ukrain

بهار اوکراین

 

 

نویسنده: هیأت تحریریه پایدیا
برگرفته از: نشریه دانشجویی پایدیا
فروردین ۱۴۰۱
 
 
 

روزگاری را از سر می‌گذرانیم که در آن رسانه‌ها نقشی کلیدی در شکل‌گیری آگاهی و شناخت ما نسبت به وقایع موجود در جهان ایفا می‌کنند. در چنین جهانی، پیش از آن که بخواهیم به زعم خود “مستقل” به تفکر بنشینیم، ایدئولوژی مسلطْ تفکر ما را شکل می‌دهد و موضع مطلوب خودش را بر ما چیره می‌سازد. حدود یک‌ماه پیش، ارتش روسیه عملیات نظامی ویژه‌ای را در اوکراین آغاز کرد و پس از آن انواع و اقسام تحلیل‌های احمقانه و ابراز احساسات ریاکارانه را شاهد بودیم. پوتین همچون “متجاوزی بی‌رحم و خودکامه” تصویر می‌شود که روزگار زیبای اوکراینی‌های “چشم آبی‌” و “مو بلوند” را سیاه کرده است. در این حین، دم زدن از “صلح”، آسان‌ترین و دم‌دستی‌ترین کار است. اما چشمان تیزبین، واقعیت را نه از خلال احساسات رسانه‌ای، بلکه از نظرگاه تاریخی آن بررسی می‌کند. در پس این رویدادها و تحلیل‌ها، چه چیزی در دل واقعیت نهفته است؟ رسانه‌های مسلط چه چیزی را پنهان می‌سازند؟

 

رژه‌ی پیروزی ارتش سرخ بر فاشیسم در پیشگاه آرامگاه لنین و دیدگان استالین

 

اوکراین فقط میدان جنگ است

ماجرا را از شکل‌گیری موجودیتی به نام اوکراین شروع می‌کنیم. تا پیش از شکل‌گیری اتحاد جماهیر شوروی، موجودیتی سیاسی به نام اوکراین در تاریخ جهان وجود نداشت. پس از آن و بر متن سیاست لنین مبنی بر «حق ملل در تعیین سرنوشت خویش»، جمهوری شوروی سوسیالیستی اوکراین شکل گرفته و به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی می‌پیوندد. لنین برای اطمینان حاصل کردن از پیشرفت سرزمین عقب‌افتاده‌ی اوکراین که بر کشاورزی متکی بود، شش منطقه‌ی صنعتی روس‌تبار از جمله «دونتسک» و «لوگانسک» را به اوکراین منتقل کرد. همچنین پس از جنگ جهانی دوم و شکست فاشیسم، مناطق اوکراینی‌زبان موسوم به «گالیسیا» که پیش‌تر بخشی از امپراتوری اتریش و سپس لهستان بود، توسط استالین به غرب اوکراین ضمیمه گشت. در سال ۱۹۵۴ میلادی نیز شبه‌جزیره‌ی «کریمه» از سوی نیکیتا خروشچوف به اوکراین اهدا شد. به عنوان بخشی از اتحاد جماهیر شوروی، اوکراین بدل به یک قطب اقتصادی و صنعتی شد. صنایع هواپیماسازی، موشکی، پتروشیمی، دفاعی و نیروگاه‌های هسته‌ای در اوکراین تأسیس شد و به‌مدت سی‌سال، عالی‌ترین مقام اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یعنی دبیرکلی حزب کمونیست در اختیار اوکراینی‌تباران، خروشچف، برژنف و چرننکو بود. پس از انحلال اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، ابتدا کراوچوک و سپس کوچما ریاست جمهوری اوکراین را برعهده می‌گیرند. در این دورانْ خصوصی‌سازی افسارگسیخته در اوکراین دنبال شده، صنایع این کشور نابود گشته و سرمایه‌داران کلان شکل‌گرفته و نبض جامعه را تحت کنترل گرفتند. در سال ۲۰۰۴ میلادی، ویکتور یانوکوویچ در انتخابات پیروز می‌شود. یانوکوویچ حامی سیاست بی‌طرفی سیاسی و نظامی نسبت به روسیه – ناتو و همکاری اقتصادی همزمان با روسیه و اروپا بود. اما پس از اعلام نتایج انتخابات، امپریالیسم آمریکا و مزدورانش انقلاب مخملی موسوم به «انقلاب نارنجی» را سازماندهی کرده و مدعی تقلب در انتخابات می‌شوند. یوشچنکو در همان سال و با برگزاری مجدد انتخابات پیروز می‌گردد. اما پس از یک دوره بر عهده داشتن ریاست امور، به دلیل فساد افسارگسیخته دولت غرب‌گرای یوشچنکو، یانوکوویچ در سال ۲۰۱۰ میلادی در انتخابات دوباره به پیروزی می‌رسد. در سال ۲۰۱۳ میلادی، دولت یانوکوویچ مذاکرات تجاری و سیاسی را با اتحادیه‌ی اروپا به تعلیق در می‌آورد و احیای روابط اقتصادی با روسیه را در دستور کار قرار می‌دهد. این‌بار امپریالیسم با اتکا به نیروهای نئونازیِ مسلحْ دست به کودتایی می‌زند که به جنبش «میدان» شهره است.

