arme_hezb

بگذارید تاریخ خود سخن بگوید

تارنگاشت عدالت

 

نویسنده: حیدر مهرگان
برگرفته از: اسناد و دیدگاه‌ها: حزب تودۀ ایران از آغاز پیدایی تا انقلاب بهمن ١۳۵٧، انتشارات حزب تودۀ ‏ایران
تهران، ١۳۶۰
 

هنگامی ‌که حزب تودۀ ایران شعار «مبارزه علیه هر گونه استعمار» را در سر لوحه خود قرار داد، هیچ سازمان ‏و گروه سیاسی دیگر حتا کلمه «استعمار» و «امپریالیسم» را بر زبان نمی‌آوردند. این کلمات در فضای سیاسی ‏آن روز طنینی غریب و ناآشنا داشت. گویی سِرّ ناگفته و راز سَر به مُهری است که نزدیکی به آن حرام بود.

اینک تاریخ حزب تودۀ ایران است که سخن می‌گوید، نه با زبان مورخان و تذکره‌نویسان، بلکه با زبان بی‌شبهه ‏عمل و اندیشۀ خود. در این چهره هیچ مشاطه‌گری دست نبرده است. به قول «گزنفون»: «بگذار تاریخ خود لب ‏بگشاید.» اشباح گذشته بیش‌تر از راویان امروز، که دستخوش مهر و کین اند، از رازهای گذشته آگاهند.‏

مقالاتی که در این مجوعه شیرازۀ واحدی یافته است، گونه‌ای «اتوبیوگرافی» است که بر چهار دهه حیات ‏قدیمی‌ترین سازمان سیاسی ایران پرتو می‌افکند. این مقالات و تفسیرها، قبلاً در بحبوحۀ رویدادهایی که به آن‌ها ‏مربوطند، در نشریات حزبی چاپ شده اند. از این رو محکم‌ترین مدرک و مطمئن‌ترین سند در باره راه و رسم حزب ‏و روشن‌ترین محک برای سنجیدن عیار واقعی آنند. اما این مجموعه تنها دریچه‌ای به روی ماجراها و نبردها و فرود ‏و فراز این نبردها بازتاب نمی‌دهد. تنها ترازنامه پیشاهنگ طبقۀ کارگر ایران را در برهه‌ای متلاطم از تجربه و ‏سرمشق، عرضه نمی‌کند. در این نمای پهلوانی، روح واقعی تاریخ میهن ما زبانه می‌کشد. بدون آشنایی با ‏زیست‌نامه حزب تودۀ ایران، شناخت تاریخ معاصر ایران به سامان نمی‌رسد. در عین حال بدون وقوف به زیر و ‏بم‌ها و سایه روشن‌های تاریخ نیم سدۀ اخیر، قضاوت در باره حزب تودۀ ایران به حقیقت نزدیک نمی‌شود. این ‏درهم تنیدگی و تأثیر متقابل، این انعکاس دوجانبۀ سرگذشت حزب تودۀ ایران و تاریخ معاصر میهن در یکدیگر، خود ‏بهترین گواه آنست که حزب تودۀ ایران محصول طبیعی این آب‌وخاک، برخاسته از عمق خواست و نیاز پیکار ‏نیروهای اجتماعی تاریخ‌ساز و پاسخ‌دهنده به ضرورت‌های این حرکت میهنی در عصر نوست. این اصالت را ‏محتوای مجموعه حاضر- که مشتی از خروار است- با برهانی فلزآسا تصدیق می‌کند. تصدیق می‌کند که در ‏سراسر تاریخ پس از ولادت حزب تودۀ ایران، به ندرت اقدام و تحول مترقی و انقلابی، و حتا به ندرت اندیشه و ‏بارقۀ روشنگر و راهگشایی وجود دارد که جامعه را به پیش رانده باشد، و نخستین بار توسط حزب تودۀ ایران ‏عرضه نشده و یا با واسطه و بی‌واسطه کم‌وبیش، فرآورده تلاش و پیکار پی‌گیر آن نباشد. این دعوی سترگی ‏است، اما گزافه نیست. گزافه‌گویی با بیان واقعیت‌های سترگ، دوتاست. آیا مجموعه تاریخ‌گونۀ حاضر خود ‏زنده‌ترین آزمایش برای صحت این سخن نیست؟

کتاب حاضر اگر چه تنها ردپایی از حزب تودۀ ایران را در گستردۀ دهه‌های اخیر تاریخ ما دنبال می‌کند، اگر چه ‏جامی از چشمه و نمی از باران بیش نیست، اما همین مختصر، برای اثبات این باور کفاف می‌دهد که:‏

‏۱- حزب تودۀ ایران انقلابی‌ترین و مردمی‌ترین جریان سیاسی و اجتماعی عملاً موجود تمامی تاریخ معاصر ایران ‏است.‏
‏۲- حزب تودۀ ایران نه تنها پرثمرترین و پی‌گیرترین جناح جنبش آزادی‌بخش خلق‌های ایران و مدافع همۀ ‏استثمارشدگان و محرومان جامعه، بلکه گردان سیاسی طبقۀ کارگر ایران و پاسخگوی خواست‌ها و آرمان‌های ‏این انقلابی‌ترین طبقه است.‏
‏٣- حزب تودۀ ایران با صف طویلی از شهدا، شکنجه‌دیگان و قهرمانان گمنامش، از میهن‌پرست‌ترین گردان‌های ‏جنبش ملی است، اما با ناسیونالیسم هیچ وجه مشترکی ندارد، بلکه گردان ملی برادری بین‌المللی و انقلاب ‏جهانی است.‏

راز سخت‌جانی و بقای حزب در مهیب‌ترین مهلکه‌ها و گردبادهای سیاسی، در همین خصایص است. در این چهار ‏دهه حزب‌ها و سازمان‌های سیاسی متعددی به میدان آمدند، اما همه دولت مستعجل بودند، قطره‌هایی که به ‏رود تعلق ندارند، چه زود بخار می‌شوند، اما حزب تودۀ ایران رودخانه‌ای بود که از دامنه‌های جبالی که طبقۀ کارگر ‏بر قلۀ آن خیمه زده است، سرچشمه می‌گرفت و به دریایی که به وسعت پیوند همه زحمتکشان جهان است، ‏می‌پیوست. برهان ماندگاری و رویینه‌گی حزب در استعداد تاریخی و خلاق طبقه‌ای است که او رسول آنست. ‏فانی بودن همۀ آن رسولان نامرسلی که داعیه طبقۀ کارگر ایران را داشتند، از «اپریم»‌ها و «خلیل ملکی»‌ها، تا ‏انواع و اقسام مائوئیست‌های انقلابی‌نما، از حواریون وطنی «ماری گلا» و «رژیس دبره» (که فداییان خلق ایران- ‏اکثریت) به مثابه نفی دیالکتیکی آن‌ها و مظهر رویش و تکامل قانونمند آن‌هاست) تا آنارشیست‌ها و ‏ترتسکیست‌های پر های و هوی، که نقاب سرخ به چهره می‌زدند و با رعد و برق سخن می‌گفتند، خود رساترین ‏حجت برای حقانیت طبقاتی و اصالت حزب تودۀ ایران به مثابه حزب طبقه کارگر ایران است.‏

روند پیدایش و تکامل حزب تودۀ ایران و عنایت به تبار او، نشان دیگری از ماهیت اوست. تاریخی که با حزب تودۀ ‏ایران آغاز می‌شود، تداوم تاریخی است که با سرشت و سرنوشت جنبش کارگری ایران عجین شده است.‏

جنبش انقلابی کارگری در ایران هشت دهه تاریخ پُرتپش و ستیزه‌گر را پشت سر دارد. «مراکز غیبی» سوسیال ‏دمکراسی انقلابی در تلاطم‌های تقدیرآفرین مشروطه، نقش سازمان‌ده و الهام‌گر را به عهده گرفتند و در ‏پیروزی‌های انقلاب، جای پای خونین و خردمند حویش را در سنگلاخ‌ها و مهلکه‌ها باقی گذاشتند. حزب ‏کمونیست ایران، که از درون سوسیال دمکراسی انقلابی بیرون آمد، سنن آن را ادامه داد و در راستای رزم ‏پی‌گیر با ارتجاع و استعمار و ترویج اندیشه‌های مارکسیسم- لنینیسم و پرورش کادرهای انقلابی کوشش‌های ‏شایان و آفریننده‌ای کرد. حزب تودۀ ایران با رسالت دنبال گرفتن کار و پیکار ناتمام حزب کمونیست، درفش خویش ‏را در شرایطی نوین برافراشت، بازماندگان سازمان‌های انقلابی پیشین را، که اکثر آن‌ها از زندان‌ها و تبعیدگاه‌ها ‏بازگشته بودند، در هوای تازه‌ای که مولود سقوط استبداد رضاشاهی بود، گرد آورد و بر شالوده آموزن‌های ‏گذشته و تجربه جنبش انقلابی جهانی، سازمان سیاسی طبقۀ کارگر ایران را احیاء کرد. کودکی که در مهرماه ‏‏١۳٢۰ به استقبال تاریخی که گردبادهای سهمگین در شبیخون آذرخش و غریو و زلزله آن را چون گهواره‌ای تکان ‏می‌داد، رفت، از چنین سلاله‌ای بود.‏

حزب تودۀ ایران تداوم ساده «سوسیال دمکراسی» و تجدید جسمانی و بی کم‌وکاست «حزب کمونیست ایران» ‏نبود. تحول آن‌ها در یک جهش و زایش جسمی و معنوی بود. او در حالی که خون «حیدر عمواغلی» را در ‏رگ‌هایش داشت، در میراث و آیین «ارانی» با تعالیم «کمینترن» پیوند می‌خورد و از آنجا که خود پروردۀ شرایط ‏متفاوتی بود، علاوه بر ضرورت‌های سابق، به ضرورت‌های تازه، که عمدتاً در رابطه با تناسب جدید نیروها و تحول ‏اوضاع در مقیاس ملی و جهانی مطرح بود، باید پاسخ می‌گفت.‏

