«مایکل کراتکی» استاد اقتصاد سیاسی در دانشگاه «لنکستر» انگلستان و سردبیر «مجله سیاست و اقتصاد سوسیالیستی» در آلمان میباشد. بر اساس شواهد، وی در زمرۀ دانشمندان مارکسیست غیرمتعهد به برنامههای انقلاب سوسیالیستی (مارکسیست فرهنگستانی) است. در نوشته،های وی برخی گرایشات ضدتجربه اتحاد جماهیر شوروی و تمایل به تروتسکی محسوس است. اما وی در زمینۀ گردآوری و بایگانی آثار مارکس و انگلس، تاریخ اندیشۀ مارکسیستی-لنینیستی و… اسناد تاریخی و آثار دیگر دانشمندان مارکسیست نقش برجستهای ایفا کرده است. در زیر بررسی وی از کتاب «ریک کوهن» در مورد «هندریک گروسمن» برای روشنگری پیرامون نادرستی تز درک ناکامل لنین از امپریالیسم، و مبارزِ ضدامپریالیستی بمثابۀ انحراف از مارکسیسم، در اختیار خوانندگان قرار میگیرد.
*****
این نخستین زندگینامه جامع از اقتصاددان مارکسیست لهستانی-یهودی، هنریک گروسمن۱ (۱۹۵٠-۱۸۸۱)،نتیجۀ یک پروژه پژوهشی طولانی است که نویسنده آن که اکنون استاد علوم سیاسی در دانشگاه ملی استرالیا است، آنرا در سال ۱۹۹۳ آغاز کرد. یورگن شیله (Scheele) رسالۀ دکترای سال ۱۹۹۷ خود را در دانشگاه ماربورگ در سال ۱۹۹۹ منتشر کرد. شیله اولین کسی بود که از مقالات گروسمن Grossmann (در بایگانی «فرهنگستان علوم لهستان در ورشو») و بسیاری از نسخههای دستنویس منتشر نشده گروسمن، استفاده گسترده کرد و آنها را به طور گسترده ارائه نمود و بطور مبسوط بیان کرد.
کتاب «شیله» پیش از هر چیز سرگذشت اندیشه گروسمن است که دغدغه اصلی و تمرکز آن رشد تفکر گروسمن و سهم وی در تفسیر و بازتفسیر نظریههای اقتصادی مارکس و همچنین تاریخ فلسفه و اندیشه اقتصادی است. زندگینامه سیاسی و شخصی گروسمن دغدغه اصلی «شیله» نبود. از این لحاظ ، کارهای «ریک کوهن» چیزهای زیادی برای ارائه دارد، به ویژه با توجه نسبت به دوران اولیه زندگی گروسمن به عنوان یک فعال سیاسی و به عنوان یک زندگینامه سیاسی، فراتر از بررسی «شیله» است.
گروسمن یک شخصیت مرکزی در کشف دوباره و احیای مارکسیسم در دهههای ۱۹۶٠ و ۱۹۷٠بود، بزرگترین اثر او در مورد «قانون انباشت و فروپاشی نظام سرمایهداری» (همچنین نظریه بحران) برای نخستین بار در ۱۹۶۷ درآلمان انتشار یافت، سی سال پس از انتشار نخستین آن در سال ۱۹۲۹، هنگامی که به عنوان جلد اول از رشته آثارجدید توسط موسسه Sozialforschung (IfS) در فرانکفورت ، ویرایش شده توسط «کارل گرونبرگ »، اولین مدیر این نهاد به چاپ رسید. ادعای گروسمن مبنی بر بازیافت محتوی حقیقی و هسته مرکزی تئوری انقلابی مارکس در اقتصاد سیاسی عمدتاً بر پایه آن کتاب بنا شده بود. اگرچه این ادعا در دوران زندگی وی پذیرفته نشد. این کتاب تا پیش از سال ۱۹۹۲ به انگلیسی منتشر نشده بود، و در آنزمان هم فقط یک نسخه مختصر ترجمه شد که فاقد بخشهای نهایی نسخه آلمانی بود. نوشته گروسمن «مارکس، اقتصاد سیاسی کلاسیک و مسئله پویایی» قبلاً در سال ۱۹۷۷ به انگلیسی منتشر شده بود، اما بسیاری از نوشتههای او از دهه ۱۹۲٠ و ۱۹۳٠ هنوز به زبان انگلیسی در دسترس نیست. برای انگلیسی زبانان، کتاب «کوهن» اولین کتابی است که دسترسی به نوشتهها و نسخههای مختلف «هنریک گروسمن» را که هرگز به انگلیسی چاپ نشده است یا هنوز منتشر نشده است، ارائه میدهد.