با ارائه‌ی این تاریخ مختصر، به بررسی ریشه‌ها و عوامل بروز جنگ در اوکراین می‌پردازیم و آن چه را که در رسانه‌های بورژوایی سعی در پوشاندنِ آن دارند را نشان می‌دهیم.

هدف آمریکا از انقلاب مخملین ۲۰۰۴ و کودتای ۲۰۱۴، مهم‌تر از و مقدّم بر منافع اقتصادی که برای امپریالیسم آمریکا فراهم می‌آورد، تحت فشار قرار دادن و محاصره‌ی کشور روسیه است تا در نهایت و با پیش‌رَویِ گام به گام، بتواند این قدرت را از پا در بیاورد و سرنوشتی همچون یوگسلاوی سابق را برای آن رقم بزند. این به هیچ وجه یک حدس یا گمان نیست. وقتی طرح عضویت اوکراین در ناتو مطرح می‌شود،‌ کارنامه‌ی خونین این پیمان نظامی متجاوز در یوگسلاوی سابق، افغانستان، عراق و لیبی به سرعت پیشِ چشم می‌آید. ناتو به اتحاد جماهیر شوروی وعده داده بود که حتی یک اینچ هم به سمت شرق پیشْ‌روی نمی‌کند، اما پس از انحلال اتحاد جماهیر شوروی، ۱۴ کشور دیگر در شرق اروپا به عضویت ناتو درآمده‌اند. با عضویت اوکراین در ناتو، زمان رسیدن موشک‌های آمریکایی به مسکو به کمتر از ۵ دقیقه کاهش می‌یافت. آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را شکست داد. اکثر جمهوری‌های سابق شوروی به انکار تاریخ حضورشان در آن اتحاد پرافتخار پرداخته و ریشه‌های خود را به دوران‌های کهن بازگرداندند. فدراسیون روسیه هم هر نشانی از سوسیالیسم را از ساختار اقتصادی و حاکمیّتی کشورش زدود و سرمایه‌داری را تا اعماق کشور گستراند. اما سرزمین روسیه نمی‌تواند مانند کشورهای آسیای میانه و قفقاز، تاریخ آن اتحاد پرافتخار را به‌کلی فراموش کند و همچنان پرچم سرخ شوروی موجی از شور و غرور را در این سرزمین برمی‌انگیزد. ایالات متحده‌ی آمریکا در قامت روسیه نه‌تنها بزرگ‌ترین واحد ژئوپولتیک و دومین قدرت نظامی برتر جهان را می‌بیند که سدّی در برابر توسعه‌طلبی‌های بی‌حدّوحصرش است، بلکه در چشمان روسیه، ملّتی را می‌بنید که نمی‌تواند خاطره‌ی دورانی را که خود را هم‌آورد جهانی ایالات متحده می‌شمارد به فراموشی سپارد. بنابراین تضعیف و نابودی روسیه از جمله اصلی‌ترین اهداف راهبردی ایالات متحده‌ی آمریکا بوده است. جنگی که امروز در اوکراین در جریان است به‌هیچ وجه جنگی میان روسیه و اوکراین نیست، بلکه جنگی است میان روسیه و آمریکا که اوکراین تنها میدان آن است. رژیم کیف تنها نوک نیزه‌ی بازوی نظامی امپریالیسم آمریکا یعنی ناتو است که در راستای رویای دیرینه‌ی آمریکایی‌ها به سمت روسیه نشانه گرفته شده است.