دعوی بی‌پایه‌ای نیست اگر بگوییم حزب تودۀ ایران در چهل سالی که از عمر آن می‌گذرد، نه فقط پیشاهنگ ‏سیاسی طبقۀ کارگر ایران، بلکه اگر از تحزب مفهوم همه‌جانبه آن منظور شود، تنها حزب واقعی سراسر جامعه ‏ایران بوده است. ملاک حقیقت، عمل است. کدام سازمان سیاسی دیگر است که از دیدگاه ویژه طبقه‌ای که ‏نیابت آن را دارد، در همۀ امور و عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، چنین فعال و جدی حضور ‏همیشه داشته باشد؟ کدام حزب داخلی دیگر است که حوادث و سیاست‌ها را به قصد تأثیرگذاری بر آن‌ها، ‏تراش دادن، قوام بخشیدن، کامل کردن، با ریشه‌کنی و افشای این رویدادها و سیاست‌ها، تعقیب و در هر پیچ و ‏خم- با ژرفش و قریحه آگاهی‌دهنده- تحلیل و چاره‌جویی کرده باشد؟

هستی حزب تودۀ ایران ناشی از مقتضیات رشد جامعه ایران و به ویژه رشد طبقۀ کارگر و جنبش رهایی‌بخش ‏مردم ایران بود. جامعه می‌طلبید که حزبی مجهز به جهان‌بینی علمی ‌پدید آید که به درک تناقضات و روندهای ‏بغرنج اجتماعی توانا باشد. در گشایش گره‌ها و شکستن بن‌بست‌ها فراست به خرج دهد و راه آینده را به ‏روشنی بنماید. هیچ قفلی بی‌کلید نیست. به روایت شاعرانه: «قفل یعنی که کلیدی هم هست.» و حزب ‏تودۀ ایران در کوره ضرورت، به مثابۀ  کلید مسایل شکل گرفت و انقلابی‌ترین طبقه اجتماعی این  کلید را در چنگ ‏فشرد. چنین بود که حزب طبقۀ کارگر ایران که زاده شرایطی پرمخاطره و پیچیده بود، نه تنها خواست، بل ‏توانست برای حادترین عوارض و مصایب اجتماعی، هم نسخه‌های شفابخش و قابل حصول بنویسد و هم نیروی ‏ملی را در ابعادی بی‌سابقه، در جهت درمان این آلام بسیج کند. کتاب حاضر شاهد صادقی است که نشان ‏می‌دهد حزب تودۀ ایران و فقط این حزب بود که به بزرگ‌ترین نیروی سیاسی و اجتماعی خلق برای رودررویی با ‏ارتجاع و استعمار و خنثا کردن آن‌ها مبدل شد. «ده‌ها هزار نفر را در صفوف خود و صدها هزار نفر را در صفوف ‏اتحادیه‌هایی که با یاری توده‌ای‌ها پدید آمدند، متشکل ساخت.» و به آفرینش جامعه‌ای نو دست یازید. همان‌طور ‏که پیدایش حزب امر تصادفی نبود، این ظرفیت و شکوفایی مردمی هم نمی‌توانست تصادفی باشد. گیرم این ‏فتح یا آن کامیابی، این دست‌آورد، یا آن برتری و چیرگی، ناشی از اقبال و تصادف باشد. آیا سراپای آن فهرست ‏دوّارانگیز خدمات و پیروزی‌های حماسه‌آمیزی که این مجموعه تنها مظاهر کم‌رنگی از آن را می‌نماید، می‌تواند به ‏یمن بخت و تصادف تحقق پذیرد؟ و اگر نه، جز اینست که این ظفرمندی و بذرافشانی و توشه‌گیری اسطوره‌وار، ‏نه تنها ماحصل و گنجینه حزب تودۀ ایران، که کارنامه مباراتی خلق‌های ما و طبقۀ کارگر ایران، در مقطعی توفان‌زا ‏از تاریخ است و آن‌ها که بر این گنجینه و محصول برآمده از رنج و ستیز و خون، لای و لجن می‌پاشند، آن‌ها که این ‏ثروت معنوی و آثار و نتایج تاریخ‌ساز آن را مخدوش می‌کنند، چه بدانند، چه ندانند، چه بخواهند و چه نخواهند در ‏آخرین تحلیل دشمنان خلق و طبقۀ کارگر ایران اند. لکه‌دار کردن این پیشینه، اثبات سترونی خلق‌های ایران و فقر ‏تاریخ طبقۀ کارگر ایران است. و تلاش در این راستا، جزیی از جنگ روانی ارتجاع و امپریالیسم علیه جنبش ‏آزادی‌بخش خلق‌های ایران بوده و هست و خواهد بود.‏

*****

آن سخنی طلاست که برهان و پشتوانه داشته باشد. پیشینۀ حزب تودۀ ایران عیار طلای آن را آشکار می‌کند. و ‏کدام طلاست که با ترکیبی از مس همراه نباشد. این آلیاژ اما طلا بودن طلا را زیر علامت سؤال نمی‌برد. پیش از ‏هر قضاوتی دربارۀ عیار طلا و مس هستی تاریخ حزب تودۀ ایران، نخست عنصر عمده و حط اصلی این تاریخ را ‏باید شناخت. پیشداوری‌ها، رسوبات ذهنی، باورهای القاء شده‌ای را که محصول چند ده سال تبلیغ و زهرپاشی ‏یک‌سویه- و اغلب بی‌پاسخ- طیف رنگارنگ از دشمنان و رقیبان، از ماوراء چپ تا ماوراء راست است، واگذاریم و ‏بدون واسطه و حاجب، به ملاقات تاریخ واقعی حزب طبقۀ کارگر ایران برویم. باز هم به قول «گزنفون»: بگذار تاریخ ‏خود لب بگشاید.‏

تاریخ حزب تودۀ ایران که این مجموعه جلوه‌هایی از آن را نمایش می‌دهد، وحدتی از دو عرصه کار و پیکار است:‏
‏١- عرصه عام مبارزۀ انقلابی، در راه استقلال و آزادی، همراه با خلق و پیشاپیش خلق.‏
‏۲- عرصه خاص مبارزۀ انقلابی، در راه سوسیالیسم، همراه با طبقه کارگر و پیشاپیش طبقۀ کارگر.‏
بین این عام و خاص دیوار چین وجود ندارد، این هر دو تاروپود یک بافتۀ سیاسی اند، اما در عین حال هر یک از ‏عرصه‌ها استقلال نسبی و تمایز سرشتی دارند.‏
به هر یک بر این دو آوردگاه، اگر چه گذرا، نظری بیفکنیم.‏

‏١. عرصۀ عام مبارزۀ انقلابی حزب تودۀ ایران:
‏«١. حزب تودۀ ایران نخستین حزبی است که مسألۀ مبارزه با امپریالیسم و استعمار نو و کهنه را به معنای وسیع ‏و عمیق آن در کشور مطرح کرد و توده‌های مردم را به سوی این مبارزه سوق داد. حزب هم‌زمان با پیدایش خود، ‏با فاشیسم که در آن هنگام آزادی و استقلال ملل جهان را دستخوش تهدیدی مرگبار ساخته بود و در ایران شبکۀ ‏وسیع عوام‌فریبی و خرابکاری خود را توسعه می‌داد، وارد مبارزه شد و توانست چهرۀ دد فاشیسم را به مردم ‏ایران بشناساند و عمال هیتلریسم در ایران را منفرد سازد.‏
مبارزه علیه دسایس گوناگون امپریالیست‌های انگلیس و آمریکا- که در کشور ما دارای ریشه‌های عمیقی در ‏قشرهای حاکمه و دارای عمال فراوان و رنگارنگ و شبکه‌های وسیع جاسوسی و وسایل و اهرم‌های مختلف کار ‏و اعمال نفوذند- حزب تودۀ ایران را مورد کین بی‌پایان امپریالیسم قرار داد.»‏

‏«٢. حزب به محض تأسیس خود نبرد با عمال رضاشاه را، یکی از شعارهای خویش قرار داد و بعدها با تمام قوا ‏کوشید تا از تجدید دیکتاتوری در کشور جلوگیری به عمل آورد و دستگاه دولتی از عناصر ارتجاعی و ایادی ‏امپریالیسم تصفیه شود.‏
حزب تودۀ ایران در راه آزادی‌های دمکراتیک، اجرای اصول قانون اساسی و اعلامیۀ حقوق بشر، علیه استبداد و ‏سلطنت مطلقۀ محمدرضا شاه و عمال آن با تمام توان مبارزه کرده است. همین مبارزات پی‌گیر حزب است که ‏کینۀ سوزان دربار پهلوی و سلطنت مطلقه را برانگیخت. ارتجاع ایران بارها سرکوب حزب ما را مقدمۀ ضرور ‏سرکوب جنبش استقلال‌طلبی و آزادی‌خواهی ایران شمرده و در واقع نیز تاخت‌وتاز علیه حزب ما، خواه پس از ‏بهمن ١۳۲٧ و خواه پس از مرداد ١۳٣۲ مقدمۀ تاخت‌وتاز علیه دیگر سازمان‌های ملی و مترقی بود.»‏

‏«۳. حزب تودۀ ایران در راه تجمع و اتحاد کلیۀ نیروهای دمکراتیک و انقلابی، خواه برای نیل به هدف‌های تاکتیکی ‏و خواه در راه هدف‌های استراتژیک نهضت و برای تقویت جبهۀ مبارزه بر ضد استعمار و ارتجاع طی حیات خود، ‏مبارزات و اقدامات مؤثری به عمل آورده و به نتایج معینی رسیده است. پیدایش «جبهه آزادی»، اقدامات ‏فراکسیون حزب ما در مجلس چهاردهم برای همکاری با عناصر مترقی در مبارزه علیه اقدامات و توطئه‌های سید ‏ضیاءالدین طباطبائی و دکتر میلسپو و حکومت‌های ساعد و صدر و حکیمی و غیره، تشکیل «جبهۀ مؤتلف احزاب ‏آزادی‌خواه» و «جبهه مطبوعات ضددیکتاتوری» همه و همه ثمرات مشخص حزب ما در این زمینه است. حزب ما ‏در حادثۀ ۳۰  تیر ١۳۳١ با تمام قوا برای سقوط حکومت خائن قوام و بازگشت مجدد دکتر مصدق به قدرت، همراه ‏دیگر نیروهای ملی مبارزه کرده است. در دوران پس از ۳۰ تیر ماه و سپس در سال‌های اختناق که رژیم کودتا در ‏ایران مسلط بود (و قبل و پس از انقلاب شکوهمند بهمن ۵٧) با تمام قوا برای نیل به اتحاد کلیۀ نیروهای ملی و ‏دمکراتیک که مهم‌ترین ضامن پیروزی جنبش است، مبارزه کرده و می‌کند. تردیدی نیست که در برخی موارد ‏سیاست حزب ما در این زمینه از یک رشته خطاهای سکتاریستی از جمله در مرحله‌ای از دوران جنبش ملی ‏شدن نفت مصون نماند، ولی آنچه شاخص این سیاست است، کوشش حزب در راه تجمع نیروها بر ضد دشمن ‏مشترک است.»‏

