احسان طبری

انقلاب ایران و وظایف مبرم ما

 

 

تارنگاشت عدالت

 

 

برگرفته از: دنیا، نشریه تئوریک و سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، دوره دوم، سال سیزدهم، شمارۀ دوم، آذر ماه ۱۳۵١

 احسان طبری

 

 

طرح مسأله
مسایل مربوط به انقلاب ایران و تعیین وظایف مبرم سیاسی و سازمانی حزب طبقۀ کارگر در شرایط کنونی، مسایلی است که باید با دقت مورد بررسی قرار گیرد و به سؤالاتی که احیاناً در این زمینه مطرح است پاسخ‌های اصولی و روشن داده شود. بدون این عمل، خط مشی حزب نمی‌تواند قدرت اقناعی و بسیجنده داشته باشد، نمی‌تواند انگیزه و محور وحدت اراده و عمل در حزب شود. بدیهی است که بدون چنین وحدت اراده و عملی نیز حزب یک نیروی متشکل و رزمنده نخواهد بود.
ما در این مقاله می‌کوشیم تا به این مسایل پاسخ گوییم. در آغاز سودمند می‌دانیم که مجموعه آن‌ها را به دو بخش اساسی تقسیم کنیم:

بخش اول: مسایل مربوط به انقلاب اجتماعی به طور اعم و انقلاب ایران به طور اخص
در اینجا به ویژه این سؤالات مطرح است: معنای انقلاب اجتماعی از لحاظ جهان‌بینی علمی ما چیست و در اینجا از چه استنباط نادرستی باید بر حذر بود؟ چرا گفته می‌شود که انقلاب عمل مستقل و خلاقۀ خلق است؟ شرایط عینی و ذهنی تحقق انقلاب کدام است؟ در همین جا باید دید که مقصود از «وضع انقلابی» چیست و چه رابطه‌ای مابین شرایط عینی و ذهنی انقلاب وجود دارد؟ مناسبات عوامل داخلی و خارجی در انقلاب چیست؟ راه انقلاب به چه معناست و مارکسیسم- لنینیسم این مسأله را چگونه مطرح می‌کند؟ آیا راه انقلاب قبل از پیدایش وضع انقلابی قابل پیش‌بینی و قابل اعلام است؟

بخش دوم: مسایل مربوط به «چه باید کرد»، به وظایف مبرم و حاد سیاسی و سازمانی
ابهامات موجوده در این زمینه نیز کم‌تر از زمینه قبلی نیست. در اینجا سودمند است به سؤالات زیرین پاسخ گوییم: شعارهای استرتژیک و تاکتیک در شرایط کنونی دارای چه پیوند و چه تفاوتی است؟ وظایف مبرم ما از جهت مبارزه در شرایط کنونی کدام است و مبارزات سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک در شرایط کنونی به چه صورت‌های مشخصی درمی‌آید؟ چه رابطه‌ای بین مبارزات سیاسی و مبارزات مطالباتی وجود دارد؟ اصول عمده کار سازمانی در شرایط کنونی کدام است؟

چنان‌که می‌بینیم، مسایل مهمی مطرح است. بدون داشتن نظر روشن اصولی و انقلابی در اطراف این سؤالات نمی‌توان مشی صحیح سیاسی و سازمانی را تنظیم کرد، یا این مشی را که حزب بر اساس تجارب و مشورت‌ها برای خود معین کرده و در اسناد رسمی خود منعکس می‌سازد، درک و هضم نمود.

ما به نوبه خود می‌خواهیم به استدراک عمیق‌تر این مسایل، بر پایه آموزش مارکسیسم- لنینیسم یاری رسانیم. تردیدی نیست که مدعی سخن تمام نیستیم و مسلّم است که تنها در بحث‌ها و انتقاد‌های دقیق و خلاق می‌توان استنباط خود را ژرف‌تر و منطبق‌تر با اصول و واقعیت ساخت. این راهی است که همه جنبش‌های انقلابی اصیل و جدی در تاریخ طی کرده اند. حزب ما در گذشته در بارۀ مسایل مطروحه در فوق مقالات و بررسی‌های جداگانه‌ای منتشر کرده است. نکته تازه در مقاله حاضر طرح مهم‌ترین مسایل در داخل یک بررسی واحد است. این کار باید در آینده نیز دنبال شود تا روشنی منطقی لازم پدید آید و در واقع «چه باید کرد؟» حزب در تمام جوانب و اجزاء آن روشن و منقح باشد.

١
معنایی که مارکسیست- لنینیست‌ها از «انقلاب اجتماعی» می‌فهمند، با این مفهوم از لحاظ ایدئولوگ‌های رنگارنگ بورژوایی و خرده بورژوایی تفاوت اساسی و اصولی دارد. خصیصه جهان‌بینی مارکسیستی به عنوان یک جهان‌بینی عملی بررسی دقیق محتوای پدیده‌های اجتماعی براساس تعمیم واقعیت‌های تاریخی و دادن آنچنان تعریف‌هایی از مقولات اجتماعی است که این محتوا را روشن سازد. از این جهت باید متوجه بود که ما مارکسیست‌ها مقولات اجتماعی را با مضمونی به کار می‌بریم که گاه با مضامین متداول یا مضمونی که ایدئولوگ‌های بورژوایی و خرده بورژوایی به زیان واقعیت، به زیان منطق علمی بدان می‌دهند تفاوت فاحش دارد. این مطلب کاملاً در بارۀ مقولۀ بسیار مهم و مرکزی «انقلاب اجتماعی» صادق است. از همان آغاز باید دقت داشت که درک ما از این مقوله درست و به معنای مارکسیستی آن باشد، زیرا این آغاز مهمی است که اگر غلط باشد تا پایان غلط خواهد بود.

انقلاب اجتماعی چیست؟ انقلاب اجتماعی مجموعهای از تغییرات کیفی و تحولات بنیادی زندگی اجتماعی در همه عرصه‌های آنست که باید بر پایه قوام و حِدّت گرفتن تدریجی تضادهای اجتماعی نضج یابد و به مثابه عالی‌ترین تجلی مبارزۀ طبقاتی اجتماعی بروز کند و تحول پیشرونده نظام اجتماعی و اقتصادی جامعه را تأمین نماید. از این جهت انقلاب اجتماعی به بیان مارکس لکوموتیو تاریخ است. تکامل انقلاب منوط است به وضع سراپای جامعه معین، مجموعه شرایط داخلی و خارجی و تحقق آن در صورت وجود وضع انقلابی میسر است. در همین زمینه لنین متذکر می‌شود:
«انتقال قدرت حاکمه از دست یک طبقه به طبقه دیگر علامت اولیه، عمده و اساسی انقلاب هم به معنای اکید علمی و هم به معنای عملی- سیاسی این مفهوم است.» (کلیات، ج. ۲۴، صفحه ۲۵- ۲۴)

انقلاب اجتماعی می‌تواند هم در بین دو فرماسیون اجتماعی- اقتصادی و هم در درون یک فرماسیون واحد واقع گردد. طبیعی است که در مورد اخیر وظایف تاریخی محدودتری را حل می‌کند.