بهترین و بزرگترین بخش کتاب به زندگینامه شخصی و سیاسی «هنریک گروسمن» اختصاص دارد. با کودکی و نوجوانی او در« کراکوف» آغاز میکند و مراحل اصلی زندگی وی را با استفاده از تعدادی از منابع تاکنون ناشناخته، کاملاً مستند و با جزئیات کامل ارائه میدهد. «کوهن» به ویژه داستان درگیری گروسمن جوان را با جنبش کارگری سوسیالیست در «گالیسیا» نقل میکند، جایی که وی برای چندین سال به عنوان یک شخصیت برجسته در حزب «سوسیال دمکرات یهود» ظاهر شد. «کوهن» همچنین از چگونگی رسیدن «گروسمن»، شاگرد «کارل گرونبرگ»، به مقام «متخصص آمار و سیاست تجاری اتریش» در دوره اصلاحات میگوید. اولین مراحل کار آکادمیک وی، در «اداره آمار لهستان» و «دانشگاه آزاد لهستان» در ورشو، و همچنین نقش وی به عنوان یک روشنفکر برجسته کمونیست، که به شدت درگیر فعالیتهای «دانشگاه مردم» است، برای اولین بار در این کتاب ارائه میشود. در فصلهای بعدی کتاب، «کوهن» به «گروسمن» به عنوان عضوی از «موسسه فرانکفورت سوزیالفورشونگ» و سالهای تبعید میپردازد و شرح مفصلتری از زندگی شخصی و دیدگاههای سیاسی وی ارائه میدهد. بدون شک نقطه قوت کتاب و شایستگی بزرگ آن در اینجا نهفته است.
نویسنده همدردی و حتا تحسین عمیق خود را نسبت به گروسمن که قهرمان داستان خود است، پنهان نمیکند. «کوهن» او را به عنوان نمونهای درخشان از گونۀ نادر – «روشنفکر نهادینه» طبقه کارگر معرفی میکند. برای چند سال، «گروسمن» در واقع به شدت درگیر سیاست چپ بود. اما در بیشتر دوران زندگی او هیچ سندی در مورد فعالیت سیاسی وجود ندارد. گروسمن در وین، در کراکوف، در ورشو، در فرانکفورت و حتا در تبعید (به استثنای چند سال آخر زندگی خود) بخشی از نهاد دانشگاهی بود و زندگی یک استاد و نجیب زاده-روشنفکر را با سهولت قابلتوجهی سپری میکرد. علاوه بر این، بیشتر رقبای او در میان روشنفکران مارکسیست، مانند «اتو بائر» یا «فریتس استرنبرگ»، که گروسمن خصومت خاصی نسبت به آنها داشت، نیز شایسته عنوان «روشنفکر نهادینه» هستند.
متأسفانه، نقطه قوت کتاب کوهن، یعنی عشق و تحسین زندگینامه نویس برای فردی که زندگی و ایدههای او را به تصویر میکشد، عامل اصلی ضعف آن نیز میباشد.
«هنریک گروسمن» فردی بود با اعتماد به نفس زیاد، مردی که برای خود انجام یک مأموریت تاریخی را قائل بود. او ادعا میکرد که به تنهایی معنای واقعی انتقاد مارکس از اقتصاد سیاسی را از تحریفات و جعلیات مارکسیستهای سوسیال دمکرات، احیا کرد. «کوهن» این دیدگاه نسبتاً جسورانه و جانبدارانه نسبت به قهرمان خود را بی قید و شرط میپذیرد. او نه تنها از ادعای گروسمن مبنی بر احیای مارکس حمایت میکند، بلکه فراتر از وی رفته و او را با لنین و «لوکاچ» همتراز قرار میدهد: «آنچه که لنین برای تئوری سیاسی مارکس، و لوکاچ برای فلسفه او انجام داده بود، گروسمن برای اقتصاد سیاسی انجام داد. او و تنها او، موفق به نجات و احیای بینشهای اساسی مارکس شده بود که توسط «مارکسیستها»ی انترناسیونال دوم مبهم شده بود.» از این رو، برخلاف «یورگن شیله» ، کوهن نتوانست از موضوع مورد تحسین خود فاصله بگیرد. او در طول کتاب، در هر درگیری و جدال، در سمت گروسمن قرار میگیرد. قهرمان داستان، گروسمن، همیشه محق است، و مخالفانش همیشه اشتباه میکنند. البته کوهن به خوبی میداند که گروسمن در اوایل دهه ۱۹۳٠ یک استالینیست سر سخت بود و همانگونه باقی ماند و میدانست در اتحاد جماهیر شوروی چه میگذرد.