‏«۴. حزب تودۀ ایران به وسیع‌ترین فعالیت‌ها برای متشکل کردن کارگران ایران دست زد. اعضای حزب ما در ‏پیدایش سازمان‌های معتبر کارگری و سندیکایی مانند «شورای متحده کارگران و زحمتکشان» و «شورای مؤتلفۀ ‏مرکزی کارگران»، که ده‌ها و صدها هزار کارگر و رسته‌های مختلف را در سندیکاها متحد می‌کردند، نقش درجۀ ‏اول و رهنمون بازی کرده اند. این سازمان‌های کارگری برای اثبات شخصیت و موجودیت طبقۀ کارگر ایران و دفاع از ‏حقوق حقۀ وی، مبارزات وسیع دامنه‌داری کرده اند و به کامیابی‌هایی رسیدند که خود تاریخی افتخارآمیز دارد. ‏مبارزات حزب ما و شورای متحده در راه تنظیم و تصویب قانون کار و بسیج مبارزات مطالباتی و اعتصابی و سراپای ‏فعالیت حزب ما در راه دفاع از منافع طبقۀ کارگر، وی را به حق اعتبار داده است.»‏

‏«۵. حزب تودۀ ایران در راه تحقق یک برنامۀ ارضی مترقی برای تقسیم بلاعوض زمین بین دهقانان بی‌زمین و ‏کم‌زمین، برای افشای عوام‌فریبی‌های رژیم کودتا در زمینۀ اصلاحات ارضی مبارزه کرده است. حزب ما به فعالیت ‏وسیع برای متشکل کردن دهقانان دست زد و توانست بارها در این راه کامیابی‌های شایانی کسب کند و ده‌ها و ‏صدها هزار روستایی را در اتحادیه‌های دهقانی متشکل گرداند و دهقان ایرانی را از خواب دیرینه برانگیزد، از ‏تسلیم به سرنوشت رقت‌بار و جور و ستم ارباب و ژاندارم و هیأت حاکمه باز دارد و به سوی نبرد مطالباتی و ‏اجتماعی سوق دهد.»‏

‏«۶. حزب تودۀ ایران نخستین حزب انقلابی در کشور ما است که دست به فعالیت گسترده و پی‌گیر برای ‏متشکل کردن عناصر ملی در درون ارتش ایران زد. «سازمان نظامی حزب تودۀ ایران» از جهت تشکل و تعداد ‏اعضای خود در میان سازمان‌های نظامی انقلابی، در کشورهای سرمایه‌داری کم‌نظیر بود. این سازمان که از ‏میان صفوف آن قهرمانانی به نام بیرون آمدند، صحیفه‌های تابناکی را در تاریخ مبارزات مردم ثیت کرده است.»‏

‏«٧. حزب تودۀ ایران به وسیع‌ترین فعالیت سازمانی و تبلیغی در میان قشرهای گوناگون زنان، اعم از کارگر و ‏روشنفکر دست زد و در این زمینه سنن حزب کمونیست ایران را، که از بنیادگذاران جنبش رهایی زنان است، ‏ادامه داد. حزب تودۀ ایران برای نخستین بار در مجلس چهاردهم طرح حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زن را ‏عرضه داست. موفقیت حزب ما در ایجاد یک نهضت بزرگ در میان زنان ایران برای احقاق حقوق حقه خود قابل ‏ملاحظه است. فعالیت‌های سیاسی، تظاهراتی، مطبوعاتی و اجتماعی زنان، که به وسیلۀ حزب رهبری ‏می‌شد، این بخش عظیم جامعۀ  ایران را به جادۀ بیداری، تلاش و تکاپو افکند. حزب هم‌چنین در راه افشای ‏عوام‌فریبی‌های دربار پهلوی که مدعی «نجات» زنان کشور ما بود، و در راه ارایۀ مشی صحیح مبارزه صنفی به ‏زنان ایران پیکاری خستگی‌ناپذیر داشت.»‏

‏«٨. حزب تودۀ ایران کار وسیعی در میان جوانان دانشجو و دانش‌آموز و روشنفکر و جوانان کارگر و روستایی انجام ‏داد و برای جوانان ایرانی میدان عمل و دورنمای مبارزه و تلاش پدید آورد. جوانان ایران تحت رهبری حزب ما ‏نمونه‌های درخشانی از فداکاری و از جان‌گذشتگی و پایداری در برابر مشکلات از خود نشان دادند. سازمان ‏جوانان تودۀ ایران صفحات روشنی را در تایخ مبارزات انقلابی جنبش مترقی جوانان نگاشته است. حزب ما برای ‏اولین بار در ایران مسأله دفاع از کودکان ایرانی را با صراحت و قوت تمام مطرح ساخت و برای تأمین کودکی ‏سعادتمند دست به مبارزه زد.»‏

‏«۹. فعالیت حزب تودۀ ایران در میان روشنفکران کشور از فصول ارزندۀ فعالیت اوست. حزب ما شماری از ‏روشنفکران انقلابی طراز نوین در دامان خویش پروده است که از روحیه‌های درویشانه و تسلیم‌طلبانه جدایی از  ‏مردم و زندگی، دمساز شدن با محیط و آستان‌بوسی در قبال قدرت موجود به دورند و به زندگی برخوردی مثبت و ‏پیکارجویانه دارند، به مردم و میهن عشق می‌ورزند. حزب ما به حق بدین نکته می‌بالد که در ایجاد یک رستاخیز ‏روحی و معنوی در ایران سهمی شایان داشته است و تکان مؤثری در زندگی علمی و هنری کشور ایجاد کرده ‏است. مبارزات سیاسی و مسلکی حزب، فعالیت فداکارانه افراد حزب، جامعه را از رخوت و تسلیم بیرون آورده و ‏در جاده تلاش و طلب سیر داده است.»‏

‏«١۰. حزب ما در راه تأمین برابری حقوق و دفاع از حقوق خلق‌ها و اقلیت‌های ملی کشور ما مبارزات وسیع کرده ‏است. بهترین نمودار صداقت حزب ما به سیاست ملی لنینی حق خلق‌ها در تعیین سرنوشت خویش، دفاع ‏بی‌دریغ حزب ما از جنبش دمکراتیک خلق‌های آذربایجان و کردستان بود که خواستار حقوق خویش در چارچوب ‏حفظ استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی وطن ما ایران بوده و هستند. یکی از اقدامات مهم حزب ما احیاء وحدت ‏رهبری و سازمانی حزب تودۀ ایران و فرقه دمکرات آذربایجان در سال ١٣٣۹ برای اجرای اصل لنینی ضرورت وحدت ‏سازمانی و رهبری کلیه سازمان‌های کارگری در کشور کثیرالملله است. موافق تصمیمات متخذه در کنفرانس ‏وحدت، سازمان فرقه دمکرات آذربایجان به عنوان سازمان ایالتی وارد در ترکیب سازمانی حزب واحد طبقۀ کارگر ‏ایران، حزب تودۀ ایران گردید. حزب تودۀ ایران و مبارزان آن نه تنها در شرایط کار علنی، بلکه در شرایط کار مخفی ‏در دادگاه دربستۀ نظامی بارها از حقوق حقۀ خلق‌های ایران دفاع کرده اند. حزب در این مشی پیوسته با دو ‏انحراف شوینیسم و ناسیونالیسم محلی، که هر دو برای جنبش انقلابی ما زیانبخش اند مبارزه کرده و خواهد ‏کرد. (مبارزه با مشی انحرافی دارودستۀ قاسملو در کردستان و در راه پاکیزگی و تصفیۀ صفوف نیروهای کرد از ‏انواع سموم شوینیسم و ناسیونالیسم در دوران پس از انقلاب، بارزترین گواه سیاست اصولی و پی‌گیر حزب تودۀ ‏ایران در مسالۀ ملی است).»‏

‏«١١. فعالیت مطبوعاتی و تبلیغاتی حزب ما از صفحات درخشندۀ تاریخ مبارات اوست. جراید و مجلاتی مانند ‏‏«سیاست»، «رهبر»، «مردم»، «رزم»، «دنیا»، «بسوی آینده»، «صبح امید»، «آذربایجان»، («نوید» و «بسوی ‏حزب») و یک سلسله جراید و مجلات دیگر، که ناشر افکار سازمان مرکزی حزب و سازمان جوانان تودۀ ایران بوده ‏اند و یا نقش ناشر افکار را ایفاء کرده اند، همراه با صدها روزنامه و مجله و کتب و رسالات دیگری که در تهران و ‏شهرستان‌ها و خارج از کشور از طرف حزب ما نشر یافته، تألیف و یا ترجمه شده است و نیز رادیوی «پیک ایران» ‏تأثیر معنوی ژرفی در جامعۀ ایران باقی گذاشته است. فعالیت مطبوعاتی و تبلیغاتی حزب حربه نیرومند وی برای ‏ترویج جهان‌بینی مارکسیستی- لنینیستی و مشی حزب و بسیج فکری و معنوی توده‌ها بوده است. حزب به ‏حق به این فعالیت دامنه‌دار، پیگیر و مؤثر مطبوعات و سازمان‌های تبلیغاتی خویش می‌بالد.»‏