چنین است محتوای انقلاب اجتماعی. این تعریف نشان می‌دهد که نه دعاوی منادیان رژیم که اقدامات و رفرم‌های هیأت حاکمه را به حساب «انقلاب» می‌گذارند دارای محتوا است و نه سخن کسانی که انقلاب را با اشکال مختلف مبارزه و مقاومت و طغیان یکسان می‌گیرند پایه علمی دارد. این تعریف نشان می‌دهد که انقلاب به مثابه جهشی عظیم در سراپای جامعه پدیده‌ای قانونمند است و تنها با درک و بررسی قانونمندی این پدیده عینی می‌توان آن را شناخت و می‌توان از این قوانین به سود پراتیک انقلابی بهره جست.

زمانی بود که انقلابیون ایران به طور عمده بر اساس عواطف انقلابی و بر پایه تصورات ناپیگیر و کلی از مسایل عمل می‌کردند. آن افزارها برای روبه‌رو شدن با وظایف بغرنج انقلاب اجتماعی در دوران ما سخت ناکافیست. تکامل اجتماعی و رشد خود جنبش می‌طلبد که علمیت و اصولیت پیگیر در کلیه مسایل مربوط به تئوری و پراتیک مبارزه انقلابی مراعات گردد و به ویژه پراتیک بر پایه خارایین تئوری انقلابی مارکس و انگلس و لنین قرار گیرد و خود این تئوری نیز با دقت بررسی و درک و به کار بسته شود. در این زمینه بارها گفته ایم که نه فقط باید تئوری انقلابی را با جامعیت آموخت، بلکه باید توانست آن را بر ویژگی‌های واقعیت اجتماعی و تاریخی کشور ما انطباق داد. هر نقصی در این فراگیری و در این انظباق و هر نارسایی در بیرون کشیدن وظایف عملی از درون تحلیل تئوریک منجر به شکست خواهد شد.

مارکسیسم از آغاز پیدایش با «انقلاب‌سازی» مصنوعی و تازاندن مصنوعی پروسه انقلابی مبارزه کرد، زیرا اگر نضج پروسه انقلاب به وجود شرایط معینی مربوط است، در آن صورت نمی‌توان در خارج این شرایط آن را مصنوعاً ایجاد کرد. انقلاب را پیشاهنگان انقلابی انجام نمی‌دهند. این یک عمل عظیم تاریخی، یک عمل مستقل و خلاقۀ خلق است.

«مستقل» است، زیرا خلق در پروسه انقلاب دیگر خاضعانه به دنبال هیأت حاکمه کشیده نمی‌شود. در دوران انقلاب به قول لنین «لختی» و تن دردادن آرام به بهره‌کشی طبقات حاکمه خاتمه می‌یابد و خلق به عمل مبتکرانه و مستقل خود علیه نظام موجود دست می‌زند.

«خلاقه» است، زیرا خلق در جریان این عمل مستقل به مناسبات و موازین و اشکال سنتی زندگی اجتماعی خاتمه می‌دهد و مناسبات و موازین و اشکال نوینی پدید می‌آورد که در تاریخ سابقه نداشته و در پروسه تکاملی تاریخ اموری بدیع و نوآورانه است.

این نکته مهم که انقلاب کار تنها پیشاهنگان انقلابی نیست، بلکه کار خلق است، یا دقیق‌تر عمل پیشاهنگانی است که خلق را با خود و در پشت سر خود دارند، درک ما را از انقلاب، از درک بلانکیستی و آنارشیستی انقلاب صریحاً جدا می‌کند. در این زمینه سودمند می‌دانیم کلمات عالی انگلس را نقل کنیم. انگلس می‌نویسد:
«در دوران وقوع ناگهانی انقلاب، زمانی که اقلیتی کم عده ولی آگاه، بر رأس توده‌های ناآگاه قرار داشتند، گذشته است. وقتی امر دایر است به ایجاد تحول کامل در نظام اجتماعی، توده‌ها باید در آن شرکت جویند و خودشان باید درک کنند که نبرد بر سر چیست و چرا خون می‌ریزند و جان خود را نثار می‌کنند… برای آن‌که توده‌ها درک کنند کاری طولانی و عنودانه لازم است.» (کلیات، ج. ۲۲، ص. ۵۴۴)

به همین جهت برای آن‌که انقلاب اجتماعی وقوع یابد، شرایط معینی ضرور است. آثار مارکسیستی-لنینیستی، به ویژه ارثیۀ معنوی لنین از این جهت دارای اهمیت فوق‌العاده است. لنین اصولاً به تنظیم استراتژی و تاکتیک انقلابی پرولتاریا توجهی بسیار معطوف داشت، زیرا وظیفل رهبری عملی انقلاب مکنون تاریخ در برابر او و دیگر مارکسیست‌های روس بود. گاه می‌گویند: گویا احکامی که لنین در این باره گفته کهنه شده و گویا ما که به این احکام استناد می‌جوییم دچار دگماتیسم هستیم! این سخن بی‌پایه است. ارثیۀ تئوریک لنین در این زمینه کهنه نشده و اهمیت آن و ارزش تئوریک و پراتیک جهانشمول آن به اعتقاد راسخ ما کماکان باقی است. در قبال این تئوری، هنوز تئوری مارکسیستی دیگری که دچار انحراف فاحش راست و «چپ» نباشد وجود ندارد. تئوری دیگری هم وجود ندارد که بتوان با پیروی از آن امر انقلاب را به پیروزی رساند.

لنین از شرایط عینی و ذهنی انقلاب سخن گفته است. وی وجود «وضع انقلابی» را برای وقوع انقلاب ضرور دانسته و مشخصات «وضع انقلابی» را در آثار خود بیان داشته است. در نوشته‌های لنین این مطالب به عنوان برخی مشخصات محلی مربوط به جامعه روس مطرح نشده، بلکه چنانکه گفتیم، به عنوان قانونمندی عام پروسۀ انقلابی مطرح شده و اهمیت جهانشمول دارد.