 

کشورهای عضو ناتو در اروپا

 

رژیم کیف، تحت تسلّط فاشیست‌ها است

از جمله دلایلی که روسیه را قانع کرد که رژیم کیف، قطع به یقین، حاضر به هرگونه همکاری با سیاست آمریکا برای نابودی روسیه خواهد شد، فاشیسمی است که در اوکراین پدیدار و مسلط گشته است و به شدت ضدِّروس می‌باشد. پس از کودتای میدان، حضور گروه‌های فاشیستی و نئونازی در اوکراین پُررَنگ‌تر می‌گردد. یکی از این احزاب فاشیستی، در دهه‌ی ۹۰ تحت نام «سوسیال ناسیونالیست» شکل گرفت و در سال ۲۰۰۴ میلادی نام خود را به اسوبودا (آزادی) تغییر داد. این حزب به «نژاد اوکراینی» محدود و خود را ضدِّروس معرفی می‌کند و علامت آن نشانی باستانی بود که بسیاری از احزاب نازیست در طول جنگ جهانی دوم برگزیدند. گروه‌های فاشیستی استپان باندرا را پدر بنیان‌گذار اوکراین می‌انگارند. استپان آندریووچ باندرا، رهبر سازمان ملّی‌گرایان اوکراین (OUN) در منطقه‌ی اوکراینی‌زبان گالیسیا بود که در میان دو جنگ جهانی به لهستان تعلّق داشت. او جاسوس آلمان و یکی از طراحان ترور وزیر کشور وقت لهستان بود. باندرا پس از ترور وزیر کشور لهستان زندانی و در دادگاه ابتدا به مرگ و سپس به حبس ابد محکوم گردید. با اشغال لهستان توسط ارتش آلمان نازی، در ماه سپتامبر سال ۱۹۳۹ میلادی از زندان آزاد شد و سازمان تحت رهبری او، در کنار ارتش آلمان بر علیه اتحاد شوروی جنگید. معروف است که زمانی که فاشیست‌های آلمان با پیرمردها و کودکان روبرو می‌شدند، وظیفه‌ی کشتار و سلاخیِ آنان را به فاشیست‌های اوکراینی می‌سپردند. این گروه‌ها بودند که در کودتای امپریالیستی «میدان»، خیابان‌ها را تسخیر نمودند. در روز دوم ماه مه سال ۲۰۱۴ میلادی، فاشیست‌ها به تجمعی که توسط کارگران ضدِّفاشیسم در اودسا برگزار شده بود حمله نمودند. کارگران به ساختمان اتحادیه‌ی کارگران اودسا پناه بردند. اما فاشیست‌ها ساختمان اتحادیه را آتش زدند. بسیاری از کارگران زنده‌زنده در آتش سوختند، بسیاری از آن‌ها با ضرب گلوله جان باختند، تعدادی دچار خفگی شدند و بعضی از آن‌ها از ساختمان اتحادیه به پایین پرت شدند و باقی نیز مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و به نشانه‌ی تحقیر بر روی زمین کشیده می‌شدند. فاشیست‌ها پس از فروکش کردنِ آتش وارد ساختمان شدند و افرادی را که زنده مانده بودند را سلاخی کردند. بیش از ۴۰ نفر جان باختند و بیش از ۵۰ نفر ناپدید شدند.

 

 

حمله فاشیست‌ها به ساختمان اتحادیه‌ی کارگری اودسا در دوم ماه مه ۲۰۱۴ میلادی

 

پس از کودتای میدان، گروه‌های نئونازی و احزاب ناسیونالیست ضدّروس در اوکراین قدرت را بدست گرفتند. «پس از این وقایع، آن‌ها پست‌های مهم رهبری در تمام حوزه‌های سیستم دولتی اوکراین را عهده‌دار شدند، تشکل‌های مسلح شبه‌نظامی آن‌ها قانونی شدند و در گارد ملّی، پلیس و ارتش منظم گنجانده شدند. در تمام این سال‌ها، تنها اوکراین و ایالات متحده‌ی آمریکا به قطعنامه‌ی محکومیت نازیسم سالانه در سازمان ملل رأی منفی داده‌اند که خود این رفتار حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. به تدریج، دستگاه دولتی با گروه‌های نئونازی ادغام شد، ایدئولوژی راست افراطی به ایدئولوژی دولتی تبدیل شد و نمادهای آن‌ها به نمادهای رسمی دولتی تبدیل شد.  شعار همدستان نازی‌ها «سربلند باد اوکراین» به یک سلام رسمی در ارتش تبدیل شده است و حتی سیاستمداران لیبرال اروپایی نیز از تکرار آن ابایی ندارند. یوگنی کاراس، رهبر گروه نئونازی «سی-۱۴»، در یک کنفرانس مطبوعاتی در کیف در ۲۳ فوریه، در آستانه‌ی عملیات روسیه، گفت که تعدادی از کشورها مقادیر زیادی از کمک‌های نظامی برای ما ارسال کرده‌اند. نئونازی‌های «آزوف» با انگیزه‌ترین نیروهای فاشیستی هستند و اولین کسانی بودند که سلاح‌های غربی را دریافت کردند. رسانه‌های ایالات متحده‌ی آمریکا نیز آشکارا گزارش می‌دهند که آن‌ها «آزوف» را تأمین می‌کنند. «میلیشیای دفاع سرزمینی» و همچنین پرسنل نظامی دوست دارند نشان لشکر اس اس «اسکلت»، نماد نازی «خورشید سیاه» را حمل کنند که این نشان‌ها حتی در ۸ مارس به توییت‌های تبریک ناتو برای زنان مبارز اوکراینی راه یافت. در هشت سال گذشته، رسانه‌های غربی سعی کرده‌اند از واحدهای نئونازی مانند آزوف، «فریکورپس» و «بخش راست» با احتیاط انتقاد کنند، اما از اواخر فوریه آنها به مدافعان کاملاً مورد قبول اوکراین تبدیل شده‌اند.»[۱] نئونازی‌های اوکراین هر ساله در روز اول ژانویه برای گرامی‌داشت استپان باندرا در کیف رژه‌ی مشعل برگزار می‌کنند.