‏«١۲. … حزب ما تنها هفت سال به فعالیت علنی پرداخت. پس از توطئۀ بهمن ١۳٢٧ که حزب تودۀ ایران برخلاف ‏قانون «منحله» اعلام شد، در شرایط جدید به سرعت تجدید حیات کرد و سازمان مخفی نیرومندی به وجود آورد ‏و با مهارت- کار مخفی و علنی را در آمیخت. سازمان‌های علنی متعددی در سراسر کشور به بانگ حزب ما گوش ‏فرا می‌دادند و به راه او می‌رفتند. پس از کودتای ۲۸ مرداد ١٣٣۲ و سرکوب نهضت ملی مردم ایران، حزب ما وارد ‏دوران کار عمیق مخفی شد و بخشی از فعالیت حزب به مهاجرت انتقال یافت. حزب با تلفیق کار در خارج و داخل ‏کشور توانست موجودیت خود را در یکی از دوران‌های بسیار دشوار حملات‌ هار ارتجاع محفوظ دارد. فعالیت حزب ‏ما در هیچ دورانی متوقف نماند و تعطیل نشد. حزب ما نخستین حزبی بود که پس از استقرار رژیم کودتا بار دیگر ‏پرچم مبارزه را برافراشت، یخ سکوت را شکاند و قشرهای مخالف را به عرصه مبارزه کشاند . حزب از امکانات کار ‏در خارج استفاده وسیعی برای معرفی چهره دژخیمانه رژیم کودتا نمود و کوشید تا آوای حزب را در کلیه محافل ‏بین‌المللی پرطنین نگاه دارد.»۱

حزب تودۀ ایران در دوران تدارک انقلاب شکوهمند بهمن، تجربیات غنی جنبش انقلابی ایران و جهان را به مدد ‏گرفت و به سهم خود چون چراغی فرا راه خلق‌های زنجیر گسسته‌ای که «به عرش هجوم می‌بردند» قرار داد. با ‏بردن صحیح‌ترین شعارها و رهنمود‌ها به میان توده‌ها، با افشاگری همه‌جانبه و گسترده‌ای که مرهون شبکۀ ‏انتشارات و تبلیغات فعال آن در داخل و خارج از کشور بود، با پخش خبرهای مکتوم نگه داشته شدۀ رژیم و ‏افشاندن آگاهی‌های لازم در جامعه بی‌تاب، به بسیج انقلابی در سراسر جامعه یاری رساند.‏

حزب تودۀ ایران تنها سازمان سیاسی ممنوعه‌ای بود که پیش از چیرگی انقلاب، به ویژه در سالیان اوج‌گیری ‏فزایندۀ جنبش و تشدید بحران همه‌گیر رژیم، که با خشونت و پیگرد افسار گسیخته‌ای ملازم بود، هم در خارج از ‏کشور و هم در داخل کشور، به طور منظم و بی‌وقفه نشریه و روزنامۀ سراسری منتشر می‌کرد. تیزاژ روزنامه و ‏اعلامیه‌های حزب تودۀ ایران در داخل کشور به ده‌ها هزار سر می‌زد و این، با توجه به فضای سیاسی خونین آن ‏روز، رکورد اعجاب‌انگیزی بود. با این ملاک نقش تبلیغی و تهییجی حزب و تأثیرگذاری آن مرزهای واقعی خویش را ‏ترسیم می‌کند. بذرهای سالم در میان توده‌ها، به نیروی مادی بدل می‌شود.‏

در پیوند با کار تبلیغی، کار سازماندهی حزب، که بر شالوده عدم تمرکز تشکیلاتی در داخل کشور و فعالیت ‏مجزای شاخه‌ها و گروه‌ها استوار بود، ثمربخشی خود را آشکار کرد، چنان‌که در آستانۀ انقلاب «بیش از ۶۰ ‏گروه حزبی با مقیاس‌های مختلف در اکثر مراکز شهری فعال بودند.»۲ کار برخی از گروه‌ها و شاخه‌ها از ‏لحاظ بارآوری و تداوم مخفی‌کاری نه تنها در تاریخ ایران نظیر نداشت، «بلکه در قیاس با احزاب برادری که در ‏کشورهای فاشیستی، در اوج قدرت فاشیسم می‌رزمیدند، کار برجسته‌ای بود.»۳

و وقتی طغیان خلق در تندبادهای خونین انقلاب شکوفه کرد و خلق قهرمان به جای قهرمان منفرد به میدان آمد، ‏هم آن مروجان و تبلیغ‌کنندگان و هم این سازماندهندگان، سنگرهای خود را در کوچه و خیابان حفر کردند و به ‏استقبال باروت و شهادت رفتند. «خسرو مقصودی» یکی از شهدای متعدد توده‌ای که در هنگامه نبردهای ‏مسلحانه انقلاب از پای درآمد، کنه روح و فلسفه حزب خود را در این کلام مختصر و شورانگیز- که به مثابۀ ‏وصیت‌نامه ایمانی اوست- تفسیر کرد:‏
‏«یک روز هر کلمه‌ای که می‌آموختیم و به دیگران می‌دادیم پربارتر از صدها گلوله بود، و امروز هر ‏گلوله پرمعنی‌تر از هزاران هزار کلمه است.»۴

پیروزی انقلاب، که قطرات خون توده‌ای هم در امواج حاصلخیز آن می‌جوشید، به معنی تجدید فعالیت علنی حزب ‏و امکان نوینی برای حضور وسیع‌تر و مستقیم آن در زندگی جامعه بود. ده‌ها و ده‌ها «مقصودی» دیگر، پس از ‏ظفرمندی انقلاب در سنگر دفاع از آن، در سنگر دفاع از میهن انقلابی، جان خود را نثار کردند. آن‌ها در متبرک‌ترین ‏رؤیاها خود را آتش زدند و در پای عهدنامه میهن‌دوستی طراز نوین حزب تودۀ ایران و وفاداری بی‌خلل آن به ‏ژرف‌ترین آرمان‌های مردمی با حروف مرگ خود را امضاء گذاشتند.

نقش وجودی حزب تودۀ ایران و بصیرت طبقاتی آن، که آزمون‌های یک تاریخ سرشار بر آن پرتو می‌انداخت، در سیر ‏بغرنج و متناقض انقلاب خود را آشکار کرد. حزب تودۀ ایران انقلاب ایران را با همۀ خصایل و ویژگی‌های دیرآشنا و ‏نیروهای ناهمگون آن در هر مرحله دقیقاً شناخت و از ورای نمودهای گاه شبهه‌انگیز، به ماهیت آن راه یافت. ‏

معرفی خصلت عمده آزادی‌بخش و ملی انقلاب و محتوای خلقی آن، درک سرشت طبقاتی خواست‌ها و ‏تمایلاتی که عمیقاً با اعتقادات مذهبی آمیخته است، تشخیص گرایش‌های کاملاً مختلف در حاکمیت و حمایت ‏بی‌دریغ و تمام‌عیار از جناح خلقی انقلاب، افشای لیبرالیسم ریشه‌دار که با ظاهر مشارکت و هم‌سویی با انقلاب ‏در کار حفر گور آن بود و مبارزه فارغ از هر گونه حساب‌گری با عوارضی نظیر انحصارطلبی، یکسویه‌نگری، قشریت ‏و ناسیونالیسم تنگ‌نظر و عوامل آن، توضیح خصلت دوگانه و متناقض دمکرات‌های انقلابی در حاکمیت دولتی و ‏تلاش در جهت تقویت خصلت مترقی، ضدامپریالیستی و خلقی این نیروها، بخشی از خدمات حزب تودۀ ایران به ‏انقلاب و نیروهای راستین انقلابی است- سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) نیز با اندکی تأخیر به این آوردگاه ‏پیوست و گردان استوار آن شد- مشی سیاسی کنونی حزب تودۀ ایران، تبلور خردمندی تاریخی انقلابی‌ترین ‏طبقۀ اجتماع ایران و گواه بلوغ و فراست این طبقه است. بدون آمیزش باطنی و عمقی با جهان‌بینی و غریزه و ‏شعور این طبقه با قریحه، پیشبرد این مشی، که از لحاظ استراتژیک تاکنون بی‌خظا به اجرا درآمده است، میسر ‏نبود.‏

‏۲. عرصۀ خاص مبارزۀ حزب تودۀ ایران
‏«حزب تودۀ ایران- طی چهار دهه- درفش اندیشۀ ظفرنمون مارکسیسم- لنینیسم را افراشته نگه داشته و با ‏انواع انحرافات «چپ» و راست، سکتاریستی و اپورتونیستی مبارزه کرده است. حزب با انطباق مارکسیسم- ‏لنینیسم بر شرایط ایران و ترویج وسیع این اندیشه انقلابی، شیوه عمل انقلابی و منطق انقلابی را در اعماق ‏روح قشرهای دمکراتیک جامعه ایران رخنه داده است. حزب ما در این گذار طولانی پرچم انترناسیونالیسم ‏پرولتری، همبستگی با احزاب برادر کمونیست و کارگری و دوستی با کشورهای سوسیالیستی را سرفراز نگه ‏داشته و با پدیده‌های کوته‌نظرانه ناسیونالیستی و روش‌های تفرقه‌جویانه در نهضت کارگری و کمونیستی جهانی ‏مبارزه کرده است.»۵

