تیرخلاص علیه تهاجمات وحشیانه غرب

 
تارنگاشت عدالت

 

نویسنده: ماریسیو متری
برگرفته از: روزنامه چپ
۲۲ مارس ۲۰۲۴

 

دلارزدایی از نظام بین‌الملل

 

 

در ۱۳ فوریه ۲۰۲۴، سنای ایالات متحده یک بسته کمکی ۹۵ میلیارد دلاری به اوکراین، تایوان و اسرائیل را تصویب کرد. به گفته صندوق بین المللی پول، این بسته ارزشی بالاتر از ذخایر بین المللی ۱۶۵ کشور قرار دارد. به عبارت دیگر، از ۱۹۴ کشوری که ذخایر آن ها به دلار است، تنها ۲۹ کشور دارای حجمی بیشتر از ارزش بسته سنای آمریکا هستند. این واقعیت، تصوری از حد ولخرجی در این سطح را ممکن می سازد.

این خبر که تقریباً به صورت امری بدیهی منتشر شد، دو واقعیت مهم را آشکار می کند. اول، ظرفیت مالی و هزینه‌های فوق‌العاده و نامتناسب ایالات متحده، که از جمله برای افزایش تسلیحات متحدانش در زمینههای استراتژیک، ترویج مناقشات نیابتی در مناطق دارای تضادهای ژئوپلیتیکی و در دراز مدت انجام یک تداوم بی وقفه جنگ ها و مداخلات نظامی از سال ۱۹۹۱ را به نمایش میگذارد. علاوه بر این، این ظرفیت‌های مالی و این هزینه‌ها از یک ساختار نظامی گسترده با دامنه جهانی متشکل از تقریباً ۷۵۰ پایگاه نظامی در خارج از قلمرو خود پشتیبانی می‌کند.

در رابطه با این ظرفیت مالی نامتناسب و این هزینه‌های ایالات متحده، در زیر برخی از نظرات به طور اختصار ارائه می شود که بعد به تفصیل مورد بحث قرار خواهد گرفت. جایگاه دلار آمریکا در سلسله مراتب پولی بین‌المللی و شیوه‌ای که اقتصاد جهانی پس از جنگ سرد به آن پرداخت، ایالات متحده را قادر ساخت تا حمل بار قدرت خود را به جهان تحمیل کند، عمدتاً به دلیل نقشی که بدهی ملی این کشور در بازی اقتصاد جهانی ایفا می کند. این یک سیستم باج خواهی است، زیرا در حالی که جهان اوراق قرضه دولتی ایالات متحده را بدون هیچ محدودیت ظاهری انبار می کند، واشنگتن یک دستور کار جامع از جنگ ها و اقدامات نظامی به اجراء گذارده است. بدهی فعلی دولت فدرال ایالات متحده فقط با دوره هایی قابل مقایسه است که با تلاش های جنگی قابل توجهی مشخص شده است، زیرا بدهی ملی که به عنوان درصدی از تولید ناخالص داخلی اندازه گیری می شود، قبلاً به سطوحی مشابه در طول جنگ جهانی دوم رسیده است.

این مزایا از آنجا ناشی می شود که قبول اوراق بهادار منتشر شده توسط ایالات متحده به یک سیاست ضروری برای سایر کشورها تبدیل شده است تا در بازارهای ارز خارجی در دفاع از ارزهای خود فعالیت کنند و بدین صورت از استقلال خود در رابطه با ابزارهای سیاست اقتصادی تا حدی حمایت کنند.  برای بازیگران خصوصی نیز به همین صورت است، زیرا آن ها برای مقابله با خطرات بالای یک سیستم ذاتاً ناپایدار، باید اوراق قرضه دولتی ایالات متحده را در خزانه خود داشته باشند. این وضعیت هسته اصلی قدرت پولی ایالات متحده است که از نظر استراتژیک بسیار گسترده تر از تحریم های مالی عمل می کند که اساس آن همین‌طور موقعیت دلار در سیستم بین المللی است و به طور گسترده توسط واشنگتن علیه اهداف سیاست خارجی خود مورد استفاده قرار می گیرد.

دومین واقعیت پیرامون خبر بسته کمکی به اوکراین، تایوان و اسرائیل مربوط به اهداف ایالات متحده است، که به خودی خود مربوط به کی یف، تایپه یا تل آویو نیست، بلکه مربوط به نقشی است که آن ها برای واشنگتن در مناطقی که در آن قرار دارند، ایفا می کنند. استفاده فوق العاده از منابع، در عمل اهداف اصلی کاخ سفید، یعنی مسکو، پکن و تهران را آشکار می کند. این موارد از دیرباز در فرمول بندی های مختلف استراتژی امنیت ملی و در اسناد سیاست خارجی واشنگتن وجود داشته است.