سه خصیصۀ عمدۀ وضع انقلابی که نسبت به عامل ذهنی انقلاب (سازمان پیشاهنگان)، در مجموع یک عامل عینی محسوب می‌شوند، عبارتست از:
١) بحران سراپای جامعه. به بیان لنین برای وقوع انقلاب کافی نیست که «پایینی‌ها» بخواهند که به انقلاب دست زنند، بلکه نیز ضرور است که «بالایی‌ها» دیگر نتوانند به شیوه سابق حکومت کنند؛
۲) عمیق شدن بی‌سابقۀ تضاد بین توده‌های مردم و هیأت حاکمه؛
۳) افزایش بی‌سابقه فعالیت سیاسی مردم و آمادگی آن‌ها برای دست زدن به عمل انقلابی. بالا رفتن آگاهی سیاسی مردم خود یک عامل ذهنی تاریخ است، ولی نسبت به عامل ذهنی انقلاب (یعنی سازمان متشکل پیشاهنگان)، این یک عامل عینی است. این نکته‌ایست که درک آن اهمیت اصولی دارد.

لنین می‌گوید: «بدون این تغییرات عینی، که مستقل از اردۀ نه تنها گروه‌ها و احزاب، بلکه طبقات است، انقلاب علی‌القاعده محال است.» (کلیات، ج. ۲١، ص. ١۹٠- ١۸۹)

این شرایط عینی برای انقلاب ضرور است ولی کافی نیست. شرط دیگر وجود عامل ذهنی یعنی سازمان متشکل با نفوذ و مجرب پیشاهنگان انقلابی است که با توده‌ها عمیق‌ترین روابط را برقرار کند و قادر باشد توده‌ها را در زیر رهبری سیاسی خود بیدار کند، متشکل کند، به شعارهای درست مجهز سازد، آن‌ها را به سوی یورش، به سوی پیروزی ببرد. طبیعی است که سازمان پیشاهنگی که فاقد این مختصات است قادر نیست ناخدای توفان انقلاب مردم شود. بدون وجود این عامل، انقلاب می‌تواند به گمراه برود، دچار شکست شود و یا راه‌حل بینابینی و سازشکارانه‌ای بر جامعه تحمیل گردد.

نظامات مبتنی بر بهره‌کشی و ستم طبقاتی و ملی و نژادی که می‌خواهند چنین اصول محتومی را ماهیتاً حفظ کنند، علی‌رغم هر قساوت، هر عقب‌نشینی، هر رنگ‌آمیزی و تعمیرکاری رفرمیستی، در یک کلمه علی‌رغم هر نوع تدابیر «پیشگیرانه» از انقلاب اجتماعی نخواهند توانست سرانجام خود را از انقلاب اجتماعی «نجات بخشند». آن‌ها می‌توانند با این قساوت‌ها، عقب‌نشینی‌ها، رفرم‌ها، و مانورهای «پیشگیرانه» انقلاب را مدتی به عقب بیاندازند و برای دوران‌های معینی خود را سر پا نگاه دارند، ولی سیر بی‌امان تاریخ در جهت نضج مستمر عوامل مساعد خارجی و داخلی برای وقوع انقلاب است. هر انقلابی باید به چنین دورنمایی ایقان علمی داشته باشد. این منشأ خوش‌بینی بی‌تزلزل ما و ایمان استوار ما به پیروزی نهایی است.

آنچه که در فوق گفتیم قانونمندی عام انقلاب‌هاست. این قانونمندی در شرایط خاص هر کشور اشکال بسیار متنوعی را به خود می‌گیرد. اشکال را نمی‌توان و نباید مظلق کرد و الگو ساخت. زیرا این اشکال با شرایط زمانی و مکانی پیوند سرشتی دارد و در شرایط زمانی و مکانی دیگر قابل تکرار نیست. تلاش برای تقلید از اشکال ویژه تحول انقلابی این یا آن کشور به وسیله مبارزان انقلابی کشور دیگر مسلماً به شکست و نومیدی منجر می‌گردد.

برخی از مخالفان جزب ما به ما نسبت می‌دهند که گویا منظور ما از شرایط انقلاب آنست که نیروهای مولده باید به آنچنان درجه‌ای از نضج برسند که انقلاب به خودی خود ممکن گردد! طرف‌نظر از این‌که این مطلب را با چه نیتی به میان می‌کشند، سودمند می‌دانیم بدان پاسخ گوییم. برای هر انقلاب یک شرط یا محمل اقتصادی لازم است که آن، چنانکه مارکس تصریح کرده است، تضاد بین نیروهای مولده و مناسبات تولیدی موجود است. ولی وجود این محمل به طور اعم، ابداً برای تحقق انقلابات کافی نیست. این محمل در کشورهای سرمایه‌داری وجود دارد ولی ضرور نکرده است که در اینجاها انقلابی روی دهد. علاوه بر این محمل اقتصادی، چنان‌که یاد کردیم، عام عینی یعنی «وضع انقلابی» و وجود عامل ذهنی انقلاب ضرور است.

تئوری «فرو ریختن خود به خودی سرمایه‌داری» در نتیجه رشد معین قوای مولده یک تئوری فاتالیستی باطل است که لنین آن را «سر فرود آوردن در برابر سیر خود به خودی» نامیده است. این تئوری کائوتسکی و اعوان و انصار اوست و نظریه حزب ما نیست و نمی‌تواند باشد.

فاتالیسم (سرنوشت‌گرایی) نقش عامل آگاه و مبارزه متشکل را در دگرگون ساختن نظام اجتماعی ناچیز می‌گیرد و پروسۀ خود به خودی را مطلق می‌سازد. ولونتاریسم (ارداه‌گرایی) برعکس ضرورت محاسبه قوانین عینی تاریخی را قبول ندارد و تصور می‌کند که به اتکاء اراده عده‌ای معدود می‌توان هر وظیفه‌ای را، ولو شرایط واقعی حل آن وجود نداشته باشد، ایفا کرد. مارکسیسم هر دو روش را رد می‌کند.

ما به پیروی از لنین هم با نظریه فاتالیستی درجه عالی رشد قوای مولده به عنوان شرط ضرور انقلاب و هم با نظریات ولونتاریستی چپ‌روانه انقلاب‌سازی مصنوعی هر دو مخالفیم. درک ما از وضع انقلابی همانست که لنین تعریف کرده و به روشنی گفته است.