طولانیترین فصل این کتاب به دوران کار گروسمن در فرانکفورت و زندگی و کار گروسمن به عنوان عضوی از موسسه سوزیالفورشونگ در فرانکفورت اختصاص دارد، جایی که او شاهکار خود را در مورد قانون انباشت نوشت. این کتاب مهمترین دستاورد کوشش گروسمن در دوران زندگی وی برای بازیابی «مارکس حقیقی» در اقتصاد سیاسی بود. او کار خود را- پروژه بزرگ خود برای توضیح مجدد نظریه انباشت مارکس به عنوان یک تئوری فروپاشی و بحران، و نتیجتاً ارایه گواهی علمی برای اثبات محدودیتهای اقتصادی سرمایهداری و ضرورت یک انقلاب سوسیالیستی- دراوایل دهه ۱۹۲٠ آغاز نمود ولی به هیچوجه آنرا هنگامی که کتاب او در سال ۱۹۲۹ منتشر شد به پایان نرسانید. این کتاب او را به یک چهره مشهور تبدیل کرد، اما عمدتاً انتقادات تند و حتا واکنشهای خصمانهای را از سوی اقتصاددانان مارکسیست و غیرمارکسیست به دنبال داشت. گروسمن بی واهمه، برخی از استدلالهای کتاب خود را در چندین مقاله ادامه داد که نتیجهای نداشت. او هرگز در انظار عمومی به بسیاری از منتقدان خود پاسخ نداد، اما پاسخهای متنوعی را در چندین نسخه دستنویس طولانی و کوتاهتر- که همه ناتمام مانده و منتشر نشده آماده کرد. از سال ۱۹۳٠ به بعد، او بر روی پیوست اثر خود، جلد دوم تئوری انباشت، کار کرد که هدف آن ارائه نظریهای جامع از بحران و برطرف کردن کمبودهای موجود در جلد یک بود. در سال ۱۹۳۷ جلد دوم گروسمن هنوز در فهرست رسمی کتابهای اعضای موسسه فرانکفورت سوزیالفورشونگ که قرار بود به زودی منتشر شود قرارداشت.
گروسمن دو ادعای مهم را مطرح کرد که کوهن از صمیم قلب آن را تأیید میکند: اول اینکه وی روش غریبی که مارکس در سرمایه به کار برده است را به شیوه درستی مجدداً بیان کرده است. دوماً، تئوری واقعی فروپاشی و بحران را بازیابی کرده است، تئوری که از نظر وی هسته اصلی نقد مارکس از اقتصاد سیاسی بود. هر دو ادعا غیرقابل دفاع است. گروسمن از فرمول مارکس در سال ۱۸۵۷-از «مجرد» به «مشخص» -برداشت اشتباهی کرد: به عنوان یک روش تقریبی، گذار از بالاترین انتزاع، «سرمایهداری ناب» در جلدهای ۱ و ۲ سرمایه به واقعیت تجربی «سرمایهداری آمپریک » در جلد ۳ . این یک برداشت نادرست عجیب و غریب از ساختار «سرمایه» است، زیرا جلد ۳ کمتر تجریدی و نظری نیست و منحصراً به مقولههای تحلیلی اقتصاد سیاسی میپردازد (مانند نرخ کلی سود، هزینه تولید، بهره و اجاره) و همانند جلدهای قبلی، ارائه «قوانین حرکت» سرمایهداری «به طور کلی». گروسمن هرگز به عناصر کاملاً واضح «دیالکتیکی» روش مارکس که در تقابل با خوانش سادهانگارانه و تحریف شده او قرارمیگیرند، اهمیت نمیداد.
