اسرائیل

چرا اسرائیل سعی دارد تا پیش‌زمینه و تاریخ جنگ علیه غزه را از میان ببرد.

 
تارنگاشت عدالت

 

نویسنده: ایلان پاپه
برگرفته از: روزنامۀ چپ
۷ نوامبر ۲۰۲۳
 

راه خروج یکی است: تغییر رژیم در اسرائیل که حقوق برابر را برای همه از نهر تا بحر به ارمغان آورد و امکان بازگشت آوارگان فلسطینی را فراهم کند. در غیر این صورت، چرخه خونریزی پایان نخواهد یافت.

تاریخ‌زدایی این واقعه به اسرائیل کمک می‌کند تا به سیاست‌های نسل‌کشی خود در غزه ادامه دهد.

توضیحات آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل متحد، روز ۲۴ اکتبر، واکنش تند اسرائیل را برانگیخت. دبیرکل سازمان ملل در سخنرانی خود در شورای امنیت سازمان ملل گفت در حالی که او قتل عام حماس در ۷ اکتبر را به شدت محکوم می کند، می خواهد به جهانیان یادآوری کند که این کشتار در خلاء اتفاق نیفتاده است. او توضیح داد که ۵۶ سال اشغال را نمی توان از شرکت ما در فاجعه ای که در آن روز رخ داد منفصل دانست.

 دولت اسرائیل بلافاصله این بیانیه را محکوم کرد.  مقامات اسرائیلی خواستار استعفای گوترش شده و ادعا کردند که او از حماس حمایت و قتل عام انجام شده را توجیه می کند. رسانه‌های اسرائیلی نیز این ادعاها را تبلیغ و ترویج نمودند و اعلام کردند که دبیرکل سازمان ملل «ابعاد شگفت‌آوری از ورشکستگی اخلاقی» را به نمایش گذاشته است.
 این واکنش نشان می دهد که ظاهراً نوع جدیدی از اتهامات یهودستیزی می‌تواند درنظر گرفته شده باشد. تا ۷ اکتبر، اسرائیل تلاش می کرد تا تعریف یهودی ستیزی را گسترش دهد و انتقاد از دولت اسرائیل و زیر سؤال بردن اساس اخلاقی صهیونیسم را نیز به آن اضافه کند. اکنون اشاره به زمینه ‌های مسبوق و تاریخ وقایع نیز می تواند اتهام یهودی ستیزی را به دنبال داشته باشد.

تاریخ‌زدایی از این رویدادها به اسرائیل و دولت‌های غربی کمک می‌کند تا سیاست‌هایی را دنبال کنند که در طول تاریخ از آنها بخاطر ملاحظات اخلاقی، تاکتیکی یا استراتژیک اجتناب کرده‌ بودند.

 از این رو، حمله ۷ اکتبر از طرف اسرائیل به عنوان دستاویزی برای پیگیری سیاست های نسل کشی خود در نوار غزه مورد استفاده قرار می گیرد و  همچنین بهانه ای برای ایالات متحده است تا مجدداً حضور خود در خاورمیانه را تشدید کند و بهانه ای برای نقض و محدود کردن حقوق دموکراتیک از طرف برخی کشورهای اروپایی است.

 با این حال، چندین زمینه تاریخی برای آنچه در حال حاضر در اسرائیل-فلسطین رخ می دهد وجود دارد که نمی توان آنها را نادیده گرفت. در قرن نوزدهم، مسیحیت انجیلی در غرب ایده «بازگشت یهودیان» را به یک ضرورت مذهبی هزار ساله تبدیل کرد و از تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین به عنوان بخشی از مراحلی که به قیامت، بازگشت مهدی و آخرالزمان منتهی خواهد شد، حمایت کرد.

 در اواخر قرن نوزدهم و در سالهای قبل از جنگ جهانی اول، الهیات به دو دلیل به سیاست تبدیل شد.