 

تصویری از گردان نئونازی آزوف و پرچم این گردان

 

نشان ولفسانگل یا حلقه گرگ که یکی از نمادهای اصلی لشکر دوم زرهی اس‌اس داس رایش هیتلر بود

 

 

 

 

تصاویری از گروه‌های فاشیستی در اوکراین

 

 

تصاویری از جولان هواداران فاشیسم در خیابان‌های اوکراین با به همراه داشتن عکس استپان باندرا (رژه‌ی مشعل)

پرچم سیاه و قرمز نیروهای نازی اوکراینی متحد هیتلر در دوران جنگ جهانی دوم که به «ارتش شورشی اوکراین» معروف بودند، هم‌اکنون به پرچم دوم اوکراین بدل شده و به‌شکلی گسترده در راهپیمایی‌ها و ارتش این کشور مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 

ماحصلِ کودتای فاشیست‌ها: فاحشه‌خانه و فقیرترین کشور اروپا

پس از کودتا در کیف، افراد مسلحْ پارلمان منطقه‌ی کریمه را تصرف می‌کنند و بعد از به دست آوردن کنترل آن منطقه، پرچم روسیه را به اهتزاز در می‌آورند. بیش از ۹۰ درصد مردم شبه‌جزیره‌ی کریمه، روس‌تبار هستند. مسکو پس از برگزاری یک همه پرسی در روز ۱۶ مارس، کریمه را به خاک خود ملحق می‌کند. در ماه مه همان سال پروشنکو، میلیاردر اوکراینی، در انتخابات پیروز می‌شود. از همان سال تنش‌ها در منطقه‌ی شرقی اوکراین، دونتسک و لوگانسک، شدت یافت. مردم این مناطق، طیّ یک همه‌پرسی استقلال خود از اوکراین را اعلام کرده و جمهوری‌های خلق دونستک و لوگانسک را ایجاد کردند. رژیم کیف سعی در سرکوب مردم این مناطق نمود و بسیاری را به قتل رساند. اوکراین جنگ خونینی را با تسلیحات ناتو و ایالات متحده‌ی آمریکا در این مناطق آغاز می‌کند که تا کنون بیش از ۱۳۰۰۰ نفر در این جنگ جان باختند و بیش از ۱٫۵ میلیون نفر آواره شدند. پروشنکو، رییس جمهور میلیاردر وقت اوکراین، در ماه مه سال ۲۰۱۵ میلادی «کمونیسم‌زدایی» را در دستور کار خود قرار می‌دهد. مطابق این قانون، تبلیغ ایده‌های کمونیستی جرم محسوب شده و استفاده از نمادهای اتحاد جماهیر شوروی ممنوع شد. رژیم کیف استفاده از زبان روسی که مورد تکلم حدود نیمی از جمعیت این کشور می‌باشد را ممنوع نموده است. همچنین فعالیت حزب کمونیست اوکراین را ممنوع کرده و بسیاری از فعالان چپگرا را به اتهام تروریسم و حمایت از جمهوری‌های خلق دونباس، تحت فشار و تعقیب قرار داده است. پس از مقاومت مردم دونباس، توافق‌هایی میان روسیه و اوکراین شکل می‌گیرد تا اوکراین از تجاوزگری خود دست بکشد و حقوق روس‌زبانان تأمین گردد: توافق‌های مینسک ۱ و ۲٫ این توافق‌ها هر بار توسط رژیم دموکرات و غرب‌گرای اوکراین در هم شکسته می‌شود و تجاوزات متعددی به خاک و مردم این مناطق صورت می‌گیرد. اوکراین اکنون بدل به یکی از مراکز پولشویی و قاچاق انسان، فاحشه‌خانه‌های اروپا، جولانگاه شبه‌نظامیان نئونازی، سلفی و پان‌ترک تحت حمایت ناتو و رژیم صهیونیستی شده است. طبق تمامی آمار بین المللی، اوکراین فقیرترین کشور اروپاست و کمترین درآمد سرانه را در این قاره دارد. حداقل دستمزد در سال ۲۰۲۱، ۱۹۰ یورو بوده و حقوق بازنشستگان بین ۵۰ تا ۷۵ یورو که حتی کفاف پرداخت قبوض آنان را نمی‌دهد. رژیم کیف چندی پیش اعلام نمود که بیت‌المقدس را به عنوان “پایتخت” رژیم اسرائیل به رسمیت می‌شناسد. در سال‌های اخیر، دیوان محاسبات اتحادیه‌ی اروپا، اوکراین را فاسدترین کشور این قاره از نظر جرایم مالی و فساد اقتصادی معرفی کرده است. این گل سر سبد، نمونه‌ای از دموکراسی‌ای است که غرب و ناتو خواستار صدور آن هستند. رژیمی که اکنون سر کار است، با همه‌ی امکانات تحت‌ حمایت اتحادیه‌ی اروپا و ایالات متحده‌ی آمریکا قرار گرفته است. رژیمی که به طور علنی از فاشیست‌ها حمایت می‌کند.