مبارزه در راه حفظ و پاکیزگی مارکسیسم- لنینیسم به مثابه جهان‌بینی و سلاح معنوی طبقۀ کارگر، از تاریخ حزب ‏تودۀ ایران تفکیک‌ناپذیر است. اگر در صحنۀ مبارزات ملی و دمکراتیک، نیروی سیاسی و اجتماعی دیگری نیز- هر ‏یک در برهه‌ای- شرکت داشتند، در این صحنۀ خاص- به جز فداییان خلق ایران (اکثریت) در تاریخ نوین آن- حزب ‏تودۀ ایران عهده‌دار رسالت حراست از جهان‌بینی علمی طبقۀ کارگر ایران، تطبیق آن با ویژگی‌های جامعۀ ما و ‏رسوخ دادن آن در ذهن و زندگی طبقۀ کارگر و عناصر و نیروهای هوادار آن بود. «دفاع از مارکسیسم- لنینیسم و ‏تکامل مستمر آن، جریانی واحد و به هم پیوسته است.»۶ این رسالت در مقیاس میهن ما در سالیان مدید جز ‏شانه‌های ستبر حزب تودۀ ایران مأمنی نداشت. «تفاوت‌های عمیق میان راه‌های تاریخی تکامل کشورهای ‏گوناگون جهان، تفاوت در خصلت و حتا میان نظم اجتماعی آن‌ها، تفاوت در سطح و آهنگ رشد اقتصادی و ‏سیاسی آن‌ها و سرانجام تفاوت در میزان آگاهی و سازماندهی کارگران این کشورها، مسایل مختلفی را پیش ‏پای طبقۀ کارگر هر کشور می‌گذارد.»٧ حزب تودۀ ایران هم‌زمان با کار بی‌وقفه برای شناختن و هموار کردن ‏راه‌های ویژه تحول جامعه ایران و تکامل شیوه‌های آن، در دفاع از خلوص و فطرت انقلابی مارکسیسم- لنینیسم ‏به استقبال رزم جانانه و پرتنوعی رفت که «هفت خوان» مخاطره‌انگیز و توان‌فرسای آن هنوز به پایان نرسیده ‏است. اصولیت حزب ما در این میدان آزمایش با عالی‌ترین ارزش‌های مارکسیستی به ظهور رسید. نبرد ‏بی‌آشتی، فارغ از هر گونه شائبه و غرض، با چنگ و دندان، با خون و خرد، با عشق و کین، دوره‌های ممنوعی را ‏طی کرده است. مضمون هر یک از این جدال‌ها و هر کدام از این دوره‌ها، با وجود عناصر مشترک و شباهت‌های ‏متعدد، یکسان نبود، چرا که خاستگاه طبقاتی و انگیزه اغلب حریفان از بنیاد تفاوت داشت. مقابله با چپ‌نمایان ‏نمی‌توانست و نمی‌بایست با همان اسلوب و محتوایی پیش برود که منازعه با چپ‌روها، مبارزه با ‏تروتسکیست‌ها و مائوئیست‌ها در هر مرحله از سقوط و اضمحلال معنوی آن‌ها نمی‌توانست و نباید طبیعت واحد ‏و اسلوب تغییرناپذیری می‌داشت؛ افشا و منفرد کردن لیبرال‌هایی که خرقه مارکسیسم را بر دوش داشتند، و با ‏لعاب شعارهای آتشین چهره خود را گلگون می‌کردند، با مدعیانی که اصل و نسب خلقی داشتند، اما علی‌رغم ‏نیات قلبی خود مارکسیسم را بد می‌فهمیدند و بد به کار می‌بردند، جوهر و لحن یگانه‌ای نداشت، و نباید هم ‏می‌داشت. ما می‌دانستیم «جریان‌های چپ افراطی به طور عمده بیانگر خواست‌های روشفکران جوانی است ‏که از آیین بورژوایی رویگردان شده اند، اما نه به راست، بلکه به چپ، نه به سمت فاشیسم، بلکه به سمت ‏چپ‌گرایی افراطی.» ما درک می‌کردیم و به تجربه این درک را عمیق‌تر کردیم که «ایدئولوژی چپ‌های افراطی ‏مجموعه‌ای از اجزای اندیشه‌های بسیار گوناگون است که از آن زمره است سوسیالیسم تخیلی، آنارشیسم، ‏تروتسکیسم، مائوئیسم، سوسیال دمکراتیسم، جریان‌های لیبرال- بورژوایی و هم‌چنین تفسیرهای گوناگون ‏مارکسیسم.» و در عین حال واقف بودیم که شورش «خلیل ملکی»‌ها و «انور خامه‌ای»‌ها، از مقولۀ دیگری است ‏و درست خلاف ظاهر چپ آن، عمیقاً از مایه‌های محافظه‌کارانۀ راست نشأت می‌گیرد. و زندگی صحت این ‏ارزیابی را به ثبوت رساند. خلیل ملکی که در سال ١٣۲۶، پس از انشعاب از حزب تودۀ ایران، مدعی بود «همان ‏برنامه و همان هدف حزب تودۀ ایران را دارد» منتها برای رسیدن به مقصود راه دیگری می‌پیماید، پس از چرخش ‏اوضاع بر اثر ضربه کودتای ۲٨ مرداد، منویات نهایی خود را در این اعتراف بی‌شبهه فاش کرد:‏
‏«اینجانب در مدت دو ساعت و نیم شرفیابی به حضور اعلیحضرت همایونی، مطالبی به عرض ‏رساندم و فرمایشات ملوکانه را اصغا کردم. اعلیحضرت از راه و رسم اصولی جمعیت ما و از مبارزات ‏میهن‌پرستانۀ مؤثر ما در گذشته و حال ابراز خوشوقتی فرمودند.»٨

‏«خلیل ملکی» یک حادثۀ تصادفی نیست. فرجام او تقدیر همه آن جان‌های تیره‌ای است که با بلیت تقلبی سوار ‏بر کوچه‌ای شده اند که مسافران آن رزمندگان راه طبقۀ کارگرند. مگر پیش از ملکی و پس از او «اپریم»‌ها، «نیک ‏خواه»‌ها، «لاشائی»ها، «کشاورز»ها که از همین راه رفتند، از همان ناکجاد آباد سر در نیاوردند؟ «قاسمی»‌ها، ‏‏«فروتن»‌ها و دیگران نظیر آن‌ها که در سودای بهشت گمشده از راه و صفوف حزب تودۀ ایران جدا شدند، مگر به ‏اسفل‌السافلین تاریخ در نغلتیدند؟ مبارزات ایدئولوژیک حزب تودۀ ایران با این یاران نیمه‌راه، وازده‌ها، نفرین شدگان ‏سیاسی، که پاره‌هایی از آن در این مجموعه آمده است، از سطور درخشان و غرورآفرین کارنامه حزب طبقۀ کارگر ‏ایران است. در این روزهای شوربختی و یخبندان آمال، که مائوئیسم از مسند نیمه‌خدایی آیه‌های انقلابی صادر ‏می‌کرد، حزب تودۀ ایران یکه و تنها در گرد و غبار کارزار فرو رفت و جوهر کفری را که در این آیات کاذب نهفته بود، ‏بر ملا کرد. ما انقلابی‌گری خرده بورژوایی را، که مضمون بنیادین مائوئیسم را تشکیل می‌داد و در دست «مائو» ‏به آیینه تمایلات و شور و اشتیاق عقب‌مانده‌ترین قشرهای دهقانی بدل شده بود، از دیدگاه مارکسیستی ‏معرفی کردیم. ما نشان دادیم: انقلابی‌گری خرده بورژوایی چین گر چه مهر تکامل تاریخی و اقتصادی آن کشور را ‏بر خود دارد، اما با مقایسه با دیگر مظاهر انقلابی‌گری خرده بورژوایی، به ویژه آنارشیسم و تروتسکیسم همگی ‏به نوع مشترکی تعلق دارند.‏

‏«ایدئولوژی مائوئی آمیزۀ غریبی از نظریات آنارشیستی و نارودنیکی در بارۀ رسالت تاریخی دهقانان و عبارت ‏پردازی‌های انقلابی‌نمای تروتیسکیستی و آرای فیلسوفان چین باستان است. اما نکته اصلی در مائوئیسم ‏اینست که انقلابی‌گری خرده بورژوایی در خدمت شوینیسم نیرومند و عظمت‌طلبانه قرار گرفته و در اشتیاق ‏دست‌یازی به رهبری جهان تلاش می‌کند. این موردی است از مظاهر ناسیونالیستی انقلابی‌گری خرده ‏بورژوایی.»‏

مائوئیسم بر آن بود در جایی پیروز شود که تروتسکیسم شکست خورده بود. تروتسکی در مبارزه علیه حزب ‏کمونیست، روی جوانان سرمایه‌گذاری کرد و با این تصور که آن‌ها به واسطه حرارت و حساسیت جوانی تمایل ‏دارند احساسات خود را به «عمل مستقیم» انتقال دهند، تند و تیزترین الفاظ و داغ‌ترین تظاهر هیجان‌انگیز را به ‏یاری گرفت. و اینک در سال‌های دهه ۴۰ مائوئیست‌های ایرانی درون اسب تروا، وارد ایران شدند و با همین ‏اسلوب اوراد «کتاب سرخ» را در مدارس و دانشگاه‌ها افشاندند. اما به بیان مارکس «آن‌ها که به پندار خود ‏تخم اژدها را کاشتند، جز کرم خاکی درو نکردند.» کارزار شبانه‌روزی حزب تودۀ ایران در متن تجربه زندگی ‏در صحنه بین‌المللی و در درون مرزهای ملی به میوه نشست، مائوئیسم در انواع چهره‌ها و آرایش‌های آن ‏زخم‌های کاری برداشت. اما رسوب زهرآگینی هم از خود بر جای نهاد که در دهه بعد، در ترکیب با اندیشه‌های ‏مارکوزه، کارلوس ماری گلا، آبراهام گلین و رژیس دبره و زیر تأثیر شدید جنبش چریک‌های شهری «توپامارو» در ‏اروگوئه احیا شد و بیرق جنگ چریکی را برافراشت.‏

‏«مارکوزه» بر این دعوی بود که پرولتاریای جوامع سرمایه‌داری تبدیل به پرولتاریای اشرافی شده و خود را به تمام ‏آلودگی‌های زندگی مرفه و نیمه‌مرفه خرده بوژوایی آغشته است. این استحاله خصلت انقلابی پرولتاریا را از او ‏ربوده است. سامسون در بی‌خبری و مدهوشی خویش گیسوانش را که منبع تمامی نیروی افسانه‌ای اوست، از ‏دست داده است. پرولتاریا اینک سامسونی است که سرش را از ته تراشیده باشند. «مارکوزه» بر این پایه طبقۀ ‏کارگر را از رسالت تاریخی آن خلع می‌کرد و نقش انقلابی او را به جوانان، به ویژه قشر دانشجوی آن می‌سپرد.‏

