در دو دهه گذشته (۲۰۰۱ – ۲۰۲۳) پس از حملات ۱۱ سپتامبر در نیویورک که در آن ۳۰۰۰ نفر کشته شدند، جنگهای آمریکا، مستقیم یا غیرمستقیم، موجب مرگ بیش از ۴ میلیون انسان در سراسر جهان شده است. بیپرده بگویم، این یک سناریوی مرگبار است که در آن واشینگتن بر جنگ به عنوان ابزار ترجیحی خود برای اجرای سیاست خارجی تکیه کرده است. حمایت بیوقفه واشینگتن از اسرائیل و ادامه ارایه تسلیحات به اوکراین، یادآور اتکای مکرر آن بر جنگهای مستقیم و غیرمستقیم برای دستیابی به اهدافش است. بعید است این سناریو، صرفنظر از اینکه کدام رییسجمهور کاخ سفید را اشغال کند، دستخوش تغییر شود. در حالیکه شاهد مخالفت ترامپ بر جنگ با افغانستان بودیم و با طالبان برای خروج نیروهای آمریکا در سال ۲۰۲۰ توافق کرد، ترامپ خود «جنگ تجاری» را با چین آغاز کرد و جو بایدن به طور مستمر از سال ۲۰۲۰ آنرا ادامه داد.
در واقع، بایدن وفادارانه – و به طور مرگباری – دامنه جنگ علیه چین را گسترش داد. در سال ۲۰۲۳، دولت بایدن پیمان جدیدی با فیلیپین برای احداث چهار پایگاه نظامی جدید در این کشور امضاء کرد. تنها یک هدف وجود دارد: محاصره چین. این چهار پایگاه جدید به پنج پایگاه موجود افزوده شدند. سرشت نظامی روابط آمریکا با فیلیپین مشخصۀ سیاست خارجی ایالات متحده است که صلح را بیش از هر چیز دیگری تهدید میکند. از جهت کیفی، گسترش پایگاههای نظامی در فیلیپین با گسترش سازمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و گنجاندن اوکراین در آن و در نتیجه محاصره روسیه، فرقی ندارد. این فشار منجر به عملیات نظامی روسیه در اوکراین شد – درگیریای که اکنون به یک جنگ نیابتی و «جهادی» علیه روسیه تبدیل شده است. نظامیسازی فیلیپین میتواند مقدمهای برای درگیری واقعی با چین باشد، جایی که این پایگاهها میتوانند به سکوی پرتابی برای نیروهای نیابتی آمریکا تبدیل شوند تا «جهاد»شان را در دریای چین جنوبی و حتی فراتر از آن انجام دهند.
اما تنها چین مورد هدف نیست. آمریکا بیش از ۷۵۰ پایگاه نظامی در سراسر جهان در ۸۰ کشور دارد – عددی که میتواند به طور قابل توجهی توانایی ماشین جنگی آمریکا برای کشتار میلیونها نفر را در سراسر جهان توضیح دهد. برای ادامه حفظ این توانایی مرگبار، ایالات متحده اخیراً پیمان امنیتی خود با ژاپن را نیز «بهروز رسانی» کرده است. در حالیکه این پیمان در سفر رهبران ژاپنی به واشینگتن در روز ۱۰ آوریل اعلام خواهد شد، گزارشها حاکی از تغییرات اساسی در حضور و عملیات نیروهای آمریکایی در ژاپن انجام میگیرد. این جریان شامل یک کارگروه جدید متصل به ناوگان اقیانوس آرامِ آمریکا در هاوائی نیز میشود. فرمانده چهار ستارۀ ناوگان زمان بیشتری، نسبت به حال حاضر، در ژاپن خواهد گذراند و ساختار پشتیبانی پیشرفتهتری در این کشور خواهد داشت. با گذشت زمان، گروه ضربت، که شامل بخشهای مختلف ارتش آمریکا میشود و در نتیجه محاصره چین از طرف آمریکا را تکمیل میکند. واشینگتن علاوه بر افزایش حضور خود، با تبدیل ژاپن از یک کشور آرام پس از جنگ دوم جهانی به یک قدرت نظامی منطقه نیز حمایت میکند. ژاپن اخیراً اعلام کرده است که صادرات جتهای جنگنده مدرن، از جمله نسل پنجم، را آغاز خواهد کرد. هدف، ایجاد صنعت تسلیحات ژاپن و تقویت نقش آن در امنیت جهانی است.