 

ولودیمیر زلنسکی عنوان «قهرمان اوکراین» را به دیمیترو کوزیوبایلو، فرمانده‌ی سازمان فاشیستی «بخش راست» در پارلمان اوکراین، اعطا کرد. ۱ دسامبر سال ۲۰۲۱ میلادی (کیف)

 

اوکراین بدل به پایگاه تهاجم ناتو به روسیه می‌شود

در طول ۸ سال گذشته، نیروهای آمریکا، انگلیس و دیگر اعضای ناتو به تسلیح مستمر ارتش اوکراین و گردان‌های فاشیست مشغول بودند و آموزش این نیروها را مستقیماً برعهده داشتند. آن‌ها بیش از ۳۰ تأسیاست نظامی اصلی در خاک اوکراین ایجاد کرده‌اند که از جمله‌ی آن می‌توان به ۱۵ آزمایشگاه توسعه‌ی سلاح‌های بیولوژیک زیرنظر پنتاگون اشاره کرد. اوکراین ظرفیت علمی-فن‌آورانه‌ی عظیمی از اتحاد جماهیر شوروی به میراث برده است و با چهار نیروگاه اتمی، توانایی ساخت بمب اتمی را دارد و به طور علنی نیز قصد خود را برای این امر اعلام کرده بود. در سال ۲۰۱۹ میلادی، زلنسکی، دلقک صهیونیست، به ریاست جمهوری اوکراین می‌رسد. در ژانویه‌ی سال ۲۰۲۱ میلادی، زلنسکی از بایدن می‌خواهد که اوکراین به سازمان ناتو ملحق شود. در ۲۳ مارس سال ۲۰۲۱ میلادی، پوتین در یک سخنرانی در نشستی خبری بیان می‌کند: «من این را بارها گفته‌ام که شاید شما خوب بدانید. در این رابطه، ما به طور آشکار و واضح بیان نمودیم که توسعه‌ی بیشتر ناتو به سمت شرق غیر قابل قبول است. در دهه‌ی ۹۰ به ما گفتند حتی به میزان یک اینچ به سمت شرق نمی‌آییم. چه اتفاقی افتاد؟ آن‌ها به ما کلک زدند. آن‌ها آشکارا ما را فریب دادند. آن‌ها بر اساس چیزی که نقشه کشیدند عمل می‌کنند … آیا ما موشک‌های خود را نزدیک مرزهای آمریکا قرار دادیم؟ خیر. این ایالات متحده‌ی آمریکا است که با موشک‌هایش به خانه‌ی ما آمده. آن‌ها شروع به گسترش ناتو به سمت شرق کردند … واکنش آمریکایی‌ها چیست اگر ما موشک‌های خود را در مرز بین کانادا و آمریکا قرار دهیم؟» در دسامبر همان سال، روسیه خواسته‌های امنیّتی و مشخّص خود را به غرب ارائه می‌دهد که در طی آن ناتو باید از هرگونه فعالیت نظامی در اوکراین خودداری نماید. خواسته‌های دولت روسیه مورد بی‌توجهی آمریکا قرار می‌گیرد و اوکراین نه تنها از درخواست پیوستن به ناتو دست نمی‌کشد، بلکه کماکان به مناطق روس‌نشینِ شرق اوکراین نیز حمله می‌کند و توافق آتش‌بس مینسک را زیر پا می‌گذارد. پوتین استقلال دونتسک و لوگانسک را به رسمیت می‌شناسد و به نیروهای روسی دستور ورود به این مناطق را می‌دهد. در ۲۴ فوریه بود که پوتین دستور عملیات نظامی ویژه در شرق اوکراین را صادر می‌کند و پس از آن ارتش روسیه وارد خاک اوکراین می‌شود.