خوانش گروسمن از نظریه (ناتمام) انباشت مارکس واقعاً عجیب است. و درآن، نکته مهم نظریه مارکس در مورد اضافه تولید و مازاد انباشت به نقطه مقابل آن تبدیل شده است- فقدان ارزش اضافی، فقدان انباشت. در واقع گروسمن نظریه روشنی در مورد انباشت نداشت، الگوی او فقط یک الگوی ساده مبتنی بر یکی از الگوهای «اتو بائر» بود که گروسمن با از بین بردن ساختار بازتولید و تهیسازی نادرست آن از هر عنصر پویایی در رشد بلند مدت اقتصاد سرمایهداری، نه تنها آنرا بهبود نداد بلکه در واقع بدتر کرد. گروسمن بر این اساس با کاربست یک جمع و تفریق به مثابه «اثبات» فروپاشی اجتنابناپذیر سرمایهداری و سپس افزودن عناصر «تجربی» برای نشان دادن این که فروپاشی قریبالوقوع فقط میتواند خود را در یک رشته از بحرانها نشان دهد مبادرت ورزید که اگر چه مطابق با ایده عجیب گروسمن در مورد روش بود، اما هرگز نمیتوانست بر ادعای وی مبنی بر بازیابی نظریه واقعی مارکس در مورد توسعه سرمایهداری گواهی دهد. از آنجایی که حتا برخورد او با مدل سادهانگارانه خود نیز ناقص است، منتقدان وی در اثبات این که گروسمن در تعیین ضرورت فروپاشی ناگهانی سرمایهداری کاملاً ناکام مانده است هیچ مشکلی نداشتند. به طور خاص، آنها او را به دلیل کنارنهادن (بر اساس فرضیات) مشکلات عمده یک تحلیل جدی از پویایی انباشت سرمایه، مانند افزایش نرخ ارزش اضافی، متغیر بودن نرخ انباشت و مشکل «کاهش ارزش»، که هم بر سرمایه ثابت و هم بر سرمایه متغیر و در نتیجه بر هسته اصلی پویایی نظریه ارزش مارکس تأثیر دارند، سرزنش کردند.
گروسمن از برخورد با هر یک از مشکلات اساسی در نظریه پویایی رشد و بحران-تأثیر ارزش مصرف در بازتولید سرمایه اجتماعی، نقش پول و گردش پول و تفاوت بین ارزشها و هزینههای تولید، گریزان بود. در واقع، گروسمن برجستهترین مسایل تئوری انباشت مارکس را حذف کرده بود. گروسمن در دو مقاله و در نسخههای دستنویس مختلفی که در طول دهه ۱۹۳٠ نوشته شده بود (که بطور کامل و با انبوهی از فرازها در کتاب شیله شرح و ارائه شده است)، تلاش کرد که به آنها بپردازد. با این حال، پاسخهای وی تا حد زیادی کلی باقی ماند. از نظر وی، مسئله کاهش ارزش یک سوال تجربی بود. و به گفته گروسمن، تکامل ترکیب فنی وترکیب ارزشی سرمایه از یک قاعده یا قانون پیروی نمیکند (که تلویحاً به معنی رد کردن درک مارکس از «ترکیب آلی» سرمایه است). انتقادات بورتکیویچ و دیگران از نظریه مارکس در مورد هزینه تولید در رابطه با ارزش باید رد میشد، اما گروسمن در ارائه راه حل برای این مشکل ناکام ماند. احتمال بحران قبلاً در تحلیل مارکس از بازتولید ساده، مرتبط با بازتولید سرمایه استوار، گنجانده شده بود اما گروسمن هرگز از طرح کلی مسئله موجود فراتر نرفت.