خریداران چه کشورهایی هستند؟ بسیاری از خریداران بالقوه کشورهایی مانند هند، آلمان، ویتنام و استرالیا هستند که به هر حال اکنون یا در نهایت به یک ائتلاف بزرگ به رهبری آمریکا علیه چین خواهند پیوست.
چرا ژاپن در حال تغییر است؟ دلیل اصلی آن تغییر محیط امنیتی و درک توکیو از تهدید است. ژاپن چین را به عنوان یک تهدید بزرگ میبیند. اما این نظر با تصویرسازی مستمر آمریکا از چین به عنوان یک «دولت تجدیدنظر طلب» معمولی القاء شده است که در جهت نابودی نظم جهانی حرکت میکند. از آنجا که چین یک «متجاوز» است – اگرچه چین برخلاف آمریکا، هیچ جنگی را به طور تهاجمی در منطقه آغاز نکرده است – برای ژاپن منطقی است که امنیت خود را تقویت کند و طبعاً آنرا از طریق آمریکا و متحدان ناتو تقویت میکند.
بسیاری از اینها در دوران دولت بایدن روی میدهد. آیا این نقش با برنده شدن ترامپ تغییر خواهد کرد؟ بسیار بعید است. در واقع ممکن است اثر معکوس داشته باشد و روند نظامیسازی را تسریع کند. ترامپ، معروف است و بارها نشان داده است که به متحدانش فشار میآورد تا بیشتر برای دفاع هزینه کنند. این اولین گام در جهت نظامیسازیِ بیشتر است که متحدان آمریکا، اعم از ناتو و غیر ناتو، را مجبور به افزایش بودجه نظامی خود میکند. این روند مستقیماً مسابقه تسلیحاتی را تسریع میکند و نیز تنش در اطراف نقطه اشتعال ژئوپلیتیکی مانند جنوب و شرق چین ایجاد میکند، جایی که چین، خود از سوی ژاپنیها تهدید میشود و مجبور به اقدامات متقابل خواهد شد.
دونالد ترامپ تنها چهار سال در قدرت خواهد بود، اما این چهار سال میتواند موجب تغییرات زیادی در جهان شود. اگر متحدان آمریکا به تقویت نظامی خود در این چهار سال ادامه دهند، این امر سیاستهای آنها را بر روی ریل نظامیسازی قفل میکند که ممکن است تغییر آن برای سالها دشوار باشد، حتی اگر یک دمکرات در سال ۲۰۲۹ به کاخ سفید بازگردد.
بنابراین، در نهایت برای متحدان – و رقبای ایالات متحده – اینکه چه کسی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برنده یا بازنده شود، معنا نخواهد داشت. تا آنجا که به آمریکا مربوط میشود، میراث سیاست آن – که تقریباً به طور منحصر به فردی ناشی از الزام حفاظت، به هر قیمتی از سلطه جهانی ایالات متحده است – جهان را نه تنها بسیار نظامیتر، بلکه مستعد درگیری نیز خواهد کرد. تنها روزنه امید، امکان چندقطبی شدن جهان در مقابل افزایش نیروهای نظامی متحدان ایالات متحده و کاهش وابستگی به حمایت نظامی آمریکا در برابر رقبا است. این ممکن است به آنها فضای قابل توجهی برای پیروی از سیاست خارجی مستقل بدهد. آیا چنین اتفاقی خواهد افتاد؟ باید منتظر شد و دید.