 

نه به صلح؛ درود به جنگ!

پس از این حمله، جنبش “ضدِّجنگ” شکل می‌گیرد و در بوق و کرنا می‌کند که پوتینِ “متجاوز”  به خاک اوکراین حمله نمود و “مردم” آن جا را به قتل می‌رساند. «صلح» امر در خود مقدسی نیست و آن چه اهمیت و ارزش دارد، پیش‌بُردِ مبارزه‌ی طبقاتی است. اما حتی اگر بخواهیم «صلح» را معیار قرار دهیم، باز هم هر ناظری که اندکی آگاهی از سیاست جهانی داشته باشد می‌داند که عملیات نظامی روسیه حمله‌ای پیشْ‌دستانه و در واقعْ اقدامی دفاعی و جنگی برای «صلح» است. این آمریکا بود که با کودتای ۲۰۱۴ جنگ علیه روسیه را آغاز کرد و اکنون روسیه در حال پایان بخشیدن به این جنگ است. نابغه‌هایی که امروز عملیات نظامی روسیه را امری نالازم و غیرمنطقی می‌دانند و پوتین را موظّف به ادامه‌ی تلاش‌های دیپلماتیک می‌دانستند، دقیقاً قرار بود چه غلطی بکنند در فردایی که ناتو از اوکراین به روسیه حمله‌ور می‌شد و زیستگاه بیش از صد میلیون کارگر و زحمت‌کش را ویران می‌ساخت و با نابودی بزرگ‌ترین واحد ژئوپولتیک جهان، زمینه‌ی تداوم امپراتوری جهانی خود را برقرار می‌کرد؟ همان‌طور که رژیم اشغال‌گر صهیونیستی، رژیمی جعلی و ذاتاً متجاوز است که باید از هر ضربه‌ای که در هر لحظه و توسط هر نیرویی بر پیکره‌ی آن می‌نشیند، استقبال کرد؛ رژیم کیف هم چیزی فراتر از یک غدّه‌ی سرطانی و یک قلعه‌ی تجاوزگری به روسیه نبود و هر انسان آزاده‌ای باید از پایمال‌شدن حق حاکمیت ملّی و لگدمال‌شدن تمامیّت ارضی چنین رژیمی شادمان باشد. ما از مرگ غیرنظامیان اوکراینی و آواره‌شدن آن‌ها خوشحال نیستیم اما مسئولیت تمام این مرگ‌ها و آوارگی‌ها تنها و تنها بر دوش امپریالیسم آمریکا و متحدان آن از اعضای ناتو تا فاشیست‌های کودتاچی اوکراینی است. سرنوشت ناگوار قربانیان جنگ اوکراین در فردای پیروزی کودتای آمریکایی در کیف، محتوم بود و به دست فاشیست‌ها نوشته شده بود. اکنون تنها اتفاقی که با پیش‌رَوی تانک‌های روسی در جریان است، جلوگیری از قربانی‌شدن میلیون‌ها انسان دیگر و ناکام‌گذاشتن بازیابی سرکردگی آمریکا بر جهان است. قصد سرمایه‌داری روسیه از این عملیات نظامی به هیچ‌وجه اشغال اوکراین و ضمیمه کردن آن به خاک خود نیست چرا که ضمیمه‌کردن فقیرترین کشور اروپا که پر از فاشیست‌های ضدِّروس است، هیچ منفعتی برای روسیه ندارد و تنها به مشکلات آن می‌افزاید. هدف روسیه، نازی‌زدایی از اوکراین و تضمین بی‌طرفی نظامی آن در قبالِ روسیه است تا از خاک این کشور به مثابه سکویی برای تهدید و نابودی روسیه استفاده نشود.