‏«ماری گلا» و «رژیس دبره» با برداشت‌هایی نظیر، انقلاب را از صورت یک واقعیت عینی به یک نمایش ‏حادثه‌جویانه ولونتاریستی (اراده‌گرایانه)، از یک برآمد عظیم و پرتنوع توده‌ای، به عملیات تهورآمیز تیم‌های نظامی‌ ‏مجزا از خلق تنزل می‌دادند، انفجار خشم پهلوانی و دردمند توده‌ها را در منگنه بحران همه‌گیری که «بالایی»‌ها ‏از ادامه حکومت به شیوۀ سابق و «پایینی»‌ها را از تحمل اوضاع به روش گذشته باز می‌دارد، با قهر انفرادی ‏قهرمانان ناشکیبا که تروریسم را نسخه نجات‌بخش می‌دانند، عوض می‌کردند و نقش پیشاهنگ انقلابی را تا ‏سطح یک پیشمرگ به ستو.ه آمده، مبتذل می‌کردند. شرایط و مشخصات اساسی «گریلای شهری» از دید ‏‏«ماری گلا» به جای آن‌که به توده‌ای شدن و وسعت جنبش مدد رساند، آن را به محافل پراکنده و قطره گونه‌ای از ‏نخبگان و روشنفکران مسلح تبدیل می‌ساخت. مشخصات «گریلای شهری چنین است:‏
‏«راه‌پیمای خوبی باشد. بتواند خستگی، گرسنگی، باران و گرما را تحمل کند، گوش به زنگ و مراقب ‏باشد و بداند چگونه مخفی شود، هرگز از خطر نترسد، هرگز نشانه و ردی باقی نگذارد، تاکتیسین ‏خوبی باشد، چندان که بتواند این نقیصه را که از لحاظ اسلحه، مهمات و تجهیزات به قدر کفایت ‏نیرومند نیست، جبران کند.»‏

در این استکان کوچک، چقدر از شط پهناور مردم که تلاطم آن برای یک انقلاب اجتماعی الزامی است، جا ‏می‌گیرد.

‏«رژیس دبره» جای ایدئولوژی را، که بی آن انقلاب هیچ دورنمایی نخواهد داشت، به بیولوژی می‌دهد. او انقلاب ‏را بی‌توجه به آن که نبض تحول در کجا می‌زند و نیروهای عمده تولید اجتماعی در کجا متمرکز است، در میان ‏صخره‌های کوهستان و جنگل‌های انبوه تو در تو جست‌وجو می‌کند. و در این کاوش از مبارزه مسلحانه، آن هم ‏فقط شکل چریکی آن، یک مطلق جاویدان می‌سازد:‏
‏«هر جا مبارزۀ مسلحانه در دستور روز است، رابطۀ نزدیکی بین بیولوژی و ایدئولوژی وجود دارد. این ‏رابطه- که ممکنست عجیب و غیرعادی به نظر برسد- رابطۀ قاطعی است. یک مرد میانه‌سال که به ‏زندگی شهری عادت کرده، در کوران شرایط و هدف‌های متفاوتی شکل گرفته است، به سادگی ‏نمی‌تواند خود را با کوهستان یا- حتا کم‌تر از آن- فعالیت زیرزمینی در شهر تطبیق دهد… حتماً لازم ‏نیست که شخص از آموزش‌های کامل مارکسیستی برخوردار باشد، هم‌چنین متأسفانه رزمندگی و ‏آموزش‌های انقلابی یک فرد میانه‌سال برای تطبیق با شرایط گریلایی کفایت نمی‌کند، بلکه در درجۀ ‏اول آمادگی جسمی شرط اساسی است. این نکتۀ کوچکی است که از لحاظ تئوریکی جاذبۀ ‏محدودی دارد، ولی مبارزۀ مسلحانه منطق خاص خود را دارد که تئوری در بارۀ آن چیزی نمی‌داند.»‏

امروز این خیالبافی‌های رمانتیک و سرسام انقلابی، بی‌اعتبار‌تر از آن شده که نیازی به نقد و اثبات بیگانگی‌اش ‏با شرایط زنده، متحول، گونه‌گون و بغرنجی باشد که هر جنبش خلقی و انقلابی از معبر پر چم‌وخم آن‌ها ‏می‌گذرد. اما همین ذهنی‌گری‌های خام در حدود یک دهه سنگ راه جنبش انقلابی طبقۀ کارگر ایران و پیشقراول ‏آن شد. و باز مصاف جانانه و روشنگری‌های پرحوصلۀ تئوریک و سیاسی حزب تودۀ ایران- که بعدها تلاش ‏صمیمانه جریان بالنده و پرولتری درون سازمان چریک‌های فدایی خلق بر آن مزید شد- استخوان‌های آن را خرد ‏کرد. امروز هم در تئوری و هم در پراتیک این مسأله حل شده‌ای است که جنبش چریکی در ایران از آغاز نطفۀ ‏بحران را در بطن خود می‌پرورید. مطلق کردن یک جانبۀ پراتیک، سالیان مدید جنبش را از بنیادی تئوریک محروم ‏ساخت و هرگونه آینده‌ای را برای آن تیره و مسدود کرد. بانیان جنبش چریکی در ایران از درک این واقعیت کلیدی ‏عاجز بودند که تئوری جزء لاینفک فعالیت انقلابی است. آن‌ها به نقش بی‌جانشین تئوری به مثابه ابزار شناخت ‏جامعه و تغییر آن وقوف نداشتند و از همین رخنه بود که بحران بی‌علاج پا به دورن سازمان آن‌ها گذاشت. امروز ‏بهتر از همه در پرتو دست‌آوردهای زندۀ سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) که خود تجسم نفی انقلابی جریان ‏چریکی است، می‌توان دید که جنبش چریکی نه محصول «بود»‌ها، که انعکاس «نبود»‌ها بود. این جنبش نه با ‏الهام از یک تئوری آزمودۀ انقلابی، بلکه در خصومت با آن، نه از بطن طبقه کارگر، بلکه در کسوف عدم شرکت آن، ‏نه از نیاز و تمایل یک حزب یا سازمان سیاسی رزمجو، بلکه برای پوشاندن فقدان این حزب و سازمان سیاسی، ‏نه در شرایط خیز گرفتن جنبش انقلابی در سطح جامعه، بلکه در لحظه رکود نسبی آن، نه در پیوند با مبارزات ‏صنفی و خودبه‌خودی طبقه یا بیتابی‌های حاد توده‌ای، بلکه در بیرون از آن، بدون آن و توسط اجزای بسیار کوچک ‏و بسیار محدود روشنفکران عاصی و متهور به حرکت درآمد. با این همه، دیالکتیک این جنبش چنان بود که این ‏‏«نبود»‌ها، از آنجا که سطله مطلق نداشت، نتوانست آن را یکسره تسخیر کند و عقیم بگذارد. چپ نو در ازای ‏‏«نبود»‌ها و کمبود‌های عینی، «بود» تعیین کننده و شفابخشی داشت: پیوند با آرزوهای مردم، جوانه زدن بر این ‏آرزوهای نیرومند و مجروح. در این جنبش نبض مردان و زنانی جاری بود که عشق سوزانشان به خلق و تشنگی ‏پرکشش آن‌ها به حقیقت، از مرگ فراتر می‌رفت. آن‌ها در این وفاداری که رودخانه‌ای از خون و غرش شیران در آن ‏طغیان داشت، از نظر روحی به اعتبار و جاذبۀ مارکسیسم در انظار توده‌ها افزودند. جنبش چریکی از درون گهواره، ‏وحدتی از دو تناقض ناسازگار بود. از یک سو تئوری‌های صادراتی را که ربطی به تجربۀ ملی نداشت، گلچین ‏می‌کرد و از دیگر سو با هر گام در میدان نبرد و هر تماس با توده، تجربه‌ای اصیل و زنده می‌اندوخت. چنین بود که ‏این جنبش در کنار عصیانگری مبهوت، عناصری روینده، خلقی و واقعی را می‌پرورد، که تقدیر نهایی‌اش در چنگ ‏آن بود. این نیمه تپنده، پر خون و صاف، وجه عمده، یعنی وجه رشدیابندۀ جنبش چریکی بود که با هر قدمی که ‏به پیش برمی‌داشت، تکه‌ای از نیمۀ دیگر را همراه با تفاله‌ها و تئوری‌های صادراتی و شبه انقلابی به دور ‏می‌انداخت. رویش و تنومندی این هسته تندرست، به اقتضای طبیعت خلقی و انقلابی آن حتا دمی قطع نشد، ‏از عمق سنگ و مرگ راه گشود تا آنجا که بر درخت خونین سازمان چریک‌های فدایی، سازمان فداییان حلق ایران ‏‏(اکثریت) میوه داد و جوهر تاریخ چریکی با یک جهش کیفی در تاریخ طبقۀ کارگر ایران سرریز شد. پهلوانی دل با ‏پهلوانی اندیشه گره خورد.‏

حزب تودۀ ایران در جهاد با نقص‌ها و «نبود»‌های ماوراء چپ، در ریشه‌کاوی و تحلیل علمی گرایش‌های انحرافی، ‏در چراغ گرفتن بر سر راه آن، در معرفی مارکسیسم اصیل به این فوج شیفتگان اسیر سوءتفاهم و ‏پیشداروی‌های القاءشده از کم‌ترین فرصت و ناچیزترین امکان چشم‌پوشی نکرده است.‏

در زابطه با جنبش چریکی ایران، عملکرد حزب تودۀ ایران قابل کتمان نیست. جمع‌بست این تجارب و نیز ثمرات آن ‏نه تنها از خدمات تاریخی حزب تودۀ ایران به امر طبقۀ کارگر و پاکیزگی و جلای تئوری مارکسیسم- لنینیسم در ‏میهن ماست، بلکه ادای دین افتخارآمیزی به مجموعه جنبش انقلابی است. حذف این گنجینۀ تجربی و تئوریک، ‏قامت سوسیالیسم علمی را در ایران تراش می‌دهد، حذف نام و نشان حزب تودۀ ایران از تاریخ طبقۀ کارگر ایران، ‏پربارترین اوراق دفتر زندگی الهام‌بخش این طبقه را به باد می‌دهد. ویرانگران در ازای آنچه از طبقۀ کارگر ایران ‏می‌ربایند، به او چه می‌دهند؟