اینک این سؤال مطرح می‌شود: آیا در ایران شرایط لازم وقوع انقلاب وجود دارد؟ به نظر حزب ما شرایط عینی و ذهنی انقلاب در ایران عجالتاً وجود ندارد. واقعیت وجود ناخرسندی عمومی، انفراد معنوی رژیم در داخل خلق، تک‌جوش‌ها و مبارزات جداگانه، هنوز به معنی تحقق شرایط لازم نیست. هنوز نمی‌توان از وجود «وضع انقلابی» در ایران سخن گفت. لذا در حال حاضر انقلاب به معنای عمل توده‌های مردم نمی‌تواند رخ دهد. ولی ما اطمینان راسخ داریم که با بسط تناقضات رژیم، با سیر عمومی حوادث در جهان و ایران چنین شرایطی در کشور ما به تدریج نضج می‌یابد. وظیفه انقلابیون است که با عمل افشاء و بسیج و سازماندهی نقش خود را در این پروسه ایفا کنند و خود را از هر باره برای بهره‌گیری از وضع انقلابی و سیر انقلاب به سوی پیروزی آماده سازند. این‌که برخی‌ها می‌گویند: وضع انقلابی در ایران هست ولی عامل ذهنی نیست، آن هم نادرست است. این صحیح است که عامل ذهنی انقلاب ضعیف است ولی این نیز صحیح است که وضع عینی انقلابی وجود ندارد.

این مبحث ناقص و نارسا خواهد بود اگر به یک سؤال منطقی که در اینجا می‌تواند طرح شود، پاسخ نگوییم. آن سؤال را می‌توان چنین فرمولبندی کرد: آیا اگر در ایران رژیم ترور و اختناق حکمروا نمی‌بود و مردم قادر بودند نظریات خود را بیان دارند و به خاطر نیل به مقاصد اجتماعی خود مبارزه کنند، در آن صورت وضع انقلابی در کشور پدید نمی‌آمد؟ در آن صورت باز هم نهصت انقلابی در حالت کنونی خود باقی می‌ماند؟ مسلّم است که اگر در ایران رژیم ترور و اختناق (که مهم‌ترین افزار بازداشتن انقلاب در دست رژیم است) نمی‌بود وضع از جهت نهضت انقلابی به سرعت عوض می‌شد: پیشاهنگان انقلابی قادر می‌شدند روابط وسیع با توده‌های شهر و ده برقرار کنند، تشکل انقلابی به سرعت شکل می‌گرفت، عامل ذهنی انقلاب پس از چندی قوی می‌شد، نهضت انقلابی راه اعتلاء سریعی را طی می‌کرد. این جریان می‌توانست به پیدایش وضع انقلابی، به وقوع تحولات بنیادی در جامعه منجر شود، زیرا مردم ایران در صورت داشتن امکان در جهان امروز نظام موجود را تحمل نمی‌کردند.

ولی واقعیتی که ما با آن روبه‌رو هستیم، متأسفانه طور دیگر است. واقعیت آنست که رژیم، چنانکه گفتیم، از ترور ضدانقلابی با دست باز استفاده می‌کند. تلاش برخی عناصر فداکار که با جانبازی شخصی خود طلسم ترس را بشکنند و نهر جنبش را به حرکت درآورند نیز تلاش ثمربخشی نیست و این را تجربه‌های متعدد در سال‌های اخیر نشان داده است. لذا، با همه بغرنجی شرایط، این نتیجه‌گیری که اکنون در ایران وضع انقلابی وجود ندارد، یک نتیجه‌گیری واقع‌بینانه است.

در اینجا باز می‌توان یک سؤال منطقی دیگر را مطرح ساخت: آیا از آنچه که گفته شد باید نتیجه گرفت که در شرایط ترور و اختناق چاره ضد انقلابی قطعی در دست رژیم است؟ ابداً و اصلاً. حتا در شرایط سخت‌ترین رژیم‌های ترور و اختناق وضع انقلابی، چنانکه در فوق تصریح کردیم، در می‌رسد زیرا تحول نظامات اجتماعی مبتنی بر استثمار و متکی بر امپریالیسم در کشورهای جهان سوم به نظامات ملی و دمکراتیک یک قانونمندی تاریخی است که راه خود را بی‌امان می‌گشاید و هیچ وسیله‌ای در دست ضد انقلاب نیست که بتواند از زوال خود جلوگیری کند. منتها در این شرایط گسترش و تکامل جریان نهضت البته با مشکلات ویژه‌ای روبه‌روست. در این شرایط باید توانست اشکال ویژه سازمان، شیوه‌های ویژه مبارزه، شعارهای ویژه افشاء و بسیج را یافت. باید با شناخت عمیق وضع جهان و ایران، نیروهای خودی و دشمن عمل کرد. در این شرایط هیچ‌گونه نسخه معجزه‌آسایی نمی‌توان یافت که راه را کوتاه کند. این شرایط با همه دشواری‌ها، با همه اختصاصات خود تابع قوانین عام تکامل نهضت‌های انقلابی است. فقط مبارزانی اصولی، مبتکر، شکیبا و جسور که در پیوند با خلق و با مبارزه خلق در این شرایط عمل کنند قادرند راه را به جلو بگشایند.
با ادامه این بحث مطلب روشن‌تر می‌شود.

لنین در آثار خود به عوامل داخلی و خارجی انقلاب اشاره می‌کند. عامل داخلی به طور عمده مربوط به تناسب نیروها بین انقلاب و ضد انقلاب در داخل کشور معین است. عامل خارجی به طور عمده مربوط به تناسب بین نیروهای انقلاب و ضد انقلاب در صحنه جهانی است. می‌گوییم «به طور عمده» زیرا در هر دو عامل اجزاء دیگری نیز وارد می‌شوند. از خصایص عمده دوران ما اهمیت روزافزون عامل خارجی در سرنوشت انقلابات، در سرنوشت توده‌هاست. در جهان ما تناسب قوا به شکل محسوسی به سود سوسیالیسم در تغییر است. تردیدی نیست که این جریان تغییر تناسب قوا جریانی است طولانی و پر فراز و نشیب، ولی جریانی است که به عیان وجود دارد. ضعف نسبی و روزافزون امپریالیسم- این تکیه‌گاه ضد انقلاب جهانی و اقتدار روزافزون کشورهای سوسیالیستی، که تکیه‌گاه انقلاب جهانی هستند، کا را بر گردان‌های انقلابی و خلق‌ها در مبارزه مقدس خود دم‌به‌دم مساعدتر و سهل‌تر می‌کند.

