Biden

سیاست بایدن در قبال چین خطرناک است

تارنگاشت عدالت

 

نویسنده:پتر فان بورِن
برگرفته از:لینکه تسایتونگ
۲۲اکتبر ۲۰۲۱
 

سیاست جو بایدن در چین بی جهت مخرب، غیر عملی و خطرناک است و به نظر می رسد که سیاست خارجی ایالات متحده توسط مشتاقان جنگ جهانی دوم دنبال می شود.
 با پایان یافتن جنگ های تروریستی و نیاز به یک دشمن شرور جیمز باندی جدید ، چین به طور مصنوعی به دشمن شماره یک تبدیل شد. بایدن چین را به عنوان یک دشمن خودکامه معرفی می کند که جهان دموکراسی باید علیه او به مبارزه برخیزد. جو بایدن گفت: «تحت نظارت من، چین به هدف خود برای تبدیل شدن به پیشرو ترین، ثروتمندترین و قدرتمندترین کشور جهان نخواهد رسید.» بایدن گفت که جهان اکنون بر سر دو راهی قرار گرفته و معلوم خواهد کرد که “آیا دموکراسی در قرن ۲۱ می تواند کارا باشد یا نه”. از دیدگاه نئوکلیسایی بایدن، ایالات متحده و کل جهان آزاد، که او خود رئیس جمهور آن میداند، برای تسخیر قلب و ذهن جهان با چین در نبرد خواهد بود.
 یکی از مشکلات این نگاه، ریاکاری باورنکردنی است که در زیربنای نقش ادعایی آمریکا نهفته است. به نظر می‌رسد بایدن نمی‌داند که ایالات متحده با هواپیماهای بدون سرنشین و بمب‌های خوشه‌ای خود  مسلمانان را از بین می‌برد و در عین حال چین را به خاطر آزار و اذیت اقلیت اویغورش سرزنش می‌کند. پس از دو دهه تهاجم و ملت‌سازیِ ما، که دزدسالار‌ها و تروریست‌ها را به صحنه آورد، هنوز جرات داریم ادعا کنیم که چین دموکراتیک نیست. وقتی شانه به شانه ظالمان و دیکتاتورهای خرده پا در آفریقا و خاورمیانه می ایستیم، ظاهراً متوجه عریان بودن خود نیستیم. ما هیچ مشکلی در ترویج دموکراسی در هنگ کنگ نمی بینیم و در عین حال تضعیف دموکراسی در ایالات متحده را نادیده می گیریم (ناگفته نماند که ما در مورد دموکراسی در هنگ کنگ زمانی که این شهر به زورِ جنگ از حاکمیت چین خارج و مستعمره بریتانیا شده بود چیز زیادی برای گفتن نداشتیم). این زندگینامه‌ بسیار ضعیف کسی است که بخواهد رهبر دنیای آزاد باشد.
 جدا از ریاکاری محض، دلایل دیگری برای تعجب وجود دارد که چگونه در جنگ سرد ۲٫۰ چین به دشمن اعلام شده آمریکا تبدیل شد. رابطه با چین چندان بی شباهت با  رابطه با دشمن قدیمی، یعنی اتحاد جماهیر شوروی نیست. روس‌ها عادت بدی داشتند که تانک‌هایشان از مرزها عبور می کرد، البته ایالات متحده هم دست به این کارها می زد. حتی گاه در همان کشور – مثلاً اوضاع در افغانستان را به خاطر آورید؟ در مقابل، چین از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون به هیچ کشوری حمله نکرده است(*) و برخلاف اقتصاد شوروی سابق، چین دومین اقتصاد بزرگ جهان است که از نزدیک با ایالات متحده مرتبط و در همزیستی با آن به سر می‌برد. (* به استثنای جنگ یکماهه فوریه تا مارس ۱۹۷۹ با ویتنام. م.)
 اگر بایدن را حساب نکنیم (شوخی بود!) ، کل سرمایه گذاری چین در اقتصاد ایالات متحده بالغ بر ۱۴۵ میلیارد دلار است. شوخی دوران جنگ سرد مبنی بر اینکه کشورهایی که دارای مک دونالد هستند، هرگز با یکدیگر وارد جنگ نشده اند، ظاهراً در حال بازنگری است. چینی ها به معنای واقعی کلمه همه چیز را روی موفقیت آمریکا شرط بندی می کنند. سرمایه گذاری آمریکا در چین اکنون از مرز یک تریلیون دلار عبور کرده است. وقتی کووید− ۱۹ به طور موقت لجستیک جهانی را فلج کرد، آموختیم که اقتصاد آمریکا داوطلبانه به تولید چین وابسته است و بالعکس.