امپریالیسم آمریکا در دوران افول خود به سر می‌برد، این بدان معنا است که برای بازیابی سرکردگی گذشته‌ی خویش دست به اقدامات ویران‌گری در سراسر جهان خواهد زد. وقتی که مداخلات نظامی آمریکا در عراق، افغانستان، لیبی، سوریه، یمن و … را محکوم می‌کنیم به این علت نیست که با نفسِ هرگونه مداخله‌ی نظامی مخالف باشیم و تبعاً مجبور شویم که مداخله‌ی نظامی کنونی روسیه را نیز محکوم کنیم. همان‌طور که قضاوت درباره‌ی فعل قتلْ از فاعل و زمینه‌ی آن مستقل نیست و چه بسا به‌قتل‌رساندن یک قاتل در حین جنایت، می‌تواند قتلی کاملاً مشروع باشد، جنگیدن با بزرگ‌ترین ماشین جنگی ویران‌گر تاریخ هم می‌تواند جنگی ماهیتاً متفاوت از جنگ‌هایی باشد که آن ماشین در سراسر جهان به راه می‌اندازد. در عصر کنونی، جنگ‌های امپریالیسم آمریکا در سراسر جهانْ جنگ‌هایی است برای «بازیابی هژمونی» که پایان این جنگ‌ها تنها یا با نابودی جهان حاصل می‌شود و یا با درهم‌شکستن ماشین جنگی آمریکا. اما جنگ اوکراین جنگی است «ضدّبازیابی هژمونی» و امکاناتی عینی و مشخّص برای گذار به سوسیالیسم، مرحله‌ای عالی‌تر از تمدّن، فراهم کرده است. امکاناتی که البته بالقوه بوده و تنها با مبارزه‌ی سوسیالیست‌ها و طبقه‌ی کارگر می‌تواند محقق شود. عملیات نظامی روسیه هم متجاوزترین ماشین جنگی تاریخ بشریت را عقب‌رانده و به طبقه‌ی کارگر و زحمت‌کشان جهان کمک می‌کند تا به دور از سایه‌ی ویران‌گری‌های امپریالیسم برای اعتلای مبارزه‌ی طبقاتی و گذار به سوسیالیسم مبارزه کنند و هم ضربه‌ای کاری بر هیمنه‌ی امپریالیسم آمریکا وارد ساخته و ایدئولوژی‌های گلوبالیستی و لیبرال‌دموکراسی را از سکّه‌انداخته است که این نیز می‌تواند به کارگران و زحمت‌کشان جهان یاری رساند تا با خلاصی از سلطه‌ی فکری سرمایه‌، به آگاهی طبقاتی دست یابند. در ضمن، پاکسازی اوکراین از فاشیست‌ها فرصتی تاریخی برای سوسیالیست‌های این کشور فراهم کرده است تا قدرت را در این سرزمین به دست بگیرند. واشنگتن با متجاوز نامیدن پوتین و معرفی اوکراین به مثابه «سنگر جهان آزاد در مقابل خودکامگی پوتین» به دنبال شعله‌ور کردن روس‌هراسی در اروپا به منظور تقویت ناتو و برانگیختن جنبش‌های دموکراسی‌خواهانه در کشورهای خارج از مدار سرکردگی آمریکا، مانند ایران است. چپ‌های مزدور آمریکا هم‌آوا با آمریکا،‌ عملیات نظامی روسیه را محکوم می‌کنند و تنها برای پوشاندن مزدوری خود، همزمان چند فحش هم نثار آمریکا و ناتو می‌کنند. این چپ‌ها برای مارکسیستی جلوه دادن تحلیل‌های خود، انگیزه‌های روسیه از حمله به اوکراین را “سرمایه‌دارانه” می‌نامند. ما نیز معتقدیم که دولت روسیه سرمایه‌دارانه است و سرمایه‌داری روسیه برای بقای خود چاره‌ای جز آغاز این حمله‌ی پیشْ‌دستانه نداشت. اما ابعاد این عملیات نظامی تنها به سود و اندوخته‌ی جیب سرمایه‌داران روسی محدود نمی‌شود که بتوانیم با بی‌اعتنایی کامل از کنار آن گذر کنیم. چپ‌ها به شکلی احمقانه استدلال می‌کنند که در این جنگ تنها اتفاقی که می‌تواند رخ‌دهد، تغییر توازن میان دو بلوک سرمایه‌داری و پرشدن نفوذ اقتصادی، سیاسی و نظامی آمریکا توسط روسیه است. اما واقعیت این است که اگرچه سرمایه‌داری روسیه با اتکا به ظرفیت بجامانده از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی توانسته است در زمینه‌ی نظامی به توازن قوای لازم جهت