afraschteh

سرزنش

 

تارنگاشت عدالت

 

 

 

نویسنده: محمد علی افراشته
چهارشنبه، ۱۶ تیر ۱۴۰۰
 
 

 

سرزنش

 

رنجبرا، زحمت و کار از تو است

مفت خوری می‌بردت مزد دست

ساکت و آسوده نباید نشست

 

رنجبران همه جا اتحاد

تا که شود کار جهان بر مراد

 

حیف از آن زحمت و وان پول و مال

که خرج تحصیل توشد چند سال

حقوق دانی  شده‌ای با کمال

 

حیف برایت که پسر تاجری

غصه یک مشت عمله می‌خوری

 

ای جونمرگی پسر خیره سر

مایه دل ضعفه برای پدر

خیر نبین تو الهی پسر

 

شنیده ام حزب شدی جونمرگ

شعر به روزنامه زدی جونمرگ

 

حمایت از کارگران می کنی

رعایت از رنجبران می‌کنی؟

شکایت از مفتخوران می‌کنی؟

 

پسر حیا کن به تو چه بی حیا

در توی بازار شدم رو سیاه

 

حاجی فلان تاجرگردن کلفت

که می زند پشت سرم حرف مفت

روی به من کرد و به تجار گفت

 

اجاق این حاجی ما کور هست

چون پسر ناخلفش آن جور هست

 

تو پسر مثل چو من آدمی

نه غصه داری، نه خیال و غمی

از خر شیطان بیا پایین کمی

 

کارگران را تو نکن انگولک

جور نکن برای ماها کلک

 

عیبه، بده قاطی فعله شدن

جوش برای عمله ها زدن

نگاه کن به پنج انگشت من

 

خواست خدا هست عزیز و ذلیل

کار خدا نیست پسر بی دلیل

 

خواست خدا هست که من تاجرم

بیل و کوپن و چرم و شکر می خرم

هرتومنی چند تومن می برم

 

خانه خریدم، ده و باغ قشنگ

سفره پهناور من رنگ رنگ

 

خانه ییلاقم در کوهسار

دامنه تپه لب آبشار

با دوربین منظر شهر آشکار

 

سایه بید و لب استخر آب

صفاهکی دارد یک چرت خواب

 

خانه شهرم دیگه بهتر از آن

مطبخ و گلخانه و حمام وان

نوکر و کلفت شوفر باغبان

 

شکر که در زندگیم نقص نیست

هست اگر  زندگی، این زندگیست

 

خواست خدا هست که از گشنگی

دورتر از مطبخ ما اندکی

کنار آن روزنه مرده یکی

 

کلفت ما گفت که ده ساعت است

خفته یکی چه بی غم و راحت است

 

کارگری رفته به زیر آوار

زیر پی ساختمان وقت کار

عائله اش در ده چشم انتظار

 

نه قاصدی رفته به ده نه خبر

مراجعت نمی کند او دگر

 

آن که شکسته شده اعضای او

پنجه ی او، بازوی او، پای او

نیست دگر هیچ کجا جای او

 

به ما چه بدبختی بدبخت‌ها

به ما چه سرسختی سرسخت‌ها

 

به کارگر رو نده بی خود، پسر

برای ما مفت خوران شر نخر

بی جهت ایجاد مکن دردسر

 

کارگر هرگه شود ایران مدار

برآرد از مدعیانش دمار

 

وای از آن روز که این اتحاد

قوه به دست آرد و گردد زیاد

می رود آن روز چه سرها به باد

 

کاخ نشین، خاک نشین می‌شود

‌در همه ی روی زمین می‌شود

 

***

 

رنجبرا، زحمت و کار از تو است

مفت خوری می‌بردت مزد دست

ساکت و آسوده نباید نشست

 

رنجبران همه جا اتحاد

تا که شود کار جهان بر مراد