 با وجود همه این وابستگی ها، روز به روز بیشتربه ابهامها افزوده می شودکه با چه چیزی باید بجنگیم و چه چیزی را می توانیم با مبارزه به دست آوریم. بهترین چیزی که به فکر جنگ‌افروزان می رسد، پیش‌بینی‌های مبهم است مبنی بر اینکه سرمایه‌گذاری‌های چینی (برخلاف همه سرمایه‌گذاران داخلی یا خارجی دیگر [مثلاً جف بزوس]!!!!) ابزاری مخفی برای کنترل ایالات متحده است. آنها ادعا می‌کنند که « روزی» چین سرمایه‌گذاری‌های خود را «به عنوان سلاح» به کار خواهد گرفت  و به ایالات متحده آسیب خواهد رساند. باید منتظر ماند و دید که چگونه چین مجبور خواهد شد گذشته از تعطیلی بزرگترین بازار صادراتی خود و یافتن راهی برای استفاده از آیفون های ناتمام به عنوان منبع غذایی، در  درون اوراق قرضه دولتی خودبه حجم ۱،۱ تریلیون دلار  فقط آب تنی کند.
پس میل برای به راه افکندن یک جنگ سرد جدید از کجا سرچشمه میگیرد؟ مشکلی که بایدن در چین – و در واقع همه جا-  با آن مواجه است، این است که امروز ارتش به بزرگترین بازیگر در روابط خارجی تبدیل شده است. در بسیاری از نقاط جهان (به ویژه در آسیا و آفریقا) فرماندهان کل نیروهای نظامی، ظاهراً به مراکز تصمیم‌گیری امور امنیتی ، دیپلماسی ، امور بشردوستانه و تجارت تبدیل شده اند. یکی از دلایل این امر گستره امکانات آنها است: بر خلاف سفیرها که بودجه و نفوذ آنها محدود به کشورهای مختلف است ، دامنه امکانات فرماندهان نظامی در سراسر قاره گسترده است. برخلاف کاخ سفید که گرانیگاه تمرکزش دائماً در حال تغییر است، ارتش دارای این علاقه و نیروی انسانی است که در همه جا حضور داشته باشد. سرهنگ ها ژنرال می شوند و عمر ژنرال ها معمولاً از دولت ها بیشتر است.
 ارتش، فیلمنامه سیاست خصمانه آمریکا را در قبال چین نوشته است. بر اساس فیلمنامه قدیمی جنگ سرد، به نظر می رسد هدف ایجاد تنش و بزرگنمایی تهدیدهاست تا زمانی که رویارویی اجتناب ناپذیر به نظر برسد اما در واقع هرگز رخ ندهد. این طرح اخیراً در مورد چین صادق است.
 استرالیا به تازگی قرارداد ۶۶ میلیارد دلاری برای زیردریایی های دیزلی-الکتریکی فرانسوی را لغو کرده و به جای آن زیردریایی های هسته ای ایالات متحده را خریداری کرده است. این کار بخشی از یک اتحاد جدید است که در آن استرالیا، ایالات متحده و بریتانیا فناوری پیشرفته را به اشتراک خواهند گذاشت. دلیل این اتحاد، دیپلماسی زوربازویی ارتش ایالات متحده است که برای جنگ با چین آماده می شود و امیدوار است برای چندین دهه به بودجه خود بیافزاید. توافق جانبی با بریتانیای کبیر برای استقرار جدیدترین ناوهای هواپیمابر خود در آسیا قطعاً بخشی از این بسته بود. این بدان معناست که هم انگلیسی ها و هم استرالیایی ها با سلاح هسته‌ای در دریای جنوب چین حضور خواهند داشت. در واقع سیاست بایدن در مورد چین را یک فروشنده اسلحه نوشته است.
 و برای چه؟ چین با همسایگان خود بر سر تصرف چند جزیره در همسایگی خود در حال جنگ است که ارزش یک جنگ هسته ای همه جانبه را ندارد. نگاه کنید، این سلاح‌های هسته‌ای است که مانع از وقوع فالکلند دیگری است. با این حال، ایالات متحده نمی تواند ساکت بماند. کاخ سفید اخیراً اعلام کرد که معاهده امنیتی موجود بین ایالات متحده و ژاپن اکنون به جزایر بحث برانگیز “سنکاکو ” نیز گسترش می یابد و معاهده امنیتی فیلیپین ادعاهای “مانیلا” در مورد جزایر تحت اشغال چین در دریای جنوب چین را نیز پوشش می دهد. نگاهی به گذشته: روزگاری قرار بود اتحاد جماهیر شوروی جزایر جنجالی تحت کنترل ژاپن را تصرف کند، که هرگز صورت نگرفت.
 چین و تایوان با توهین لفظی به یکدیگر خود را سرگرم میکنند و در عین حال رابطه اقتصادی مستحکم خود را که روش زندگی آنها را تعریف می کند، حفظ می نمایند. بین سال های ۱۹۹۱ تا مارس ۲۰۲۰، سرمایه گذاری تایوان در چین ۱۸۸،۵ میلیارد دلار بود که بیشتر از سرمایه گذاری چین در ایالات متحده بود. در سال ۲۰۱۹، ارزش مبادله تجارتی بین دو کشور ۱۴۹،۲ میلیارد دلار بود. قبل از (کووید−۱۹) ۲،۶۸ میلیون مسافر چینی از تایوان دیدن کردند. چین بزرگترین شریک تجاری تایوان است. چین چه انگیزه ای باید داشته باشد تا بر روی یکی از بهترین مشتریان خود بمب بیافکند؟ در واقع هیچ انگیزه ای.