کسانی هستند که نمی‌خواهند عامل خارجی را از هیچ باره به حساب گذارند. تصور می‌رود سخافت این طرز برخورد قابل بحث نیست. کافیست به نقش مهم عامل خارجی در تحولات کشور ما در تاریخ معاصر آن توجه شود. اتفاقاً تاریخ کشور ما از این جهت نمونه‌های جالبی را عرضه می‌دارد. ولی اگر کسانی باشند که تصور کنند عامل خارجی به تنهایی برای حل وظایف انقلابی خلق‌ها کافیست و خلق‌ها و پیشاهنگان انقلابی آن‌ها دیگر وظیفه‌ای ندارند جز این‌که منتظر بنشینند تا «دستی از غیب برآید»، فقدان روحیه انقلابی و گریز خود را از وظایف نشان داده اند. مخالفان حزب ما به ما نسبت می‌دهند که گویا ما در انتظار عمل عامل خارجی (نیروهای انقلابی جهانی) هستیم. چنین انتسابی فاقد پایه است. حزب ما هرگز به تلاش مجدانه و صادقانه برای ایفاء نقش خود در امر تحکیم انقلاب ایران کم بها نداده است. دشواری وضع هنوز مانع است که این تلاش با قوت و جلاء لازم بروز کند، ولی آنچه که مسلم است آنست که ما برای نقش عامل خارجی، برای حزب خود و دیگر سازمان‌های ملی و دمکراتیک، برای مبارزات زحمتکشان ایران و تمام جامعه مترقی ایران نقش بسیار بسیار مهم قایلیم. وظیفه انقلابیون هر کشوریست که با محاسبه دقیق تناسب نیروهای انقلاب و ضد انقلاب در داخل کشور و در جهان وظایف مشخص خود را معین کنند و با حد اعلای فداکاری در راه آن وظایف بکوشند.

مسأله راه انقلاب یکی از آن مسایلی است که در باره آن حثای فراوانی شده و می‌شود. مارکسیسم-لنینیسم بر آنست که انقلاب در هر حال اعمال قهر نیروهای انقلابی بر نیروهای ضد انقلابی است، ولی می‌تواند از دو راه عمده مسلحانه یا غیرمسلحانه انجام گیرد، یا به عبارت دیگر راه غیرمسالمت‌آمیز و مسالمت‌آمیز. خود این راه‌ها نیز در تاریخ اشکال مختلفی به خود گرفته اند و می‌توانند اشکال باز هم مختلفی به خود بگیرند. مارکسیسم هرگز دست خود را در باره راه و شکل انقلاب نمی‌بندد و انتخاب راه و شکل را به شرایط مشخص انقلاب منوط می‌دارد. در این باره لنین می‌نویسد:
«مارکس دست‌های خود را و دست‌های مجاهدان آتی انقلاب سوسیالیستی را در مورد اشکال، شیوه‌ها و طریقه‌های تحول انقلابی نمی‌بست و بسیار خوب درک می‌کرد که چه انبوهی از مسایل نو مطرح می‌شود و وضع در جریان دگرگونی انقلابی با چه سرعت و با چه شدتی تغییر می‌کند.» (کلیات، ج. ۳۶، ص. ۳٠۴)

حزب ما به پیروی از همین احکام مارکسیستی اعلام داشته است و می‌دارد که وی انقلاب را در هر حال اِعمال قهر توده‌ها بر نیروهای ارتجاع و امپریالیسم می‌شمرد و در مورد راه انقلاب هیچ‌یک از آن‌ها را از پیش مطلق یا از پیش رد نمی‌کند و دست خود را از این جهت باز نگاه می‌دارد و افراد انقلابی را با آمادگی برای هر دو راه تحول انقلابی پرورش می‌دهد. عناصر چپ‌رو که نه فقط راه مسلحانه انقلاب، بلکه حتا شکل معینی از راه مسلحانه را با جزییات ویژه کشورهای معین مطلق می‌کنند نسبت به این احکام مارکسیسم-لنینیسم بی‌اعتنا هستند.

در اینجا یک سؤال مهم مطرح می‌شود: آیا نمی‌شود بر اساس وضع موجود راه آتی انقلاب ایران را تعیین کرد و مثلاً گفت که راه انقلاب کشور ما راه مسلحانه خواهد بود و یا به احتمال قوی راه مسلحانه خواهد بود؟ در اطراف این سؤال می‌توان استدلالات زیرین را افزود:
روشن کردن راه از پیش در مارکسیسم سابقه دارد. وانگهی برخی از احزاب کمونیستی نیز راه انقلاب را از پیش معین کرده اند. از آن گذشته، این کار برای حزب انقلابی از جهت عملی سودمند است، زیرا نیروهای انقلابی را از پیش تجهیز می‌کند و برای آن‌ها دورنما می‌گشاید و آن‌ها را به سوی حزب جلب می‌نماید.

این‌ها نکات مهمی است که باید آن‌ها را بررسی کرد و مطلب را مبهم باقی نگذاشت.

آیا در مارکسیسم تعیین راه انقلاب قبل از وجود شرایط تحقق آن‌ها سابقه دارد؟ آری، سابقه دارد. چند مثال بیاوریم:

مارکس می‌نویسد: «در فرانسه قوانین متعدد تضییقی و تضادهای مرگبار بین طبقات، ظاهراً راه‌حل‌های غیرمسالمت‌آمیز جنگ اجتماعی را ناگزیر می‌کند.»

ولی مارکس همین جا بلافاصله می‌افزاید: «ولی برگزیدن آن‌که با چه شیوه‌ای باید به این راه‌حل دست یافت کار خود طبقه کارگر این کشور است.» «تکیه از ماست. کلیات، ج. ١۶، ص. ۶۳۵)

ملاحظه می‌کنید که مارکس با احتیاط واژه «ظاهراً» را برمی‌گزیند و سپس تصریح می‌کند که این طبقه کارگر فرانسه است که باید راه را برگزیند.