مجموعۀ حاضر در پیوند با زندگی نشان می‌دهد که در مبارزه با اپریم‌ها و ملکی‌ها و انور خامه‌ای‌ها حق با حزب ‏تودۀ ایران بود. در منازعه با انواع و اقسام دعاوی و بدعت‌های مائوئیستی حق با حزب تودۀ ایران بود. در ستیز با ‏انواع چپ‌روی و چپ‌نمایی، با انواع شکل‌های نو و کهنه آنارشیسم و آوانتوریسم، حق با حزب تودۀ ایران بود. آیا ‏ممکنست یک جریان سیاسی طی چهل سال آزمون و پیکار، در برابر کلیه مدعیان بی‌هیچ استثناء، حق داشته ‏باشد و خود از لحاظ تاریخی حق نباشد؟

مسأله این که چگونه می‌توان تاریخ را به وجود آورد، مسأله دانستن درس‌های تاریخ است. همیشه هستند و تا ‏وقتی بشریت با تیغ آخته طبقات متخاصم شقه شده است، خواهند بود آن‌هایی که از تجربۀ تاریخ هیچ نیاموخته ‏اند، اما به نوبۀ خود به تاریخ استناد می‌کنند و اشتباهاتی را که اینجا و آنجا حزب ما مرتکب شده به باد انتقاد و ‏شماتت می‌گیرند. این مجموعه پاسخی نه به این ملامت‌گران مجاب‌نشدنی، بلکه به مخاطبان آن‌هاست تا ‏اشتباهاتی را که بسیاری از آن‌ها در جریان کار زنده و درگیری‌های غامض و چندپهلو اجتناب‌ناپذیر است، با کفه ‏دیگر ترازوی خدمات بی‌بدل و حاصلخیز حزب تودۀ ایران بسنجند. «ژیلبر تووی یرا» دبیراول کمیتۀ مرکزی حزب ‏کمونیست کلمبیا، در پاسخ حریفانی که اشتباهات و شکست‌های حزب طبقۀ کارگر را با آوایی زهرآلود در ‏شیپورها می‌دمند، این شعر کهن اسپانیایی را می‌خواند که گویی از حنجرۀ تاریخ حزب تودۀ ایران طنین ‏می‌اندازد:‏

‏«شما به رخشندگی و صیقل سلاحتان غره اید،
جنگ‌افزارهای من اما بی‌جلوه و کدر است،
آیا می‌دانید راز این تفاوت را؟
در میدان جنگ،
در گرد و غبار مهلکه‌ها بوده اند این‌ها، ‏
آثار ضربه‌های سخت بر قامتشان پیداست.
»‏
‏ ‏
خط اصلی حزب در روند تاریخ معاصر ایران
مجموعۀ حاضر با همه گونه‌گونی زمینه‌ها، مضامین و عناوینش، به وسیله یک خط سرخ پررنگ که با تلألؤ از خلال ‏یکایک این مضامین و عنوان‌ها می‌گذرد، به وحدتی درونی می‌رسد. این خط پرتپش و گلگون جای گام‌هایی است ‏که به موازات هم، راه‌ها و پیچ و خم‌های یک نبرد تعیین‌کننده را می‌پیمایند: نبرد با امپریالیسم و نبرد با ‏استبداد …

این نبرد دوگانه، با همه اشکال و شئون و شاخه‌های متنوعش، نقش‌های دو روی یک مدال بود. خصلت عمیقاً ‏ملی حزب در صحنه‌های مبارزه ضدامپریالیستی و خصلت عمیقاً دمکراتیک آن، در سیر جهاد ضداستبدادی او، که ‏هر فتح و هر ناکامی‌اش با داغ و درفش و طناب دار محشور بود، تجلی می‌کرد.‏

هنگامی ‌که حزب تودۀ ایران شعار «مبارزه علیه هر گونه استعمار» را در سر لوحه خود قرار داد، هیچ سازمان ‏و گروه سیاسی دیگر حتا کلمه «استعمار» و «امپریالیسم» را بر زبان نمی‌آوردند. این کلمات در فضای سیاسی ‏آن روز طنینی غریب و ناآشنا داشت. گویی سِرّ ناگفته و راز سَر به مُهری است که نزدیکی به آن حرام بود. ‏

خدمت حزب تودۀ ایران تنها این نبود که انگشت خود را به سوی امپریالیسم گرفت- نخست امپریالیسم انگلیس ‏و در مرحله بعد عمدتاً امپریالیسم آمریکا- و او را به نام مسبب اصلی تباهی‌ها و بی‌نصیبی‌های جامعه عقب نگه ‏داشته شده ایران معرفی کرد، تنها این نبود که همه نیروها و عناصر میهن‌خواه و دمکرات را به وحدت عمل اراده ‏بر ضد این هیولای معاصر فراخواند و دعوت کرد: همه آتش‌ها به روی دشمن اصلی، بلکه در عین حال این ‏بود که مردم را با ماهیت یگانه و تغییرناپذیر همه امپریالیست‌ها آشنا کرد. دشواری مبارزه‌ای که حزب علیه آلمان ‏هیتلری و فاشیسم انجام داد، ناشی از آن بود که می‌بایست عقایدی را که بر پایۀ سنت طولانی تبلیغاتی در ‏بارۀ آلمان و نقش آن بار آمده بود، متزلزل کند و این توهم را که گویا امپریالیسم «نوع خوب» و «نوع بد» دارد، در ‏هم شکند.‏

امپریالیسم آمریکا از زمان ورود مستر شوستر نخستین مستشار آمریکایی به ایران، به عنوان نیروی بی‌طرف ‏جلوه کرده بود. این واقعیت گزنده‌ای است که «گر رود شوستر از ایران، رود ایران بر باد»، در یک برهه سرود ‏رایجی در کوچه و خیابان شد. بسیاری «میسیون میلسپو» و حتا دومین میسیون آن را، که در زمان جنگ جهانی ‏دوم به ایران آمد، قاصدی که پیام «منافع ملت ایران در دست‌های اوست» خواندند. روشنفکران بورژوا شعله ‏امید و الهام خود را با «مشعل فرشته‌ای که در مدخل نیویورک ایستاده است»۹ روشن می‌کردند و به ‏ضریح نامقدس «بشردوستی و نوع‌پروری آمریکا که ملل ضعیف شرق را زیر حمایت خود»۱۰ می‌گرفت؛ ‏دخیل می‌بستند. حتا سیاستمداری چون دکتر محمد مصدق استراتژی حود را برای کوتاه کردن دست انگلیس از ‏منابع نفتی ایران، بر «حمایت آمریکا» و «تمایلات آزادی‌خواهانه» این راهزن بین‌المللی نقاب‌پوش متکی می‌کرد و ‏‏«مسأله اختلافات ایران و شرکت نفت انگلیس را به رییس جمهوری آمریکا گزارش می‌داد.»١١ حتا زمانی که این ‏خواب و خیال با ضربۀ حقیقت تلخ پریشان شد و منویات آمریکا علیه دولت ملی کاملاً از پرده بیرون افتاد، «مصدق ‏می‌کوشید نام آمریکا را نیاورد»١۲ در چنین حال و هوایی بود که حزب تودۀ ایران بسیج ضدآمریکایی را مبرم‌ترین ‏مسؤولیت روز اعلام کرد. همچنان‌که «جنبش توده‌ها زیر رهبری حزب تودۀ ایران سمت آشکار ضداستعماری و ‏ضدانگلیسی به خود گرفت»، در نهضت انقلابی ضدآمریکایی نیز حزب تودۀ ایران و تنها این حزب، پیشقراول، ‏افشاگر و تعلیم‌دهنده بود. و این نقش در حد توان و بضاعت حزب، بی‌کم‌ترین تزلزل و محافظه‌کاری، تا به امروز ‏تعقیب شده است. در سراسر دوران استبداد سلطنتی بر میهن ما، مبارزه با امپریالیسم از معبر مبارزه با ‏استبداد درباری می‌گذشت. شمشیر دولبۀ حزب در این جنگ مرگ و زندگی، حتا لحظه‌ای در نیام نباسود. شاه و ‏شعبده‌هایش در هر قدم با باطل‌السحری به نام «حزب تودۀ ایران» مواجه می‌شدند. به عنوان شاهد مثال، به ‏خاطر آوریم که در برابر بزرگ‌ترین تک‌خال شاه، یعنی اصلاحات ارضی نیم‌بندی که با پر لاف و گزاف‌ترین تبلیغات ‏پیشواز و بدرقه شد، حزب ما، و باز هم تا سالیان مدید، تنها این حزب واکنش علمی و انقلابی نشان داد.‏

تا آن حد که مجال یاری کرد، راقم این سطور بیش از ۶۰ تفسیر و تحقیق و تحلیل، در بارۀ اصلاحات شاه و به ویژه ‏ساست ارضی رژیم او، در آثار و نشریات حزبی یافته است. در این کار بزرگ پژوهشی عیار واقعی این ‏‏«اصلاحات از بالا» در بوتۀ نقد گذاشته شده و انگیزه‌ها و افق‌های آن در پرتو اسناد و آمار برملا شده است.»١٣ ‏در آن سال‌ها، چپ‌روها و ملی‌نمایان در مقابل شگرد امپریالیسم و تشبثات رژیم، که در تکاپوی تعدیل تضادهای ‏مشتعل در روستا و گشودن مَفَری به روی بحران ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی جامعه بودند، خود را خلع‌سلاح ‏یافتند و در درک اصلاحات آنچنانی، به گیجی و هذیان مبتلا شدند. برخی از موضع ماوراء چپ هرگونه محتوایی را ‏در این اصلاحات حاشا کردند و برخی دیگر از موضع راست در برابر آن جُبهه ساییدند و به اصطلاح لُنگ انداختند. ‏اما حزب تودۀ ایران به لکنت نیفتاد، او با اسلوب علمی جوانب مختلف و آثار و عواقب «معجزۀ شاهانه» را که ‏قارقارک‌ها در اطراف آن معرکه به راه انداخته بودند،، با همه وجوه متناقض  برای توده‌ها حلاجی کردد، وزن ‏مخصوص تجربه امپریالیستی را در آن نشان داد، و نشان داد که مبارزۀ طبقاتی دهقانان علیه مالکین در ‏ترکیب با مبارزه نیروهای مترقی در شهر علیه امپریالیسم محصول فرعی خود را به صورت این ‏رفرم‌ها به بار آورده است.