 به قول معروف: پول را دنبال کن. پول، درست زیر بینی آمریکا باعث ایجاد روابط نزدیک می شود. باراک اوباما می خواست چین از نظر اقتصادی منزوی شود. مشارکت (TPP) یک توافق تجاری بود که در سال ۲۰۱۶ به تقریباً همه کشورهای آسیایی به جز چین پیشنهاد شد. ترامپ در سال ۲۰۱۷ آمریکا را از TPP خارج کرد. در سال ۲۰۱۸، کشورهای باقی‌مانده درباره یک توافق جدید نیم بند به نام توافق‌نامه جامع و مترقی برای مشارکت ترانس پاسیفیکی به مذاکره پرداختند که بدون مشارکت ابرقدرت‌های اقتصادی ایالات متحده آمریکا و چین بی معنی بود. اما در حالی که بایدن نه تنها هیچ کاری برای بازگرداندن آمریکا به بازی انجام نداد بلکه حتی تعرفه های ترامپ علیه چین را حفظ کرد، دیپلمات های چینی آرام ننشستند.
برای تمسخر قرارداد فروش زیردریایی ایالات متحده با استرالیا، چین در ماه سپتامبر برای پیوستن به توافقنامه مشارکت فراپاسیفیکی درخواست داد. یک هفته بعد، تایوان نیز بدون اینکه پکن مخالفت کند، درخواست عضویت کرد. واکنش واشنگتن به عنوان یک کشور غیرعضو که دارای حق رای نیست و بایدن هم به صراحت گفته بود که در آینده نیز هیچ برنامه ای برای پیوستن به آن را ندارد، در این مورد سکوت مطلق بود. از قضا، منشأ همه این کارها، TPP اوباما، برای استفاده از دلار به عنوان اهرمی برای مجبور کردن چین به اصلاحات و شبیه شدن بیشتر به شیوه زندگی ما طراحی شده بود. در نتیجه می بینیم چه کسی قواعد نظام بین الملل امروزی را چه در تجارت و چه در دیپلماسی تعیین می کند؟ چین دسترسی آسان به بازار پرسود خود را عرضه می‌کند تا بر پایه شرایط خود، بر این اتحاد تأثیر دیپلماتیک بگذارد. اما تنها چیزی که ایالات متحده به متحدان خود ارائه می دارد، ایفای نقشی جزئی و پرهزینه در جنگ سرد جدید است.
 وزارت خارجه کجاست؟ نه ماه پس از روی کار آمدن، بایدن هنوز سفیری در پکن ندارد و سیاست چین را به عهده مدیران نهاده است. “نیک برنز”، سفیری که او نامزد کرده است، یکی از افراد باتجربه وزارت امور خارجه است که به مصداق عضو حزب باد، با تغییر دولت، خود را در هر دو جهت خم می‌کند. برنز، که یک فرد دانشگاهی است، در پکن− اگر زمانی به آنجا برسد− به عنوان یک جاپرکن، یک دوست سیاسی که آخرین شغل خوب و بیشتر تشریفاتی را عهده  دار خواهد بود، دیده خواهد شد.
 در جاهای دیگر ، پکن در تلاش است تا با ابتکار تجاری و سرمایه گذاری “جاده ابریشم جدید” دوستان جدیدی در آسیا پیدا کند. اگر در جنگ آمریکا علیه افغانستان برنده‌ایی وجود داشت، احتمالاً این چینی‌ها بودند که با طالبان و در نتیجه دسترسی بالقوه به منابع طبیعی عظیم آنها، زمینه مشترک پیدا کردند(به این می‌گویند دیپلماسی، که اغلب حتی با دشمنان هم انجام میشود). در همین حال، شرکت‌های آمریکایی از بایدن که دارای گوش شنوا نیست، می‌خواهند روابط اقتصادی خود را با چین روشن کند.
در حالی که بایدن منفعلانه به ارتش اجازه می دهد تا خود را در برای جنگ زیر دریا آماده کند، چین برنده مسابقه بازی برای تسخیر دل های ما است که به نظر می رسد بایدن حتی از وجود آن اطلاعی ندارد. اعتبار سیاست خارجی آمریکا و استراتژی تقابلی آن در این بین پوچ و بی معنی از آب درآمده است. آمریکا هنوز یک سگ بزرگ و شرور است و توانایی ما برای تأثیرگذاری بر آنچه در جهان می گذرد به پارس کردن و گاز گرفتن محدود شده و البته این تنها در صورتی موثر است که پارس کردن و گاز گرفتن راه حل باشد. وقتی مسئله فقط تهدید نباشد ، مثلاً برخورد به نیمچه مخالفانی چون چین، ما ابزار کمی یا اصلاً هیچ ابزاری در اختیار  نداریم جز از این که خود را از رقیب قانونی به دشمن تبدیل کنیم. سیاست ما در قبال چین، مانند رئیس جمهورمان، مصنوعی شکست خورده از دورانی دیگر است.

Biden