انگلس در مورد پیش‌بینی راه ضابطه‌ای را برقرار کرده است که بعدها برخی از مارکسیست‌ها بدان استناد جسته اند. وی در انتقاد از برخی سوسیال دمکرات‌های آلمانی که راه مسالمت‌آمیز را برای کشور خود مطلق می‌کردند نوشت:
«می‌توان تصور کرد در آن کشورهایی که در آن‌ها سازمان‌های نمایندۀ خلق تمامیت قدرت حاکمه را در دست‌های خویش متمرکز ساخته اند بتوان از راه قانون اساسی آنچه را که اکثریت خلق خواستار است انجام داد تا به شکل مسالمت‌آمیز جامعه کهن به جامعه نوین بدل شود. ولی در آلمان، یعنی کشوری که دولت تقریباً قَدَرقدرت است و رایشتاگ و دیگر مؤسسات انتخاباتی قدرت واقعی ندارند، اعلام این راه، آن هم بدون ضرورت، یعنی برگ ساتر حکومت مطلقه را برداشتن و وجود خود را حایل عریانی آن ساختن.» (کلیات، ج ۲۲، ص. ۲۳۷- ۲۳۶)

براساس این گفته‌های مارکس و انگلس و با انطباق آن بر وضع کشور ما باید گفت: در واقع اگر کسانی باشند که راه مسالمت‌آمیز را برای ایران مطلق کنند، آن وقت به بیان عالی و صائب انگلس برگ ساتر رژیم مطلقه را برداشته و وجود خود را حایل عریانی کراهت‌آور رژیم ساخته اند. مخالفان حزب ما تقلایی به کار می‌برند که حزب ما را طرفدار مطلق کردن یک راه جلوه‌گر سازند. روشن است که این ادعا جعلی بیش نیست.

ما برآنیم که راه انقلاب به عوامل متعددی مربوط است که تعیین آن در شرایط وضع انقلابی میسر است و از اکنون نمی‌توان آن‌ها را پیش‌بینی کرد. مارکس انتخاب راه را به توده‌های مردم وا می‌گذارد. انگلس اعلام بدون ضرورت این راه را رد می‌کند. لنین به دنبال مارکس و انگلس مسأله پیش‌بینی راه  انقلاب را بررسی کرد و با قاطعیت تمام تعیین این راه را از پیش خطا و حتا سفاهت دانست. قضاوت لنین در این باره که پایۀ اسلوبی روش ماست کاملاً روشن است. ما برای اطلاع خواننده این قضاوت‌ها را نقل می‌کنیم.

لنین می‌نویسد:
«گفت‌وگوی قبلی در باره این‌که آیا تشکیلات برای وارد آوردن ضربه قطعی بر حکومت مطلقه به چه وسیله‌ای متشبث خواهد شد و آیا مثلاً قیام را ترجیح خواهد داد یا اعتصاب سیاسی را، یا یک شیوه دیگر حمله را، گفت‌وگوی قبلی در باره این موضوع و حل این مسأله در حال حاضر دگماتیسم پوچ است… زیرا حل مسأله همانا منوط است به وضعیت جنبش کارگری، وسعت آن، به آن شیوه‌های مبارزه که در جنبش به وجود آمده است، به خصوصیات تشکیلات انقلابی که جنبش را رهبری می‌نماید، به روش سایر عناصر اجتماعی نسبت به پرولتاریا و حکومت مطلقه، به شرایط خارجی و داخلی، خلاصه منوط است به هزاران شرط که پیش‌گویی در بارۀ آن‌ها هم محال و هم  بی‌فایده است». (تکیه از ماست) (آثار دو جلدی لنین به فارسی، ج اول قسمت اول، ص. ۲۲۹- ۲۲۸)

و نیز:
«اگر دست و بال خود را از پیش ببندیم و به دشمنی که اکنون از ما بهتر مسلح است آشکارا بگوییم که با وی جنگ خواهیم کرد یا نه، و وقت این جنگ را تعیین کنیم، سفاهت خود را ثابت کرده ایم، نه این‌که انقلابیت خود را.» (همانجا، ج ۲ قسمت ۲، ص. ۴۸۳)

به نظر ما مطلب به اندازه کافی روشن گفته شده است.

اگر برخی احزاب برادر براساس ضرورت‌های کار و یا به علت قوام مؤسسات دمکراتیک بورژوایی در کشورشان اعلام از پیش این راه محتمل را ممکن شمردند، این شرایط در مورد کشور ما و برای حزب ما صادق نیست.

در مورد این سخن که باید با اعلام پیشین راه مسلحانه انقلاب دورنما و روزنه امیدی گشود و یا نیروهای بالقوه انقلابی را به «انقلابی بودن» حزب مطمئن ساخت باید گفت که امیدوار ساختن و یا به شور آوردن افراد انقلابی با دورنماهای فرضی- کار یک حزب جدی نیست و از آنجا که در تمام این مقاله رهنمودهای عمیق و عالی کلاسیک‌ها را تکیه‌گاه قضاوت خود ساخته ایم در این زمینه نیز دو نقل قول زیرین را از لنین می‌آوریم.

لنین می‌گوید:
«باید خلق را از ماجراجویی و مواعید بزرگ و باطل محفوظ داشت… و آن تحولاتی را مطرح ساخت که در لحظه حاضر واقعاً قابل اجراست و برای تحکیم امر انقلاب واقعاً ضرور است.» (کلیات، ج. ١، ص. ۳۴۲)

لنین در انتقاد از انقلابیون کاذب که تصور می‌کنند حرافی انقلابی بلامانع است و می‌توان با آن مردم را جلب کرد می‌نویسد:
«انقلابیگران مبتذل درک نمی‌کنند که حرف خود عمل است. این واقعیت هم برای تاریخ به طور اعم و هم برای آن دوران‌های تاریخ که اقدام آشکار توده‌ها وجود ندارد و هیچ عمل پوچیستی هم جانشین آن نمی‌شود و به شکل مصنوعی نیز نمی‌توان چنین اقدامی را ایجاد کرد، امریست بلاتردید.» (کلیات، ج. ١١، ص. ۵۹)

۲
اگر درست است که برای تحقق انقلاب ایران شرایطی ضرور است که نمی‌توان آن‌ها را مصنوعاً ایجاد کرد، اگر درست است که حزب طبقه کارگر وظیفه دارد که وظایفی را مطرح سازد که در لحظه حاضر باید به منظور تحکیم امر انقلاب اجراء گردد، در آن صورت طرح وظایف تاکتیکی اهمیت فوق‌العاده‌ای کسب می‌کند.