و چنین بود مشی حزب نه تنها در تفسیر خیمه‌شب بازی‌های رفرمیستی، که اغلب لعاب و سرخاب آن‌ها بیش ‏از محتوایشان بود، بلکه هم‌چنین در افشای سیاست‌های و خیانت‌های رژیم وابسته، در عرصه تسلیحات و ‏نظامی‌گری افسارگسیخته، در عرصه اشغال خزنده کشور توسط ده‌ها هزار کارشناس آمریکایی، در عرصه به ‏تاراج دادن ثروت‌های معدنی و منابع خام، به خصوص ذخایر نفتی، در عرصه مضمحل کردن کشاورزی، در عرصه ‏تعمیق وابستگی صنعتی، در عرصه استعمار فرهنگی و تباهی معنوی میهن، در عرصه تبدیل بازار ملی به زایده ‏بازار بین‌المللی امپریالیسم، در عرصۀ فساد علاج‌ناپذیر روییده از قاموس رژیم و اشاعه ارتشاء و اعتیاد و ابتذال…‏

مبارزه در راه رهایی ملی، حقوق دمکراتیک و آزادی‌های سیاسی، از لحظه ولادت حزب تودۀ ایران تاکنون ‏شاهرگ هستی او بوده و با هر تپش قلب او ادامه خواهد داشت. نبرد مستمر حزب با انواع انحرافاتی که از ‏‏«چپ» و «راست» در راه جنبش مردمی و رشد انقلابی آن سنگ می‌انداختند و نیز نبرد بی‌درنگ و همیشه او ‏برای وحدت عمل کلیه مبارزان دارای عقاید و آرای مختلف، در جبهه‌ای هر چه رنگارنگ‌تر و گسترده‌تر، شاخه‌هایی ‏بود که بر تنه رزم ضدامپریالیستی و دمکراتیک او می‌رویید. حزب، در مجرای نبرد اصلی خود، با یک دست ‏علف‌های هرز و ریشه‌های سمی را که در انواع ایدئولوژی‌ها و لفافه‌ها ظاهر می‌شد، از بن می‌کند و با دست ‏دیگر «سیاست اتحادها» را که در شرایین نیروهای محرک انقلاب خون نیروبخش می‌ریخت، فعال می‌کرد. ‏تشکیل «جبهه آزادی» به سال ۱٣۲٣، تشکیل «جبهه مؤتلف احزاب آزادی‌خواه» به سال ١٣۲۴، تشکیل «جبهه ‏مطبوعات ضددیکتاتوری» به سال ١٣۲٧ میوه‌های این یقین باطنی بود- و از آن پس تلاش پرحرارت برای ‏دست‌یابی به تفاهم و گسترش پیوند عملی با مصدق و هواداران صدیق او، با روحانیت مبارز و انقلابیون دارای ‏عقاید مذهبی، با کوشندگان راه سوسیالیسم علمی، دمی قطع نشد. شعارهای «جبهه واحد ضداستعماری»، ‏‏«جبهه واحد نیروهای ملی»، «جبهه واحد ضددیکتاتوری» و «جبهه متحد نیروهای خلق»، که هر یک در یک ‏مقطع و در رابطه با مرحله خاصی از تناسب نیروهای سیاسی و آرایش نیروهای طبقاتی، به مثابه درفش حزب ‏شد، راه او را روشن می‌کرد. حزب در همان حال که اعتقاد داشت استخوان‌بندی جبهه واحد نیروهای ‏دمکراتیک و ضداستعمار، اتحاد کارگران و دهقانان است، اصرار داشت که اتحاد برای مبارزه علیه ‏دیکتاتوری با اتحاد نیروهای دمکراتیک رهایی ملی با هم فرق دارند. هم‌چنین اتحاد با تمام نیروهای دمکراتیک که ‏بر ضد امریالیسم مبارزه می‌کنند، با وحدت مبارزان انقلابی راه طبقۀ کارگر، یکی نیست. این دو را نباید به طور ‏متافیزیکی در برابر هم قرار داد، بلکه باید به طور دیالکتیکی با هم تلفیق کرد. تنها با این نگرش و با این اسلوب ‏می‌توان سیاست اتحادها را فعال کرد، و از این طریق به تقویت نیروهای محرک انقلاب پرداخت.‏

کتاب حاضر ردپایی از این پویش و تلاش- و هم آموزش- عظیم را در صفحات متعدد خود نشان می‌دهد. کلید درک ‏مواضع سیاسی و مشی امروز حزب تودۀ ایران، با دنبال کردن این ردّ پا به دست می‌آید. این رد تاریخی با صدای ‏رسا می‌گوید که سیاست و باور امروز حزب ما در حمایت از خط ضدامپریالیستی امام خمینی، در تقویت رویه ‏دمکراتیک آن، در کوشش برای اتحاد استوار با روحانیت مبارز، انقلابیون معتقد به اسلام و همه نیروهای ‏ضدامپریالیست، خلق‌الساعه نیست، تاکتیکی نیست، از سر رندی و فرصت‌طلبی نیست، با سازشکاری هیچ ‏ربطی ندارد، ایمان و آیین ماست، از اعماق تعالیم ما سرچشمه می‌گیرد، بی چشم‌داشت و آمیخته با استغنای ‏انقلابی است، استراتژی ماست، قدمت آن نه به امروز و دیروز، بلکه به ١۵ خرداد ۴۲ و دیرینه‌تر از آن، به ١۰ مهر ‏‏١٣۲۰ می‌رسد.‏

دفاع اصولی ما از این شعائر و از این مواضع حتا در آن روزهای دور که تصوری هم از پیروزی جنبش مذهبی ‏نمی‌رفت، چنان بود که مجله درباری خواندنی‌ها نوشت:‏
‏«ارگان بی‌دینان دنیا، گاهی چنان از دین و روحانیت دفاع می‌کند که گویی وظیفۀ پیامبری بر عهده ‏دارد.»١۴
و شاه آدمی‌خوار، در رابطه با قیام امام خمینی، در کتاب «انقلاب سفید» نوشت:‏
‏«رادیوهای آوراگان بی‌وطن حزب سابق توده… از این شخص به کرات به عنوان آیت‌الله تجلیل کردند ‏و مقام او را به اصطلاح معروف به عرش رسانیدند.»١۵

همین پی‌گیری و اصولیت بود و هست که خشم ‌هار امپریالیسم و ایادی داخلی آن را علیه حزب تودۀ ایران ‏برمی‌انگیخت و برمی‌انگیزد. چه گواهی عادل‌تر از سنگ گور هزاران شهید راه و رسم حزب تودۀ ایران؟ چه ‏سندی معتبرتر از در و دیوار خونین و آغشته به دود گوشت شکنجه‌های باغشاه و عشرت‌آباد و کمیته و قزل ‏قعله؟ چه برهانی قاطع‌تر از دخمه‌ها و زندان‌های شاه و ساواک که به اندازۀ چهار برابر قرن‌های همۀ تاریخ ‏شاهنشاهی میزبان توده‌ای‌ها بودند؟ چه حقیقتی گویاتر از سالیان سراپا رنج و رزم و شکیبایی در مهاجرت ‏سیاسی و تبعید اجباری؟ از پی کودتای شاه علیه حزب تودۀ ایران و قانون اساسی مشروطه، که به غیرقانونی ‏شدن حزب ما انجامید، تا بر پا شدن طاق نصرت پیروزی به همت انقلاب، یک لحظه، آری حتا یک لحظه زندان و ‏تبعیدگاه، از مبارزان حزب تودۀ ایران خالی نبوده است.‏

آیا این همه واقعیت زنده دروغ است؟
آیا این همه محنت و مقاومت و ایمان بیهوده بوده است؟ ‏
به تاریخ می‌توان دروغ گفت، اما تاریخ دروغ نمی‌گوید. تاریخ حزب تودۀ ایران، کلمات نیستند، این پهلوانی‌های ‏بی‌ادعایند. خس و خاشاک باد داده به دست دشمنان طبقاتی و به توفان سپرده توسط غافلان و مقبون شدگان ‏نیست، این تجربه‌های خونین، این سرگذشت‌های سوخته در شعله باروت، این میراث‌های شکنجه و حبس و ‏تبعید، این آموزش‌های وسعت داده  به طبقه و انقلاب است…‏
‏نباید تک درخت‌ها را به جای جنگل به نسل از راه رسیده فروخت…‏

‏————————————————-


پانویس‌ها:‏
‏١- قسمتی از تزها، رهنمود‌ها و شعارهای بوروی کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، ماهنامه مردم، دورۀ ششم، ‏شمارۀ ١٨، شهریور ماه ١٣۴۵.‏
‏۲ و ٣- نورالدین کیانوری، پرسش و پاسخ، شمارۀ ۱، «حزب تودۀ ایران در عرصه سیاست روز»، ص. ۲۵.‏
‏۴- مردم، شمارۀ ١۶۴، ص. ۲۶.‏
‏۵- از تزها، رهنمودها و شعارهای بوروی کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران.‏
‏۶- گس هال، «خصلت خلاق مارکسیسم- لنینیسم» ص. ۶.‏
‏٧- «کمینترن و خاور»، ترجمۀ جلال علوی نیا، نشر بین الملل، ص. ۲١٣.‏
‏٨- «دفاعیات خلیل ملکی در دادگاه نظامی»‏
‏۹ و ١۰- حسین مکی، «تاریخ بیست سالۀ ایران» جلد دوم، چاپ ١٣۲۴، ص. ٧٧۵ تا ٧۶.‏
‏١١ و ١۲- ف. م. جوانشیر، «تجربه ۲۸ مرداد»، ص. ۲١۶.‏
‏١٣- همین نویسنده، «انقلاب ایران و رهبری “مجاهدین خلق”»، ص. ٨۵ (مجاهدین خلق در دادگاه حقیقت).‏
‏١۴- خواندنی‌ها، شمارۀ ٧۲، چهارم خرداد ماه ١۳۴۴.‏
‏١۵- «انقلاب سفید»، چاپ اول، ص. ۴۵ و ۴۶.‏