نکته اصلی این است که روسیه در توسعه سلاح های استراتژیک، به ویژه سلاح های مافوق صوت از منطقه اقیانوس اطلس شمالی، به ویژه ایالات متحده، پیشی گرفته است. این تحول جدید نشان دهنده انقلابی در شیوه جنگی است و بخش قابل توجهی از غرب هنوز آن را به طور کامل درک نکرده است. از سوی دیگر، از نظر اقتصادی، چین در حال حاضر بزرگترین اقتصاد جهان است و ۱۸.۸۲ درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی را در سال ۲۰۲۳ بر اساس برابری قدرت خرید (PPP) به خود اختصاص خواهد داد، در حالی که ایالات متحده به ۱۵.۴۲ درصد خواهد رسید. پیچیدگی مسائل برای غرب این واقعیت است که پکن و مسکو بیش از دو دهه است که در حال ایجاد و تعمیق مشارکت استراتژیک در چندین حوزه حساس روابط بین‌الملل از جمله تسلیحات، فناوری، انرژی، ارز، مالی و غیره هستند.
سناریو در آسیای جنوب غربی نیز برای ایالات متحده چندان مطلوب نیست. ایران، دشمن اصلی آن در منطقه، در بیان طیفی از نیروهای مقاومت در برابر سیاست ایالات متحده در منطقه در طول دهه گذشته، جایگاهی کلیدی را اشغال کرده است. علاوه بر این، ایران توانسته است در برابر تحریم‌های شدید مالی مقاومت کند و یک قابلیت اساسی برای ابتکار عمل استراتژیک ایجاد نماید. علاوه بر این، روابط تهران با پکن و مسکو در حال پیشرفت قابل توجهی است. سه رویداد اخیر لحن این تغییرات را تعیین کردند. در ژوئیه ۲۰۲۳، پانزده سال پس از اولین درخواست، ایران رسماً به سازمان همکاری شانگهای پیوست. یک ماه بعد، در اوت ۲۰۲۳، دعوت او برای پیوستن به بریکس رسمی شد، که در واقع در اوایل سال ۲۰۲۴ صورت گرفت. برای پیچیده‌تر شدن اوضاع در منطقه جنوب غربی آسیا، عربستان سعودی از ایران پیروی کرد و به بریکس پیوست. در همین راستا، روابط دیپلماتیک ریاض و تهران که از سال ۲۰۱۶ قطع شده بود، در مارس ۲۰۲۳ از سر گرفته شد و در ۶ سپتامبر ۲۰۲۳، یک ماه قبل از شروع درگیری در نوار غزه، رسما تایید شد. پکن این روند را میانجیگری کرد و بدین سان به نگرانی ایالات متحده آمریکا افزود.

با توجه به این تصویر کلی، بسته کمکی ایالات متحده به اوکراین، تایوان و اسرائیل نشان می دهد که واشنگتن آماده است تا به کمک به بی ثباتی فزاینده در سه منطقه اروپا، دریای چین جنوبی و آسیای جنوب غربی ادامه دهد. در نهایت، هدف آن تغییر شکل این مناطق با تنظیم مجدد توازن قدرت و تلاش برای ایجاد شکاف بین کشورهای کلیدی در این مناطق است. برای این منظور از افزایش نظامی‌سازی، ترویج رقابت‌ها و ترویج و تامین مالی جنگ‌ها استفاده می‌کند. باید مراقب بود، زیرا در این بازی، ایالات متحده یک سلاح انحصاری در اختیاردارد: ظرفیت نامتناسب تامین مالی و هزینه به دلیل سلسله مراتب پولی بین‌المللی و شیوه‌ای که اقتصاد جهانی در دهه‌های اخیر انجام داده است.

در مورد دریای چین جنوبی، می‌توانیم تحکیم یک مرز بحرانی را مشاهده کنیم که ناشی از نظامی‌سازی تایوان به دلیل فشار ایالات متحده است، که همچنان به تقویت دو پایگاه کمربندی نظامی خود ادامه می‌دهد تا دسترسی چین به دریاها را مسدود می‌کند. بن نورتون، ناشر «گزارش اقتصاد ژئوپلیتیکال»، این طور توضیح داد: «واشنگتن فروش خطرناک سیستم ارتباطی  Link 16  به تایوان را تایید کرده است. این مجوز آخرین حلقه در آنچه ارتش ایالات متحده آن را «زنجیر قتل» فرامرزی علیه چین می‌نامد، است و نشان دهنده آمادگی این کشور برای آغاز یک جنگ واقعی. با توجه به چنین ابتکاراتی و همین‌طور با توجه به واکنش چین، کشورهای منطقه به شیوه‌های متناقضی واکنش نشان می‌دهند و شکاف‌ها و اختلافات قدیمی را که در غیر این صورت مسکوت می ماند، دوباره احیاء می‌کنند.