انقلاب ایران از جهت استراتژیک در مرحله یک انقلاب ملی و دمکراتیک است که باید استقلال کامل سیاسی و اقتصادی را به وجود آورد و حاکمیت را از دست سرمایه‌داران و زمینداران بزرگ که در پیوند با امپریالیسم جهانی عمل می‌کنند، خارج و به طبقات و قشرهای ملی و دمکراتیک جامعه منتقل نماید. ما مرحله انقلاب ایران را براساس آن تضادهای عمده‌ای که انقلاب باید حل کند معین می‌کنیم. روشن است که در کشور ما که هنوز امپریالیسم در آن دارای یک سلسله پایگاه‌های نیرومند است و نظام ضد خلقی و ضد دمکراتیکی بر سر کار است، نمی‌توان از انقلاب دیگری غیر از انقلاب ملی و دمکراتیک سخن گفت. این انقلاب ملی و دمکراتیکی است که در صورت سرکردگی طبقه کارگر در آن راه را برای تحول سوسیالیستی جامعه خواهد گشود. روشن است که لازمۀ تأمین این هدف مهم استراتژیک پیروزی انقلاب است. وقتی که انقلاب به عنوان وظیفه بلافاصله در برابر ما نیست، ناگزیر باید وظایفی را اجرا کرد که به گفته لنین در لحظه حاضر قابل تحقق است، یعنی وظایفی را که تاکتیکی نامیده می‌شود. وقتی می‌گوییم وظایف تاکتیکی به معنای علمی کلمه است، نه به معنای مبتذل، نه به معنای آن‌که این وظایف نوعی «تاکتیک» و مانور سیاسی است. طبقه کارگر برای وظایف تاکتیکی خود با نهایت جدیت و با نهایت صداقت می‌رزمد و آن را بخشی از وظایف انقلابی خود می‌داند و به دست‌آوردها و پیروزی‌های خود در این نبرد اهمیت جدی می‌دهد.

وظایف تاکتیکی خود از متن وظایف استراتژیک بیرون می‌آید و باید به آن خدمت کند. فراموش کردن پیوند سرشتی و رابطۀ دیالکتیک این دو وظایف می‌تواند سرمنشاء سردرگمی و انحراف و خطا شود. همان‌طور که فراموش کردن هدف استراتژیک و مطلق کردن هدف‌های تاکتیکی درغلطیدن در مرداب اپورتونیسم است، به همان ترتیب مطلق کردن شعار استراتژیک و ندیدن و نپرداختن به وظایف تاکتیکی کار را به سکتاریسم و ماجراجویی می‌کشاند.

در مسأله تمیز دادن وظایف و هدف‌های استراتژیک از وظایف و هدف‌های تاکتیکی چپ‌روها ابهامات زیادی ایجاد کرده اند. براساس نظر چپ‌روها وقتی انقلاب را می‌توان بدون زمینۀ ضرور تاریخی انجام داد، پس شعارهای استراتژیک انقلاب را هم می‌توان به عنوان وظیفۀ اجرایی روز مطرح کرد. به همین جهت است که سرنگونی رژیم موجود و استقرار حکومت ملی و دمکراتیک به عنوان وظیفه اجرایی فوری به شعار منحصر به فرد برای چپ‌روها مبدل گردید. نتیجه مستقیم طرح یک شعار غیرعملی یعنی مأیوس کردن مبارزان و به طور عینی تقویت ضدانقلاب.

حزب ما بارها متذکر شده که شعارها و وظایف تاکتیکی که لازمه پیشرفت آن انقلاب اجتماعی نیست و خود افزارهای نیرومند افشاگری، بسیج توده‌ها، سوق آن‌ها به مبارزه، و به عقب‌نشینی وادار کردن رژیم است، در شرایط کنونی اهمیت عظیم کسب می‌کند و روشن کردن آن‌ها و روشن کردن شیوه‌های مبارزه در راه آن‌ها در واقع در حکم تنظیم «چه باید کرد» حزب و جنبش انقلابی است.

حزب ما یادآور شد که:
۱) نبرد در راه استقلال و علیه امپریالیسم و توطئه‌ها و بست و بندهای رژیم با امپریالیسم،
۲) نبرد در راه دمکراسی و علیه حکومت مطلقه و افزارهای تضییقی او (ساواک و دادگاه‌های نظامی) و برای تأمین آزادی‌ها و حقوق مصرحه در قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر،
۳) نبرد در راه رفاه زحمتکشان (مزد و حقوق، سطح زندگی، ساعت و شرایط و امنیت کار و غیره)،
۴) نبرد در راه ترقی اقتصادی و فرهنگی و تحولات مثبت اجتماعی (صنعتی کردن کشور، اصلاح ارضی دمکراتیک، ریشه‌کن کردن بیسوادی، تأمین خدمات وسیع بهداشتی و فرهنگی و غیره)،
و سرانجام
۵) نبرد در راه صلح در مقیاس جهان و منطقه و علیه سیاست نظامی‌گری و بلوک‌سازی و سیطره‌جویی رژیم،
مهم‌ترین وظایف مبرمی است که در برابر حزب طبقه کارگر مطرح است.

هر یک از این وظایف پنج‌گانه (استقلال، دمکراسی، رفاه، ترقی، صلح) برحسب سیر حوادث اهمیت و حدت ویژه کسب می‌کند و باید از آن‌ها برای بیداری و تجهیز و سوق مردم به مبارزه استفاده کرد و شعارهای مشخص ناشی از این وظایف مهم پنج‌گانه را در هر لحظه‌ای یافت و آن‌ها را پرچم بسیج و نبرد قرار داد.