 اول، این امر در بریتانیا به نفع کسانی بود که می خواستند امپراتوری عثمانی را نابود کنند و بخش هایی از آن را در امپراتوری بریتانیا ادغام نمایند. دوم، در بین آن اشراف بریتانیایی، اعم از یهودی و مسیحی، که شیفته ایده صهیونیسم به عنوان نوشدارویی برای حل مشکل یهودی ستیزی در اروپای مرکزی و شرقی، که در اثر موج نامطلوب مهاجرت یهودیان به بریتانیا برانگیخته شده بود، بودند.

هنگامی که این دو منفعت در کنار هم قرار گرفت، دولت بریتانیا را به صدور اعلامیه معروف – یا مذموم – بالفور در سال ۱۹۱۷ برانگیخت.

متفکران و کنشگران یهودی که یهودیت را به عنوان ناسیونالیسم بازتعریف کردند، امیدوار بودند که این تعریف با تصور فلسطین به عنوان مکان مورد نظر برای «تولد دوباره ملت یهود»، جوامع یهودی را از تهدید وجودی در اروپا محافظت کند.

 پروژه فرهنگی و فکری صهیونیستی به یک پروژه شهرک سازی استعماری تبدیل شد که هدف آن یهودی سازی فلسطین تاریخی بود، در حالی که این واقعیت را نادیده می گرفت که مردم بومی در آنجا زندگی می کنند.

 به نوبه خود، جامعه فلسطین که در آن زمان هنوز کاملاً روستایی و در مراحل اولیه مدرنیزاسیون و هویت سازی ملی بود، جنبش ضد استعماری خود را به وجود آورد. اولین اقدام مهم آن علیه پروژه استعمار صهیونیستی قیام البراق در سال ۱۹۲۹ بود که از آن زمان تاکنون متوقف نشده است.

 یکی دیگر از زمینه‌های تاریخی مرتبط با بحران کنونی، پاکسازی قومی فلسطین در سال ۱۹۴۸ است که شامل اخراج اجباری فلسطینی‌ها در نوار غزه از روستاهایی بود که برخی از شهرک‌های اسرائیلی مورد حمله در ۷ اکتبر بر روی ویرانه‌های آن ساخته شدند. این فلسطینی های ریشه کن شده بخشی از ۷۵ هزار فلسطینی بودند که خانه های خود را از دست دادند و آواره شدند.

این پاکسازی قومی توسط افکار عمومی جهان مورد توجه قرار گرفت، اما محکوم نشد. در نتیجه، اسرائیل به پاکسازی قومی ادامه داد تا کنترل کامل فلسطین تاریخی را به دست آوَرد و حتیالامکان تعداد کمی از فلسطینی‌های بومی را باقی گذارد. که از آن زمان به بعد به آواره شدن ۳۰۰ هزار فلسطینی در طول جنگ ۱۹۶۷ و بعد از آن به آواره شدن بیش از ۶۰۰ هزار نفر از کرانه باختری، اورشلیم و غزه انجامید.

به این موارد، اشغال کرانه باختری و نوار غزه توسط اسرائیل نیز اضافه شد. طی ۵۰ سال گذشته، نیروهای اشغالگر، فلسطینی‌ها را در این مناطق در معرض مجازات‌های دسته جمعی دائمی قرار داده و آنها را در معرض آزار و اذیت مستمر شهرک‌نشینان و نیروهای امنیتی اسرائیل و زندانی کردن صدها هزار نفر از آنها نهادند.

از زمان انتخاب دولت کنونی بنیادگرا – موعودگرای اسرائیل در نوامبر ۲۰۲۲، همه این اقدامات خشن به سطح بی سابقه ای رسیده است. تعداد فلسطینیان کشته، زخمی و دستگیر شده در کرانه باختری اشغالی به شدت افزایش یافته است. علاوه بر این، سیاست دولت اسرائیل در قبال اماکن مقدسه مسیحیان و مسلمانان در اورشلیم تهاجمی‌تر گردیده است.

و سرانجام، زمینه تاریخی محاصره ۱۶ ساله غزه وجود دارد که نزدیک به نیمی از جمعیت آن کودکانند. در سال ۲۰۱۸، سازمان ملل متحد هشدار داد که نوار غزه تا سال ۲۰۲۰ به مکانی که در شان انسان نیست تبدیل خواهد شد.