درهم‌شکستن قلعه‌ی تهاجم نظامی امپریالیسم آمریکا در اوکراین دست‌یابد، اما در زمینه‌ی سیاسی و ایدئولوژیک، ناتوانی سرمایه‌داری روسیه از دولت‌سازی در اوکراین آشکار است و سرمایه‌داری روسیه نمی‌تواند در میان‌مدّت جای خالی امپریالیسم آمریکا در عرصه‌ی سیاسی و ایدئولوژیک را در جهان پرنماید. این عدم توازن میان توانایی نظامی و ناتوانی سیاسی-ایدئولوژیک روسیه به شکافی در وضعیت مشخّص جهان و به‌ویژه اوکراین می‌انجامد که می‌تواند فرصت پیش‌رَوی مبارزه‌ی طبقاتی و پیروزی سیاست و ایدئولوژی سوسیالیستی را فراهم کند. در ضمن نمی‌توان پیروزی نظامی روسیه بر آمریکا را به‌راحتی به «جایگزین شدن قدرت نظامی سرمایه‌داری روسیه به جای قدرت نظامی سرمایه‌داری آمریکا» تقلیل داد. خصلت قدرت نظامی روسیه کیفیتاً از قدرت نظامی آمریکا متمایز است. حتی اگر نیرو‌های نظامی روسیه تمام اروپا را از چنگال ناتو خارج سازند و به کرانه‌های اقیانوس اطلس برسند بازهم باید میان نظامی‌گری روسیه و دیگر قدرت‌های امپریالیسمِ در حال عروجِ آینده با نظامی‌گری امپریالیسمِ در حال افولِ مستقر تمایز قائل شد. قطعاً هر نیروی نظامی متعلق به یک حاکمیت سرمایه‌دارانه آماده‌ی حراست از مالکیت خصوصی و سرکوب مبارزه‌ی طبقاتی تا انتهای توان خود است اما اگر بخواهیم از این قاعده‌ی عام فراتر رویم و به تحلیل مشخّص از شرایط مشخّص برسیم باید بدانیم که نظامی‌گری روسیه و دیگر قدرت‌های امپریالیسمِ در حال عروجِ آینده معطوف به پس‌زدن آمریکا و بلوک کهنه از منطقه‌ی نفوذ خود و جدال با دیگر حاکمیت‌های سرمایه‌دارانه به منظور تثبیت بلوک منطقه‌ای مطلوب‌شان است، اما نظامی‌گری آمریکا و متحدانش معطوف به اعاده‌ی سرکردگی بر نظم جهانی سرمایه‌داری است که ناچاراً و به‌دلیل ناتوانی اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک در اعاده‌ی آن سرکردگی به سمت انهدام اجتماعی و نابودی تمام زیرساخت‌های مادّی و تمدّنی کشور هدف حرکت می‌کند. امری که پی‌آمدهای جبران‌ناپذیری برای طبقه‌ی کارگر و مبارزه‌ی طبقاتی به همراه دارد و ما را وامی‌دارد تا خوش‌آمدگوی عقب‌نشستن ماشین جنگی امپریالیسم آمریکا از هر نقطه از جهان و به وسیله‌ی هر نیروی ممکن باشیم. البته که ما به تمجید بی‌واسطه‌ی هر قدرتی که ضربتی  بر پیکره‌ی آمریکا وارد سازد، نمی‌پردازیم. ما این ضربت‌ها را به مثابه بازکننده‌ی شکاف‌هایی در نظم سرمایه‌داری جهانی می‌بینیم که می‌تواند میانجی عروج مبارزه‌ی طبقاتی گردد. در نفسِ قدرت روسیه، حتی هنگامی که در برابر بربریت امپریالیسم آمریکا سنجیده شود، هیچ حقانیت خودبسنده‌ای نیست. اما کسی که هموارشدن راه نوزایی انسان و مسیر انقلاب سوسیالیستی را در عملیات نظامی روسیه ندیده و به انکار آن بپردازد، خائنی به راه و رسالت پرولتاریا است که وی را از مسیر اعتلای مبارزه‌ی طبقاتی منحرف می‌کند. برای آنکه صف‌مان را از صف مزدوران آمریکا که خیانت خود را پشت پرده‌ی “صلح‌دوستی” می‌پوشانند جدا کنیم، گرم‌ترین درودها را به عملیات نظامی ویژه‌ی روسیه در اوکراین روانه می‌کنیم و از شکست امپریالیسم آمریکا و بازوی نظامی آن یعنی ناتو،‌ استقبال می‌نماییم.

 

برای مطالعه متن کامل به https://t.me/paideia_mag/64 مراجعه کنید.

 

 

[۱] https://www.jungewelt.de/artikel/422525.lage-in-der-ukraine-r%C3%BCckgrat-der-armee.html