اما شگفت‌انگیزتر چیزی است که در اروپا و به ویژه در نوار غزه اتفاق می‌افتد. در مورد اول، ایالات متحده بر طولانی شدن درگیری در اوکراین اصرار دارد تا شکاف بین غرب و روسیه را عمیق تر کند و در نهایت دیوار آهنین بین برلین و مسکو را حتی به قیمت تحمیل هزینه های اقتصادی سنگین به اروپا مجدداً برپا نماید. این وضعیت همچنین تضاد ظاهری اصرار در ادامه جنگ در شرایطی را توضیح می دهد که مشخصه آن اوکراینِ شکست خورده است که هیچ شانسی در برابر ارتش قدرتمند روسیه ندارد. با این حال، واشنگتن دقیقاً به دنبال پیروزی در میدان نبرد نیست، بلکه می‌خواهد از اصل ناتو از بدو تأسیس آن دفاع کند، یعنی روسیه را از اروپا دور نگه دارد، خود در اروپا لانه کند و آلمان را زیر فشار قرار دهد. از این منظر، جنگ در اوکراین در خدمت اهداف کاخ سفید است.

به نظر می رسد ایالات متحده در نوار غزه نیز از منطق مشابهی پیروی می کند. برای دستیابی به اهداف ژئوپلیتیک گسترده‌تر، آن ها همچنین بر تشدید درگیری‌ها در منطقه از طریق حمایت و تامین مالی نسل‌کشی اسرائیل علیه مردم فلسطین تکیه می‌کنند، مردمی که مدت‌هاست در برابر یک کشور به شدت مسلح که در رژیم آپارتاید، استعماری و نژادپرستانه ساختار یافته مقاومت می کنند. آنچه واشنگتن فکر نمی کرد این بود که ابعاد خشونت، رفتار نیروی دفاعی اسرائیل را در حوزه اخلاقی در سطح بین‌المللی مورد تردید جدی قرار داد. مقامات آتلانتیک شمالی در مواجهه با رفتار ضدانسانی اسرائیل به تردید افتادند. اما دیگر خیلی دیر شده است. اگر غرب، که اسرائیل بخشی از آن است، خود را «تمدن» می‌خواند و فلسطینی‌ها را در اردوگاه «بربریت» قرار می‌دهد، پس برای بقیه جهان کاری که به اصطلاح «تمدن» با «بربریت» انجام می دهد، بمباران و  کشتار روزانه  مردم گرسنه و غیرمسلح است، که عمدتاً از زنان و کودکان تشکیل می شود. استفاده از گرسنگی و بیماری به عنوان سلاح جنگی برای نابودی فلسطینیان از طریق محاصره غذایی و دارویی. تخریب زیرساخت های غزه، از جمله بمباران هدفمند بیمارستان ها و مدارس؛ و قتل کسانی که از قربانیان دفاع می کنند (پزشکان فلسطینی و کارمندان سازمان های بین المللی) و همچنین روزنامه نگارانی که جرات دارند جنایات جنگی اسرائیل را در معرض دید جهانیان قرار دهند.

در این سناریوی وحشتناک غیرقابل تصور، این احساس باقی می ماند که واشنگتن بر روی تشدید تنش احتمالی علیه اسرائیل در منطقه حساب باز کرده است، مانند حملات حوثی ها در دریای سرخ، که پیامدهای آن امکان احیای اختلافات قدیمی بین بازیگران مختلف در منطقه، مانند عربستان سعودی و ایران را دارد. بی جهت نیست که آمریکا و انگلیس این فرصت را از دست ندادند تا به سرعت مناطق تحت کنترل حوثی ها در یمن را بمباران کنند. این رابطه همچنین رفتار محتاطانه ایران رادر چنین شرایطی، که خود هدف حملات تروریستی بوده است، توضیح می دهد. ایران از تشدید تنش علیه اسرائیل که دارای تسلیحات هسته‌ای است پرهیز می کند ولی همزمان نیروهای مختلف در منطقه مانند حوثی‌ها در یمن، حماس در غزه، حزب‌الله در لبنان و گروه‌های مسلح در عراق و سوریه، را هماهنگ ساخته و مورد پشتیبانی مستقیم قرار می دهد.

به طور خلاصه، درک این که منبع  انرژی غالبی که ماشین خشونت ایالات متحده در بخش‌های مختلف جهان را تغذیه می‌کند (مانند نظامی‌سازی در دریای چین جنوبی، جنگ داغ در اوکراین، یا حتی نسل‌کشی در غزه) کدام است، دشوار نیست. این منبع ظرفیت نامتناسب تامین مالی و هزینه ایالات متحده، ناشی از موقعیت واحد پولی این کشور در سلسله مراتب پولی جهانی و نحوه عملکرد سیستم اقتصادی بین المللی از زمان پایان جنگ سرد تا کنون است.  به این ترتیب، هر چند که ممکن است این امر متناقض به نظر برسد  ولی جهان از طریق استقراض نامحدود اوراق قرضه دولتی آمریکا، خشونت اعمال شده توسط واشنگتن را تأمین مالی می کند.

بنابراین دلارزدایی از نظام بین‌الملل «تیر خلاصی» است تا بخش مهمی از این ماشین جنگی بدون برخورد نظامی از بین برود. به همین دلیل، دلارزدایی نه تنها یک هدف اولیه ژئوپلیتیکی برای به اصطلاح جنوب جهانی است، بلکه یک ضرورت اخلاقی و انسانی در برابر تهاجمات وحشیانه غرب محسوب می شود.