب تودۀ ایران متحد سازیم.
امیدواریم که با احساس کامل همه مسؤولیت انقلابی با این گفتوگوی ما برخورد کنید.
——————————————————-
* بخشهای اول و دوم در شمارههای ۳ و ۴ مجله «دنیا» انتشار یافته است.
۱– نشریه نبرد خلق، ارگان سازمان مرکزی چریکهای فدایی خلق، شمارۀ ۵، صفحه ۵۹.
۲– (نشریه ۱۹ بهمن، شمارۀ ۳-۱)