از آن گذشته، او از کمبودهای تفسیر خویش از روش مارکس آگاه شد و شروع به بازنگری در این زمینه کرد. اینبار، او سعی کرد با جزئیات کامل-در چندین نسخه دستنویس و دو مقاله منتشر شده در دهه ۱۹۴٠-توضیح دهد که دستاورد عجیب مارکس در مقایسه با دیگرانی که در گذشته اصول و روشهای اقتصاد سیاسی کلاسیک را نیز مورد انتقاد قرار داده بود، چه بود. این مقالات، و همچنین چند پاره متن در مورد مارکس و اقتصاددانان کلاسیک که در سال ۱۹۴۱ منتشر شد، در زمره ارزشمندترین آثار گروسمن در اقتصاد سیاسی مارکسیستی است. نسخههای دستنویس (همانطور که توسط شیله ارائه شده است) نشان میدهند که گروسمن به احیای مارکس نرسیده بود زیرا که وی در طول دهه ۱۹۳٠، از ویژگیهای روش توسعه مارکس آگاه شد و مرکزیت مفهوم رازآمیزگی و بت وارگی را درک کرد. به همین دلیل، او در سالهای آخر زندگی خود، مطالعات خود را در مورد توسعه تاریخی خردگرایی بورژوازی-که منجر به کتابی ناتمام در مورد دکارت- و «اقتصاد» پویای مارکس شد را از سر گرفت.
کوهن معتقد است که بسیاری از انتقادها از گروسمن انگیزههای سیاسی داشتند. البته که داشتند. بحثهای مارکسیستی در دهه ۱۹۳٠ به اندازه امروز بیش از حد سیاسی شده بود. انتقادهای گروسمن از لوکزامبورگ، بائر، استرنبرگ و دیگران نیز همینگونه بود. منتقدان وی علیرغم ناسازگاری سیاسی با گروسمن، کار مثبتی انجام دادند – زیرا آنها گروسمن را واداشتند سالها به نوشتن تکذیبیه و پاسخ به مخالفان بپردازد که هرگز آنها را تمام نکرد.
کوهن استدلال میکند که گروسمن به نوشتههای مارکس دسترسی نداشته است. او اشتباه میکند. IfS روابط کاری بسیار خوبی با پروژه MEGA در مسکو تحت مدیریت دیوید ریازانوف برقرار کرد. گروسمن به عنوان عضوی از کانون فرانکفورت و نظریهپرداز برجسته مارکسیست آن، تنها نیاز داشت که با همکاران خود در مسکو تماس بگیرد. اما او هرگز به خود زحمت نداد که درخواست کند و یا نگاهی به نسخههای دستنویس بیاندازد. او ترجیح داد که هر وقت متنهای مارکس متناسب با تفسیر وی نباشند، در مورد اشتباهاتی که خود مارکس یا انگلس یا دیگران مرتکب شدهاند به حدسیات متوسل شود. به ما گفته میشود که گروسمن تا پایان روزهای خود باورداشت که در جایی از مقالات مارکس، فرمولی وجود دارد که اثبات ریاضی حتمی فروپاشی سرمایهداری است. البته هیچ چنین موردی وجود نداشت و ریازانوف و همکارانش میتوانستند چنین چیزی را به او بگویند. حداقل یک نسخه ازگروندریسه مارکس، که برای اولین بار در سال۱۹۳۹–۱۹۴۱منتشر شد، به کتابخانه عمومی در نیویورک راه پیدا کرده بود. گروسمن، که تا سال ۱۹۴۸ در آنجا زندگی میکرد، هرگز بخود زحمت نداد که به آنجا رفته و آنرا بخواند.
همدردی سیاسی به کنار، کتاب ریک کوهن بیشتر برای تاریخنویسان علاقهمند به تاریخ جنبش کارگری یهود و لهستان از ۱۹٠٠ تا دهه ۱۹۲٠ مفید است تا برای دانشمندان علوم اجتماعی یا اقتصاددانان سیاسی که به سهم هنریک گروسمن در اقتصاد سیاسی مارکسیستی علاقهمند هستند. هرکس که بخواهد در این باره اطلاعات بیشتری کسب کند، هرکس که بخواهد از کوششهای منتشر نشده گروسمن برای درک و برخورد با انتقادات از نظریه خودش، بینش بهتری پیدا کند، باز هم مجبور است کتاب شیله را بخواند یا منتظر انتشار مقالات گروسمن ( که در سال ۲٠٠۹ به زبان آلمانی-که بخش عمده آنها به آن نوشته شده است -منتشر خواهد شد) باشد.
ریک کوهن.هنریک گروسمن و احیای مارکسیسم. ۳۲۲ص. انتشارات دانشگاه ایلینوی. اوربانا. ایلینوی، آمریکا، ۲٠٠۶.