این وظایف محتوای سه شکل اساسی مبارزه است که لنین آن را متذکر می‌شود، یعنی مبارزه ایدئولوژیک، مبارزه سیاسی، مبارزه اقتصادی. هر سه نوع مبارزه در شرایط کنونی اهمیت فوق‌العاده‌ای کسب می‌کند:

١) مبارزه ایدئولوژیک یعنی نبرد برای پخش آموزش مارکسیسم- لنینیسم و تاریخ جنبش انقلابی کارگری در مقیاس جهان و ایران، برای بحث و مناظره با انحرافات «چپ» و راست، برای بحث و مناظره با دعاوی ایدئولوژیک هیأت حاکمه و امپریالیسم، برای تنظیم تئوری انطباقی حزب طبقه کارگر در مورد جامعه و تاریخ ایران، در شرایط کنونی دارای اهمیتی شگرف است. کارهایی که باید در این عرصه کرد فوق‌العاده متنوع است.
۲) مبارزه سیاسی یعنی افشاء بی‌امان ستم و غارتگری و توطئه‌های امپریالیسم و رژیم، انتقاد انقلابی از سیاست داخلی و خارجی رژیم و طرح شعارهای متقابل و سازمان دادن مردم برای مبارزه مشخص در زیر این شعارها علیه سیاست رژیم، استفاده از کلیه امکانات، ولو محدود، برای تماس با مردم و شرکت در زندگی سیاسی روزمره جامعه، استفاده از کلیه تضادها و شکاف‌های موجود در رژیم برای بسط آن‌ها به سود منافع مردم و انقلاب.
۳) مبارزه اقتصادی یعنی پشتیبانی از خواست‌های زحمتکشان در مورد بهبود شرایط کار و زندگی و تحصیل و بهداشت و مسکن و استراحت و سوق دادن آن‌ها به مبارزات متنوع در راه نیل به این شعارها یعنی شرکت در مبارزات مطالباتی و صنفی مردم و بسط آن‌ها.

ترکیب وظایف پنج‌گانه با اشکال سه گانه مبارزه تنوع عظیمی از عرصه‌ها و شیوه‌های عمل به وجود می‌آورد و میدان وسیع برای ابتکار و اقدام توده‌ها می‌گشاید. تنها و تنها با این طرز عمل حزب خواهد توانست به رهبر واقعی مردم بدل شود و آن‌ها را گام‌به‌گام به سوی هدف عظیم تاریخی خود سوق دهد، با آن‌ها درآمیزد، عقول و قلوب آن‌ها را تصرف کند و درجه آکاهی عمومی را برای ایفاء نقش قاطع تاریخی بالا ببرد. شاید گفته شود این راهی است صعب و طولانی! آیا راهی «سهل و نزدیک» برای انقلاب ایران وجود دارد؟ نه، وجود ندارد. کسی که از راه صعب و طولانی، که تنها راه موجود است، نرود، هرگز به مقصد نمی‌رسد. کسی که راه صعب و طولانی را با عزم راسخ آغاز کند، سرانجام آن را با نیل به مقصد به پایان خواهد رساند. «انقلاب‌سازی» یا «اختراع» سیاست‌بازانۀ «راه» «سهل و نزدیک» کار را یا به ماجراجویی یا به بست و بند اپورتونیستی و تسلیم‌طلبی می‌کشاند و سرانجامی رقت‌انگیز دارد.

در جامعه ما طی سال‌های اخیر این نوع راه‌های به اصطلاح نزدیک مانند تئوری «موتور کوچک» که گویا می‌تواند خلق را به حرکت درآورد، به وسیله چریک‌های شهری مورد امتحان قرار گرفته است. نتیجه آن از دست رفتن یک عده انرژی‌های جوشان بوده است که اگر در جهت صحیح انقلابی عمل می‌کردند می‌توانستند منشاء خدمات بزرگی به نهضت شوند. جانبازی در نهضت انقلابی، گاه به ضرورت مبدل می‌شود ولی خود جانبازی هدف نیست، بلکه اصل آنست که این کار به صورت سنجیده و ثمربخشی به سود پیشرفت نهضت، به سود تسریع جریان رهایی مردم از استبداد و نواستعمار انجام گیرد.

مبارزه در راه وظایف مبرم که لازمه آن وجود وضع انقلابی و یا دست زدن به انقلاب نیست دارای دو نتیجه حتمی است که هر دوی آن برای جنبش انقلابی مهم و سودمند است: یا رژیم را به عقب‌نشینی وامی‌دارد و در آن صورت سیر آتی مبارزه تسهیل می‌شود و یا در صورت عناد رژیم در مواضع ارتجاعی آن را بیش‌تر منفرد می‌سازد و تضاد وی را با خلق عمیق‌تر می‌کند.

این وظایف و اشکال مبارزه باید با شیوه‌های سازمانی متناسب انجام گیرد. نه فقط داشتن مشی اصولی و واقع‌بینانه سیاسی ضرور است، بلکه داشتن مشی اصولی و واقع‌بینانه سازمانی نیز به همان اندازه ضرورت دارد.

با اطمینان می‌توان گفت که با تعقیب مشی نادرست سیاسی و سازمانی هیچ ثمره‌ای جز شکست مکرر به دست نمی‌آید. تجارب حزب ما و جنبش انقلابی ایران از این لحاظ به اندازه کافی غنی است. فقط در صورت تنظیم یک مشی سیاسی و سازمانی اصولی و واقع‌بینانه، فقط در صورت مبتنی کردن همه و تمام فعالیت حزب بلااستثناء به شکل پیگیر بر پایه این مشی سیاسی و سازمانی، فقط در صورت عمل مجدانه و مبتکرانه در این جهت و درآمیختن دیالکتیکی استحکام و استواری اصوای با نرمش و قدرت انعطاف، می‌توان گام‌به‌گام به طرف پیروزی رفت. پیروزی در جنین شرایطی امریست ناگزیر و می‌توان آن را صد در صد تضمین نمود.

اصل عمده لنینی در تنظیم شیوه صحیح سازمانی آمیختن اشکال مختلف کار علنی و مخفی است. علی‌رغم فشار و اختناق و محدودیت‌های شدید و اکید موجود، عرصه‌های کار علنی در کشور ما وجود دارد. طبیعی است که بسنده کردن به هر یک از این اشکال و مطلق کردن آن‌ها خطاست و عواقب و بیماری‌های ویژه‌ای به وجود می‌آورد.

حزب ما در گذشته، در کنار این اصل، و با توجه به شرایط ویژه خود نکات مهم دیگری را نیز در مورد یک سیاست درست سازمانی مطرح ساخته است که به نوبه خود دارای اهمیت فراوانی است. از آن قبیل است اصل مرکزیت و وحدت رهبری در عین اجراء شیوه غیرمتمرکز و پراکنده سازمانی، اصل لنینی ترجیح کیفیت مبارزان بر کمیت آن‌ها، اصل پیوند دادن کار سیاسی و سازمانی در درون کشور (که دارای اصالت و اولویت است) با کار خارج از کشور که در شرایط کنونی ناگزیر و ضرور است.

انطباق این اصول بر عمل وظیفه مشخص حزب و ارگان‌های مربوطه است و از حوصله و صلاحیت این بحث که در چارچوب عمومی- تئوریک است خارج است.