باید یادآوری کرد که محاصره  غزه در واکنش به انتخابات دموکراتیکی که حماس پس از عقب نشینی یکجانبه اسرائیل از خاک غزه در آن پیروز شد، اعمال گردید. مهمتر از آن، باید به دهه ۱۹۹۰ بازگشت، زمانی که پس از توافقنامه اسلو نوار غزه با سیم خاردار محصور و از کرانه باختری اشغالی و بیت المقدس شرقی جدا شد.

 انزوای نوار غزه، حصار دور آن و یهودی‌سازی فزاینده کرانه باختری نشانه روشنی بود که اسلو از دید اسرائیلی‌ها، به معنی اشغالگری به اشکال دیگر بود ونه راه رسیدن به صلح واقعی.

اسرائیل ورودی ها و خروجی های گتوی غزه را کنترل می کرد و حتی بر نوع موادغذایی ورودی به نوار غزه نظارت داشت و گاهی اوقات حتی مقدار کالری مجاز آن را محدود می کرد. حماس با شلیک موشک به مناطق غیرنظامی در اسرائیل به این محاصره فلج کننده پاسخ داد.

دولت اسرائیل مدعی شد که این حملات با انگیزه ایدئولوژیک جنبش برای کشتن یهودیان – شکل جدیدی از نازیسم – صورت گرفته است و بدین صورت هم زمینه النکبه و هم محاصره غیرانسانی و وحشیانه دو میلیون نفر و ظلم هموطنان آنان در سایر نقاط فلسطین تاریخی را نادیده گرفت.

از بسیاری جهات، حماس تنها گروه فلسطینی بود که قول انتقام گرفتن یا پاسخ به این سیاست ها را داد. با این حال، روشی که حماس برای پاسخ انتخاب کرد، می تواند سقوط آن را حداقل در غزه به همراه داشته باشد و همچنین می تواند بهانه ای برای سرکوب بیشتر مردم فلسطین گردد.

ظلم این حمله به هیچ وجه قابل توجیه نیست، اما این بدان معنی نیست که نمی توان آن را توضیح داد و پیشزمینه‌های آنرا مشخص کرد. هرقدر هم که حمله وحشتناک بود، خبر واقعاً بد این است که تلفات انسانی عظیم از هر دو طرف، تغییری به وجود نخواهد آورد. این امر برای آینده چه معنایی خواهد داشت؟

اسرائیل دولتی باقی خواهد ماند که توسط یک جنبش شهرک نشین-استعماری تأسیس شده است که همچنان بر ذات سیاسی آن تأثیر می گذارد و ماهیت ایدئولوژیک آن را تعیین می کند. این بدان معنی است که علیرغم اینکه اسرائیل خود را تنها دموکراسی در خاورمیانه معرفی می کند، تنها برای شهروندان یهودی خود یک دموکراسی باقی خواهد ماند.

کشمکش داخلی در اسرائیل بین دولت یهودیه (دولت شهرک نشینان که می خواهد اسرائیل را مذهبی تر و نژادپرست تر کند) و دولت اسرائیل  (که می خواهد وضعیت موجود را حفظ نماید، که اسرائیل را تا ۷ اکتبر به خود مشغول کرده بود) دوباره آغاز خواهد شد. در واقع، هم اکنون نشانه هایی از بازگشت آن وضعیت مشهود است.

صرف نظر از اینکه وضعیت در غزه چگونه تکامل یابد، اسرائیل – همانطور که از طرف تعدادی از سازمان های حقوق بش اعلام شده است – همچنان یک دولت آپارتاید خواهد ماند. فلسطینی‌ها ناپدید نخواهند شد و به مبارزه آزادی‌بخش خود ادامه خواهند داد و بسیاری از جوامع مدنی در کنار آنها قرار خواهند داشت در حالی که دولت‌هایشان از اسرائیل حمایت می‌کنند و به آن مصونیت استثنایی می‌دهند.

راه خروج یکی است: تغییر رژیم در اسرائیل که حقوق برابر را برای همه از نهر تا بحر به ارمغان آورد و امکان بازگشت آوارگان فلسطینی را فراهم کند. در غیر این صورت، چرخه خونریزی پایان نخواهد یافت.